سخنرانی شهرزاد مجاب

سخنرانی شهرزاد مجاب

 در برنامه ی «حکایت زندان: هنرآفرینی و عدالت جويی»

در دانشگاه تورنتو- کانادا (19 ژوئن 2010)

 

یکسال پیش یک بار دیگر ایرانی ها چشمان مردم چهار گوشه ی جهان را خیره کردند. وقتی آموزگار یکی از دبیرستان های نیویورک قطعه ای را در بلاگ خود نوشت، کلمه «ایرانی» تبدیل به یک فعل شد:

« ... اخیرا اتفاق بی سابقه ای در مدرسه افتاد: دانش آموزی در مقابل ناظم تشر زن و مرعوب کن ایستاد! وقتی ناظم به او اجازه نداد کاری را که می خواست انجام دهد، دانش آموز دیگری گفت: "باید دست به کار ایرانی بزنیم." ایران، مکان و تمدن و مردمی که مترادف شد با مبارزه برای حق خود و غیرممکن را خواستن!»

خیزش سال گذشته بخشی از مقاومت علیه یک تاریخ طولانی سلطه بود. سی سال پیش، رژیم سلطنتی پس از دوسال تظاهرات های خیابانی، اعتصابات کارگری، فعالیت دانشجويی، و یک خیزش سراسری سرنگون شد. اما جای سلطنت را نه یک رژیم دموکراتیک بلکه یک رژیم دیکتاتوری تئوکراتیک (دینی) گرفت. قدرت گیری اینان به مقدار زیادی مدیون حمایت ایالات متحده آمریکا و متحدین اروپايی اش از خمینی بود. قدرت های غربی نگران آن بودند که ایران به دامن اتحاد شوروی بیفتد. کمی پیش از آن، افغانستان به زیر حاکمیت گروه های حامی شوروی درآمده بود. قدرت های غربی از خمینی پشتیبانی کردند با این امید که رژیم وی تبدیل به سدی در مقابل گسترش نفوذ شوروی در این کشور استراتژیک شود.

 به قدرت رسیدن رسیدن خمینی برای بسیاری از ایرانیان مترادف با شکست انقلاب بود. مهم است خاطرنشان کنم که این شکست نشانه ی یک چرخش در فضای سیاسی جهان که با افکار و جنبش های انقلابی ضد امپریالیسم، فئودالیسم و رژیم های اقتدارگرا رقم می خورد، بود. حکومت اسلامی بلافاصله پس از قدرت گیری، دست به سرکوب حقوق شهروندان زد؛ و این سرکوب را با تحمیل حجاب بر زنان شروع کرد و به تدریج یک رژیم آپارتاید جنسی را برقرار کرد، مخالفین را دستگیر، زندانی و کشتار کرد؛ نشر روزنامه ها و کتاب هايی را که حاوی نگرش های مخالف بودند منع کرد و بیرحمانه هنر را در همه اشکال آن سانسور کرد. خمینی پس از به قدرت رسیدن فوراً به محو کردن جماعت بهائیان پرداخت و ارتش را برای سرکوب ملل غیرفارس مانند کُردها که خواستار خودمختاری در چارچوب یک رژیم فدرال بودند گسیل کرد.

در میان قساوت هايی که رژیم اسلامی در سه دهه ی گذشته مرتکب شده است، جنایت ویژه ای موجود است که در خارج از محافل ایرانیان سیاسی و فعال و خانواده ها و دوستان آن ها از دیدگان پنهان مانده و به آن توجهی نشده است. این جنایت در فرهنگ سیاسی ایران به «کشتار 67» معروف است که به معنای قتل عام زندانیان سیاسی به سال 1988 است. در فاصله چند ماه حکومت هزاران زن و مرد زندانی سیاسی را اعدام کرد.

اما در مقابل این کشتار هیچ صدای اعتراص بین المللی برنخاست. من آنچه که به «مجامع بین المللی» معروف شده (یعنی، آمریکا و متحدینش) را متهم نمی کنم.  در واقع من از این «مجامع بین المللی» انتظار ندارم که نگهبانان دموکراسی باشند. می دانم که آنان منفعتی در اعتراص به این جنایت نداشتند زیرا اغلب زندانیان، زندانیان چپ اعم از سکولار و مذهبی بودند که باید محو می شدند تا حکومت تئوکراتیک اسلامی تحکیم شود و جلوی آنچه آنان «غلبه کمونیست ها» می خواندند گرفته شود. مشغله ی من سکوت شهروندان جهان نسبت به این جنایت است، ... . اگر شهروندان فریاد نزنند، سیاستمداران سکوت پیشه می کنند.

این درست است که دهه ی 1980 و دو دهه ی متعاقب آن دوران عقب نشینی از سیاست های ترقی خواهانه و جنبش های انقلابی اجتماعی دهه ی 1960 و 1970 هستند. شکل گیری تئوکراسی ایرانی در سال 1979، احیای سرمایه داری در چین سوسیالیستی در سال 1976، و سرکوب جنبش رهايی بخش ملی در عمان در سال 1975 برخی از وقایع برجسته ی این تغییر موج در جهان است. ایرانیان تنها مردمی نیستند که از همکاری میان امپریالیستم و بنیادگرايی دینی و دعواهای جاری آنان ضربه خورده اند. در اینجا، در غرب، پس از 11 سپتامبر، بسیاری از سیاستمداران و روشنفکران، حتا آنانی که دارای افکار لیبرالی هستند، فراخوان «تعلیق موقت دموکراسی» را دادند تا تروریسم ریشه کن شود. مایکل ایگناتیف این پروژه ها را اینگونه تئوریزه کرد که شکنجه موقتاً توجیه پذیر است زیرا در مقایسه با شیطان تروریسم، شیطان کوچکتر است. این کاری است که ایالات متحده در ده سال گذشته کرده است و اوباما که در کارزار انتخاباتی اش وعده ی «تصحیح» این کارنامه را داده بود، سیاست و عملکرد رئیس جمهور پیشین را ادامه داده است. عملکرد دولت کانادا در افغانستان و در مورد ماهر عرار[1] نشان می دهد که دولت کانادا از این قاعده مستثنی نیست.

اگر عملکرد نهاد دولت –  چه دولت مستبد و چه دموکراتیک  – این است، پس ما چه باید بکنیم؟  کارنامه شهروندانی که با وجدانشان به حرکت در می آیند، عدالت جو هستند، و برابری و مساوات مشغله شان است، چیست؟ عجیب آنکه امروز 57 امین سالروز اعدام جولیوس و اتل روزنبرگ است – دو کمونیست آمریکايی که در 19 ژوئن 1953 به اتهام جاسوسی اعدام شدند. دو شاعر، یکی شاعر کُرد عراق به نام گوران و دیگری شاعر ایرانی به نام هوشنگ ابتهاج، اشعاری در اعتراض به اعدام این دو تن سروده و به آنان و فرزندانشان تقدیم کرده اند. ده سال پیش، زمانی که من پژوهش های خود را در مورد زندانیان سیاسی آغاز کردم، به شعر عبدالله گوران تحت عنوان «بو مایکل» (به مایکل) برخوردم. شعر خطاب به پسران روزنبرگ ها به نام های مایکل و رابرت است. به آنان می گوید، احساس یتیمی نکنید زیرا مردان و زنان بسیاری در سراسر جهان مادران و پدران شما هستند.

قریب به یک ماه پیش در روز 9 مه، رژیم اسلامی به زندگی 5 فعال جوان  که همه در سنین بیست و سی بودند پایان داد: شیرین علم هولی (یک زن کُرد)، فرزاد کمانگر (یک معلم کُرد)، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان. با خبر دور جدیدی از اعدام ها، شعر ابتهاج تحت عنوان: «خبر کوتاه بود. اعدامشان کردند!» (که امشب آن را خواهید شنید) بطور وسیع در اینترنت پخش شد. ابتهاج که در سال 1928 متولد شد و توسط رژیم اسلامی زندانی شد این شعر را ده ها سال پیش سروده است.  من در فکر آن بودم که او در این شعر به اعدام چه کسی اشاره دارد و وقتی فهمیدم که شعر را برای روزنبرگ ها سروده است غرق در شگفتی شدم. امروز کجاست اینگونه غریو و خشم؟ چرا ما آنطور که 57 سال پیش گوران و ابتهاج به خشم آمدند، ناآرام نیستیم؟

ایران کشوری است به لحاظ استراتژیک دارای اهمیت بسزا. آمریکا منفعتی در سرنگونی این رژیم ندارد و تغییر در چارچوب وضع موجود را ترجیح می دهد. تضادهای درون قدرت در ایران و لبریز شدن آن به بیرون از کشور، ظهور یک جنبش سبز، ظاهر شدن «ناراضیان» و «حامیان حقوق بشر» جدید (که برخی از آن ها در زمان کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 در قدرت بودند)، چرخش برخی از نظریه پردازان تئوکراسی به سوی «دموکراسی»، حضور دائم آنان در رسانه ها، شوهای تلویزیونی یا در محافل دانشگاهی به سردرگمی در میان ایرانیان و مردم دیگر، ناظران صحنه سیاسی ایران، و فعالین سیاسی و جنبش های اجتماعی افزوده است. استدلالی که ما اغلب می شنویم آن است که تنها انتخاب ممکن میان یک جناح معتدل و جناح محافظه کار است. اما به اعتقاد من، کلیت این تئوکراسی تهاجم به مقام بشریت است.

در ایران، رژیم اسلامی به کسی اجازه مستند کردن یا گزارش در مورد وضعیت زندانیان سیاسی را نمی دهد. در نتیجه تقریباً منبع تمام اطلاعات منتشر شده خود زندانیان سیاسی سابق و فعالینی که از ایران گریخته و در تبعید بسر می برند است. در تبعید نیز، تبلیغ به حول این موضوع عمدتاً محدود به نسل اول فعالین ایرانی است. نسل دوم فعالین ایرانی، دانشجویان و پژوهش گران نسبت به مبارزه و مقاومت زندانیان سیاسی بی توجه مانده اند.

علیرغم کمبود اطلاعات منتشره به زبان انگلیسی در مورد زندانیان سیاسی در ایران، مجموعه ی شگفت آوری از نوشته ها به  شکل خاطرات زندان در مجامع تبعیدیان ایرانی تولید شده و در حال تولید است. این ادبیات کماکان منبعی است که از آن کم استفاده شده است. گسترش خاطرات در شکل کتاب، مقالات، چندین جلد کتاب ویرایش شده، شماره های مخصوص مجلات که مقالاتش توسط زندانیان سابق نوشته شده اند، طیف وسیعی از حکایت رنج ها و مقاومت ها، امید، نفرت، عشق، شجاعت و یأس را پوشش می دهد که یک منبع گرانبها برای خواندن، تحلیل و تعمق است. کلمات نوشته شده تنها وسیله ی نقل این تجربه نیستند. ترسیم خلاقانه تر دهشت های زندان به هنرهای تجسمی، فیلم، نقاشی، موسیقی و کاردستی نیز راه یافته است. خلاصه مجموعه ی شگفت انگیز و متنوعی از اسناد به زبان فارسی موجود است.

در سال های اخیر، وضعیت و سرگذشت زندانیان سیاسی زن یکی از مشغله های فکری و سیاسی من بوده است. به اعتقاد من تولید دانش انتقادی فمینیستی به حول این موضوع برای دست زدن به یک مبارزه پیروزمند علیه رژیم تئوکراتیک آپارتاید جنسیتی ضروری است. من همچنین تلاش کرده ام رویکرد متدولوژیک خود را در زمینه تولید دانش در مورد تجربه زندان متنوع کنم آنطور که  در برنامه های امشب ارائه خواهد شد.  با الهام از هربرت مارکوزه که می گفت، «هنر آگاهی حاکم و تجربه ی متداول را واژگون می کند» و اینکه «ظرفیت سیاسی هنر در بُعد زیباشناختی خودش نهفته است» ما با گروهی از هنرمندان و زندانیان سیاسی سابق کار کرده ایم تا مردم و افراد جنبش را نسبت به تاریخ و مبارزه و مقاومت زندانیان سیاسی ایران آگاه و مطلع کنیم و آموزش دهیم. هنر رادیکال دگرگون ساز است و به ورای سطح رفته و درکی عمیق ارائه می دهد. هنر به ما کمک می کند پل ها بسازیم و همبستگی ایجاد کنیم. امید است که امشب بتوانیم به این هدف برسیم.

از ژانویه گذشته تا کنون گروهی از زندانیان سیاسی سابق و هنرمندان متعهد گردهم آمده اند تا در تجربه و دانش یکدیگر سهیم شوند. برای من بعنوان یک آموزگار و پژوهش گر، مشاهده ی گرد هم آمدن گروهی از افراد کاملاً بیگانه با یگدیگر (بیگانه به لحاظ سیاسی، فرهنگی، هنری، احساسی و نسلی) حیرت انگیز بوده است. افراد این گروه حتا دارای زبان مشترک نیستند و اغلب از طریق مترجم کار خود را پیش برده اند. اما بطرز فوق العاده ای بر این موانع چیره شدند و بطور جمعی در سیاسی کردن هنر و به کار گرفتن زیبا شناسی در زمینه تجربه زندان درگیر شدند. شک نیست که لحظات ناامیدی و ناکامی نیز بوده است اما ما بیشتر لحظات آواز خواندن، خندیدن و گریه کردن را تقسیم می کنیم. همانطور که بتنی [ سخنران قبلی] خاطرنشان کرد، عده زیادی روح و خیال پردازی خود را به درون تولیدات امشب ریخته اند. من شخصاً مدیون تک به تک آن ها هستم...  در اجرای امشب ما همه تلاش کرده ایم که بر موانع چیره شویم بخصوص آنکه زندانیان سیاسی سابق را وارد گفت و شنود هنری و ادبی با نسل دوم ایرانیان در تبعید کرده ایم. همانطور که خواهید دید، گفت و شنود آنان زیبا، روح افزا و نمونه ای برای ساختن مجامع مقاومت است. ما مایلیم از شما دعوت کنیم که به این جمع برای تقویت جنبش علیه خشونت دولتی بپیوندید. ما نیازمند ناشرین، هنرمندان، پژوهش گران، کمک های مالی و فعالین هستیم. ما باید با یکدیگر کار کنیم تا بتوانیم تهاجم خشونت دولتی در همه عرصه های زندگی خود را متوقف کنیم. هفته ی آینده بیست نفر [از سران  دولت ها] وارد این شهر خواهند شد تا نقشه ی غارت بیشتر جهان را بکشند. تحت لوای تأمین امنیتِ «آنان»، حق دسترسی ما به خدمات شهری از حمل و نقل تا تئاتر و کتابخانه و دانشگاه، همه محدود شده است. باید پرسید چه کسانی مرتکب خشونت می شوند؟  تاریخ دراز مبارزه مردم ایران برای عدالت دلیلی روشن بر خشونت همیشگی دولت است. درس مهمی در این تاریخ برای تمام مردم جهان موجود است. نهادهای دولت، نابود کننده ترین ابزار خشونت را در انحصار خود دارند و از حق قانونی ارتکاب خشونت برخوردارند.

شهروندان جهان، منجمله شهروندان کانادا، طی چندین دهه مبارزه توانسته اند حق قطع حیات شهروندان را از دولت بگیرند. ممنوع کردن اعدام دستاوردی برای بشریت در همه جا است منجمله در کشورهايی که دولت کماکان حق حیات شهروندان را نقض می کند. در کانادا سنت مبارزه برای لغو مجازات و لغو زندان وجود دارد. در اینجا یک مجله منحصر به فرد به نام «مجله زندانیان در مورد زندان» منتشر می شود. ما به اندازه کافی سنت روشنفکری و فعالیت گری داریم که طرز تفکر کیفری دولت کانادا و بقیه جهان را به چالش بگیریم.  گردهمايی امشب فقط نمونه ای است از آنچه ممکن است. بدون شهروندان آگاه و متشکل ما حتا قادر به حفظ همان حقوقی که تا کنون بدست آورده ایم نخواهیم بود.

در فرصتی که بر روی سخنان و اجراهای امشب فکر می کنید مایلم از شما دعوت کنم که دست به عمل نیز بزنید. در کنار در ورودی کارت پستال هايی است برای امضا و فرستادن به دبیرکل سازمان ملل بانکی مون که می گوید:

«من از شما می خواهم که "گزارشگر مخصوص سازمان ملل در مورد اعدام های فراقانونی، فوری و خودسرانه" را فوراً برای تحقیق در مورد نقش دولت ایران در اعدام های اخیر فعالین سیاسی به ایران بفرستید.  من همچنین از شما می خواهم که قاطعانه علیه اعدام ها، ناپدید شدن ها و شکنجه و تجاوز به زندانیان سیاسی موضع گیری کنید. دولت ایران در گذشته جنایت علیه بشریت مرتکب شده است و اکنون نیز دوباره دست به آن زده است. لازم است که دست به عمل اضطراری بزنید. فردا خیلی دیر است.»

دو سال پیش وقتی از زندان بدنام جزیره رابین در آفریقای جنوبی دیدن کردم به دستخطی برخوردم که متعلق به احمد کاترادا بود. او یکی از رهبران برجسته کنگره ملی آفریقا بود که 26 سال زندانی بود. او نوشته بود:

«ما بیرحمی آپارتاید را فراموش نخواهیم کرد. ما نمی خواهیم جزیره رابین یادمان سختی و رنج های ما باشد. ما می خواهیم که پیروزی روحیه ی بشری علیه نیروهای شیطانی باشد. پیروزی عقل و وسعت نظر علیه ۥخردی و حقارت؛ پیروزی شجاعت و عزم بر سستی و عجز؛ پیروزی آفریقای جنوبی نو بر کهنه.»

به امید آنکه نوشته ای با همین روحیه بر روی دیوارهای اوین، ابوغریب، گوانتاموبی، و بسیاری از زندان های دیگر سراسر جهان نقش بندد.

 



[1] ماهرعرار، شهروند کانادايی، هنگام برگشت به کانادا از سفرش به تونس در فرودگاه نیویورک در سال 2000 دستگیر شد و به جای اینکه اجازه بدهند سفرش را به کانادا ادامه بدهد به سوریه فرستاده شد و بمدت یکسال در زندان بود و شکنجه شد. بعد از آزادی و برکَشت به کانادا و تعقیب قانونی این واقعه، معلوم شد که آمریکا بر اساس اطلاعات نادرست عرار را عضو القاعده به حساب می آورد و با اطلاع و رضایت دولت کانادا این کار را انجام داده است. دولت کانادا مجبور شد به نقش خودش در ارتکاب این جرم علیه یک شهروند اذعان  و عذرخواهی بکند.