فرزندان سکینه محمدی آشتیانی : تنهایمان نگذارید

فرزندان سکینه محمدی آشتیانی  : تنهایمان نگذارید 

 به گزارش خبرگزاری ایتالیایی «آکی» سعیده و سجاد قادرزاده، فرزندان سکینه محمدی آشتیانی، بانوی ایرانی محکوم به سنگسار، نامه ای  به جهانیان نوشتند و از آنها خواستند که در چنین شرایط دشواری آنها را تنها نگذارند. نامه سرگشاده فرزندان سکینه محمدی آشتیانی دیشب (۲۴شهریور) توسط وکیل آنها، آقای جاوید هوتن کیان، به خبرگزاری «آکی» فرستاده شد. متن این نامه به شرح زیر میباشد

مادرم

 ما دیگر خسته شده ایم مي خواهیم در آغوش گرمت آرام بگيرم.خسته شده ا یم بس كه از سرما لرزيدیم و تهمت ها شنیدیم ودر آشکار ودر خفا گریه کردیم ... بس كه اين كوره راه، ترس آور زندگي مخوف را هراسان پيمودیم ،زخم پاهايمان  به ما ميخندد... خسته شده ایم بس كه تنها دويد یم... اشك  دیگر نداریم که گونه هايمان را پاك كند... مي خواهیم با تو گريه كنیم ... خسته شد ه ایم بس كه... تنها گريه كرده ایم... مي خواهیم دستهايمان را به گردنت بياويزیم و     شانه هايت را ببوسیم...خسته
 
شده ایم، بس كه تنها ايستاده ایم.
آری مادرم
 
سال هاست  که سايه تو را؛ هم چون پدر بر سر نداریم  ، خيلی وقت چشم به در داریم  و دیگر نمی گذارند  ازتو خبر بگیریم ، خيلی وقت است زير رگبار باران هوای رفتن داریم، و لی همسفر نداریم.
ما کیستم ؛آیا یک موجود زنده ؟ در کجا وبرای که زنده ایم نمی دانیم ؛ نمیدانم اصلاً برای چه به دنیا آمده ای م ؛ اصلاً خداوند برای چه من وخواهرم را خلق کرده است ؛ آفریده  شده ایم تا شکنجه ببینیم ؟ آخر چرا وچقدر ؟  از کودکی با ترس ودر حالیکه به یکدیگر پناه می بردیم در کوچه های سرد و تاریک آواره شدیم.....در زمانیکه دختران در آغوش مادر شان می نشینند تا مادرشان موهای انها را ببافند ؛ خواهرم در هوای سرد وبرفی وبا یک پیراهن نازک ودر حالیکه بدنش از شدت سرما یخ  می زد  ؛ در کنار دیوار بلند زندان انتظار می کشید  والتماس می کرد تا؛شاید که به او  اجازه ملاقات مادر ش را بدهند ... در زمانی که هم سالان من  ( سجاد ) در کنار پدر نشسته و با وی درسهای مدرسه را تمرین می کتتد ؛ من شاهد صحنه دردناک قتل و فوت پدرمان بودم ؛ وحال از آن درد ناک تر اتهام  کذب وکثیف قتل پدر مان به دست  مادر مان ؛ از طرف سنگسار کنندگان جمهوری اسلامی  ..... شاید اگر امکان این بود که ما به مدرسه برویم.

  آیا تصورمی کنید ؟!! نه شما نمیتوانید تصور کنید !چراکه ویکتور ماری هوگو ،  اگر زنده بود ؛ دیگر نیازی به   نوشتن رمان بینوایان و کزت وفانتین نداشت ؛ یا چارلز جان هوفام دیکنز به نوشتن رمان الیور تویست  وفاگین اقدام نمی کرد . چرا که ما را داشت ! اگر که ، کزت  در آینده مدافعانی چون  ژان والژان  یا   موسیو مادلن  را پیدا کرد  و الیور تویست ؛ مدافعی  چون آقای براون‌لا .....  ما سرنوشت مان و آیند مان ؛ گردابی مخوف غرق در چاهی است دهشتناک ؛ سقوطی   ناعادلانه وبیرحم به پرتگاه افراط و ناامنی ...وکیل مدافع ما  هوتن، خود دیگر کاشانه ندارد ؛ در داگستری نیز به جرم دفاع از ما راه ندارد ،خود نیاز به حامی دارد ؛....  ، وچه  تراژدی شده است ؛  این زندگی وادامه آن!!!! شاید آن بازجوی  اطلاعات رژیم ؛ هفته قبل  وبه هنگام تقتیش دفتر وکیل مان  هوتن کیان راست  میگفت ؛گفت که اگر مادرتان را هم داشته باشید ؛ دیگر نخواهیم  گذاشت زندگی داشته باشید؛ چرا که دنیا به آزادی مادرتان کار دارد ، نه به زندگی شما !!!! ، آری چه پوچ است ؛  این زندگی وادامه آن!!!! در حالیکه از همه جا طرد شده ایم ودر جمع  فامیل ها نیز جای نداریم ؛ وچه چیز مهلکی است مذهب افراطی  وچه مصیبتی است صلیب حضرت مسیح !

.... نمی دانیم در جمهوری اسلامی ؛ اگر هوتن کیان را نداشتیم ودر خارج از ایران شما را  ؛ تا الان چه سرنوشتی در انتظارمان بود ؛ واقعاً نمی دانیم وتصور آن برای ما مشکل است . روزی که   نا امیدانه ودر حال گریه ؛ به  فرشته نجات خانم مینا احدی  ؛ زنگ زدم وروزی  که وجدان   ؛ هوتن کیان ؛ او را  همراه ما کرد .... و روزی که حمایت شما را می بینیم  ،شاید تنها دلخوشی این زندگی پر از زجر باشد و فانوسی در  تاریکی مطلق کور سوی تنهائی زندگی امان  ....  ؛ پس  عاجزانه التماس می کنیم به فکر  ما وامثال ما ها و  تمام افرادی که  در ایران در زندان بسر می برند  و بخصوص که امکان دفاع از خود نداشته وچه بسا که بی گناهند ، باشید ؛ التماس   می کنم ؛ آری التماس....

در پایان این فرزندان چند بیت شعر هم برای مادرشان نوشتند:

این روزها
هنوز
در جستجوی خودمان
سرگردانیم ...

هر چه می گذرد
پیچیده تر می شویم
نا مفهوم تر
و معنای زندگی
گنگ تر ...

قسم می خوریم
در کودکی
رازهای جهان را
می دانستیم
و زبان گلها
و پروانه ها را نیز ...

اما حیف
کودکی هایم را باد برد
! ...!

سجاد وسعیده  به تمام دنیا

(آکی فارس)

منبع : پیک ایران