غرب طی مذاکرات و معاملات طولانی در دوحه، سرنوشت زنان و جامعه افغانستان را به دست همان نیروی فاشیست و مرتجع طالبان سپرد، اینبار با این ادعا که «طالبان تغییر کرده است.
همان گونه که رژیم نژاد پرست و مهاجر ستیز و سلطنت طلب های فاشیست و دیگر پرو امپریالیست ها با هم در افغان ستیزی متحدند، ضروری است که کارگران و زحمتکشان و همه نیروها و تشکلات از جمله تشکلات مبارز و انقلابی زنان که نه مرز، نه جنسیت و نه ملیت را به رسمیت می شناسند، دست در دست هم علاوه بر افشا و مبارزه بی وقفه با کمپین تفرقه افکنانه افغان ستیزی برای رهایی از نژاد پرستی و فاشیسم، از مهاجر ستیزی، از زنستیزی، از کارگر ستیزی و به یک کلام برای رهایی از چنگال هر شکل از ستم و استثمار علیه رژیم جمهوری اسلامی و تمامی دارو دسته های ارتجاعی متحدا مبارزه کنند.
هرچند آمار و ارقام مشخصی از شکنجه، تجاوز، زندان، قتل و مهاجرت افراد الجیبیتیکیو پس از حاکمیت طالبان و حتی پیش از آن وجود ندارد و گزارشات متعدد، منقطع و غیر یکدستی وجود دارند، اما با آنهم نظر به یک گزارش از سازمان افغان الجیبیتی، بیش از ۸۳۵ درخواست کمک از اعضای جامعه رنگینکمانی در افغانستان دریافت کردند. ۷۲ درصد این افراد به آنها گفتند که مستقیما از سوی طالبان مورد آزار و اذیت قرارگرفتهاند. ۶۷ نفر توسط طالبان مورد تجاوز جنسی قرارگرفته که بیشتر آنها افراد ترنسجندر و زنان همجنسگرا بودند. ۸۶ درصد از این افراد گفتهاند که در طول زندگی توسط خانواده و دوستان خود مورد آزار و اذیت قرارگرفته بودند.
از زمان به قدرت رساندن طالبان توسط امپریالیستهای آمریکایی، ابعاد خشونتهای وحشیانه بر زنان گسترش بیسابقه یافته است. روزی نیست که امارت اسلامی طالبان هم از طریق انواع و اقسام احکام زن ستیزانه مبتنی بر شریعت اسلامیشان و هم با گسیل نیروهای ضد زن سرکوبگر به زنان حمله نکند و زندگی را بر آنان تنگتر نکند. در نتیجه احکام صادره ضد زن، خشونتهای خانگی بر زنان بیشازپیش گسترش یافته و خانه بدل به قتلگاه زنان شده است.
اما طالبان این بار نمیتواند هم چون دوره اول حاکمیت خود زنان را به خانهنشینی وادار کنند. چرا که از آن زمان تا کنون مبارزات گوناگونی از جانب زنان علیه قتل «ناموسی»، علیه ازدواج اجباری، علیه چند همسری و... پیش برده شده است. هم چنان زنان تحصیل کرده نسبت به گذشته افزایش داشته است. زنانی که در دانشگاه، مدارس و ادارات مشغول بهکار بودند.
ازدواج اجباری، یکی از مصداق بارز و روشن پایمال کردن حقوق اساسی (حق آزادی انتخاب) یک فرد است و هم چنان یکی از نمونه های خشونت جنسیتی نیز محسوب می شود. زنان و کودکان دختر قربانی اصلی این عمل و یا معامله اند. کشورهای سنتی، عقب مانده و اسلامی مانند افغانستان، ایران، پاکستان و سایر کشورهای اسلامی، بلندترین آمار ازدواج های اجباری را دارند. اما در افغانستان اکثر ازدواج ها اجباری و بدون رضایت زن صورت می گیرد و در نقاط دور افتاده و قریه جات ازدواج اجباری یک سنت و رواج پسندیده است.
تنها راه نجات زنان، آگاهی- بیداری- و بیزاری از سکوت است، برای برهم زدن و گردن زدن این مناسبات مرد/ پدرسالارانه نیاز به برهم زدن مناسبات سرمایهدارانه و ایستادگی در برابر پایههای استحکام امپریالیسم که عبارت از ناسیونالیسم و اسلامسیاسی اند، داریم. جامعه طبقاتی اسکلیت نظامسرمایهداری و مردسالاری است.
ما زنانی که با ظلم و ستم دست و پنجه نرم میکنیم و نطفههای تشکیلات انقلابیمان را در شرایط خفقان و دیکتاتوری بنیادگرایان اسلامی طالب پی ریختهایم، باید مبارزه خود را با هدف سرنگونی انقلابی امارت اسلامی طالبان پیش برده و برای جامعهای مبارزه کنیم، که در آن انسانها فارغ از جنسیت بتوانند برای پیشروی کل جامعه مبارزه متحدانهای را سازماندهی کنند. مبارزهای که به هر شکل از ستم و استثمار نقطهی پایان بخشد.
از آنجایی که زنان در افغانستان همچنان با عین همین کلیشهها تحت عنوان شلیطه، بیحیا، فاحشه و... مواجهاند، خواستم که روایات تجربی زنان تحصیل کرده طبقه متوسط و آنهایی را که نسبت به موقعیت اقتصادی_اجتماعی و فکری شان از افکار سنتی و نقشهای سنتی زنانه، خودشان را دورتر احساس میکردند و از این رو، بیشتر در معرض آزار جامعه با این کلیشهها قرار داشتند مورد بازتاب قرار دهم.
در دوسال و نیمی که از به قدرت رساندن طالبان، این نیروی بنیادگرای اسلامی که تا مغز استخوان، زن ستیز و ضد مردمی است میگذرد. در این مدت جنگ طالبان در تمام ابعاد علیه زنان سازماندهی شد. دو سال و نیمی که ستم جنسیتی بر زنان یکی از اصلیترین برنامههای امارت اسلامی طالبان را تشکیل داد. دو سال و نیمی که طالبان با صدور فرمانهای ضد زن و با حمله به زنان برای خانهنشین کردن آنان، افغانستان را به جهنمی برای زنان بدل کرده است.