رژیم جمهوری اسلامی در طول چهل سال حکومت ننگین ش هیچگاه تا این حد مشروعیت ش را از دست نداده و توده های جان به لب رسیده هیچ گاه به این وسعت و بدون تردید و تزلزل سودای سرنگونی آن را در سر نپرورانده بودند. تضاد هایی که به انزجار و تنفر مردم پا داده است، هر روز عمیق تر می شوند و رژیم جمهوری اسلامی عاجز از حل آن هاست.
بر اساس اسناد تاریخی، ده هزار سال پیش در فلات ایران، زنان، سازنده ی ابزار و نگاهدارنده ی آتش بودند. در هزاره های هفتم و هشتم پیش از میلاد با حفظ جنبه های خدایی زنان نقش های متعدد و بیشتری ایفا می کردند. در هزاره ی پنج پیش از میلاد در سفالگری، کشاورزی، بافندگی و... فعال بودند. در هزاره ی دوم پیش از میلاد میوه چینی و دام پروری هم در زمره ی کارهای زنان قرار گرفت. تا این دوره هنوز تا حدی مادرتباری پایه ی سازمان اجتماعی بود. پس از آن هرچند کمی دیرتر از سایر نقاط، اما نهایتا رفته رفته قدرت به دست مردان افتاد. به طوری که پس از استیلای هخامنشیان، بر مبنای شیوه ی نظام مندی اجتماعی سیاسی، زنان از صحنه ی هنر به عنوان آینه ی بررسی تاریخ، حذف شدند.
جمهوری اسلامی با پیشبرد سیاست های ارتجاعی و ضد مردمی در خدمت به یک اقلیت انگلی، زندگی را برای اکثریت مردم خصوصا تهیدستان شهر و روستا هر روزغیر قابل تحمل تر کرده است. خصوصی سازی ها و تبعیت از سیاست های اقتصادی بانک جهانی، اختلاس های نجومی، هزینه های سرسام آور دخالت های نظامی در کشورهای منطقه برای تحکیم پایه های قدرت و ادامه حیات خود، باند بازی های درون حکومتی و پیشبرد تخلفات با رشوه و پارتی، همزمان با سرکوب کلیه آزادی های اجتماعی، جامعه را به ورطه نابودی کشانده است.
در نظام جمهوری اسلامی مناسبات مبتنی بر تبعیض، ستم و استثمار بسیاری وجود دارند. یکی از مهم ترین آن ها ستم بر زن و فرودستی آن ها است. اگر روابط سلطه گرانه موجود و ایدئولوژی منطبق بر آن را نمی خواهیم باید کل ستم و استثمار و تقسیم جامعه به طبقات را از بین ببریم. در غیر این صورت خود بخشی از آن شده و کلیت آن را تقویت خواهیم کرد. در چنین مناسباتی مردانگی و ناموس در نهایت فقط یک معنا دارد. یعنی شرکت فعال در این انقیاد و فرودستی.
علاوه بر مشکلات زنان در عرصه های مختلف چون صحت، تعليم و تربيه مشکلات بغرنج تری چون ازدواج های اجباری، خشونت خانوادگی، تجاوزهای جنسی و بازنگه داشته شدن از کار و فعاليت های سياسی نيز گريبان گير زنان بوده و می باشد. در اکثر نقاط افغانستان تعدد زوجات که خود از عوامل دامن زننده به خشونت های خانوادگی می باشد به عنوان يک رسم وجود دارد و همچنين رسوم و عنعنات ناپسند سبب شده که در اين مناطق زنان بيوه هنوز هم منحيث ارث شمرده شده و اجازه ازدواج به دل خواه خود را نداشته باشند.
بالا رفتن سطح آگاهی زنان و آشنایی با حقوق شان یکی از پایه ای ترین قدم ها برای مبارزه با مزاحمت های خیابانی و نا امنی اجتماعی است. زنان به ویژه در کشورهایی مثل ایران به خوبی دریافته اند که خزیدن در پستوی خانه ها و پذیرش قفس تنگی که با نام "عرف اجتماعی" تنها زنان را محدود می سازد، نه تنها امنیت آنان را تامین نمی کند بلکه روز به روز هم چاردیواری که در آن اجازه تنفس دارند را تنگ تر خواهد کرد. هیچ چیز مزاحمت های جنسی مردان نسبت به زنان را توجیح نمی کند؛ نه مکان، نه زمان و نه پوشش زنان. نظم موجود که در پی توجیح این مزاحمت ها و تعویض جای قربانی با مجرم است، نظمی است که باید فرو بریزد.
گوش میکنی بابا؟ حالا من ول نمی کنم، هر کاری که بشود می کنم، نه به خاطر تو که عمری از دست رفتارهایت عذاب کشیدیم و حالا به این روز افتادی. به خاطر خودش، به خاطر خودم، به خاطر این که هر طرف سر را برگرداندیم سیلی خوردیم، در خانه از تو، بیرون از آن ها. اشک هایش را با پایین بلیزش پاک کرد و بلند شد.
ر چنین شرایطی است که جنبش زنان بیش از هر زمان دیگری به وحدت واقعی و متشکل شدن در تشکلات مستقل زنان، برای طرح خواسته ها و پیشبرد مبارزه جهت رهایی خود، نیاز دارد. وحدت و متشکل شدن با این پیش شرط که نه به هیچ گونه سازشی با هیچ یک از جناح های رژیم ضد زن که می خواهند زنان را وجه المصالحه منافع خود قرار دهند، تن دهند و نه با هیچ یک از امپریالیست ها که می خواهند به نام ما زنان منافع جهانی و ستمگرانه و استثمارگرانه خود را دنبال کنند، دخیل ببندند. تشکلی که بتواند توده های وسیع زنان را حول خواسته های اساسی شان که در راس آن و در شرایط کنونی مبارزه علیه حجاب اجباری قرار دارد را متشکل و سازماندهی کند.
مرگ سحر این وظیفه را در مقابل همه ورزشکاران در عرصه های گوناگون قرار می دهد که درهمبستگی و حمایت از خواسته زنان در انجام ورزش و ورود به استادیوم های ورزشی، در همدلی با خانواده سحر، از هرگونه انجام ورزش خود داری کنند و اعتراض خود را به اشکال گوناگون ابراز دارند.امروز سحر را از دست داده ایم. اما اندوه از دست دادن سحر و هزاران سحر دیگری که در زندان ها، در کوچه و خیابان و حتا در خانه های شان زندگی و روزشان به صبح روشن تبدل نشد را باید به خشمی سوزان برای ادامه مبارزه تا سرنگونی انقلابی رژیم زن ستیز و جنایتکار جمهوری اسلامی بدل کنیم.