در نسلکشی فلسطینیها
هیچکس بیطرف نیست!
نُه ماه از دور تازه نسلکشی فلسطینیها میگذرد، نُه ماهی که اکثریت مردم جهان را از این همه جنایت و کشتار شوکه کرده است. مردم شاهد کشته شدن نزدیک به چهل هزار نفر با بدنهای مثله شده، بدنهای بیدست و پا، بدنهای سوخته، بدنهای خونآلود؛ و آوارگی میلیونها نفر بودهاند. نُه ماهی که صفبندیها را در جهان بسیار روشنتر کرده است. یک طرف اردوی رنگارنگ مرتجعین، صهیونیستها، قدرتهای امپریالیستی و در راس آنان امپریالیسم آمریکا و دولتهای ارتجاعی؛ در صف قاتلان فلسطینیها قرار دارند و طرف دیگر میلیونها نفر از مردم جهان در مقابلشان ایستادهاند. هر روز صفوف مردم در حمایت از فلسطین و محکومیت نژادپرستان فاشیست اسرائیلی و حامیان امپریالیستی اش گستردهتر میشود.
در حقیقت حضور میلیونها نفر از مردم در خیابانهای شهرهای مختلف جهان به یک رخداد مهم سیاسی در سطح جهان بدل شده است و نقاب «دمکراسی و آزادی بیان» ادعایی امپریالیستها را در هم دریده و مردم را بیشازپیش به ماهیت استعمارگرانه دولتهایشان آگاه کرده است. این بیداری سیاسی، پتانسیل آن را دارد که به عرصه عالیتر یعنی به شکلگیری و تقویت نیروهای رادیکال و انقلابی کمک بزرگی نماید و صفوف مردم در مقابله و مبارزه با سیستم سرمایهداری حاکم بر این کشورها را فشردهتر کند.
اما در ایران، ما با بخش بزرگی از مردم، تشکلات اصناف گوناگون و به طور مشخص تشکلات زنان، هم چون: «ندای زنان ایران» و «بیدار زنی» روبرو هستیم که در برابر نسلکشی فلسطینیها سکوت کردهاند و با این سکوت عملا نهتنها خود را در طرف اشتباه و غلط تاریخ قرار دادهاند، بلکه به رژیم جمهوری اسلامی و ادعای دروغین اش در دفاع از فلسطین یاری رساندهاند. آیا شعار «زن زندگی آزادی» که ظاهرا «بیدار زنی» و «ندای زنان ایران» و...، خود را مدافع آن میدانند تنها کار برد «وطنی» دارد و میلیونها زن و کودک فلسطینی که در یک زندان رو باز محصور شدهاند و بصورت وحشیانهای دائم با پیشرفتهترین سلاحهای آمریکایی و اروپایی کشته و مثله میشوند و در معرض بیغذایی و بیآبی قرار میگیرند، را شامل نمیشود؟
بخش بزرگی از مردم تصور میکنند که چون «رژیم جمهوری اسلامی از فلسطین حمایت میکند»، در نتیجه این نسلکشی ربطی به ما ندارد. اولا جمهوری اسلامی از حماس دفاع میکند و نه از مردم فلسطین. دمیدن به این تفکر غلط و مضر به حال جنبش ضد رژیم، از طریق جا انداختن شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» توسط رسانههای وابسته و ارتجاعی هم چون «صدای آمریکا»، «بی بیسی، ایران اینترنشنال و...» و تبلیغ این شعار از جانب دارو دسته سلطنتطلبها، مجاهدین و مسیح علی نژادها؛ در میان مردم بیتاثیر نبوده است. تمامی این رسانهها و نیروها بطور آگاهانه در تلاشند که مردم را از همدلی با مردم فلسطین و مرزبندی با اشغالگران اسرائیلی و حامیانشان باز دارند. دلیل اصلی این تبلیغات مسموم کننده این است که هر چقدر مردم با هم سرنوشتهای خود در فلسطین همدلی و سمتگیری کنند، شرایط برای درک درستتر از ماهیت سیستم استعمارگر و استثمارگر امپریالیستی و فاشیستهای اسرائیلی مهیاتر میشود و این آگاهی تاثیر مستقیمی نهتنها بر روند و مسیر مبارزه در جهت انقلاب و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی خواهد داشت، بلکه به مرزبندی با این رسانههای وابسته ارتجاعی یاری خواهد رساند.
بر این واقعیت باید تاکید چند باره کرد که رژیم جمهوری اسلامی هرگز مدافع ستمدیدگان فلسطین نبوده و نیست. جمهوری اسلامی و حمایت آشکار و پنهان اش از حماس و سایر نیروهای اسلامی مرتجع، هیچ ربطی به مردم فلسطین و منافع آنان ندارد. این حمایتها در راستای اهداف و منافع جمهوری اسلامی در منطقه و برای کسب موقعیت بالاتر و از این طریق گرفتن امتیاز بیشتر از امپریالیستها صورت میگیرد.
باید در نظر گرفت که حمایتهای رژیم جمهوری اسلامی از نیروهایی هم چون حماس، خود یکی از موانع مهم مبارزاتِ جهتدار مردم، بویژه زنان مبارز و رادیکال علیه اشغالگران و حامیانشان بوده است. زنان فلسطینی از یک طرف با صهیونیستها، و از طرف دیگر با مردسالاران فلسطینی و در راس آنان انواع و اقسام نیروهای اسلامی هم چون حماس و جهاد اسلامیِ مورد حمایت رژیم جمهوری اسلامی، روبرویند. در صحنه واقعی زنان فلسطینی که روزانه در جنگ با صهیونیستها دستوپنجه نرم میکنند؛ هم زمان باید با پدرسالاران حاکم در خانه و اجتماع که از طریق قوانین اسلامی و سنتهای ضد زن که در تاروپود جامعه از جانب نیروهای اسلامیِ مورد حمایت جمهوری اسلامی، بال و پَر بیشتری را هم گرفته و ریشه عمیق دواندهاند، مبارزه بیوقفه و طاقتفرسایی را پیش برند.
به همان ترتیب مخالفت اشغالگران فاشیست اسرائیلی با رژیم جمهوری اسلامی آن گونه که رسانههای وابسته و نیروهای مرتجع قصد دارند به خورد مردم در ایران بدهند، به هیچوجه به این معنی نیست که اینان در کنار مردم قرار دارند. همانگونه که نیروهای فاشیست و نژادپرست، نیروهایی که خود را نژاد برتر «آریایی» میدانند و کارزار بغایت فاشیستی ضد عرب و ضد افغانستانیها را براه انداختهاند و تلاش دارند که جنبش مردم را به این تفکرات نژاد پرستانه آغشته کنند، بههیچوجه در کنار مردم و مبارزاتشان قرار ندارند.
حال اگر بخشی از مردم به علت عدم آگاهی و درعینحال تحت تاثیر تبلیغات نژاد پرستانه و فاشیستی نیروهای ارتجاعی و رسانههایشان در برابر نسلکشی فلسطینیها، سکوت اختیار کردهاند، تشکلات زنان و اصناف گوناگون چه توضیحی دارند؟ مگر قرار نیست این تشکلات، تشکلاتی که خود را مبارز و افشاگر جمهوری اسلامی میدانند، در رابطه با اوضاع ملی و بینالمللی ذهن تودهها را روشن کنند؟ آیا یکی از وظایف تشکلات زنان و سایر تشکلاتی که ادعای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را دارند این نیست که مخالف جریان غلط حرکت کنند و با مواضع غلط مردم (مواضع غلطی که رژیم و سایر نیروهای ارتجاعی در ذهن مردم میپرورانند) مبارزه کنند و تاثیرات مثبتی را در تفکر آنان برای پیشبرد هدفمند ترِ مبارزه ایجاد کنند؟
در همین دورانی که بسیاری از مردم، تشکلات اصناف گوناگون، «بیدار زنی»، «ندای زنان ایران» و...؛ در برابر نسلکشی فلسطینیها سکوت معنا داری را اختیار کردهاند، این ستمدیگان بلوچستان، ستمدیدگانی که معنی اشغال را با پوست و گوشت خود لمس میکنند، هستند که با شعار «از زاهدان تا غزه، کل دنیا میلرزه»، بدرستی بر هم سرنوشتی خود با ستمدیدگان فلسطینی و حمایت از آنان پای میفشارند و این همبستگی را بدرستی جدا از مبارزه علیه رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی نمیدانند.
پیش گذاشتن شعارهای رادیکال و پیشبرد اشکال متفاوت مبارزه در همبستگی با ستمدیدگان فلسطینی در شرایط کنونی این حقیقت را به میان میکشد که نمیتوان از جمهوری اسلامی نفرت داشت، اما از همزادش، استعمارگران اسرائیلی نفرت نداشت. نمیتوان از حق تعیین سرنوشت ملیتهای تحت ستم در کردستان و بلوچستان و... دفاع کرد، اما از حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین برای باز پسگیری سرزمینشان از اشغالگران صهیونیست دفاع نکرد. نمیتوان در رابطه با زنان زندانی سیاسی در ایران و آزار و اذیت، شکنجه و تجاوز به آنها نوشت و رژیم زنستیز اسلامی را بدرستی افشا کرد، اما بر سر زنان فلسطینی محبوس در زندانهای مخوف صهیونیستها و آزار و اذیت و تجاوز به آنها، سکوت کرد و به روی خود نیاورد. نمیتوان پرده از جنایات رژیم در کشتن کیان پیر فلکها، نیکا شاکرمیها برداشت، اما در باره جنایتی که به کشته شدن بیست هزار کودک فلسطینی و «زنده، زنده» سوختن آنان توسط اسرائیل و حامیان اش میانجامد کاری نداشت، نمیتوان از فقر میلیونها انسان در ایران و سفرههای خالی آنان و کودکانشان که به سوء تغذیه مبتلا شدهاند، سخن گفت، اما از فقر تحمیلی به میلیونها انسان در غزه و رفح، از کودکانی که به خاطر قطع هر نوع کمک غذایی از جانب صهیونیستها به استخوانی بدل شده و در حال مرگاند، چیزی نگفت و سکوت کرد...؛ آیا سئوالبرانگیز نیست که «بیدار زنی» سالگرد «کمپین یک میلیون امضا» را فراموش نمیکند، اما بوی تن سوخته شده زنان و کودکان فلسطینی در رفح به مشامشان نمیرسد!
واقعیت این است که با حاکمیت سیستم سرمایهداری امپریالیستی در جهان، سرنوشت همه مردم بیشازپیش بهم گره خورده است. این که جنگهای ارتجاعی، جنایت علیه بشریت و نسلکشی که از سیطره سیستم ستم و استثمار سرمایهداری امپریالیستی بر میخیزد، زندگی میلیاردها انسان ازجمله مردم در ایران را تحت تاثیر مستقیم قرار داده است را نمیتوان نادیده گرفت و به «کار خود» پرداخت.
در حقیقت همانگونه که نمیتوان بین مبارزه برای رهایی زنان* از ستم جنسی/ جنسیتی با سایر ستمهای وارده بر اقشار و طبقات گوناگون از جانب رژیم جمهوری اسلامی دیوار کشید، به همان ترتیب نمیتوان ایران را جزیزه جدا از جهان تصور کرد و نسبت به جنبشها و مبارزات مردم از یک طرف و جنایت سیستم سرمایهداری جهانی از طرف دیگر بیتفاوت بود. به یاد داریم که در دوران خیزش ژینا انتظار این بود که همه مردم در سراسر جهان بویژه فعالین و تشکلات زنان از مبارزات ستودنی زنان در این خیزش حمایت کنند و به اشکال گوناگون به پیشروی آن یاری رسانند.
اگر به تاریخ مراجعه کنیم میبینیم که مبارزات ضد جنگ ویتنام و افشای جنایات آمریکا در ویتنام توسط دانشجویان، روشنفکران، هنرمندان، ورزشکاران و جنبشهای مختلف اجتماعی ازجمله تشکلات زنان؛ چه تاثیرات شگرفی در بیداری مردم در خودِ آمریکا و سایر کشورها و در شکست آمریکا در ویتنام در برداشت. حتی فمینیستهای صلح طلب بر اساس اصل خواهری جهانی و با این استدلال که در اغلب جنگها این زنان هستند که قربانیان اصلی جنایات جنگی میشوند، در دفاع از مردم ویتنام وارد عرصه مبارزه شدند. اینگونه بود که مردم بویژه نیروهای مترقی و انقلابی عملا در کنار مردم ویتنام و مبارزاتشان برای حق تعیین سرنوشتشان قرارگرفتند. درعینحال این مبارزات زمینهساز رشد تشکلات مبارز و رادیکال و سازماندهیهای معین اجتماعی در آن دوره شد. اگر چه باید بر این موضوع مهم تاکید داشت که در آن دوره تاریخی وجود چین سوسیالیستی بهعنوان یک پایگاه انقلابی و حمایت مادی و معنوی از مردم ویتنام و نیروهای مبارز و انقلابی در مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا نقش تعیین کنندهای در پیشروی مبارزات مردم جهان علیه جنگ ویتنام ایفا کرد.
این هم یک اصل انکارناپذیر است که همبستگی با مردم جهان و اشکال مختلف مبارزاتشان و در شرایط کنونی محکوم کردن نسلکشی فلسطینیها و افشای جنایتهای وارد بر این مردم ستمدیده، زمنیه عینی مناسبی را برای ارتقای مبارزه در هر نقطه از جهان علیه نظم سرمایهداری حاکم ایجاد میکند.
یک مساله مهم که باید به آن توجه ویژه کرد این است که کمک آگاهانه و تقویت مبارزین و انقلابیون فلسطینی برای پیشبرد مبارزه سختشان در جهت انقلاب نقش بسیار تعیین کنندهای را نهتنها برای انقلاب در ایران بلکه در منطقه و جهان در بر خواهد داشت. این واقعیتی است که انقلاب واقعی و ریشهای در فلسطین، جهان را تکان خواهد داد. چرا که به سر انجام رسیدن یک انقلاب تحت رهبری یک نیروی انقلابی در فلسطین به معنی سرنگون کردن استعمارگران فاشیست اسرائیلی است. به معنی قطع دست کلیه امپریالیستها بویژه امپریالیسم آمریکا و بر هم زدن معادلات و برنامههای و نقشههای ستم گرانه و استثمارگرانهشان در منطقه است. به معنی تقویت تشکلات مبارز و رادیکال زنان و سایر نیروهای انقلابی در سراسر جهان است....
اگر مردم و تشکلات زنان، کارگران، باز نشستگان و... در ایران علیه نسلکشی فلسطینیها توسط صهیونیستها و حمایت آشکار و پنهان قدرتهای امپریالیستی با شعارهای دقیق و جهتدار به خیابان بیایند، هنرمندان، هنرشان را در افشای این جنایت بکار برند، دانشجویان با ابتکارات گوناگون دانشگاه را به مرکز حمایت و همبستگی با مردم فلسطین و خط کشی با صهیونیستها، امپریالیستها و همه نیروهای بنیادگرای مذهبی بدل کنند...، مسیر مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی هدفمندتر پیش خواهد رفت و به درجاتی راه نفوذ و استفادهگریهای جمهوری اسلامی از فلسطین برای اهداف ارتجاعی اش را در منطقه میبندد و هم زمان از مسموم شدن تفکرات مردم توسط دارودستههای ارتجاعی جلوگیری میکند.
بدون هیچ شک و شبههای هیچکس در این نسلکشی بیطرف نیست. همین سکوت اکثریتی از مردم در ایران و دنبالهروی تشکلات گوناگون از آنان در مورد نسلکشی فلسطینیها، بیان یک موضعگیری کاملا طرفدارانه است.
عملا این طرفداری یعنی:
مُهر تایید گذاشتن و تقویت جنایتکاران صهوینست و قدرتهای امپریالیستی و این نتیجه مستقیم یک شعار انحرافی و غلط و مضر به حال مردم و جنبش مردم میباشد؛ شعارِ: «دشمن، دشمن من دوست من است»،
تایید استعمار، فاشیسم و نژادپرستی،
تقویت رژیم جمهوری اسلامی و اهداف ارتجاعی اش در فلسطین،
تقویت ناسیونالیسم ارتجاعی،
کمک به ایجاد فضا برای تبلیغات نیروهای بغایت نژادپرست و فاشیست و رسانههای فارسیزبانشان و...، که درنهایت و مستقیما در مقابل انقلاب مردم ایران قرار دارند.
روشن است که حاصل این جهتگیری طرفدارانه، نقش مخربی را بر روند مبارزه در جهت انقلاب واقعی و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بازی خواهد کرد.
اگر بدنبال رها کردن زنان* از زیر بار ستم جنسی/ جنسیتی هستیم، اگر بدنبال رها کردن کارگران و زحمتکشان از یوغ استثمار طبقاتی هستیم، اگر بدنبال رها کردن ملیتهای تحت ستم از ستم ملی هستیم...، اگر بدنبال دفن کهنه و خلق نو هستیم، آنگاه در کنار ستمدیدگان فلسطین و در مقابله با نسلکشی آنان میایستیم و آزادی و رهایی فلسطین را از یوغ استعمارگران و استثمارکنندگان و مردسالاران، شرطی برای آزادی و رهایی همگان میدانیم.
برگرفته از نشریه هشت مارس شماره ۶٢
ژوئیه ۲٠۲۴ – تیر ١۴٠٣