سخنرانی آذر درخشان در هیجدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایرانی

سخنرانی آذر درخشان در هیجدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایرانی

 28 جون تا 1 جولای 2007- واشنگتن، آمریکا

 جنبش زنان: ویژگی نسل ها،  چالشها و افق ها

این نوشته  تلاشی است برای سهیم شدن در ترسیم چشم اندازی رهایی بخش برای جنبش زنان ایران. با این هدف ضمن اشاره ای مختصر به ویژگی های جنبش زنان به بررسی گرایشات درونی آن در قالب ویژگی های سه نسل خواهم پرداخت و سرانجام به مسئولیتهائی اشاره خواهم کرد که بر شانه های این جنبش قرار دارد.

در دو دهه گذشته جنبش زنان ایران  چهار ویژگی مهم از خود نشان داده است:

یکم اینکه این جنبش، يك جنبش توده اي است. عصيان و مقاومت اکثریت زنان اقشار و طبقات مختلف در برابر حجاب اجباري و زورگوئي هاي روزمره عمال حكومت، از خانه گرفته تا محل کار و کوچه و خیابان بطور روزمره مشاهده میشود.  مبارزه و مقاومت اکثریت زنان علیه  قوانين، آداب و رسوم ارتجاعي و نقش درجه دوم و تبعي زن نسبت به مرد را در جامعه ایران نمی توان انکار کرد و همگی اینها تبارزات  توده اي بودن  جنبش زنان است.

دوم اینکه جنبش زنان، يك جنبش سياسي است.  حضور یک حکومت دینی درمقابل زنان برای تحقق خواسته هایشان بیش از پیش به جنبش زنان خصلت سیاسی بخشیده است. سیاسی بودن جنبش زنان خصيصه عمومي در تمامي كشورهاست؛ چرا كه زنان با قدرتهاي سياسي مردسالار روبرو هستند. اما، در ایران امروز، این موضوع  تشديد يافته است. وقتی که آشكار شدن موي زن، ايدئولوژي حاكم را بزير سئوال مي كشد؛ آزادي عشق، اخلاقيات حاكم را متزلزل مي كند؛ صحبت از حق طلاق زنان شريعت را تضعيف مي كند؛ دفاع از حق برابر زنان با مردان نظام سياسي را به لرزه در مي آورد؛  بناچارجنبش زنان در روياروئي آشكار با قدرت سياسي حاكم قرار می گیرد.

سوم اینکه جنبش زنان، از پتانسيل بالاي انقلابي برخوردار است. نابرابري ميان زن و مرد يكي از پايه هاي اصلی دولت ارتجاعي است. مبارزه عليه موقعيت ستمديدگي زنان ارکان کهن دولت ارتحاعی را   زير ضرب قرار مي دهد. این ویژگی به جنبش زنان خصلت انقلابی یا زیر رو کننده  می بخشد.

چهارم اینکه جنبش زنان، نيروئي قدرتمند در سرنگوني جمهوري اسلامي است.  با توجه به اینکه زن ستيزي يك ركن حياتي و ناگزير جمهوري اسلامي و جزء لاينفك كاركرد آن است،  لذا  تحقق هر خواسته جدی زنان با سرنگونی این نظام گره خورده است.

در چند سال اخیر به این چهار ویژگی مهم جنبش زنان ایران  ویژگی دیگری هم افزوده شده است:  جنبش زنان در کانون تحولات سیاسی جامعه قرار گرفته است، بطوری که حتا دولت های غربی بخصوص آمریکا به فعالیت های دامنه داری جهت  بهره گیری از آن برای پروژه های سیاسی خود پرداخته اند. امروزه تغییر و تحولات نیروهای فعال این جنبش بشدت متاثر از شرایط سیاسی حاکم بر  ایران و جهان است شرایطی که با تضادها و تخاصمات  دو قطب ارتجاعی مشخص می شود: یعنی از یکسو نیروهای ارتجاعی حاکم بر ایران و از سوی دیگر قدرتهای امپریالیستی بخصوص آمریکا که به بهای کشتار مردم منطقه و بردگی زنان می خواهند نظم نوین جهانی خودشان را برقرار کنند.

در نتیجه، تحرکات جنبش زنان ایران محصول  تداخل نیروهای درون آن با عوامل و نیروهایی است که از بیرون به آن فشار می آورند.  برای فهم این تحرکات  ابتدا به گرایشات سیاسی گوناگون، افق ها و روشهای مبارزاتی مختلف درون جنبش زنان می پردازیم. این بررسی محدود  به ویژگی سیاسی این جنبش و گرایشات سه نسلی است که همراه با هم در جنبش کنونی زنان ایران حضور دارند. تقسیم بندی نسلها هم، اساسا  بر مبنای دوره های سیاسی مختلف است. با این توضیخات  سه نسل عبارتند از:

نسل زنان دوره  انقلاب 57 که میانگین سنی آنان هم اکنون بالای 45 سال است.

نسل زنان دوره پس از شکست انقلاب و تثبیت قدرت سیاسی اسلامی که در دوره انقلاب خردسال بودند و میانگین سنی شان حدود   35 سال است.

و نسل زنان جوان کنونی که میانگین سنی اش حدود  20 سال است. این نسل دوره انقلاب را اصلا ندیده است و حضور سیاسی اش از انتخابات دوم خرداد 76 عقب تر نمی رود.

علیرغم خصوصیت مشترکی که  هریک از این نسل ها در مبارزه علیه موقعیت فرودستی زنان دارند،  اما تفاوت های مهمی میان این سه نسل در عرصه ترسیم افق ها و روشهای مبارزاتی موجود است.

ضروری است تاکید کنم  گرایشات و افق های گوناگون درون جنبش منعکس کننده جایگاه های طبقاتی و اجتماعی متفاوت زنان است و طبعا هر یک از این  نسل ها نیز به خاستگاههای اجتماعی طبقاتی متفاوت تقسیم می شوند. با توجه به اینکه  گرایش سیاسی معینی در هر نسل موقعیت تعیین کننده می یابد،  در این نوشته  نیز به گرایش غالب درون هر نسل پرداخته خواهد شد. طبعا به این نکته واقف هستم که تداخلات و تاثیرات متقابلی میان این سه نسل موجود است.

نسل زنان دوره انقلاب

آنان آرمان گرا بودند. آرمانشان ساختن جهانی دیگر بود! جهانی عاری از هرگونه ستم و استثمار. وقتی زنان نسل انقلاب در تظاهرات سال 57 شعار دادند "لحظه به لحظه گفتم، زیر شکنجه گفتم، یا مرگ یا آزادی". کیت ملیت فمنیست آمریکایی که در آنجا حضور داشت گفت"این حرف ها را از دهان هیچ فمینستی تا کنون نشنیده ام"  در حقیقت او بر جوهر آرمان گرایانه این نسل از زنان انگشت نهاد.(1)  زنان این نسل هرگز حاضر نشدند در مقابل نظام حاکم که سنگ بنایش فرودستی زنان و سلب حقوق اولیه آحاد مردم بود تسلیم شوند. بسیاری از آنان بر چوبه های دار جان باختند. برای این نسل حق دادنی نبود بلکه گرفتنی بود. بهمین جهت حتا فکر گدائی حق از مقرهای قدرت های بزرگ و کوچک به ذهنشان خطور نمی کرد چه برسد دریافت سوبسید برای برخاستن علیه ستم و استثمار زنان.

مبارزات این نسل زنان،  حاکمین تازه به قدرت رسیده  را مجبور کرد که نیروی نظامی ویژه ای  برای سرکوب زنان سازمان دهند. اگر نسل دوم و سوم اکنون با غرور در جنبش بالنده زنان گام بر می دارند نباید فراموش کنند که شعله های این جنبش با جان و مبارزه چه زنانی فروزان نگهداشته شد.

شاید برخی زنان نسل دوم بتوانند براحتی این "مرگ زندگی بخش" را به ساده لوحی و یا حماقت تقلیل دهند و  نبرد زنان نسل انقلاب را که بر سر بودن یا نبودن این نظام زن ستیز گره خورده بود، به پخش یک ورق اعلامیه تقلیل دهند. اما گردانندگان جمهوری اسلامی خوب می دانستند که مسئله پخش یک ورق کاغذ نیست. (2)

هر کلام این نسل عملی جدی و خطیر را در پی داشت. برای پی بردن به اهمیت مبارزه زنان نسل انقلاب، کافی است یک لحظه تصور کنید که اگر زنان نسل انقلاب  بدون هیچ مبارزه و مقاومتی تسلیم نظامی می شدند که سلب حقوق اولیه زنان از ملزومات تثبیت قدرتش بود، و ما هیچ پشتوانه مبارزاتی از زنان این نسل نداشتیم، امروز جنبش ما در چه موقعیتی بسر می برد؟

بگذریم از اینکه برخی ها با استفاده از امکانات علنی و فضایی که جریانات دوم خردادی برایشان فراهم کردند، میدان را خالی دیده و تصویری تحریف شده و وارونه از نسل زنان دوره انقلاب را به خورد زنان نسل دوم و سوم داده اند. و بگذریم از اینکه زنان بازمانده از نسل قبلی که بسیاری از آنان زندانیان سیاسی آزاد شده هستند و هم چنان زیر تیغ جمهوری اسلامی، طبعا نمی توانند پاسخی علنی به این وارونه جلوه دادن تاریخ  و آرمان هایشان بدهند. (3)

نسل زنان انقلاب از توفان جهانی دهه شصت میلادی زاده شدند. آنان زیر و رو شدن جوامع را به قدرت جنبش های جوانان و زنان،کارگران و ستم دیدگان دیده بودند. آنان هنوز شکست آمریکا را در ویتنام بدست مردمی کوچک بخاطر داشتند. آنان هنوز نتایج انقلابات سوسیالیستی را حتا پس از واژگون شدنشان به یاد  می آوردند و می دانستند که آخرین کشور سوسیالیستی به فاصله چند سال کشوری چند صد میلیونی را از بلایای اعتیاد، گرسنگی  و فحشا رهانید و بر تارک جامعه اش نوشت: حتا اگر یک زن در این جهان تحت ستم باشد بواقع کسی آزاد نیست.

و بالاخره با وجود تجربه شکست انقلاب و ربوده شدن آن توسط یک ضد انقلاب تاریک اندیش واپسگرا، قدرت معجزه آسای یک مردم بپاخاسته را دیده بودند. سقوط حقارت بار قدرتی را با چشم دیده بودند که حمایت  تمام قدرت های جهان  پشتوانه قدرت سیاسی اش  بود.

بی جهت نیست که هنوز نام بردن علنی زنان نسل انقلاب عقوبتی سخت در بر دارد و هنوز دولتمردان حاکم  بر ایران از نام و یادآوری خاطره این زنان هراس دارند.

نسل دوم زنان

آنان امکان گرا هستند و آرمانشان در اصلاحات خلاصه می شود. این نسل در چه شرایطی پا به عرصه جنبش زنان نهاد؟ این نسل از زنان محصول  فضای پس از شکست انقلاب و اشاعه جو یاس و  ناامیدی در میان مردم  است. این نسل رشد سیاسی و اجتماعی خود را در سالهای متعاقب کشتارهای خونین در زندانها و پایان جنگ 8 ساله ایران و عراق، آغاز کرد؛ شکوفایی سیاسی خود را در فضای ترفندهای رژیم برای نجات خود از بحران و مهار مبارزات رو به رشد مردم تجربه کرد، فضایی که کتب و مجلاتی ترجمه و منتشر می شد تا به این نسل  یاد دهند چطور نباید مبارزه کرد. چطور نباید انقلاب کرد. این نسل در دوره ای پا به حیات نهاد که سازشکاری و تسلیم طلبی و سیاست "آسه برو آسه بیا " تبدیل به فضیلت شد . امثال هانتینگتون و فوکویاما  و پوپر تغذیه  تئوریک  این نسل را برعهده گرفتند و امثال سروش که سرکوبگر روشنفکران دگر اندیش بود، پرچمدار "مدرنیسم" و "نواندیشی"  برایشان شد. در چنین فضایی بود که بخشی از نیروهای نسل دوم زنان زیر بال و پر نواندیشان دینی و فلسفه های پوزیتویستی به صحنه سیاسی راه یافتند.

البته این نسل همزمان با فضای سیاسی حاکم بر کشور، تحت تاثیر اوضاع بین المللی مشخصی هم قرار داشت. آنهم فروپاشی شوروی سابق بود. هر چند شوروی کاملا یک کشور سرمایه داری دولتی با همان دردها و مصائب سرمایه داری غرب بود، اما ایدئولوگهای سرمایه داری از این فرصت برای اعلام "ابدی" بودن نظام سرمایه داری سود جستند تا به مردم دنیا بقبولانند که مبارزه برای ایجاد جهانی دیگر امکان ندارد: جهانی بدون ملت، بدون مرز، بدون مذهب، بدون ستم بر زن، بدون اینکه  اقلیتی استثمارگر همه  منابع زندگی بشر و کره زمین  را کنترل کند.  این واقعه بزرگ و تکان دهنده ی جهانی نیز گرایش درجا زدن در وضع موجود و بیگانگی با آرمان خواهی را در نسل دوم زنان تقویت کرد. اگرچه دهه 90 میلادی با آغاز مبارزه بزرگ ضد گلوبالیزاسیون در سیاتل پایان یافت و امروز نسل جدیدی از فمینیستها و جوانان رادیکال به صحنه سیاست جهانی پا گذارده اند، اما کماکان تاثیرات منفی دهه80 و 90 میلادی هنوز بر روح و جان نسل دوم زنان در ایران باقی مانده است.

نباید به تاثیرات بخشی از زنان نسل اول بر زنان نسل دوم نیز کم بها داد. غلبه دیدگاههای فمینیسم لیبرالی بر نوشته های برخی از زنان نسل اول در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه 90 میلادی بسیار محسوس است. برخی  از این زنان متفکر نسل اول در حال بازبینی اندیشه های لیبرال فمینستی هستند، اما بسیاری از تحقیقات و آثار اولیه شان کماکان مرجع تغذیه مطالعات فمینیستی زنان نسل دوم است.

زنان نسل دوم که عمدتا شکست و توطئه را در سیاست تجربه کرده اند، می خواهند این تجربه خود را به کل حیات جامعه و تاریخ تعمیم دهند. گرایشی  در میان نسل دوم زنان که ادعای سخنگویی این نسل را دارد، با پرچم استقرار جامعه مدنی وارد صحنه شد و امروز فلسفه اش "سیاست هنر ممکن ها" شده است. در ته ذهنش اگر هم تغییری را طلب می کند آنرا بدون تغییردادن جدی می خواهد بعبارتی  دنبال انقلاب، بدون انقلاب کردن است. بقول فیلسوف معاصر اسلاوی ژیژک خواهان قهوه ی بدون کافئین است. اگر هم در خفا سکولار است، اما همراهی و همدلی با  "فمینست های بومی" (یعنی همراهی با  فمیسنت های اسلامی یا حکومتی) آرزویش است. سازگاری  با مذهب  آن هم مذهب حکومتی و بی توجهی به یکی از ارکان تعیین کننده  آزادی و برابری زنان یعنی جدایی دین از دولت به یکی از ویژگی های مهم سخنگویان این گرایش تبدل شده است. (4) شیوه نگرش و متدهای مبارزاتی آنان را مجبور کرد که عمدتا در توهم یافتن دست نجات بخشی از بالا، بسر برند. این شروع نمی توانست ادامه دیگری غیر از دخیل بستن به جناحی از حکومت برای تلطیف حقوق زنان داشته باشد. اگر بخواهید در مورد منش و روش این نسل بیشتربدانید  شما را  به کارزاری که تحت عنوان یک میلیون امضا برای لغو قوانین تبعیض آمیز براه افتاده رجوع می دهم. (5)

اگرچه نسل دوم زنان در فراگیر کردن برخی مطالبات زنان پیگیری بخرج داده اند، اما همواره  گاردشان در مقابل دیدگاههای زنان اصلاح طلب حکومتی باز بوده است. گسترش مقاومت روزمره زنان در عرصه های گوناگون خانه، خیابان و راهروهای دادگستری بر پیگیری فعالین این نسل هم افزود.

بعلاوه حتی از زاویه روش های مبارزاتی، روشهای زنان نسل دوم با نسل اول انقلاب کیفیتا متفاوت است.  در حالی که روشهای زنان نسل اول متکی بر قدرت خلاقه زنان بود، اما روشهای نسل دوم متکی برساختارهای مجاز و تعریف شده در چارچوبه سیستم است. از همینرو استراتژی استقرار جامعه مدنی و پل زدن بین مردم و دولت با روش مبارزاتی NGO   (سازمان های غیر دولتی)  سخن مسلط بر این نسل از زنان شده است. (6) در دهه 90  میلادی، سازمان های به اصطلاح غیر دولتی  مثل قارج از زمین  روئیدند و زنان در این سازمان ها سرگرم فعالیتهای خیریه ای شدند. "ان جی اوئیزه"  شدن مبارزات زنان، و اتخاذ استراتژی استقرار جامعه مدنی، برای زنان نسل دوم در بسیاری مواقع به معنای همراهی و همدلی با برخی جناح های حکومتی و طبعا زنان حکومتی است. این استراتژی و روشها،  اتحادهای سیاسی را در صفوف زنان به دنبال داشته که بشدت به جنبش زنان ضربه زده است، از جمله کشاندن زنان بدنبال حمایت از بخش هایی از هیئت حاکمه، تقلیل افق زنان تا سطح مبارزه برای مجتهد شدن زنان و یا حداکثر دیه برابر وحق  شهادت برابر زن و مرد.  این استراتژی سیاسی و مطالبات، نهایت ارتفاع  پرواز  گرایشی از نسل دوم زنان است  که اولین  عرض اندام خود در جنبش زنان را با حمله به آرمان و افق نسل قبلی خود آغاز کرد.(7)

زنان نسل سوم

 بالاخره ما با ظهور نسل جدیدی روبرو شده ایم. این نسل زنان جوان در شرایطی بسیار پیچیده وارد مبارزه و مقاومت علیه بی حقوقی مفرط خودشده و هنوز تعریف  نظری منسجمی از خود ارائه نداده است. تعریف از این نسل خود یکی از کشمکشهای میان نسل اول و دوم زنان است. برخی از زنان نسل دوم تلاش دارند، تعاریف ویژه و راه و روشهای خود را به این نسل تحمیل کنند.

زنان و دختران این نسل،  همواره زن بودن خود را با  سرکوب و فشار تجربه می کنند. اینان که قرار بود تحت تعالیم اسلام، لشکر هزاران نفری فاطمه زهرا را تشکیل دهند، بیش از همه ی نسل های قبلی خود با فاطمه زهرا و زینب و خدیجه بیگانه هستندو این ریشخند تاریخ به روحانیون حاکم است. نسل سوم  در عمل روزانه خود مرتبا الگوی دولتی زن مسلمان را به تمسخر می گیرد، مظاهر مردسالاری و پدرسالاری را در عرصه خصوصی و عمومی یکی پس از دیگری به چالش می کشد.

نسل سوم نسلی است که انقلاب را ندیده و هیچ تصویری از نسل اول ندارد اگر هم داشته باشد، تصویری تحریف شده است. حضوری جسورانه در صحنه سیاسی دارد و حاضر نیست از حق خود براحتی عقب بنشیند. این نسل در مورد مبارزه اش برای حقوق اولیه خود چرتکه نمی اندازد و دنبال سود و زیان نیست. این نسل تن به حجاب اجباری نمی دهد و در حقیقت تئوری بافی های برخی زنان رفرمیست را در بی اهمیت جلوه دادن جایگاه حجاب اجباری، با عمل روزانه خود نقد می کند  و "مذهبی خواندن" خود را از جانب همین زنان، با لجاجت روزمره در به مسخره گرفتن ارزشهای دینی حکومت نشان می دهد. (8)   این نسل از طریق رسانه های ارتباطی مرزهای جامعه سانسور شده و مستبد را پشت سر گذاشته  و با جهان بیرونی ارتباط دارد اگرچه هنوز تاثیرات موج نوین مبارزاتی در صحنه سیاست جهانی  بر این نسل خود را نشان نداده است. زنان جوان نسل سوم  بطور مبهم می دانند که جهانی دیگر می خواهند و همین فصل مشترک آنان و زنان نسل انقلاب را پی ریزی میکند، با این حال هنوز از  آرمان برخودار نیستند و باید آرمان خود  را جستجو کنند و آنرا بیانبد. زیرا بدون آرمان همه فداکاریها و ثمره مبارزاتشان به حساب دیگرانی ریخته خواهد شد که دستور کار و پروژه های سیاسی معینی برای کنترل جامعه دارند. این نسل جوان زنان، فارغ از زد و بندهای سیاسی موجود راه خود را می روند اما هنوز در مسیری بدون چشم انداز و خودبخودی، مسیری که مطمئنا بدون سکان دار نخواهد ماند.

در حقیقت یکی از مشخصاتی که نسل سوم را به نسل زنان دوران انقلاب نزدیک و از زنانی که خود را نماینده نسل دوم می داند دور می کند همین مسئله برخورد به حکومت مذهبی و مجموعه قوانین ملهم از شریعت است که سلب حقوق زنان در جوهر آن است.

اگر زنان نسل اول با جامعه ای پر تلاطم و انقلابی روبرو شدند، امروز نیز زنان جوان نه فقط در حال روبرو شدن با جامعه ای هستند که در  آستانه تغییرات جدی سیاسی است، بلکه با شرایطی روبرو هستند که دو نیروی محافظ نظم کهن وارد تضاد و تخاصم با یکدیگر شده اند و هر یک تلاش دارند این اوضاع را بنفغ خود رقم زنند. این دو نیرو روی جنبش زنان برای منافع خود بطور جدی حساب باز کرده اند. نسل  زنان جوان کنونی همانند نسل زنان انقلاب نمی توانند مبارزه برای تحقق خواسته هایشان را بی اعتنا به نقشه های ایندو  نیروی نظم کهن به پیش برند.

از یک سو دولت آمریکا بروی  تنفر و بیزاری اکثریت زنان ایران از مرتجعین جمهوری اسلامی حساب باز کرده و با سیاست های گوناگون تلاش دارد از این جنبش بعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود در ایران استفاده کند.

 از سوی دیگر حاکمان جمهوری اسلامی  تلاش دارند بروی  تنفر و بیزاری زنان از دخالتگری های امپریالیستی در منطقه و هم چنین آگاهی زنان از برنامه های زن ستیزانه آنان حساب باز کرده و با تقلیل افق جنبش زنان به "مدرنیزه" کردن برخی جنبه های شریعت، زنان را قانع کنند که در این تخاصم، طرف زن ستیزان حاکم در ایران را بگیرند و باور کنند که در چهارچوب یک نظام اسلامی می توان به رهایی و آزادی دست یافت.

هر دو این نیروها روش های خاص خود را برای نفوذ در جنبش زنان دارند.

 امپریالیستها و در راس آن آمپریالیسم آمریکا روشهای مختلفی را برای به اصطلاح "خودی" یا "اهلی" کردن جنبش های ضد سیستم استفاده می کنند. شناخته شده ترین این روشها  "ان جی اوئیزه"  کردن مبارزات زنان است. در این زمینه محققین مترقی تحقیقات ارزشمندی انجام داده اند که توجه بدانها ضروریست. (9) ان جی او ئیزه کردن مبارزات زنان در حقیقت، مقاومت و مبارزه سیاسی را به یک شغل با نزاکت و معقول و با حقوق ماهیانه و ساعات کار اداری  تبدیل  می کند و زمینه ی مساعدی است تا برخی از رهبران و فعالین این جنبش توسط سیستم موجود، با پوشش NGO  خریده شوند. و سپس توسط همین به اصطلاح رهبران و فعالین،   مبارزه زنان به مبارزه ای در خدمت پیشبرد سیاست تامین کنندگان مالی این پروژه ها ی ان جی اوئی قرار گیرد. این روش در سالهای اخیر از جانب نهادهای امپریالیستی در رابطه با جنبش زنان ایران با جدیت دنبال شده است. فقط کافی است نگاهی  به مجموعه کنفرانسها، و سمینارهایی که برای برخی از فعالین NGO  در سال های اخیر گذاشته شده  بیندازیم؛ مبالغ هنگفت مالی که صرف این  سمینارها و نهادها شده، ابعاد این دخالت امپریالیستی را در جنبش زنان نشان می دهد. (10)

جمهوری اسلامی نیز برای نفوذ در جنبش زنان با  اتکا به نظریه سازی  برخی محققین و آکادمیسین های وطنی در غرب توانست  تحت نام فمینیسم اسلامی راه خود را در جنبش زنان باز کند. مگر نه اینکه  این دسته از آکادمیسینها، نخست فمینیسم بومی را کشف کردند، سپس فمینسم بومی را تبدیل به فمینیسم اسلامی کردند و با خلط مبحث میان زن مسلمان و فمینیسم اسلامی، راه را برای نفوذ زنان حکومتی در جنبش زنان گشودند. (11) تا جایی که امروز آیت الله ها با پا در میانی برخی از همین زنان، عمامه های "فمینیستی" خود را با دهن کجی به هزاران دختر و زن جوان که از حکومت مذهبی  به ستوه آمده اند نشان می دهند.

اينکه در جامعه ما بسياری از زنان به طريقی مذهبی هستند و در عين حال پتانسيل آنرا دارند که در يک حرکت مردمی شرکت کنند با صحه گذاشتن بر اسلام و مذهب، دو  موضوع متفاوت است. يک فعال صادق جنبش زنان در نهايت بايد بتواند به آن توده زنانی که از ناچاری مذهبی هستند بياموزد که نقش مذهب و اسلام در ارتباط با سرکوب و فرودستی زنان چيست و برای رهايی کامل چرا بايد از اين  تفکرات گسست کنند. اما زمانی که برخی زنان فعال که خود را سکولار نيز می دانند با چسباندن خود به مذهب عملا به تحکيم آن ياری می رسانند؛ زير پای خود را خالی می کنند. مسئله مخالفت با اسلام، صرفا از زاويه تبليغ روشنگری علمی نيست. هر چند که اينکار برای پيشرفت جامعه ما امر ضروری است. بلکه مسئله آنست که احقاق هر حقی در رابطه با زنان بطور عينی در مقابل اسلام و حکومت مذهبی قرار دارد. از اين امر گريزی نيست. يعنی کليه قوانين نابرابر و تبعيض ها در کشور ما ريشه در اسلام و قوانين ويژه آن برای زنان دارد. (10)

خلاصه کنم این وضعیت جنبش زنان ایران را با شرایط پیچیده ای روبرو کرده  است.  از یکسو با "فمینیستهای" استعماری امپریالیستی که داعیه نجات زنان ایرانی را دارند و از سوی دیگر "فمنیست" های بومی گرا یا اسلامی که پدر سالاری را تحت عنوان فرهنگ جاودانه می کنند. (11) در اوج تنش میان این دو نوع فمینیسم، اتحاد نامقدسی شکل گرفته که هدفش تکه تکه کردن جنبش زنان ایرانی به گرایشات مجزائی است که براحتی مورد استفاده قدرتهای سیاسی مردسالار قرار گیرد. این یک توطئه باصطلاح "فمینیستی" برای مسخ  فمینیسم  است. قرار دادن زنان بر سر یک دو راهی بیهوده است، دو راهی انتخاب بین امپریالیستها و یا حکومت یا جریانات بنیادگرای مذهبی . هر گونه حمایت از یکی از این راهها عملا و به ناگزیر به تقویت آن دیگری نیز منجر خواهد شد. (12) و (13)

موضوع زمانی پیچیده تر می شود که دریابیم بین ایندو شکل از فمینیسم یعنی فمینیسم اسلامی و فمینیسم استعماری امپریالیستی مرزی باریکتر از مو قرار دارد.  این دو شکل "فمینیسم" براحتی بر مبنای منافع و مصالح کلی قدرتهای حاکم (برای حفظ روابط سرمایه داری، نهادهای دولت و پدرسالاری)، یا به هم تبدیل می شوند یا عقد اتحاد می بندند. همانطور که براحتی کسانی که تا دیروز طرفدار اصلاح حکومت اسلامی از درون بودند به اردوی تغییر رژیم از بیرون پیوستند (regim change). ریلهای "اصلاح طلبی از درون" و"تغییر از بیرون" براحتی می توانند با یکدیگر عوض شوند. همانگونه که طی حیات جمهوری اسلامی بارها جناحهای مختلف نقش خود را در مقابل مردم عوض کرده اند.

اما جنبش زنان در مقابل این صف بندیها و پیچیدگی ها زمانی آسیب پذیر می شود که از درون آن گرایشی سخاوتمندانه درهای جنبش را بر روی هر دوی این قطب های ارتجاعی و امپریالیستی باز می کند. این گرایش تصور می کند که با وارد شدن در این بازی شوم کمکی به مبارزات زنان خواهد کرد. اینجاست که دوباره  ضرورت بررسی  نقاط قوت و ضعف جنبش ما، شکاف میان نسلها و گرایشات گوناگون و تاثیرش بر توان ما برای مقابله با چنین اوضاعی طرح می شود.  و پرسشهای مهمی جلوی ما و بالاخص زنان جوان جنبش ما قرار می گیرد.

آیا جنبش ما قادر خواهد بود که نقاط قوت، سه نسل را در هم آمیزد، و بر نقطه ضعفهای خود فائق آید؟

آیا جنبش ما قادر خواهد بود بر خطاهای زنان نسل انقلاب فائق آید. از اینکه آن نسل مبارزات خود را با ژرف نگری زنانه درهم نیامیخت و یورش واپسگراترین نیروهای جامعه را که در پشت هیاهوی "ضد امپریالیستی" سنگر گرفته بود، دست کم گرفت، درس بگیرد؟

آیا جنبش ما قادر خواهد بود که خدمات زنان نسل دوم را در ارتقا آگاهی فمینیستی در سطحی بالاتر در خود ادغام کند و بر توهمات و سازش کاریهای شان نسبت به دشمنان جنبش زنان فائق آید؟

آیا جنبش ما قادر خواهد بود که بر بی آرمانی نسل سوم فائق آید و با اتکا به شور و جسارت این نسل، آینده را در دست گیرد؟

آیا جنبش ما تضمین خواهد کرد که استقلال خود را در مقابل هر قدرت ارتجاعی و امپریالیستی زن ستیز از دست ندهد؟ و فداکاری هایش دست مایه جنگ قدرت قطبهای ارتجاعی نشود؟

آیا جنبش ما تضمین خواهد کرد که زمانی که از شر یک ارتجاع خلاص می شود، همانند انقلاب 1357 ارتجاع دیگری از در وارد نشود؟

آیا جنبش ما تلاش خواهد کرد که برخورد به مسئله زنان را به دماسنجی در جامعه برای تشخیص دوستان و دشمنان مردم و پیشرفت جامعه بدل کند؟

آیا جنبش ما تلاش خواهد کرد که حرکت خودبخودی زنان را به حرکتی سازمانیافته و آگاهانه بدل کند و مهر خود را بر تحولات آتی جامعه بزند؟

به نظر من آری، چنبش ما قادر خواهد بود؛ آری، جنبش ما می تواند تضمین کند؛ آری، چنبش ما می تواند تلاش کند.

به شرطی که از جهانبینی و تحلیل علمی پیروی کند؛ روشن بین باشد و از تکامل یافته ترین تئوریهای فمینیستی و رهائیبخش سود جوید؛ چشم اندازی روشن مقابل خود قرار دهد. و مبارزات امروز خود را به این چشم انداز متصل کند.

شانه های سه نسل، در آمیختگی تواناییها و تجارب مبارزاتی سه نسل، مصالح و توان لازمه را برای ترسیم چنین چشم اندازی فراهم کرده است.  شرایط برای جنبش زنان بیش از هر زمان دیگری مهیا شده تا اولین سرکوب شدگان این نظام آخرین میخ را بر تابوت  حکومت دینی بکویند و نقشی تاریخی در منطقه خاورمیانه ایفا کنند.

وقت آن رسیده که جنبش زنان خود را تکانی دهد و با قطع شاخه های سمج و کج تابیده اندیشه و تطهیر در زیر باران، با رخت نو و تمام قامت با حفظ ریشه ها و تکیه به تنه تنومند تجربه چند نسل، آغاز دیگری داشته باشد.

منابع  و توضیحات:

1 ـ برای شنیدن سخنان کیت ملیت به فیلم مستندی از مبارزات زنان در سال 57 علیه حکم حجاب اجباری مراجعه کنید. این فیلم در سایت های مختلف اینترنتی از جمله سایت www.8mars.com   با ترجمه فارسی قابل دسترسی است.

2 ـ برای مثال رجوع کنید به مقاله "من از خيلي چيزها ميترسم، باور كنيد!" از نوشين احمدي خراساني در  تريبون فمينيستي ايران،21 دسامبر 2004 که در آن آمده است :"آرمانگرايي نسل شما، شما را واميداشت تا مثلا براي يك اعلاميه جان و زندگيتان را فدا كنيد."

 3 ـ در این زمینه می توانید به کتاب مجموعه مقالات نوشین احمدی بنام "به زیر سایه پدر خوانده ها" رجوع کنید که در حقیقت تهاجمی غیرمنصفانه به زنان نسل انقلاب است. بطور مشخص مقاله «از محافل زنانه تا تشکل های مستقل زنان – اسفند 76»

4 ـ یکی از ضعفهای مهم جنبش زنان ناروشنی بر سر جایگاه مذهب در قدرت سیاسی و نظام ستم بر زن در ایران است. اسلام تاریخا ایدئولوژی طبقات حاکمه ایران بوده و به منافع آنان خدمت کرده است. ایدئولوژی اسلامی مهمترین وسیله ی فکری طبقات حاکم برای تحکیم و تقویت روابط اقتصادی استثمارگرانه و روابط اجتماعی ستمگرانه جامعه ماست؛ بزرگترین اهرم فکری و اجتماعی برای تحمیل موقعیت فرودست به زنان است. بازتاب ایدئولوژی اسلامی در قوانین کشوراست که موقعیت برده وار زنان را تثبیت کرده است.بدون به مصاف طلبیدن این ابزار و چسب ایدئولوژیک، زنان ایران حتا به یک آزادی و برابری نسبی نیز نخواهند رسید.

5 ـ در این زمینه به مقاله "يك ميليون امضاء براي تغيير قوانين تبعيضآميز: توجیه قوانین نابرابر یا تغییر قوانین نابرابر؟" از آذر درخشان رجوع کنید-3 مارس 2007

http://www.8mars.com/maghalat/1million.htm

6 ـ  رجوع کنید به مقاله "آیا سازمان های زنان از تحلیلگران آمریکایی مشاوران بهتری نیستند؟" از نوشین احمدی خراسانی – تریبون فمینیستی – شنبه 23 آبان 1383 که در آن آمده است: «"دشمن اصلی" اگر وجود داشته باشد همانا دردها و کینه هایی است که میان مردم متراکم شده، کینه هایی که ما هم نتوانستیم با ایجاد تشکل های زنان و بحث های به اصطلاح "اصلاح گرایانه" آن را به انرژی مثبت برای ساختن و پیشرفت مملکت تبدیل کنیم، یعنی کاری که اگر اتفاق می افتاد هم به نفع خود مردم بود و هم ثبات جامعه را از پی می آورد.»

7 -  رجوع شود به منبع شماره 3

 8 - رجوع شود به مقاله "دو سال زندگی مشترک در کمپین: با حفظ ”حق طلاق“" از نوشین احمدی خراسانی - يکشنبه  ۱۰ دی ۱٣٨۵ -  ٣۱ دسامبر ۲۰۰۶

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=7496

9- در این زمینه رجوع شود به سخنرانی  شهرزاد مجاب تحت عنوان «تشکلات غیر دولتی (NGO) زنان در کردستان عراق: اشغال نظامی،"دمکراسی امپریالیستی" و "فمینیسم استعماری» - استکهلم، 21 ژوئن 2006.

هم چنین به مطلبی در این زمینه از آروندهانی روی «ان جی او ئیزه كردن مبارزه!» مترجم: ادنا سپهری -  به نقل از به پيش! شماره ٥، ٨ مرداد ١٣٨٤ http://www.8mars.com/global/ngo-ize.htm

10ـ در این خصوص به مطالب زیر می توان مراجعه  کرد. البته برخی اسناد در سایت های اینترنتی کاملا حذف شده اند.

- شبكه‌سازی قوی‌ترمان می‌كند از  فيروزه مهاجر - تريبون فمينيستي ايران - دوشنبه 13 مهر 1383

ـ گزارشي از نشست سازمان هاي غير دولتي زنان جنوب- جنوب: پكن+10 كه از 6 تا 8 مهرماه 1383 در تهران و توسط سازمان كنشگران داوطلب (مركز مطالعات و آموزش سازمان هاي جامعه مدني ايران) برگزار شد. برنامه اصلي با حضور  شركت كننده از كشورهاي عراق، افغانستان، يمن، پاكستان، فيليپين، مالزي، و هلند به اضافه نماينده هيفوس Hivos سازمان هلندي تامين كننده هزينه هاي اين نشست.

- دفتر سخنگوی وزارت امور خارجه دولت آمریکا روز گذشته (۴ ژوئن 2007) در گزارشی که در اختیار خبرنگاران قرار داد، اقلام مخارج مربوط به پروژه‌های گسترش دمکراسی در دو کشور ایران و سوریه را در سال مالی ۲۰۰۶ به اطلاع عموم رسانید

این مبلغ شامل تلاش در پشتیبانی از فعالانی است که در ایران خواهان آزادی‌های ابتدایی مدنی نظیر حق بیشتر بیان و حقوق بیشتر برای زنان هستند.

 . http://web.peykeiran.com/vs2005/iran_news_body.aspx?ID=40428

 برای نمونه به یک قلم ار این کمکها توجه کنید: کمک مالی هیفوس به موسسه راهی - دسترسی زنان به عدالت حقوقی. موسسه راهی - دسترسی زنان به عدالت حقوقی IR002G02 مبلغ قرارداد: 240000 یورو مدت قرارداد: اول ژانویه 2007 تا 30سپتامبر 2009

11 –  در جنبش فمینستی بندرت با کسانی  روبرو می شویم که بخواهند توده های زن را بر پایه باورهای مذهبی شان تقسیم  کنند. این تحریف تاکتیک نخ نمایی است برای مخدوش کردن تفاوت زن مسلمان با "فمینست های حکومتی" که بعضا "فمینیست اسلامی" نیز می خوانند. زنانی که اصرار دارند ثابت کنند اسلام در تضاد با حقوق زنان نیست وعلتش هم حفظ ارکان ایدئولوژیک نظام حاکم است. اعتقاد یا عدم اعتقاد به مذهب شرط همکاری میان زنان برای دستیابی به حقوق برابر نیست. هر زنی با هر باور مذهبی می تواند برای حقوقش مبارزه کند. مرز تمایز میان جنبش زنان این نیست. آنچه که امروزه جنبش زنان ایران را به دوصف مقابل هم  تقسیم می کند طرفداری از سکولاریسم و جدایی دین از دولت است با کسانی که یا از حکومت دینی دفاع می کنند یا اینکه اصرار می ورزند  اسلام در تضاد با حقوق زنان نیست و می توان با تعدیل برخی قوانین حکومت اسلامی را حفظ کرد. مرز تمایز تحت حکومت دینی، قبول یا عدم قبول دخالت هیچ شکل از مذهب در دولت و قوانین است.

12- در این خصوص به مقاله بسیار مفید دکتر شهرزاد مجاب با عنوان "زنان و آلترناتیوهای امپریالیستی" مراجعه کنید- مطلب به زبان فارسی و انگلیسی در سایت  www.8mars.com  قابل دسترس است.

در این مقاله می خوانیم: « در این زمینه  قدرت های امپریالیستی و نیروهای بنیادگرای مذهبی اتحاد "نامقدسی" ایجاد کرده اند. .... جنبش های زنان و فعالین فمینیست یا از درک عواقب این اتحاد  قاصر بوده اند و یا عامدانه به آن بی اعتتنایی کرده اند. این مسئله مانع بزرگی در ایجاد همبستگی بین جنبش های زنان بوده است. فمینیست های مترقی، ضد جنگ و ضد جهانی سازی در سال های گذشته از بلند کردن پرچم چند وجهی مقاومت قاصر بوده اند. ...... فمنیسم با داشتن پتانسیل در بدیل یک نیروی اجتماعی آپوزیسیون قوی، به گرایشات جذب شده در سیستم، از هم گسیخته ،متلاشی، تنزل پیدا کرده است. برآمد این روند از یک طرف عبارت است سربرآوردن فمنیسمهای استعماری و امپریالیستی، و  از سوی دیگر فمنیسم های محلی که زیر بیرق فرهنگ، مردسالاری را جاودانه می سازند.»

13 - با نگاهی به تحولات افغانستان و عراق این حقیقت بهتر نمایان می شود. جورج بوش با  وعده آزادی زنان افغانستانی بسیاری از فمینست های این کشور را با خود همراه کرد اما خیلی زود توهمات این دسته از زنان بطرز بیرحمانه ای فرو ریخت. زیرا با پشتوانه ارتش آمریکا مجددا جمهوری اسلامی اعلام شد و اینبار قانون اساسی بر مبنای قوانین شریعت با جوهر خودنویس های آمریکایی نگاشته شد. و ماجرای عراق هم که دیگر بر همگان روشن است حتی یک زن هم نمی تواند در محلات بغداد بدون چادر حرکت کند و قانون اساسی نسیتا سکولار عراق تبدیل به قانون اساسی مبتنی بر شریعت شد.

طنر اینجاست که جمهوری اسلامی و دولت آمریکا هر دو در زمینه زن ستیزی وجه اشتراکی انکار نشدنی دارند.  هر دو نظام از مذهب بعنوان یک اهرم مهم سرکوب حقوق زنان و اشاعه ی فرهنگ پدرسالاری استفاده می کنند. اگر فقط کمی دقت کنید شباهت زیاد کارزارهای حجاب اجباری جمهوری اسلامی و کارزارهای ضد سقط جنین را در آمریکا می توانید مشاهده کنید.