زنان خانه دار و کار خانگی

اخگر فرزانه

پرداختن به مقولۀ «کار خانگی»، واکاوی ابعاد مختلف آن، گشایش لایه‌های مختلف ستمی که بر زنان خانه دار وارد می‌شود و راه برون رفت از آن؛ در دوره‌های مختلف، بحث داغ محافل چپ و فمینیست بوده است. اما اهمیت بحث در رابطه با این مقوله، که نه تنها همچنان زندگی اکثریت زنان جهان را تحت تأثیر خود قرار داده، بلکه به همین علت در ساخت و ساز جامعه و چگونگی تکامل آن هم نقش به سزایی بازی می‌کند؛ به قوت خود باقی است. از این رو این مقاله با تاکید بر اهمیت مبحث فوق، تلاش می‌کند بستری باشد برای ادامه این مباحث و نقد آن‌ها به زبان ساده در خدمت به ارتقا راهکارهای انقلابی.

وقتی حرف از کار خانگی به پیش می‌آید، اولین تصویر در ذهن ما، تصویر زنی است که به نظافت، خرید، بچه داری، پخت و پز، رسیدگی به امور تحصیلی و ایاب و ذهاب کودکان، پرستاری از سالمندان خانوده و ده‌ها کار خرد و کلان دیگر می‌پردازد.

طبیعتا هیچ یک از این کارها، تخصص ویژه‌ای نیستند که با بیولوژی و فیزیک بدنِ زنانه تطابق بیشتری داشته باشند تا بیولوژی و فیزیک بدن مردانه. پس چرا تصویر غالب برای کار خانگی، تصویری زنانه است و نه مردانه. تقسیم کار جنسیتی در جامعه، قبل از اینکه به ویژگی‌های فیزیکی بدن زنان و مردان مربوط باشد، حاصل روابط اجتماعی است که از شیوۀ تولید و توزیع در جامعه نشأت می‌گیرد. تقسیم کاری که بر اساس جنسیت صورت می‌گیرد، خود تحکیم کنندۀ نابرابری‌ها و تبعیضات جنسی است.

اگر تأمین نیازهای جنسی مرد، بارداری و تغذیۀ نوزاد را هم در لیست کارهای خانگی و یا وظایف زنان در این تقسیم کار جنسیتی بیافزاییم، آن وقت است که بدن و بیولوژی زن هم نقشی در این تقسیم کار پیدا می‌کند.

لنین در بخشی از گفت‌وگو با کلارا زتکین، درباره موانع رهایی زنان در سال ۱۹۲۰ بین‌الملل اول فمینیسم-مارکسیسم، می‌گوید:

«آیا هیچ نشانۀ ملموس‌تری می‌تواند از نگاه یک مرد که با آرامش به تماشای فرسودگی یک زن در کاری یک‌نواخت، سخت و وقت‌گیر، یعنی کارخانگی، نشسته است و مچاله شدن روح و کسل شدن ذهن و ضعیف شدن ضربان قلبش را نظاره می‌کند، دال بر ستم‌دیدگی زنان باشد؟ شوهران کمی –حتا میان پرولترها– به این فکر می‌کنند که چگونه می‌توانند با کمک در «کار زنان» فشار و نگرانی را از همسران خود دور کنند. اما نه؛ این خلاف «برتری و شأن شوهر» است. او به راحتی و استراحت نیاز دارد… ما باید این نگاه کهنۀ برده‌دارانه را چه در حزب و چه میان توده‌ها ریشه‌کن کنیم. این یکی از وظایف سیاسی ماست. وظیفه‌ای آن‌قدر ضروری، که لازم است هیئتی متشکل از رفقای زن و مرد و از نظر تئوری و عملی آموزش دیده، برای کار در میان زنان طبقه‌ی کارگر شکل بگیرد.»

این درست است که ارزش نیروی کار بر اساس مبلغی که کارگر با آن می‌تواند نیروی کار خود را بازتولید کند محاسبه می‌شود؛ اما این را هم می‌دانیم که در عمل سرمایه داری برای پرداخت مزد به کارگر، در معادلات و محاسبات خود برای تعیین ارزش نیروی کار، تا هر جا که بتواند سهم کارگر از ارزش جدیدی که به کالا افزوده شده را کوچکتر کرده و بازتولید نیروی کار را برای خود ارزانتر می‌سازد.

یکی از تولیدات مهمی که تداوم گردشِ چرخ سرمایه را تضمین می‌کند، تولید مثلِ مستمر و تأمین نیروی کار برای این سیستم است. این وظیفه‌ای است که زن به واسطۀ قابلیت جنسیتی اش، بدون جیره و مواجب و بدون کوچکترین هزینه‌ای برای سرمایه دار، به انجام می‌رساند. نه ماه یک تودۀ سلولی را در بدن خود محافظت می‌کند و وقتی این موجود، با تغذیه از بدن او و تحمیل خود بر این بدن، به درجه‌ای از رشد و تکامل رسید که متولد شد، با مراقبت از نوزاد به دنیا آمده و صرف ساعت‌ها کار و بیخوابی او را پرورش داده و آمادۀ عضویت در لشکر تولیدکنندگانی می‌سازد که سرمایه داری به آن نیاز دارد.

این تنها تولید مستقیم نیروی کار، نیست که برای سرمایه مجانی تمام می‌شود، بلکه فعالیت و کار زن که برای به انجام رساندن یک یک وظایف او تحت عنوان «کار خانگی» صرف می‌گردد و بدون به انجام رساندن آن، بازتولید نیروی کارِ «مرد و زن کارگر» هم غیر ممکن خواهد بود، نیز به عنوان نیرویی که بخشی از چرخۀ ناگزیر تولید می‌باشد، به رسمیت شناخته نمی‌شود؛ و از آنجا که رسمیت ندارد، حتی شامل همان تسهیلات اندکی که مشاغل رسمی دارند هم نمی‌شود. ساعت مشخص کاری، تعطیلات آخر هفته، مرخصی و یا مرخصی بیماری، بیمۀ بیکاری و از کار افتادگی و بازنشستگی و…؛ هیچ یک از این‌ها شامل حال زن خانه دار نمی‌شوند. یعنی او نیروی کاری مجانی است که باید در تمامی ۳۶۵ روز در سال و ۲۴ ساعت شبانه و روز، یا کار کند و یا به حالت آماده باش برای انجام هر کاری که پیش می‌آید باشد.

سیلویا فدریچی در بخشی از کتاب «مزد علیه کار خانگی» (۱۹۷۵) خطاب به زنان می‌نویسد:

"… داشتن دستمزد به این معناست که بخشی از قراردادی اجتماعی هستید و بدون شک این معنا را دارد که شما کار می‌کنید، نه به این خاطر که دوست دارید یا در طبیعت‌تان است، بلکه کار می‌کنید زیرا که تنها تحت این شرایط اجازه زندگی دارید. با منطق استثمارتان، شما برابر با کاری که انجام می‌دهید، نیستید. امروز یک پستچی هستید، فردا یک راننده تاکسی. تنها چیزی که اهمیت دارد مقدار کاری است که باید انجام دهید و مقدار پولی که می‌توانید دریافت کنید.

تفاوت کار خانگی به‌خاطر این واقعیت است که کار خانگی نه‌تنها به زنان تحمیل شده، بلکه خصلت طبیعی بدن و شخصیت زنانه، نیازی درونی و کار دلخواه زنان جلوه داده شده است، با این فرض که کار خانگی در ژرفای شخصیت زنانه‌مان ریشه دارد. کار خانگی به‌جای اینکه به‌عنوان کار به رسمیت شناخته شود، به شکل ویژگی طبیعی زنان درآمده، زیرا که قرار شده است مزدی دریافت نکند. سرمایه باید متقاعدمان می‌کرده که کار خانگی فعالیتی طبیعی، اجتناب‌ناپذیر و حتی رضایت‌بخش است که قبول کنیم بدون دستمزد کار کنیم.

غیرمزدی بودن کار خانگی قدرتمندترین سلاحی است که این باور غلط رایج را تقویت می‌کند که کار خانگی کار نیست و بدین ترتیب مانع مبارزه زنان علیه آن می‌شود. اگر هم مشاجره‌ای بر سر کار خانگی صورت بگیرد در آشپزخانه و اتاق‌خواب است که فضاهایی خصوصی شده‌اند و همه جامعه توافق کرده‌اند که این جروبحث‌ها را مورد تمسخر قرار دهند و از این طریق از شمار پیشگامان این مبارزه بکاهند. ما زنیکه‌های غرغرو دیده می‌شویم، نه کارگران مبارز…. "

ماريارزا دلاكوستا، فمینیست معاصر ایتالیایی، که خود یکی از نظریه پردازان مدافع پرداخت دستمزد به کار خانگی است، در عین حال اثرات مخرب پابر جا ماندن کار خانگی به عنوان فعالیتی فردی را بر روی زنان بر می‌شمارد. دالا کوستا در کتاب «زنان و براندازی جامعه» (۱۹۷۱) در بیانیه‌ای اعلام می‌کند که از نظر او، انزوای زنان در خانه و وابستگی آنان به مردان دو عامل بیگانه‌کننده است. دلاکوستا کار در کارخانه را بالقوه کمتر از کار خانگی بیگانه‌کننده می‌داند زیرا کاری جمعی است:

«همکاری با دیگران در تولید یک قطار، ماشین یا هواپیما همان کاری نیست که با جارو در چند متر مکعب در انزوای آشپزخانه برای قرن‌ها انجام دهی»

در واقع کارخانگی ادامه حیات سرمایه داری را هم از لحاظ ایدئولوژیک و هم از نظر نیروی کار تضمین می‌کند. مردسالاری در خانه و خانواده، برای سرمایه داری نقش مهمی در کنترل اجتماعی ایفا می‌کند و اهمیت دادن به جایگاه زنان در خانه و خانه داری، امری است که این فرهنگ مردسالاری را در جامعه نهادینه می‌سازد؛ بی‌دلیل نیست که مارگارت تاچر به عنوان اولین نخست وزیر زن در انگلستان و از نظریه پردازان مطرح انگلیسی، در جایگاه رئیس دولت و حافظ منافع «سرمایه»، برای تبلیغ «خانه داری زنان» می‌گوید که اگر چه نخست وزیر هستم و در کارهای سیاسی کشور نقش دارم ولی وقتی خانه می‌روم، زن خانه داری هستم که غذا را برای دنیس (همسر تاچر) آماده می‌کنم. تاچر به عنوان نمایندۀ سیاسی سرمایه، ایدئولوژی مردسالارانه و «طبیعی» بودن کار زنان در خانه داری را تبلیغ می‌کند، چرا که سرمایه داری به آن نیاز دارد.

در عین حال، با دون شمردن کار خانگی و بها ندادن به آن به عنوان یک فعالیت مهم و ضروری برای ادامۀ حیات خانواده و در نتیجه تداوم بازتولید نیروی کار و حیات اقتصادی سرمایه؛ جایگاه و منزلت زنان در جامعه هم دون شمرده شده و تنزل می‌یابد. از نگاه اقتصادی، از آنجا که آنچه کار خانگی تولید می‌کند، ارزش مصرفی دارد و ارزش مبادله تولید نمی‌کند و در هیچ بازاری فروخته نمی‌شود، پس کار مولد به حساب نیامده و فاقد ارزش شمرده می‌شود؛ اما همانطور که کارهای خدماتی در حوزه‌هایی مانند بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، نظافت شهری و ده‌ها حوزۀ دیگر؛ در عین اینکه در دسته‌بندی کارهای مولد به حساب نمی‌آیند ولی ضرورت حیاتی برای ادامۀ زندگی انسان‌ها و گردش چرخ سرمایه می‌باشند؛ در چارچوب سیستمِ عقب افتادۀ کنونی، کار خانگی هم به همان اندازه حیاتی و ضروری است. اما سئوال اینجاست که آیا نباید این چارچوب سیستم عقب افتاده را در هم شکنیم؟

این حجم از استثمار، همزمان با ستم جنسیتی که هم از سوی قوانین ضد زن حکومتی، هم از جانب فرهنگ مردسالارانۀ نهادینه شده در جامعه و هم از طرف مردان خانواده بر زن تحمیل می‌شوند؛ زنان را به عنوان نیمی از آحاد جامعه در موقعیت وحشتناکی قرار داده که می‌بایست تغییر کند، اما چگونه؟

یکی از موفق‌ترین تجربیات تاریخ برای تحولی اساسی در موقعیت زنان، تجربۀ انقلاب اکتبر شوروی است. بی‌درنگ پس از انقلاب بلشویکی، الکساندرا کولانتای و نادژدا کروپسکایا (همسر لنین)، که هر دو از زنان انقلابی و فعالین سیاسی حزب بلشویک بودند، به پژوهشی مفصل به‌منظور تدوین بینشی انقلابی برای زنان دست زدند که بر پایه مبانی برابری و «زوال خانواده» بنا شده بود. آنان دریافتند در نظام سرمایه‌داری هر خانواده سنتی به عاملی برای آزار و ستم بدل می‌شود و همچنین اعلام کردند که:

«سرمایه‌داری بر دوش زن، باری را نهاده است که او را خرد می‌کند. سرمایه‌داری او را به کارگر مزدی بدل کرده بدون آنکه از بار کار خانگی و وظیفه‌های مادری بکاهد.»

لنین نیز در سخنرانی خود در دومین سالگرد انقلاب، بعد از توضیحاتی در رابطه با قوانینی که به نفع زنان در دولت انقلابی تصویب شده بود با صراحت اعلام کرد:

"… با وجود تمامی این قوانین رهایی بخش برای زن، او همچنان برده‌ی خانگی است، بدین سبب که کارهای بی‌اهمیت خانگی، او را خرد، سرکوب و ملمول میکند. اینها او را میفرساید و به آشپزخانه و نگهداری از کودکان زنجیر میکند. او نیروی کار خود را بر سر خرحمالی‌هایی نامولد، پیش‌پا افتاده، اعصاب خردکن، خسته کننده و ویرانگر بر باد میدهد. رهایی حقیقی زنان و کمونیسم راستین، تنها در زمان و مکانی آغاز خواهد شد که یک مبارزه‌ی همه جانبه به رهبری پرولتاریای در قدرت، علیه کارخانگی صورت گیرد و روند تبدیل کارخانگی به اقتصاد سوسیالیستی در سطحی گسترده نیز آغاز شده باشد.»

لنین، کتاب: «دربارۀ رهایی زن»

در همین رابطه الکساندرا کولنتای، در کتابی تحت عنوان «نیروی کار زنان در پیشرفت اقتصادی»، که در سال ۱۹۲۳ منتشر شد، با اشاره به برخی اقدامات دولت بلشویکی در زمینۀ رها کردن زنان از کار خانگی نوشت:

"… غذاخوری عمومی، در شهرها به عنوان عنصری گریزناپذیر در زندگی برپا شده است. در پتروگراد در طول سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۰، تغذیه‌ی نزدیک به ۹۰ درصد جمعیت به طور همگانی فراهم میشد. در مسکو بیش از ۶۰ درصد جمعیت را در سالنهای غذاخوری نامنویسی کردند. در سال ۱۹۲۰ مراکز غذاخوری عمومی به روش‌هایی گوناگون از دوازده میلیون شهرنشین پذیرایی میکردند.

«جداسازی آشپزخانه از ازدواج» رفرمی است که اهمیت آن دستکم در تاریخ زنان، کمتر از اهمیت جداسازی کلیسا و دولت نیست."

نباید از نظر دور داشت که نظریات فدریچی و فمینیست‌های هم سو با او مانند «ماریا رزا دالا کاستا» و «سِلما جیمز» در دهه‌های ۶۰ و ۷۰، توانستند نقش به سزایی در مرئی کردن یکی از اشکال متداول ستم و استثمار نسبت به زنان، بازی کنند و نشان بدهند که چگونه قرن‌ها با تقسیم جنسیتی کار، از گردۀ زنان در پستوی خانه ها، کار بی‌جیره و مواجب کشیده شده است. توانستند زلزله‌ای بر بنیاد فکری زنان زده و سیستم پذیرفته شدۀ به ظاهر آرامی که با این تقسیم جنسیتی کار، یکی از جانکاه‌ترین اشکال ستم را، به عنوان «امری طبیعی» و «سازگار با بیولوژی و خلق و خوی زنان»، رنگ و لعاب زده بود و به عنوان «شرایطی مطبوع و عادی» قلمداد می‌کرد؛ به شدت تکان دهند.

به عبارت دیگر، فدریچی و همفکران او موفق شدند که لایه‌های پنهان بسیاری را کنار زده و ریشه‌های ستم و استثمار را نسبت به زنان در کار خانگی، قابل رویت نمایند؛ اما سئوال بر سر راه حل است.

مزدی کردن کار خانگی، راه حلی است که فدریچی و همفکران او در غرب ارائه می‌کنند و بسیاری از فمینیست‌های رفرمیست در ایران هم آن را تکرار می‌کنند. این راه حل شاید بتواند به «کار خانگی» رسمیت بیشتری ببخشد و در ایجاد استقلال مالی و در نتیجه افزایش اعتماد به نفس زنان خانه دار هم کمک کند؛ ولی از سوی دیگر به تحکیم و نهادینه‌تر شدن تقسیم کار جنسیتی، منجر شده و از این طریق، به تثبیت مردسالاری خدمت می‌کند.

مارکس معتقد است که «کار» فعالیتی است که از طریق آن انسان می‌تواند توانایی خود را ابراز کند و خود را به کمال و شکوفایی برساند. با تقسیم کار مبتنی بر جنسیت چنین امکانی برای زنان بیشتر از مردان، مسدود و محدود می‌شود. تقسیم کار جنسیتی مردان را بر زنان مسلط می‌کند و نظام پدرسالاری تمام قد برای حفظ و تداوم چنین شکلی از تقسیم کار، سماجت می‌کند!

با پرداخت دستمزد به کار خانگی و رسمیت بخشی به آن به عنوان یک شغل مزدی، در واقع بار دیگر زنان را به پستوی خانه‌ها روانه کرده و دست و پای آنان را برای حضور فعال اجتماعی و سهم گرفتن در تغییر جهان، می‌بندیم؛ انگیزه و نیاز زنان به کسب دانش و رشد و تکامل، اگر نگوییم از بین می‌رود، حداقل می‌توان گفت در بهترین حالت، تضعیف شده و کسب مهارت‌های شغلی بازهم بیشتر به امری مردانه بدل می‌شود؛ با تمرکز بیشتر مهارت‌های شغلی در دست مردان، تفوق مالی مردان تسهیل شده و روابط قدرت را که به شدت جنسیت زده می‌باشند، پایدار ساخته و برتری موقعیت مردان را تثبیت می‌کند؛ با تقسیم جنسیتی حوزه‌های کاری به خانه و خارج از خانه، دنیای زنان که به چاردیواری خانه محدود می‌شود، بسیار کوچکتر شده، روابط و ارتباطاتش محدودتر شده و طبیعتا امکاناتش برای رشد فکری و اجتماعی به شدت کاهش می‌یابد.

نتایجی که شمردیم، نشان می‌دهد که پرداخت مزد به کار خانگی نه تنها ما را به اهداف خود، «یعنی رهایی زنان» نزدیک نمی‌سازند بلکه ما را با چالش‌های جدی‌تری مواجه خواهند کرد. برای رسیدن به رهایی زن و در مبارزه‌ای که در این جهت پیش رو داریم، محو تقسیم جنسیتی کار، ضرورتی غیر قابل انکار است. از آنجا که همچنان برتری قدرت بدنی مردان می‌تواند در تقسیم جنسیتی کار نقش بازی کند و برخی مشاغل را که به قدرت بدنی بالاتری نیاز دارند، در انحصار مردان نگاه دارد؛ رشد بالای تکنولوژی تا به حدی که تفاوت‌های قدرت بدنی، مزیتی در انجام بهتر کار به حساب نیایند هم می‌تواند فاکتوری باشد که به محو تقسیم کار اجتماعی خدمت کند؛ اما فاکتور تعیین کننده در واقع این نیست؛ چرا که با همین سطح رشد کنونی علم و تکنولوژی هم به درجات بالایی می‌توان مانع از آن شد که جنسیت در تقسیم کار، نقش پر رنگی داشته باشد. مانع اصلی پیش روی ما بیش از هر چیز، سیستم سرمایه داری حاکم است که پایه‌های خود را بر اساس مردسالاری محکم ساخته و به هیچ وجه قصد ندارد کوتاه بیاید. تا زمانی که تکنولوژی موجود در انحصار سرمایه باشد، وسیله‌ای خواهد بود در خدمت انباشت بیشتر سرمایه و نه در خدمت رهایی زنان از بند کار خانگی.

اما راه حل درست برای اینکه کارخانگی، کاری زنانه محسوب نشود و به عاملی برای استثمار و سرکوب بیشتر زنان بدل نگردد، چیست؟ راه حل این است که کار خانگی به مفهوم کنونی آن نداشته باشیم و آن را تبدیل به کار اجتماعی کنیم.

با گسترش وسیع مهد کودک‌ها و در دسترس تمامی اقشار قرار دادن آن؛ با ایجاد آشپزخانه‌های عمومی و غذاخوری‌های بزرگ با قیمت و کیفیت مناسب برای آحاد جامعه؛ با ایجاد تیم‌ها و گروه‌های نظافتی برای نظافت خانه‌ها و خلاصه با اجتماعی کردن تمامی وظایفی که به عنوان کار خانگی بر دوش زنان سنگینی می‌کند، به «بردگی خانگی» پایان داده و دیگر نیازی نخواهد بود که نه زنان و نه مردان، اوقات ارزشمند خود را صرف کاری کسالت بار و غیر پویا کنند.

برای انباشت سرمایه، که هدف و مقصود نهایی سرمایه داری است، حفظ نهاد خانواده و روابط قدرت بین زن و مرد حیاتی است؛ به همین دلیل روشن است که سرمایه داری ایجاد محدود و کنترل شدۀ برخی از این تسهیلات را تنها تا آنجا به پیش می‌برد که با اهدافش در تضاد نبوده و به انباشت سرمایه خدمت کند و به این ترتیب «کار خانگی»، نه فقط به عنوان وظیفۀ زنان خانه دار، بلکه همچنین به عنوان وظیفه زنان کارگر و شاغل، پا برجا باقی خواهد ماند و فرهنگ طبقۀ حاکم، که کار خانگی را در جایگاه امری «طبیعی» و یک «ارزش»، تقدیر می‌کند، به فرهنگ عمومی و غالب در جامعه بدل می‌شود؛ ولی در جامعه‌ای که روابط اجتماعی و تولیدی، نه بر پایه انباشت سرمایه، بلکه بر پایه عدالت اجتماعی بنا شده باشد، می‌توان تصور کرد که با اجتماعی کردن کار خانگی به حداکثر ممکن، نه تنها زنان از اسارت کار خانگی خلاص می‌شوند، بلکه میلیون‌ها ساعت کاری که بیهوده برای انجام کارهای فرسوده کنندۀ خانه صرف می‌شد، آزاد شده و می‌تواند صرف ارتقای دانش، فرهنگ، هنر و تفکر زنان و جامعه شود.

برگرفته از نشریه هشت مارس شماره ۶٣

نوامبر ۲٠۲۴ – آبان ١۴٠٣