بار دیگر قوانین و سنت های عقب مانده و زن ستیز، جان یک زن را گرفت. سحر خدایاری معروف به "دختر آبی" که دست به خودسوزی زد، درگذشت. مرگ سحرنفرت نه تنها مردم ایران بلکه بسیاری از مردم جهان را بیش از گذشته، نسبت به رژیم ضد زن جمهوری اسلامی، عمیق ترکرد.
رژیم جمهوری اسلامی در طول چهل سال حکومت ننگین ش هیچگاه تا این حد مشروعیت ش را از دست نداده و توده های جان به لب رسیده هیچ گاه به این وسعت و بدون تردید و تزلزل سودای سرنگونی آن را در سر نپرورانده بودند. تضاد هایی که به انزجار و تنفر مردم پا داده است، هر روز عمیق تر می شوند و رژیم جمهوری اسلامی عاجز از حل آن هاست.
بر اساس اسناد تاریخی، ده هزار سال پیش در فلات ایران، زنان، سازنده ی ابزار و نگاهدارنده ی آتش بودند. در هزاره های هفتم و هشتم پیش از میلاد با حفظ جنبه های خدایی زنان نقش های متعدد و بیشتری ایفا می کردند. در هزاره ی پنج پیش از میلاد در سفالگری، کشاورزی، بافندگی و... فعال بودند. در هزاره ی دوم پیش از میلاد میوه چینی و دام پروری هم در زمره ی کارهای زنان قرار گرفت. تا این دوره هنوز تا حدی مادرتباری پایه ی سازمان اجتماعی بود. پس از آن هرچند کمی دیرتر از سایر نقاط، اما نهایتا رفته رفته قدرت به دست مردان افتاد. به طوری که پس از استیلای هخامنشیان، بر مبنای شیوه ی نظام مندی اجتماعی سیاسی، زنان از صحنه ی هنر به عنوان آینه ی بررسی تاریخ، حذف شدند.
جمهوری اسلامی با پیشبرد سیاست های ارتجاعی و ضد مردمی در خدمت به یک اقلیت انگلی، زندگی را برای اکثریت مردم خصوصا تهیدستان شهر و روستا هر روزغیر قابل تحمل تر کرده است. خصوصی سازی ها و تبعیت از سیاست های اقتصادی بانک جهانی، اختلاس های نجومی، هزینه های سرسام آور دخالت های نظامی در کشورهای منطقه برای تحکیم پایه های قدرت و ادامه حیات خود، باند بازی های درون حکومتی و پیشبرد تخلفات با رشوه و پارتی، همزمان با سرکوب کلیه آزادی های اجتماعی، جامعه را به ورطه نابودی کشانده است.
در نظام جمهوری اسلامی مناسبات مبتنی بر تبعیض، ستم و استثمار بسیاری وجود دارند. یکی از مهم ترین آن ها ستم بر زن و فرودستی آن ها است. اگر روابط سلطه گرانه موجود و ایدئولوژی منطبق بر آن را نمی خواهیم باید کل ستم و استثمار و تقسیم جامعه به طبقات را از بین ببریم. در غیر این صورت خود بخشی از آن شده و کلیت آن را تقویت خواهیم کرد. در چنین مناسباتی مردانگی و ناموس در نهایت فقط یک معنا دارد. یعنی شرکت فعال در این انقیاد و فرودستی.
علاوه بر مشکلات زنان در عرصه های مختلف چون صحت، تعليم و تربيه مشکلات بغرنج تری چون ازدواج های اجباری، خشونت خانوادگی، تجاوزهای جنسی و بازنگه داشته شدن از کار و فعاليت های سياسی نيز گريبان گير زنان بوده و می باشد. در اکثر نقاط افغانستان تعدد زوجات که خود از عوامل دامن زننده به خشونت های خانوادگی می باشد به عنوان يک رسم وجود دارد و همچنين رسوم و عنعنات ناپسند سبب شده که در اين مناطق زنان بيوه هنوز هم منحيث ارث شمرده شده و اجازه ازدواج به دل خواه خود را نداشته باشند.