آذرعزیزم، رفیق، معلم و راهنمای مهربان و دوست داشتنی ام را از دست دادم ، از دست دادیم. آذر درخشان(مهری علی ملایری) ستاره درخشانی که در دل سیاه شب پرتو افکنی میکرد و شعله های فروزان شورزندگی ، عشق و امید را در اعماق ظلمانی و درد آلود دوران شکست شعله ور میساخت از بین ما رفت.

اولین بارمن آذر را در سال 2005 در پاریس ملاقات کردم . چهره خندان و مهربانش نشانی ازدرد نداشت اگرچه ازانگشتانش به دلیل شیمی درمانی چرک و خون میامد  و درد فراوان داشت. بلافاصله گفت چه خوب شد آمدی میتوانی برای تایپ نوشته هایم به من کمک کنی . کمتر از چند دقیقه متوجه شدم که با زنی بسیار ویژه روبرو هستم. سراسر اتاق کوچکش مملو از کتاب و جزوه بود و یادداشتهایش روی رختخوابش و روی زمین در اطرافش پراکنده بود. نگاهش تا اعماق وجودت نفوذ میکرد. او نه تنها بدقت حرفت را گوش میداد بلکه حتی کلمات گفته نشده را نیز از درون ات میخواند.

زنی از تبار کلارا زتکین و روزا لوگزامبورگ. زنی ازتبار زنان سال صفر، زنان کمونیست انقلاب 57

آذر ، زنی آرمانگرا که برای ساختن جهانی دیگر ، جهانی فارغ از هرگونه ستم و استثمار و تبعض می جنگید. او از درون انقلاب برخاسته بود وهمواره متاثر از  دستاوردهای درخشان انقلابات سوسیالیستی بود او که دیده بود چگونه با پیروزی سوسیالیسم در ابعاد میلیونی مسئله اعتیاد و فحشاو گرسنگی رخ بر می بندد و پیشرویهای عظیم  برای حل ستم جنسی صورت میگیرد.برای حل نهایی مسئله زن به کمونیسم می اندیشید. او که از درون زحمتکشان و از دل انقلاب 57 برخاسته بود هم طعم تلخ فقر و تبعیض را چشیده بود و هم قدرت معجره آسای توده های بپاخسته را بر علیه سلطنت دیده بود . دیده بود که جگونه قدرت پولادی دستگاه سلطنت که متکی بر قدرتهای جهانی بود با طوفان خشمگین توده ها فروریخت واز هم پاشیده شد. او ایمان عجیبی به توده ها داشت و فشرده تمام این دانش و تجارب را دستمایه جهشهای بزرگ برای ادامه مبارزه اش کرد.

آذر هرگز حاضر نشد در مقابل نظام حاکم و موج سهمگین سازشکاری و اصلاح طلبی که بسیاری از زنان چپ دیروز را با خود برده بود، سر تسلیم فرود آورد

آذر تمام نیروی خود را در کلام و قلم آتشین اش فشرده کرد تا با فضا و روحیه بعد از شکست انقلاب و اشاعه یاس و ناامیدی در میان فعالین مقابله کند . روحیه ای که به گرایشات رفرمیستی و پایین اوردن افق خواسته های آنها دامن میزد. آذر  با گرایشاتی که انقلابی بودن و انقلاب کردن را به هیجانات کودکانه منتسب میکردند و خواهان روشهای "معقول" و دنبال کردن استراتژی " هر آنچه ممکن است ، مطلوب است " بودند شدیدا مبارزه میکرد.وتاکید می کرد  این استراتژی به تقلیل افق جنبش زنان می انجامد که  در بهتر حالت اصلاحاتی در چارچوب قانون اساسی اسلامی نهایت اهداف آن است. قلم آذر همچون چاقوی جراحی با تیزی و برندگی به اعماق و ریشه های ستم بویژه ستم جنسی نقب میزد و کالبد شکافی میکرد و خط  رفرمیستی درون جنبش زنان را افشاء کرده ،و افقهای سرخ کمونیسم و رهایی کامل زنان  را به تصویر میکشید. او همواره میگفت در ابتدا همیشه  حقیقت توسط اقلیتی درک میشود و زمان میبرد تا درون توده های وسیع نفوذ کند. و زیستن در اقلیت و متفاوت از دیگران بودن جسارت و شجاعت و پای فشاری و ایستادگی می خواهد که خیلی ها فشار آن را تاب نمی آورند و در نیمه راه از لکوموتیو انقلاب پیاده میشوند.

 آذر روحیه ای بسیار آزاده و سرکش داشت هیچ محدودیتی را تحت هر عنوانی تاب نمی آورد . جزم اندیشی و سکتاریسم تشکیلاتی رابر نمی تافت.فارغ  از ملاحظات سیاسی ، تشکیلاتی، سنتی و فرهنگی بی مهابا و جسورانه  برهر ستم و بی عدالتی میتاخت. جسارت و برایی زبان و منطق قوی اش در حمایت از حقوق زنان  و تعمیق دانش فمینیسم مارکسیستی با متدولوژی ماتریالیسم دیالکتیک و بیان ساده و روشن مسائل پیچیده از او یک رهبر پرنفوذ و محبوب در جنبش رادیکال زنان ساخته است . آذرکه در برابر دشمنان مردم بسیار سر سخت  و قاطع بود در چالش با دیدگاههای مختلف درون جنبش بسیار متواضعانه و وحدت طلبانه عمل میکرد.  برای متقاعد کردن مخاطب اش هرگز از روشهای ارعابی و مرعوب کننده استفاده نمی کردو همواره تاکید میکرد که روشهای غلط و افراطی از برندگی حقانیتمان میکاهد.  زبان سرزنش آمیز نداشت بلکه مشوق و یاری دهنده بود. همواره حس اعتماد بنفس و باور بخود داشتن را در زنان برمی انگیخت و مشوق آنها برای پیشرویهای بیشتر بود. . آذرعاشق انسانها بود . فوج عظیم انسانهایی از اقشار و طبقات گوناگون با گرایشات گوناگون دور او حلقه زده بودند.و او این توانایی را داشت که نفاط قوت و برجسته انسانها را تشخیص داده و با اتکاء با  این نقاط  با آنها پیوند اتحاد ببندد.

 او عمیقا به مخاطبین اش احترام میگذاشت وهمیشه آماده آموختن بود. انتقادات را بدقت گوش میداد و در صورت درست بودن، می پذیرفت.میشد ساعتها از پشت تلفن نوشته ات را بشکافد و ترا در عمق بخشیدن به مطلب ات کمک کند.

آذر بخوبی دریافته بود که برای پیشرویها بزرگ بسوی کمونیسم باید گسستهای بزرگ از جانب  رهروان آن صورت گیرد او با عملی کردن این نظر و با گسستن از روابط سنتی خانه و خانواده  توانست به عنوان یک انقلابی حرفه ای  در اوجها پرواز کند.او چنین گسستهایی را برای تمام زنان میخواست و معتقد بود مادام که توده وسیع زنان زحمتکش بر علیه شرایط اسارت بار خود شورش و عصیان نکنند رهایی کامل متحقق نخواهد شد.

 آذر که آگاهی سیاسی خود را در اتحادیه کمونیستها ایران کسب کرده بود  ومتاثر از جهشهای بلند حزب کمونیست ایران (م- ل-م) د رتعمیق درک ستم بر زن و مبارزه علیه مردسالاری در جامعه و سازمانهای چپ بود خود توانست نقش تعیین کننده برای هر چه رادیکال تر شدن  و پیشرویهای بیشتر این حزب در این زمینه  داشته باشد.

آذر چون ستاره سرخی در جنبش زنان ایران و جنبش کمونیستی ایران درخشید. مرگ آذر ضایعه بزرگی برای هم جنبش زنان و هم جنبش کمونیستی است که پر کردن آن کار ساده ای نیست.

زندگی و آرمانهای آذر در سازمان زنان هشت مارس و در حزب کمونیست  ایران (م – ل- م ) همواره جاریست. آموزه های او همواره جراغ راه ما در رزمها و نبردهای بزرگی خواهد بود که در پیش رو داریم.

این شعر را به رفیق عزیزم آذردرخشان تقدیم میکنم

در اوجها ، در قله ها رقصیدی

تو شاداب و خندان ، تو زیبا و عاشق ، پای کوبان رقصیدی

تو در دل سیا ه شب با هر هجوم کرکسان ، درموج خون رقصیدی

چه سرخ  رقصیدی

تو با وجود سرکش ات ، آزاده و شورش کنان، بی انتها با طوفان رقصیدی

تو پرتوان ؛ پر اشتیاق ، با شر و شور، در اوج درد رقصیدی

چه سرخ رقصیدی

تو با قلم , تو با نگاه ؛ تو با کلام آتش ات؛ تا پای جان رقصیدی

تو چون عقاب، با بال باز، تیز پرواز، در اوجها ، در قله ها رقصیدی

تودر ورای لحظه ها، به وسعت روی زمین ، در بام قرون بی انتها رقصیدی

چه سرخ رقصیدی

 

آناهیتا رحمانی

اول جون 2012