بیانیه «زنانی دیگر» بمناسبت اول ماه مه
روز کارگر، رنگ مبارزه، بوی انقلاب، یاد حماسه
نمیتوان از روز کارگر سخن گفت و شرایط اسفباری را که سرمایهداری بر جهان حاکم کرده مطرح نکرد. اینکه چگونه جهان، طبیعت و انسان با شتابی دردناک به ورطهی انحطاط کشانده شده و به منظور سودجویی بیشتر در مسیر نابودی به پیش رانده میشوند. بحرانهای ساختاری سرمایه، مناقشات میان کشورهای سرمایهداری، سیاستهای ضدمردمی دولتهای حاکم، جنگ، کشتار، بنیادگرایی خونخوار، بردهداری نوین، ستم طبقاتی و استثمار وحشتناک نیروی کار، ستم جنسیتی و بهره کشیهای موحش جنسی از زنان و کودکان، انواع ستم دینی و جنگهای ویران کننده مذهبی، نابود کردن اقتصادهای بومی و مهاجرت اجباری هزاران نفر که با امید واهیِ زندگی بهتر طعمهی کوسهها میشوند، ستمهای ملی، قومی و اوجگیری نژادپرستی و فاشیسم در اشکال مختلف مذهبی و…. در چنین شرایطی است که به بزرگداشت روز کارگر می رویم. شرایطی که فرخنده به جرمی واهی توسط مشتی خرافهپرست شکنجه و سوزانده میشود، شرایطی که یمن به سوریهای دیگر بدل شده، ویران می شود، شرایطی که حکومت اسلامی ایران پس از سالها به فقر و بدبختی کشاندن مردم با توهم جنایتکارانهی سلاح هستهای، با استیصال در درگاه امریکا جام شوکرانی دیگر مینوشد.
شرایط اسفبار کارگران و سایر مزدبگیران در ایران هر روز آنان را به روز کارگر بدل کرده است: روز مبارزه، حتی برای حداقلها. بلافاصله پس از استقرار جمهوریاسلامی بازپسگیری حداقل امتیازات کارگران و سایر مزدبگیران، چه دستاوردهای خود آنان، چه اعطایی حکومتهای قبلی- حداقلهای ناچیزی همچون سرویس ایاب و ذهاب، ناهاری، مهد کودک و… که در راستای استقرار مناسبات سرمایهداری به آنان اعطا شده بود- آغاز شد، قوانین ضد کارگری مصوبه مجلس، بیکاری، اخراج، نبود بیمه یا نامناسب بودن آن، فقدان امنیت شغلی، خفه کردن صدای اعتراض کارگران، تعویق و عدم پرداخت دستمزد، تمرکززدایی و متفرق کردن کارگران تحت عنوان مدیریتهای مختلف و شرکتهای پیمانکاری، لغو استخدام رسمی و رواج قراردادهای موقت و پیمانی، قطع بسیاری از مزایای کارگران و پایین نگاه داشتن مزدها و آخرین نمونه: حقوق پایه ۷۱۲۰۰۰ تومان در شرایطی که خط فقر حدود ۲۸۰۰۰۰۰ تومان اعلام شده است. نتیجهی پیشبرد سیاستهای صندوق بینالمللی پول و خصوصیسازی، یا در واقع تصاحب واحدهای تولیدی و خدماتی توسط عمال حکومتی، برای کارگران بیکاری، بی سرپناهی، اعتیاد، مرگ بر اثر حوادث کار، افسردگی و خودکشی است.
در این آشفته بازار، زنان کارگر به واسطهی زن بودنشان در شرایط بسیار اسفبارتری بهسر میبرند. زنان کارگر علاوه بر تمامی ستمهایی که به عنوان کارگر با آن مواجهند به عنوان زن تحت ستمهای چندگانهی اقتصادی – جنسیتی – فرهنگی از جانب کارفرما، همکار مرد، همسر و کل جامعه مردسالار قرار دارند.
اما و بهرغم سرکوب بیامان اعتراضات کارگری به این سیاستهای ضد کارگری و زندان و شکنجه کارگران مبارز، اعتراضات کارگری به اشکال مختلف ادامه داشته و دارد، و هر روز شاهد اعتصابات و اعتراضات کارگری، معلمان، پرستاران و حمایت و همراهی خانوادههای آنان از این مبارزات داریم.
فرا رسیدن روز جهانی کارگر، برای چپ بهویژه در ایران همراه با احساساتی متفاوت همچون نوستالژی، حزن و امیدواری و چندگانگیهای ذهنیِ باور و تردید است. از سویی این روز یادآور گذشتهای حماسی است: گذشتهای که چپ تجلی همهی آرمانهای رهاییبخش را در مبارزات این طبقهی انقلابی میدید و یکپارچه با پرچم سرخ، شور انقلابی و باور به پیروزی به خیابانها میآمد و از سویی این روز همراه است با هجوم پرسشهای بیشماری که واقعیت تلخ دهههای گذشته آن را به عریانی و با قدرت تمام در پیش روی مبارزانی که هنوز دغدغهی رسیدن به جامعهای عاری از طبقه و مالکیت را دارند نهاده. پرسشهایی همچون اینکه چرا طبقهی کارگر نتوانسته در قالب طبقهای انقلابی تا به آخر که میتواند تمامی بندهای پای زحمتکشان را با مبارزات خود بگسلد عمل کند؟ چرا در تحولات سیاسی اجتماعی اخیر ایران طبقهی متوسط شهرهای بزرگ نقش بیشتری داشتهاست؟
در طی دهههای اخیر نظرات گوناگونی درمورد طبقه مطرح شده، نظراتی که اساسا طبقه را به زیر سوال برده یا مفهوم آن را تغییر دادهاند، نظراتی که این طبقه را گستردهتر کرده یا آن را محدودتر نمودهاند و یا نظراتی که هنوز همان تقسیمبندی کلاسیک را باور دارند. اما با هر دیدگاهی به طبقه، انقلاب و تحول اجتماعی سیاسی بدون حضور فعال و سازماندهی شدهی طبقهی کارگر، بهویژه حضور مستقل کارگران زن ممکن نیست. نقش و جایگاه مبارزهی طبقاتی برای گروهها و جریاناتی که هنوز به مبارزهی ضدسرمایهداری و تلاش در جهت تحقق جامعهی کمونیستی معتقدند و در گنداب رفرمیسم و اصلاحطلبی نغلتیدهاند و یا با انواع توجیهات روشنفکرنمایانه رادیکالیسم را به زیر پا ننهادهاند کماکان از ارکان اساسی عرصهی مبارزاتی است. اما مهمترین بحثی که فراتر از این تنوع نظری جای طرح و تاکید دارد این است که نمیتوان نقش انقلاب را در عرصهی تحولات اجتماعی کنار گذاشت، نقشی که زمانی تنها با مبارزهی طبقاتی و به عنوان ویژگی خاص طبقه کارگر تبیین میشد، اما اکنون پروسهای است که تمامی جنبشهای اجتماعی اعم از کارگران و سایر مزدبگیران، زنان، دانشجویان، روشنفکران مخالف سیستم، اقلیتهای ملی، قومی، نژادی و… در شکل گیری آن موثرند. در این زمینه بخصوص جنبش زنان و جنبش کارگری دو نیروی تعیین کننده هستند که حمایت متقابل و عملکرد مشترک آنان میتواند به اهرمی موثر در تحولات اجتماعی سیاسی بدل گردد. هر چند این همبستگی به شفافسازی و پاسخگویی به پرسشهای تعیین کنندهی زیادی بستگی دارد. از جمله اینکه جنبش کارگری در شرایط مشخص کنونی چه ماهیتی دارد؟ آیا فعالین کارگری را، که عمدتا از روشنفکران چپ هستند میتوان جنبش کارگری نامید؟ یا اینکه حضور فعال و آگاهانهی بدنه کارگری در این جنبش ضروری است؟ ویا اینکه اساسا در مناسبات اقتصادی سیاسی ایران طبقه کارگر به چه صورت شکل گرفته و چگونه تعریف میشود و آیا با تعاریف و مضامین رایج همخوانی دارد یا نه؟
از طرف دیگر روشن کردن رابطهی جنبش کارگری با سایر جنبشها، از جمله جنبش زنان بسیار اساسی و مهم است. در این رابطه لازم است که جنبش کارگری دیدگاه سنتی خود نسبت به جنبش زنان را تغییر داده و به این جنبش نگاهی واقعبینانه و همدلانه داشته باشد. جنبش زنان جنبشی مستقل با محور جنسیت است. این جنبش میتواند تمامی زنان را در بربگیرد: از زنان بورژوا گرفته تا زنان کارگر و زحمتکش، که هرکدام به مناسبت موقعیت و جایگاه طبقاتی خود، زن بودن خود را متفاوت تجربه میکنند و به درجات متفاوت فرودست انگاشته شده و بعضا استثمار میشوند و بر همین منوال گرایشات متفاوت در جنبش زنان را شکل میدهند، از فمینیسم لیبرال گرفته تا فمینیستهای مارکسیست. بدیهی است که زنان کارگر و زحمتکش، هم به عنوان زن و هم بهعنوان کارگر متحمل بیشترین استثمار میشوند و نه تنها در جنبش زنان که درجنبش کارگری نیز رادیکالترین بخش را تشکیل میدهند. پیوند جنبش کارگری با این بخش از جنبش زنان نه تنها نیروهای انقلاب را بسیار پرزورتر خواهد کرد که میتواند برکل جنبش زنان تاثیر گذاشته و رادیکالیسم موجود در آن را تقویت کند. اما پرواضح است که ابتدا باید این بخش از جنبش زنان را سازماندهی کرد و بهوجود آورد و اولین گام: ایجاد تشکلهای مستقل زنان کارگر است. تشکلهای مستقل زنان کارگر حلقه پیوند محکمی بین جنبش کارگری و جنبش زنان خواهد بود. بدیهی است که عملی کردن این هدف نیاز به بررسی عمیق، ریشه یابی تئوریک و باز تعریف مفاهیم دارد.
روز کارگر روز طرح بدیل سرمایهداری نیز هست: بهرغم اینکه سرمایه داری مرگ کمونیسم را اعلام نموده و دورهی پایان انقلاب را با شیوههای مختلف از آموزشهای آکادمیک تا گسیل کردن روشنفکران مدافع سیستم و تزریقات رسانههای حاکم به خورد مردم میدهد و با انواع شیوهها اعم از سرکوب، قتل و شکنجه تا تغییر ماهوی و تخلیه هویتی مفاهیم چپ سعی در تخریب و به انزوا کشاندن این نگرش نموده، و با اینکه بدیل انقلابی نظام سرمایهداری در موضع قدرت قرار ندارد، اما مبارزه جویی و باور به انقلاب همچنان در صحنهی سیاسی اجتماعی و در تفکر چپ زنده و روبه رشد است. ضرورت انقلاب، تحولات رادیکال و ریشهای در جهت از بینبردن سرمایهداری و تمامی مناسبات و ساختارهای آن بهرغم مفاهیم متفاوتی که انقلاب در چارچوب حرکتهای ضدسرمایه، سلطه، مالکیت و مردسالاری به خود گرفته ضرورتی است که از عینیت اسفبار موجود و کابوسی که سرمایه داری، جامعه ی بشری را بدان دچار نموده نشات میگیرد. هر چند در دهههای اخیر این واقعیت تلخ کاملا خود را به رخ کشانده که هیچ کدام از حرکتها به تحولی ختم نشده، در نیمهی راه از حرکت باز ایستاده، نابود شده و یا تحت سلطهی اشکال مختلف سرمایهداری و بنیادگرایی درآمده و به بیراهه کشیده شده است، اما انقلاب سیالیتی است که در هر لحظه، هر مکان، هر موقعیت و هر عرصهی اجتماعی سیاسی جاری است و میتواند به اشکال مختلف بروز کند. انقلاب را نه میتوان صرفا موکول به یک حرکت سیاسی و تعویض قدرت سیاسی در آینده نمود و نه میتوان آن را صرفا به عرصهی خاصی محدود کرد. بر این اساس نمیتوان با توجیه تغییرات شکل گرفته در مناسبات جهانی سرمایه، با نگاه به بالا و کسب امتیاز از قدرتهای حاکم، روشهای رفورمیستی و اصلاح طلبی را جایگزین روش های انقلابی نمود.
مارکس می گوید: انقلابهایی که از نوعِ اکثریت آگاه نباشند محکوم به شکستند. طبقهی کارگر برای کسب آگاهی به تشکلهای مستقل نیاز دارد. تشکلهای مستقل بدون وجود دمکراسی امکانناپذیر است و دمکراسی بدون مبارزات همگانی و فراطبقاتی امکان ندارد.
از این روی لازم است کارگران با سیاست مستقل و سازمانهای مستقل وارد میدان مبارزهی سیاسی شوند، لازم است زنان کارگر تشکلهای مستقل خود را داشته باشند. اما چگونگی این سازماندهی در شرایط اقتصادی سیاسی ایران کاملا مشخص نیست و اشکال تا کنون موجود، هر یک به نوعی مسئله دارشده و نتوانستهاند پاسخگو باشند. واقعیت آن است که چپ ایران عمدتا بر جنبش روشنفکری و لایههای تحصیلکرده تکیه داشته و همانند چپ جهانی درخلاء به سر میبرد، دچار سردرگمی است، نقدی بر عملکرد گذشتهی خود ندارد، برداشتهای ناهمگون با واقعیت داشته و عمدتا در حال غلتیدن به دامن رفورمیسم است و از این روی نیاز به بازسازی دارد و باید تحولی در مفاهیم، منطبق با شرایط و چگونگی پراتیک موثر در پروسهی انقلاب صورت دهد. این تحول ضرورتی است در جهت شکلگیری جنبش کارگری و از بین بردن شکاف عمیقی که بین این جنبش و سایر جنبشها، از جمله جنبش زنان وجود دارد.
زنانی دیگر/ یازده اردیبهشت (اول ماه می) ١٣٩۴