در پس این خبر کوتاه اما آن ‌چنان شقاوت عمیقی نهفته که واکنش‌های گسترده‌ و متضادی را برانگیخته است. به ظاهر یک فاجعه‌ی «استثنایی» به وقوع پیوسته که در یک طرف فرشته‌ای «بی‌گناه» و در دیگر سو «هیولایی شیطان صف» مقابل هم قرار گرفته‌اند و تمام زشتی و پلیدی «دن

تجاوز و قتل «ستایش» تنها یک پرده‌‌ی دهشتناک از نظام پدر/مردسالارانه‌ و شوونیستی است!

 

خبر کوتاه بود، به کوتاهی زندگی ستایش!

روز یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۵ «ستایش قریشی» دختر شش ساله‌ی افغان در محله‌ی خیرآبادِ ورامین توسط  جوان ۱۷ ساله‌ی ایرانی ربوده شد، مورد تجاوز قرار گرفت، با ضربات چاقو به قتل رسید و جسدش با اسید سوزانده شد.

در پس این خبر کوتاه اما، آن ‌چنان شقاوت عمیقی نهفته که واکنش‌های گسترده‌ و متضادی را برانگیخته است. به ظاهر یک فاجعه‌ی «استثنایی» به وقوع پیوسته که در یک طرف فرشته‌ای «بی‌گناه» و در دیگر سو «هیولایی شیطان صف» مقابل هم قرار گرفته‌اند و تمام زشتی و پلیدی «دنیای بزرگسالان» را در رابطه‌ی دو کودک و در یک پرده‌ی تلخ و تراژیک بازی کرده‌اند. هرچند که این حادثه استثنا نیست، اما اگر این به ظاهر استثنا را درست بفهمیم قاعده را درک خواهیم کرد و فراتر از احساسات عمیقی چون خشم، نفرت، انزجار، درد، غم، ... و حس انتقام‌ در خواهیم یافت راه‌حلِ پایان دادن به چنین خشونتی سرنگونی رژیم زن‌ستیز و شوونیست جمهوری اسلامی است که زندگی زنان را به تباهی کشانده و زنان و کودکان افغانستانی را به شدیدترین شکل ممکن مورد ستم و استثمار قرار داده است.

اگرچه به ظاهر بسیار ناعادلانه و غیرمنطقی می‌رسد که ستایشِ ظریف و ریزنقش را با اندامی که هنوز نشان کافی از جنس زن بر خود ندارد، زن خطاب کنیم؛ اما او کودکی بود که مهر و نشان یک زن را بر خود داشت و به معنای واقعی قربانی سیستمی شد که کنترل و تملک بر بدن زن یکی از محورهای اصلی و کلیدی بقا و بازتولید آن است. یعنی به مردان این اجازه و امتیاز را می‌دهد که در هر جا و هر زمان و به هر شکلی از بدن زن به عنوان موضوع جنسی و کالای جنسی استفاده کنند. این ایدئولوژی در بسیاری از کشورهای جهان سوم خصوصا کشورهای اسلامی حق کنترل و تملک بر زن را قانونا، رسما، شرعا و عرفا به مرد می‌دهد و اگر مردانی بخواهند این کالای جنسی را به رایگان به دست آورند، تجاوز سهل‌ترین و خشن‌ترین شکل آن است. فاجعه‌ای که روزانه به قدری تکرار می‌شود که «طبیعی» به نظر می‌رسد، به همین دلیل هم تنها موضوع استثنایی، در این حادثه رسانه‌ای شدن آن است. چون در جامعه‌ای که یکی از ارکان اصلی آن سرکوب و تشدید فرودستی و خشونت قانونی، شرعی، عرفی و ... بر زن است، تجاوز و قتل ستایش هرچند عمیقا دردناک و جانسوز است، اما استثنا نیست. قاتل ستایش هم نه یک «هیولای دخترخوار شیطانی»، نه یک بیمار روانی یا جنسی، نه یک قاتل بالفطره‌ی محروم از تربیت و ... بلکه محصولی از همین طرز تفکر است که تمام پلیدی این رابطه‌ی فرادست علیه زنان را آن طور که آموخته و درک کرده به نمایش گذاشته است.

اما در این بین آنان که آگاهانه یا ناآگاهانه راه‌حل را در اعمال اشد مجازات و اعدام این نوجوان می‌بینند، سهل‌ترین و ارتجاعی‌ترین راه‌حل را پیشنهاد می‌دهند، تا گریبان وجدان خود را از فکر کردن به راه‌حل واقعی و قطعی رها کنند. چگونه می‌توان انتظار داشت رژیم جمهوری اسلامی که خود سرمنشأ، سازنده و نگهبان این روابط است و با توسل به ارتجاعی‌ترین و زن‌ستیز ترین روابط و سیستم سلطه و سرکوب نیمی از جامعه را تحت سلطه‌ی نیم دیگر قرار داده، بتواند با اعمال قانون قرون وسطاییِ اعدام به این معضل خاتمه دهد. این عقب افتاده‌ترین برخورد و به نوعی همسو شدن با جنایت رژیمی است که ریحانه را هم به «جرم» دفاع از خود در برابر خواسته‌های جنسی یک مرد، به دار می‌آویزد.

در این میانه دیگر نه داغ کردن تنور افغان‌ستیزی و یادآوری «جنایات‌شان علیه زنان ایرانی» و نه برخوردهای ناسیونالیستی بر علیه شونیسم فارس می‌تواند این حقیقت را بپوشاند که زنان قربانیان اصلی مردسالاری و نژادپرستی هستند. همان‌طور که ستایش هم قربانی مردسالاری و هم قربانی نژادپرستی شد. ستایش قربانی سیستمی است که از یک طرف کنترل مرد بر زن در آن قانونی است و کل نظام و نیروهای سرکوب‌گرش حافظین آن هستند؛ و از طرف دیگر بر پایه‌ی نژادپرستی و برتری‌طلبی بر همه‌ی ملیت‌ها از جمله افغانستانی‌ها بنا شده است. مبلغ و مسبب اصلی فرهنگ مردسالاری و افغان‌سیتزی رژیم جمهوری اسلامی است. فرهنگی که به هر مرد ایرانی اجازه‌ی دست درازی، آزار، تجاوز، تحقیر، توهین و ... به زن و یا کودک افغانستانی یعنی ستم‌دیده‌ترینِ ستم‌دیدگان را داده است. به همین دلیل هم با وجود این‌که این فرهنگ به درجات زیادی در درون جامعه نفوذ کرده و تأثیرات مخربی هم داشته اما هدف سرکوب مردم توسط مردم نیست، بلکه باید عاملین و مسببین  به راه اندازی چنین فرهنگی را از میان برداشت. باید جنبشی به راه انداخت که در صدر برنامه‌ی آن سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی در ایران باشد و ستمدیدگان فارغ از نژاد، ملیت و جنسیت و ... از همین امروز بر علیه هر چه کهنه و پوسیده است، چه در بین خودشان و چه در صف دشمن بشورند. مسیر چنین راه سختی نه از راه حل‌های سهل و ترمیم‌طلبانه  بلکه از یک انقلاب سخت، پیچیده و طولانی علیه هر آن‌چه کهنه و پوسیده است، می‌گذرد که زنان در صف مقدم آن برای رفع ستم جنسیتی و ستم ملیتی و ... استثمار ایستاده‌اند.

سازمان زنان ۸ مارس (ایران افغانستان)

۲۰ آوریل ۲۰۱۶

www.8mars.com

zan_dem_iran@hotmail.com

https://facebook.com/8Mars.org