ساعت دو نصف شب صدای لرزان رفیقی خبر هولناک مرگ ستاره (مینا حق شناس )را بمن داد

ساعت دو نصف شب صدای لرزان رفیقی خبر هولناک مرگ ستاره (مینا حق شناس )را بمن داد. لحظه ای با خود گفتم آیا مینا این ستاره درخشان سیاهترین شبهای ایران برای همیشه خاموش شده است. باور کنم که آن موجود پر از شور و عشق و انرژی برای همیشه آرمیده است. اشک با شدت از چشمان بهت زده ام فوران زد

من در تابستان 2001 در حالیکه همراه دخترم به ترکیه رفته بودم برای اولین بار با مینا آشنا شدم. در روزهای سخت تنهایی و نا امیدی زندگی  پناهندگی وجود مینا برایم همواره الهام بخش و نیرو دهنده بود. او بعنوان یک انقلابی حرفه ای به وظایف تشکیلاتی و حزبی اش نه تنها عمل بلکه زندگی میکرد. او با افکار و اعتقاداتش برای رهایی انسان عمیقا عجین بود. و توانایی آنرا داشت با رابطه عمیق و عاطفی که با دیگران برقرار میکرد این اعتقادات را به دیگران منتقل کند. به خانه هر پناه جویی که برای کار سیاسی  قدم میگداشتیم با مهربانی و عشق، دنیای بدون هرگونه تبعیض و ستمی را به تصویر میکشید و روحیه شورشگری و عدالت خواهانه را در دیگران برمی انگیخت. او با هیچ ستمی سر سازش نداشت بویژه ستم جنسی. او از مناسبات ناعادلانه میان زنان و مردان عمیقا به خشم میامد و روابط مرد سالارانه سنتی در خانواده های پناهجوی ایرانی را بدون ذره ای ملاحظه به چالش می گرفت. او حامی جدی و وفادار زنان بود. و بی دلیل نبود که ازخشم ستمگران خانگی در امان  نمی ماند. او به زنان یاد میداد که ستم جنسی چیست و چگونه باید با آن مبارزه کرد.

مینا مقاله نویس و شاعر انقلابی بود ولی ویژگی بارز او قدرت نفوذ او در درون توده ها و کار توده ای او بود. او سازماندهی قوی بود. آگاهی دادن و متشکل کردن را همچون نفس کشیدن را مبرم میدانست. اعتقاد راسخش به کمونیسم از او موجودی سرسخت در نبرد با مشکلات ساخته بود. به همین دلیل  خیلی زود علاقه و احترام عمیق دیگران را برمی انگیخت

مینا که درد تنهایی را چشیده بود؛ارزش انسانها ی اطراف خود را میدانست. اگرچه اودر جمع کثیری از مردم میزیست و محبوب آنها بود  اما هیچ فرصتی را برای خلوت کردن با خود از دست نمیداد. شاید ساعتها تنها در گوشه ای می نشست ؛ فکر میکرد و مینوشت و برای چالشهای بعدیمان نقشه میریخت. در ماموریتهای حزبی اش به مناطق گوناگون؛ گاه میشد که روزها ی طولانی مانند تعطیلات کریسمس زمانی که همه در کنارخانواده خود به جشن و شادی می گذراندند تنها در خانه ای پرت و دور افتاده پشت پنچره ای نشسته و فرود آمدن دانه های برف را تماشا میکرد و مناسبات پر از رذالت و پستی و آلوده به پول جهان سرمایه داری را با خود مرور میکرد وبا روحیه حساس و عمیق اش  دانه های اشک برگونه جاری ساخته  و بیصبرانه تر در انتظار شروع دوباره فعالیتش....

مینا در حالیکه از بیماری های گوناگون رنج میبرد و قلب طپنده اش با دریچه مصنوعی کار میکرد، با امید و کوشش فروتنانه و مجدانه خود برای رهایی زنان و همه ستمدیدگان؛ لحظه لحظه زندگی خود را وقف  رهایی انسان کرد. او هرگز از مقاومت در برابر امواج سازش و تسلیم نیروهای رفرمیست و اصلاح طلب دست نکشید و پیگیرانه از مواضع رایکال و انقلابی جنبش زنان دفاع کرد.

از دست دادن مینا ضایعه بزرگی برای جنبش انقلابی زنان و جنبش کمونیستی ایران و جهان است. از دست دادن مینا دردی جانکاه برای تمام پیشروان راه آزادی و کمونیسم است که تنها با گذشتن از نعش جمهوری اسلامی و ساختن دنیای عاری از ستم و استثمار میتواند مرهم یابد.

 یاد و خاطره مینا در نبض قوی زندگی و مبارزه عاشقان رهایی انسان از هر ستم و استثماری همواره جاریست .

زندگی پر بار مینا حق شناس، این انقلابی بزرگ ارزشمند را ارج نهاده و اندوه مرگ او را به تمام رفقا و دوستان و خانواده اش تسلیت می گویم.

آناهیتا رحمانی17 ژانویه