ضرورت های نظام، وضعیت زنان و راه آینده

نشریه شماره14  تشکل زنان 8 مارس

ضرورت های نظام، وضعیت زنان و راه آینده

صدیقه محمدی

متن زیر بر اساس سخنرانی صدیقه محمدی در میز گرد قوانین ضد زن در ایران و چگونگی اعمال آنها بر زندگی روزمره زنان در اتاق پالتاکی  کارزار زنان بتاریخ 16 اکتبر 2005  تنظیم شده است. - هشت مارس

موجودیت و حفظ نظام اسلامی چه ضرورتهایی را می طلبد و چرا وضعیت زنان اینگونه است و در آینده چه کار باید بکنیم .

حکومت اسلامی بر دو پایه و دو رکن استوار است: یکی تقدس مالکیت خصوصی و دوم مردسالاری و تحت سلطه بودن زن. در عرض این 26 سال حاکمیت جمهوری اسلامی تمام قوانین ضد زن که با چنگ و دندان حفظش کرده اند به این دلیل بوده  که فرودستی زن یکی از ارکان اسلام است و حاکمیت اسلام بدون وجود این نابرابری در واقع بی معنا می شود. هم چنین نظام طبقاتی بر بایه مالکیت خصوصی استوار است  و قوانین اسلامی با صراحت تمام این مالکیت را تقدیس و از آن پاسداری می کنند. نابرابری اقتصادی انسانها پایه اساسی همه نابرابریهای دیگر است و حکومت اسلامی که موجودیتش به این نابرابریها گره خورده است  در واقع این نظام را ابدی و غیر قابل تعرض اعلام می کند.

اما در یک سطح دیگر حکومت اسلامی در مقایسه با رژیم های دیگر سرمایه داری این عصر هم در رابطه با  ستم جنسی بر زنان  خشن تر و بی رحمانئ تر عمل می کند. بعنوان مثال   اعلامیه جهانی حقوق بش را با قوانینی  که در ایران  اعمال می شوند مقایسه کنید:

در بند چهارم منشور حقوق بشر آمده که بردگی انسان بایستی تمام شود، ولی ما می بینیم که زنان بردگان بی مزد سرمایه داری هستند. در ایران 17 میلیون  زن خانه دار داریم که بدون هیچ تامین اجتماعی و بدون حق بازنشستگی کار می کنند و حاصل رنج آنها به جیب  نظام حاکم می رود.آنها خدمات اجتماعی ارائه می دهند و رژیم کنونی با رئیس جمهور جدیدش مرتب وظیفه مهم زن را که خانه داری و بچه داری و نقش مادر بودن است را به آنان گوش زد می کند و  نمی خواهند که زنان خدمات خانگی را رها کنند. این تلاش و مبارزه ای است که زنان می خواهند  کارخانگی از دوششان برداشته شود تا نیرویشان آزاد شده و  بتواند خارج از خانه کار بکنند، استقلال اقتصادی داشته باشد و بتوانند مثل یک  مردان در جامعه ظاهر بشوند و بتوانند لیاقت خودشان را نشان بدهند و استقلال اقتصادی داشته باشند.

ماده 5 منشور حقوق بشر می گوید شکنجه باید متوقف شود. ولی ما  در ایران با خشونت دولتی،و خشونت خانوادگی و خشونتهای فیزیکی و روانی  که در ابعاد وسیعی  روزبه روز بیشتر بر زنان اعمال می شود، روبرو هستیم.

ماده 7 حمایت یکسان قانون در مقابل زن و مرد است ولی می بینیم که رژیم اسلامی دارد حتی قوانینش را از آستین شوهر در خانه ها توسط مردان اجرا می کند و روز به روز زنان بی حقوق تر میشوند.

توقیف و بازداشت خودسرانه با بهانه های نظیر شادی کردن نحوه لباس بوشیدن ورزش و سرگرمی ابراز عشق و محبت و غیره و غیره یک امر روزمره در ایران است.

در همینجا می خواهم  بگویم که در ایران جمهوری اسلامی نه تنها برای زنان که حتی برای مردان  هم زندگی  خیلی سخت است .  به مردان هم توهین و تحقیر و بی حرمتی می شود و کار حراست از دختران و خواهران ،  مادر و همسران یا تمام زنان فامیل را به عهده مرد گذاشته اند که این واقعا مشکل است  این مرد چطور می تواند نگهبانی این همه زن را داشته باشد و نگذارد که آنها دست از پا خطا کنند. در واقع مشکلات مردان هم با تدوین  قوانین ضد زن  بیشتر شد.  درست است که مردان به حقوق و موقعیت  ممتازتر دست یافتند و بقولی در خانه و سیاست و تمام عرصه ها بعنوان  جنس مرد می توانند حاکم باشند اما آن مسئولیت عظیم «حراست و پاسداری از زنان» هم که روی دوششان گذاشته اند به اصطلاح اجراء کردنش برای مردان آسان نیست.

طبق ماده 12 اعلامیه حقوق بشر دخالت در امور خانواد گی و مکاتبات  و آزادی ها ی خصوصی انسانها ممنوع است، اما کوچکترین حرکت ما از آنتن ماهواره ای تلویزیون گرفته تا  پوشش و  نحوه رفتار با همسر و تمکین کردن یا نکردن همه اینها بایستی تحت کنترل نظام و سیستمی باشد که رژیم می خواهد.

ماده 13 در مورد برخورداری حق سفر برای  همه انسانهاست ولی زن در ایران حق سفر ندارد.  اگر شوهر نکرده باشد، اجازه اش  بدست پدر یا  برادرش است و یا اگر شوهر داشته باشد بدست شوهرش است.

فشار 26 سال جمهوری اسلامی علاوه برا اینکه میلیونها انسان را به تنگ آورده ،ده ها هزار نفر را در زندانها اعدام کرده، میلیونها نفر را به خاطر این که نمی توانند  آن وضعیت را تحمل کنند، در موقعیت  پناهنده گی و تبعید قرار داده است.

اعمال این قوانین محرک دو نوع شیوه مبارزه  برای زنان بود.، یکی  اینکه زنان  به درک ژرفتری در مورد ستم جنسی  و اسلام  دست یافتند و برای مبارزه با آن به هر شیوه های که می دانستند با توجه به درجه آگاهی شان تشکل و محفل و سازمان درست کرده اند، دور هم جمع شده و سعی کرده اند  با این ستمگریها مقابله کنند.

از طرف دیگر شکل منفی این اعتراض به شکل خودکشی و خودسوزی است که متاسفانه میلیونها نفر را در حال حاضر داغدار کرده است، هزاران نفر از زنان بخصوص در مناطق فقیر کشور، در خانواده های فقیر که هیچ تحصیلی ندارند و حتی اجازه  بیرون رفتن از خانه را ندارند هزاران زن، که خودشان را کشتند، یا سوختند. بخصوص در استان ایلام استان کردستان و اهواز و دیگر شهرهای ایران، خودکشی  و خودسوزی به صحنه ای تبدیل شده که زنان می خواهند نشان دهند که از این وضعیت عاصی شده اند، به جان آمده اند و اینها خود صحنه دادگاه محکومیت رژیمی است که بر پایه بی حقوقی زن اموراتش می گذرد. نمونه اش دکتر فروغ دارابی بود که رشته پزشکی و متخصص روانپزشکی کودکان را داشت او را از  طبابت و تدریس  دانشگاه  محروم کردند و او  خودش را جلو در دانشگاه به آتش کشید و با آتش زدن خودش ذهن ما را بیدار کرد که باید کاری کرد و این که این وضع دیگر قابل تحمل نیست.

خودکشی و خودسوزی شکل منفی اعتراض است، و روزانه عزیزانی را از ما می گیرد که می توان  برایشان کاری کرد، وقتی زن هیچ کس را پشتیبان خود نمی بیند، به خودسوزی و خودکشی  دست می زند.

در حاکمیت جمهوری اسلامی  انسانها در 7 سطح طبقه بندی شده اند.

در درجه اول فقه ها و مجتهدان شیعه هستند

در درجه دوم مردان مومن و شیعه هستند. 

در درجه سوم زنان مومن شیعه هستند که اونها از لحاظ حقوق مدنی نصف یک مرد حق می برند.

در درجه چهارم مسلمانان سننی  ، حنفی ، شافعی و  حنبلی  و ... هستند.  که اونجا هم  زنان بعد از مردان می توانند از حقوق مدنی بهره ببرند.

 بعد از آنها غیر مسلمانان که اهل کتاب هستند و

در درجه هفتم  ما کمونیستها هستیم که مشرک هستیم و واجب القتل.

 و بر اساس ایدئولوژی مان مبارزه می کنیم با کل حاکمیت رژیم و تفکر دینی سر سازش نداریم و خواهان برابری جنسیتی هستیم. به هر حال  ما شهروند درجه هفتم هستیم. و البته ما در حال گسترش هستیم.

ما بعنوان  چپ  و بعنوان انسانهای برابری خواه  ضد کاپیتالیسم هستیم، ضد گلوبالیزاسیون و سرمایه داری جهانی هستیم بایستی مبارزاتمان را هم کاسه کنیم. ظرف و تشکل   پیشرو به وجود بیارویم و نگذاریم که اصلاح طلبان  این نیروی عظیم زنان را به بیراهه ببرند. ما باید توده وسیع زنان را بسیج کنیم و ریشه های ستمکشی را برایشان توضیح بدهیم و اگر موفق نشویم که توده عظیم زنان را در این مبارزه متحد کنیم  و مبارزه همچنان در سطح روشنفکران و قشر متوسط شهری  بماند و با توده های  عظیم پیوند نخورد،  هیچگاه موفق نخواهیم  شد به این ستمگری ها و بی عدالتی ها بایان بدهیم.

به نکته دیگری می خواهم اشاره کنم  در مورد زنانی است  که در چهارچوپ همان نظام برای حقوق زنان کوشش کرده اند،  باید  نظراتشان نقد شود   بایستی  به این نکته اشاره کرد که اینها هم توهم دارند به رژیم و می خواهند در چارچوپ همین رژیم کار بکنند و کارزاری که ما تشکیل دادیم با هدف سرنگونی رژیم است . متدی که در  نوشته ای از آذر درخشان بر سر نظرات نوشین احمدی خراسانی بکار گرفته شده مد نظرم است.  به این معنی که زحمات  و کارهایی که فعالین فمینیست در ایران می کنند انکار نشده است اما توهمات آنان که موجب گمراهی مبارزات زنان می شود، نقد شده است.  ما باید تفاوت این کارزار را که در جهت سرنگونی رژیم است را با کارزارهای مشابه روشن کنیم. برای ما روشن است که در چارچوب رژیم اسلامی زنان نخواهند توانست به  حقوق برابر دست یابند.  کما اینکه در بسیاری از کشورها حتی اروپائی که نظام سرمایه داری حاکم است با وجودی که این مشکلاتی که زنان ایران دارند و الان قانونا دارند این بی حقوقی را بهشان تحمیل می کنند، را ندارند. اما در کشورهای اروپائی هنوز مشکل تفاوت دستمزد در همان کار مشابه و برابر وجود دارد و اغلب زنان کار خانگی  را انجام می دهند و پرورش کودک و خدمات اجتماعی و خیلی از کارها هنوز هم که هنوز است روی دوش و  مسئولیت زنان است . به هر حال حفظ نظام هست که باعث می شود مردسالاری بماند.  تا زمانی که  مالکیت خصوصی وجود دارد، ستم بر زن نیز ادامه خواهد داشت.

جدائی دین از دولت باید به یکی از خواسته های اساسی زنان تبدیل بشود واین بالاترین خواست خواهد بود. حضور زنان در مبارزات ضد گلوبالیزاسیون وسرمایه داری با عث می شود که زنان به نیروی عظیم خودشان  باور کنند.

جنبش زنان در کردستان هم چند سالی است پا گرفته و به طرف تشکل یابی می رود . به دلیل سالها ستم ملی، جامعه به لحاظ اقتصادی پیشرفت نکرده است.  و کلا رژیم پهلوی بخاطر اینکه همواره نگران جدا شدن منطقه کردستان بود، هیچوقت در این منطقه سرمایه گذاری نشد و همه اینها مانع توسعه اقتصادی این منطقه شده است. همه کارگران کرد مجبور بودند برای کارگری به  تهران؛ بندرعباس و شهرهای دیگر بروند و  خانواده زن و بچه  هایشان را تنها می گذاشتند و خیلی هایشان هم در سرما از بین می رفتند یا بر اثر تصادف بر اثر ریزش کوه جانشان را از دست می دادند به خاطر اینکه در  خانه هایی که دیگر قابل استفاده نبودند، بیتوته می کردند. به همین دلیل کردستان شرایط اقتصادی خیلی بدی داشته، ستم ملی باعث شده بی سوادی و فقر زیاد باشد به همان نسبت هم مبارزه  انقلابی در این منطقه  کمک کرده که مردم رژیم جمهوری اسلامی را بیشتر بشناسند.

بخشی از  مبارزه ای که در کردستان جاری بود، یک مبارزه انقلابی بود برای اینکه یک سازمان چپ و کمونیست   همانند کومله در راس آن بود.  سازمانی که در این سالها توانست به دور افتاده ترین روستاهای کردستان برود و انسانها را از زن و مرد کودک و پیر به حقوقشان آشنا کند و الان بعد از سالهای هنوز تاثیرات این کارها را می بینیم. نگاه کنید به هشت مارس امسال در کردستان که چگونه برگزار شد. نگاه کنید 16 مرداد  امسال چه اعتصابی عمومی گسترده ای در کردستان اجراء شد و نقش زنان در برگزاری این 16 مرداد  و هم چنین  هشت مارس امسال خیلی ویژگی داشت. نکته  دیگری که باید تاکید کنم این است که  مبارزات زنان کردستان جدا از مبارزات زنان سایر ایران نیست به همین دلیل مرتب  با زنان شهرستانی و سایر شهرستانهای دیگه ارتباط دارند. و با شرکت در مراسمهای شهرهای دیگر همبستگی خودشان را بیان می کنند.

شرکت فعال زنان در سازمان های سیاسی چه بمثابه  خانواده پیشمرگ و یا  بعنوان عضو پیشمرگ در سازمان کومله اعتماد به نفس را در زنان کردستان بالا برد و امکان برابری زن را در پروسه عمل اثبات کرد.

زنان پیشمرگ توانستند بروند بین زنان روستائی و خیلی راحت با آنها تماس بگیرند از آموزش و بهداشت گرفته تا تربیت و همه کارهای خانه توانستند به آنان یاری رسانند و افق سوسیالیسم را در مقابل آنان قرار دهند. ما نتایج این فعالیتها را اکنون می بینیم. 

اکنون در خارج کشور نیز جریان ما میکوشد مبارزات زنان را عمیق تر و متشکل تر کند. در شهر استکهلم یک رادیوی دایر کرده ایم که به این امر خدمت می کند. روی سخن ما تنها با زنان تبعیدی کردستان ایران نیست بلکه به مسایل و مبارزات زنان در بخشهای دیگر کردستان نیز توجه داریم. برای مثال  اخیرا در زمینه بحث بر سر قانون اساسی عراق با آنها مصاحبه داشتیم. جلسات پالتاکی مشترک گذاشتیم و توانستیم  لاقل تجربیات خودمان از بیش از 26 سال حکومت  اسلامی را به آنها منتقل کنیم و به آنها هشدار دهیم که از تجربه تلخ مردم ایران در جریان انقلاب 1357درس بگیرند.