به جرأت می توان گفت که آزادانه ترین انتخابات در ایران، انتخابِ «سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی» است که زنان و مردانِ جان به لب رسیدۀ کشور، در کف خیابان جسورانه و با صدایی رسا، به کلیت نظام ستم و استثمار جمهوری اسلامی، اعلام کردند. انتخابِ «لغو حجاب اجباری» است که زنان با به آتش کشیدنِ روسری های خود در سراسر کشور، و با حضور بدون حجاب خود در اماکن عمومی، آن را اِعمال کردند. انتخابِ «لغو هر گونه نابرابری و سرکوب ملیت ها»است که در سراسر کشور در شعارهائی که در حمایت از کُرد و بلوچ و ترک و عرب و...، روی بنرها و بر سینۀ دیوارها نوشتند، آن را اعلام کردند و ملیت های مختلف با وحدت آزادانه و داوطلبانۀ خود در کف خیابان ها آن را فریاد زدند. انتخابِ «پایان دادن به سرکوب دگرباشان جنسی» است که برای اولین بار در سطح گسترده به بحث گذاشته شد. انتخاب «پایان دادن به نابرابری طبقاتی»،«نه به فقر و گرسنگی»، «نه به بیکاری و ناامنی اقتصادی» است که در شعارهای کف خیابان و در اعتصابات مختلف، محکم و شفاف، بیان شد.
وجود دولت اسلامی دست نشانده و قوانین اسلامی نوشته به همراه قوانین غیر کتبی یا نا نوشته ای چون بد دادن، ازدواج اجباری، لت و کوب زنان، قتل ناموسی، تحقیر و توهین و هیچ شمردن زنان، زندگی را برای اکثریت زنان که در شهرها خصوصا شهرهای کوچکتر و روستا ها بسر می بردند، غیر قابل تحمل کرده بود.
شکل آشکار تنیده بودن دین و دولت در ایران بیش از هر چیز در زمینهی مناسبات اجتماعی عقبمانده و قوانین زنستیزانه خود را نشان میدهند. ادغام دین که یکی از ستونهای اصلیاش انقیاد زنان است با دولت طبقاتی که یکی از ستونهای اصلیاش بر پایهی اسارت زنان شکل گرفته، ستم بر زنان را تشدید کرده است. مبارزه علیه ستم بر زن را نمیتوان به جدایی دین از دولت محدود کرد، اما این خواست از پایهایترین و فوریترین خواستهای زنان است. از اینرو زنان در تحقق جدایی قطعی دین از دولت ذینفعتریناند.
من خشم بلوچم/ زخم عربم/ جزم کردم/ حتم انقلابم/ من زنم!
گاندی زمانی که در آفریقای جنوبی اقامت داشت، مردی به دو زن جوان هوادار او تعرض جنسی می نماید، برخورد گاندی مثل همه پدر/مردسالاران محکوم کردن زنان بود. او شخصاً موهای آن دو دختر را تراشید و اعلام کرد که "این حرکت، تضمینی است برای اخته کردن چشمان گناهکار". شباهت این دیدگاه در رابطه با موی زنان با تفکر زن ستیزانه جمهوری اسلامی تصادفی نیست، بلکه نشات گرفته از منافع طبقاتی مشترک بین آنهاست. گاندی اعتقاد داشت که این زنان هستند که عامل آزار جنسی و تجاوز به خود می باشند.
مورگان با روشی که معمول امروزی بین سوسیو بیولوژیست ها است با این مسئله برخورد می کند: با قاطی کردن سطوح انتخاب و تاریک نمودن تمایز بین فاکتور های برنامه ریزی شده بیولوژیک و فاکتورهای فرهنگی در جوامع بشری. او بطور قطع بیان می کند که تنها روش بررسی پیدایش تکامل یائسگی در زنان بعلت مفید بودن شان برای "قبیله به مثابه کل" بوده است. زیرا که ماده های مسن نازا "منبع تجربه و خرد" (در زمینه های مواظبت از پرستاری و مراقبت از بچه ها، برای نمونه مردان منبع تجربه و دانش شکار بودند). بنابراین از نظر مورگان "جهش یائسگی" می تواند " برای موجودات به مثابه کل، انطباقی" و در خدمت انتخاب طبیعی قرار گیرد.