من خشم بلوچم/ زخم عربم/ جزم کردم/ حتم انقلابم/ من زنم!
نگران تو ام و هم سالانت که مبادا وحشت شاخه های کوچک کودکی تان را بشکند که مبادا دندان گرگ اندیشان تا دامان تان برسد و شادی تان طعمه ی کفتاران شود
«من باید صریح تر، تهاجمیتر باشم، چون جهان دارد پرخاشگرتر میشود، و ما به مردمی نیاز داریم تا با صدای بلند علیه بیعدالتی صحبت کنند. من با صدای بلند حرف میزنم، چون عصبانی هستم».
چند ثانیه طول کشید تا صدایم دربیاید، داد زدم. مادربزرگ هم از پایین پلهها داد میزد که از خانه بروند بیرون. من بدون این که بدانم چهکار میکنم دویدم پایین. به پله آخر نرسیده بودم که جیغ بلندی مرا برگرداند.
برای من به هدیه میآوردندبه مادرم که در آیینه زندگی میکردو شکل پیری من بود
شاعر پیشرو و شخصیتی برجسته و ماند گار در ادبیات فارسیآرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است.
با گذر قرون بسیار عبارات هنر مجاز، حضور مشروط، تیزی سانسور، خرد مردانه و احساس زنانه، زن ناقصالعقل و چه و چه و چه برای مایی که تا به هنوز تجربهی زیستن در جغرافیای خفقان را داریم، کاملا ملموس و آشنا و برپاست!
موقعيت خانوادگی و شرايط زندگی جان از همان اوايل او را به حرکت در خلاف جريان برخی از نرُهای معمول زندگی رانده بود. تاثيرات اين حرکت در موسيقی و هنرش و نوشتههايش قابل رويت است.
همدیگر را میفهمیدند. نمیخواستند آن یکی اذیت شود. حرف آینده که میشد، این که باید چه کنند؟ این که آخرش؟ میدانستند که هیچ چیز راحت نخواهد بود. میدانستند طلاق مهری سخت خواهد بود. بچه؟ هفت سال بیشتر دارد و مال پدر میشود.