معرفی یک نویسنده

نشریه شماره13  تشکل زنان 8 مارس

معرفی یک نویسنده

نگاهی از دريچه گسترده زندگی

نام فريبا وفی برای كسانی كه داستان نويسی امروز ايران را دنبال می كنند كاملا آشناست. او با انتشار پنج كتاب  طی 9 سال گذشته به يك چهره شاخص در آنچه «ادبيات زنانه» نام گرفته تبديل شده است. دو مجموعه داستان كوتاه «در عمق صحنه» (1357) و «حتی وقتی می خنديم» (1378) نشانه های غير قابل انكاری از خلاقيت و ويژگی را ظاهر كردند. نثر اين كتاب ها در عين ساده بودن، پيش پا افتاده و سطحی و عاميانه نبود. طنزی كه گاه گاه از لابلای جملات سرك می كشيد تصنعی نبود و به دل می نشست، بی آنكه رشته فكر خواننده را بی مورد قطع كند. دستمايه داستان ها غالبا شرايط زندگی زنان بر بستر مناسبات ستم بار اجتماعی بود. اينها واقعا داستان بودند نه صرفا گزارش بدبختی ها و بيعدالتی ها. دست خواننده را می گرفتند و به جای عميقتری می كشيدند. تاثير عميقتر و ماندگارتری را بر ذهنش باقی می گذاشتند. چند باری او را در بند زندان زنان می چرخاندند، بعد در جايی ديگر خواننده را در موقعيت ناشی از ازدواج ناخواسته و اختلاف سنی بسيار شوهر با همسر قرار می دادند، ناگهان به ذهن دختری خردسال پرتابمان می كردند كه تجربه تكان دهنده تجاوز را تا سالها بعد با خود حمل می كند، و حتی به ذهن دختری پا می گذاشتيم كه مرده بود. فريبا وفی در اين دو مجموعه داستان، بدون آن كه بخواهد به فرم و سبك بچسبد، خطوط پر رنگی از «سبك ويژه» و شناساننده خود را در ميان آثار ساير نويسندگان زن معاصر ارائه كرد.

 

«پرنده من» نام نخستين رمان فريبا وفی بود كه در سال 1381 منتشر شد و شگفتی و تحسين بسياری از خوانندگان و صاحبنظران را برانگيخت. در اين كتاب، شاخصه ها و نقاط قوت نويسنده قوام يافته تر و آشكارتر شده بود. «پرنده من» مقطعی از زندگی زنی است در پايان دوران جواني، محصور در چارديواری مناسبات خانواده كوچكش. داستان نيز محصور در آپارتمان كوچك آنان در يك مجتمع مسكونی طبقه متوسط در يك محله متوسط است. تضاد ميان وضع موجود با اميدها و آرزوهای آدمها، تضاد ميان منافع و ارزشها و دورنماهای افرادی كه به هم وابسته شده اند، و بار سنگين تكرار و روزمره گی و زنجيره های نامرئی عرف و سنت بر دوش زن، هنرمندانه در آميخته ای از سادگی و عمق و طنز به نمايش در آمده است. به نظر می رسد كه نويسنده آگاهانه، محيط و حال و هوای داستانش را به يك زن، يك خانواده و يك خانه محدود كرده و از پا گذاشتن به خيابان و محيط و مسائل اجتماعی و سياسی دوری جسته است تا اين گوشه از واقعيت زندگي، بی پيرايه تر و برجسته تر جلوه كند.

 

سال 1382 بود كه فريبا وفي، «ترلان» را منتشر كرد. اين كتاب به پر فروش ترين و مطرح ترين اثر نويسنده تبديل شد. «ترلان» موفقيتش را مديون موضوع بكرش بود. «ترلان» قدرتش را از ناگفته ها و ناشنيده ها در مورد يك محيط غير متعارف می گرفت: از زندگی دختران جوان در يك آموزشگاه نيروی انتظامی جمهوری اسلامي. اين اثر حاصل تجربه مستقيم و دست اول نويسنده از چنان محيطی هم بود و جنبه اتوبيوگرافيك داشت. هر چند كه شخصيت و ماجراهای «ترلان» را نمی توان بازتاب بی كم و كاست زندگی نويسنده دانست. در اين كتاب نيز، باز هم طنز بود و سادگی و عمق. و اين بار داستان خود حكم می كرد كه «ترلان» رنگ و بوی سياسی اجتماعی بيشتری به خود بگيرد. شرايط اسارتبار و نامطمئن و شكننده ای كه در جامعه و خانواده بر زنان حاكم است در سطر سطر «ترلان» تنيده بود. اگر شخصيت اصلی داستان «پرنده من» از ميان كلاف سردرگم زندگی و تكرارهای تلنبار شده به دنبال انديشه و آرزويی كه متعلق به خودش و ويژه خودش می گشت، «ترلان» و «رعنا» به اين ايده چسبيده بودند كه می شود كاری كرد، می شود جور ديگری زندگی كرد. و بالاخره اينكه، «ترلان» بازتاب دوری جستن بخشی از نيروی جوان انقلاب 57 از فعاليت سياسی تشكيلاتی و آرمانهای انقلابی هم بود. اشارات و يادآوری های «ترلان» و «رعنا» از فعاليت هايی كه در آن دوران داشتند، بيان احساسی دوگانه است. از يك سو جلسات حوزه سازمانی و رفتار مسئول تشكيلاتی خشك و آمرانه تصوير می شود و از سوی ديگر، با لحنی خوب و نوستالژيك از فعاليتهای انقلابی نظير پخش اعلاميه و درگيری با خبرچينان رژيم در مدرسه ياد می شود.

 

آخرين اثری كه تاكنون از فريبا وفی منتشر شده، «رويای تبت» (1384) نام دارد. روابط و دغدغه های دو زوج ميانسال و اطرافيانشان كه خود زمان انقلاب از مبارزان چپ بوده اند موضوع اين اثر است. كتاب عميقا زنانه است و می توان رد پرواز انديشه و آرزو در «پرنده من» و جرقه هايی از روحيه «ترلان» و «رعنا» را در آن پيدا كرد، اما رويای مشتركی كه اينبار زن با مرد بازگشته از زندان و دور شده از عقايد و آرمان های انقلابيش می بيند هيچ مبنا و معنای مشخصی ندارد. معلوم نيست كه «رويای تبت» به چه اشاره دارد، به كدام آينده و آرمان. اين شايد يكی از همين ايده های بودايی و آرام بخش و سبز مد روز باشد كه به دنيای نويسنده راه يافته است. شايد يك نامگذاری سرسری و يك نقض غرض ناخواسته باشد كه «تبت» (با «دالای لاما» و آيين پدرسالارانه و زن ستيزانه اش) را به رويای نويسنده كشانده است. نثر «رويای تبت» شسته رفته تر و حساب شده تر از آثار قبلی فريبا وفی است. و شايد بتوان گفت كه اين «شستن و رفتن»، بخشی از احساس و گرمی نثر را هم با خود برده است. قدرت سادگی و طنز در «رويای تبت»، مهار و محدود شده است.

 

اينك با نگاه به پنج اثری كه تاكنون از فريبا وفی در دست داريم بايد به يك ويژگی عمومی اين آثار اشاره كنيم. داستان های فريبا وفی اين خصوصيت را دارند كه خواننده را از غرق شدن و همذات پنداری با اين يا آن شخصيت باز می دارند. پرسش اين نيست كه نويسنده اين كار را آگاهانه انجام می دهد يا ناآگاهانه. اين ذات كار فريبا وفی است كه از ديدگاه و تجربه هايش سرچشمه می گيرد. داستان های او از هر نقطه نظری كه روايت شود، خود به خود و به شكلی دروني، در عين اينكه رابطه نزديكی بين خواننده و شخصيت ها برقرار می كند بين آنان فاصله ای را حفظ می كند. و اين يعنی فرصت تفكر و تعمق و همه جانبه نگری و بازنگری در مناسبات و رفتارها و تضادها. اين ويژگی شخصی يا «خدادادي» نويسنده نيست بلكه حكايت از نگرش و پختگی اجتماعی دارد. كلام آخر اينكه، در ادبيات زنانه معاصر ايران كه يكی از نقاط قوتش را بايد گسترش چشمگير آن دانست، بسياری از نويسندگان  كماكان از محدوده پنجره آشپزخانه و با دستی به گهواره كودكشان به دنيای بيرون نگاه می كنند. حال آنكه نويسندگانی مانند فريبا وفی پای در دنيای بيرون دارند و از آنسوی پنجره به درون خانه نگاه می كنند.