دشمنیِ من با جمهوری اسلامی مربوط به امروز و دیروز نیست؛ این خصومت نه از ۶۷، نه از ۷۸، نه از ۸۸، نه از ۹۶، نه از ۹۸، نه از ۱۴۰۱ است. من از بهمن ۵۷ با این حکومت سر ناسازگاری داشتم؛ زمانی که هنوز به دنیا نیامده بودم، چون دشمنی با حکومتی که اساسش تزویر و ریاست و تداومش با استبداد و سفاکی، با انعقاد نطفه ام شکل گرفته است. حضور پررنگم در جنبش زن، زندگی، آزادی تبلور بخشی از این دشمنی است.
من زنی کورد و ساکن خاورمیانه هستم که تنها برای خود نزیستهام، برای آزادی اجتماعی ساکنین منطقه، هر آنچه در توان داشتهام را انجام دادهام و خواهم داد، زیرا حیات آزاد و ارزشمند، شایستهی جان بخشیدن است.
در روزهای گذشته یک تیم مرکب از سه بازجو و مقامات ارشد وزارت اطلاعات از تهران به رشت اعزام شده اند و به زندان لاکان رفته و برای ساعت ها شریفه محمدی را تحت شکنجه روحی و بازجویی و تهدید و تحقیر قرار داده اند تا او علیه خودش، فعالیت هایش و تشکلات مستقل کارگری اعتراف و اقرار اجباری کند.
زینب جلالیان: « از ۸۸ تهدید میشوم که اگر توبه نکنم زندهبهگورم میکنند » زینب تاکید می کند که در زندان «آزاد تر» است اگر «قرار است بیرون از زندان حقیرانه زندگی کند.»
میلیون ها نفر از مردم بویژه زنان که شلاق دین و شریعت اسلامی رژیم در طول چهل و پنج سال بر گرده شان فرود آمده است، خواهان جدایی دین از دولت هستند.
مردم به خوبی می دانند راننده این ماشین هر که باشد قرار است که بقای سیستم ستم و استثمار سرمایه داری جمهوری اسلامی تضمین کند.
این دارودسته هرگز طرفدار جنبش زنان با شعار «زن زندگی آزادی» نبودند و نمی توانند باشند. چرا که فصل مشترک شان با رژیم جمهوری اسلامی در اشاعه فرهنگ زنستیزانه و فرهنگ تجاوز به زنان است.
دهن کجی این نهاد به مردم و شادی آنان از مرگ رئیسی
امید را میآموزیم و از آن میآموزیم: صبوری کردن را، پشتکار و پایداری را، شجاعت و اعتماد را.