« با این که ١٩ سال از سن‌ام می‌گذرد، اما مثل یک زن چهل‌ساله شده‌ام »

ارسالی از افغانستان

رها آذر

زنان افغانستان در طول تاریخ و سالیان طولانی تحت انواع خشونت‌های دولتی، خانگی و اجتماعی قرار داشته‌اند. خشونت‌هایی که ریشه در دین، سنت و نظام پدرسالاری دارد. خشونت دولتی همواره پایه و اساس تقویت و تحکیم خشونت‌های اجتماعی و خانگی در هر دوره تاریخی و با هر شکل از دولت بوده است.

از زمان به قدرت رساندن طالبان توسط امپریالیست‌های آمریکایی، ابعاد خشونت‌های وحشیانه بر زنان گسترش بی‌سابقه یافته است. روزی نیست که امارت اسلامی طالبان هم از طریق انواع و اقسام احکام زن ستیزانه مبتنی بر شریعت اسلامی‌شان و هم با گسیل نیرو‌های ضد زن سرکوبگر به زنان حمله نکند و زندگی را بر آنان تنگ‌تر نکند. در نتیجه احکام صادره ضد زن، خشونت‌های خانگی بر زنان بیش‌از‌پیش گسترش یافته و خانه بدل به قتلگاه زنان شده است.

واضح است که مبارزه با انواع و اقسام خشونت‌های وحشیانه خانگی که زندگی بر زنان را تباه کرده است به مبارزه اصلی علیه خشونت دولتی که عامل اصلی خشونت بر زنان در خانه و اجتماع می‌باشد، مرتبط است. برای پیشبرد مبارزه علیه خشونت بر زنان که از ستم جنسیتی بر می‌خیزد، زنان نیازمند سازماندهی، نظریه مبارزاتی و برنامه‌ریزی دقیق هستند. هسته‌های اولیه این سازماندهی متشکل وجود دارد و می‌توان آن را با کار مستمر بین زنان، به‌ویژه دختران نوجوان، گسترش داد. این دختران که طالبان مانع تحصیل‌شان شده، خشمگین و بسیاری‌شان آماده جذب تفکرات انقلابی و رهائی بخش هستند.

زنان خشمگین دیگری نیز موجودند، زنانی که سال‌ها برای حقوق خود مبارزه کرده‌اند و اکنون با محدودیت‌های زیادی مواجه‌اند، نیز جز آن دسته از زنانی‌اند که می‌توان در بین آنان فعالیت نمود و بسیاری‌شان را سازماندهی نمود. روایت‌های این دسته از زنان از زندگی، نوع فعالیت‌های گذشته‌شان چه در خانه و چه در اجتماع برای نسل جوانتر آموزنده است.

طالبان بطور آگاهانه این زنان را نشانه رفته و تلاش دارد دستاورد‌هایی که در نتیجه مقاومت و مبارزات‌شان در سالیان گذشته کسب کرده‌اند را پس بگیرد و آنان را به زنانی مطیع در خانه‌ها زندانی کند. به اشتراک گذاشتن تجارب این زنان از یک طرف درد و رنجی که امروزه در نتیجه حاکمیت طالبان بر آنان روا می‌شود، به بالا رفتن درک از انواع خشونت‌های دولتی، اجتماعی و خانگی کمک می‌کند و از طرف دیگر وظیفه ما را در سازماندهی این دسته از زنان برای پیشبرد امر مبارزه، چندین برابر می‌کند. در عین این که این‌روایت‌ها به نسل امروز جرات بیان خشونت‌های تجربه ‌شده را می‌دهد و باعث شکستن حصار‌ها می‌شود.

در همین رابطه تلاش کردیم با «مهناز» (نام مستعار)، یکی از جوانان دختر در هرات که با آمدن طالبان زندگی‌اش وارد دوران تاریک و ناشناخته‌ای از رنج و خشونت شده، گفتگوی کوتاهی انجام دهیم. بسیارند زنان و جوانان دختری که در شرایط بسیار دهشتناکی بسر می برند و شرایط برای شان از شرایط زندگی مهناز بدتر است، اما به دلایل گوناگون و در حال حاضر نمی توانستند گفتگو کنند و تجارب خود را بازگو کنند و آن را به دور دیگری موکول کردند.

مهنار ۱۹ سال از زندگی اش سپری شده است اما بنا بر گفته خودش «مانند یک زن چهل‌ساله باری از تجارب تلخ زندگی بر او تحمیل شده است». مهناز هم مثل هزاران دانشجوی دختر از تحصیل و کار محروم شده است. او می‌گوید:

«از زمانی که به یاد دارم، همیشه ترس و تهدید بخشی از زندگی من بوده است. در خانه، از سوی پدر و برادرانم، و در جامعه، از سوی همسایه‌ها و غریبه‌ها. هر روز با هراس از آینده‌ای نامعلوم بیدار می‌شوم و شب‌ها با کابوس‌هایی از گذشته به خواب می‌روم. تحصیلات و کار برای من رویایی دور از دسترس شده‌اند. نمی‌توانم باور کنم که فقط ۱۹ سال دارم، چون احساس می‌کنم باری به سنگینی یک زندگی پر از رنج و سختی را به دوش می‌کشم.

برای من سخت است که از وضعیت بد‌و شرایط وحشتناک دوران شوم حکومت طالبان بنویسم. با آمدن طالبان، انگار دیوار کوچکی که تمام زنان افغانستان با هم ساخته بودند، فرو پاشید. دیواری که با وجود جامعه مردسالار، فقر، نگاه جنسیت‌زده مردم و دیگر مشکلات فرو نریخت، اما با آمدن طالبان تمام پیشرفت و جایگاه زنان در افغانستان متوقف شد و حتی از بین رفت. زنانی که شاغل بودند، شغلشان را از دست دادند و دوباره پرچم ظلم بر سر همه زنان افغانستان افراشته شد.

این وضعیت نه‌تنها حقوق و آزادی‌های زنان را محدود کرد، بلکه امید‌ها و آرزو‌هایشان را نیز نابود کرد. تلاش‌های سال‌ها برای دستیابی به برابری و حقوق انسانی به یکباره از بین رفت و زنان دوباره در سایه‌ی ترس و ناامیدی زندگی می‌کنند. صدای اعتراض و مبارزه آنان به‌سختی شنیده می‌شود و نیاز به حمایت و همبستگی جهانی برای بازگشت به مسیر پیشرفت و آزادی دارند.

درست یادم هست برای امتحان تاریخ درس می‌خواندم از حکومت امان الله خان شروع کرده بودم، به درس حبیب‌الله کلکانی (بچه سقاو) رسیده بودم که صدای مرمی‌های تفنگ می‌شنیدم و جرقه‌های سرخ رنگ مرمی‌ها را به آسمان می‌دیدم، نمی‌توانستم قبول کنم که قرار است خانه‌نشین شوم و فکر این که قرار است داک‌تر شوم را از سرم بیرون کنم، صدا‌ها را نشنیده می‌گرفتم و مرمی‌ها را ندیده، اما مثل روز روشن بود که دیگر قرار است حذف شوم، قرار است تک‌تک تلاش‌هایم دود شود، با آمدن طالبان تمام حقوق دختران و زنان افغانستان به توهم تبدیل شد، این نظام مستبد باعث شد دختران زیادی از کار بیکار شوند و حتی دست به خودکشی و خودسوزی بزنند، یکی از استاد‌ها می‌گفت: باور این مساله سخت است که در این قرن و برهه زمانی کشوری وجود دارد که دختران در آن حق تحصیل و کار ندارند. شاید با آمدن طالبان سرنوشت هزاران دختر افغانستانی به ازدواج اجباری ختم شده باشد.

خشونت و ظلم تا ابد پایدار نیست، اما کسی چه می‌داند که قرار است تا کی دختران و زنان افغانستان زیر دست و پای طالبان لگدمال شوند؟ تا کی قرار است شبیه زندانی‌ها در زندان بمانند؟ و تا کی قرار است این سکوت ادامه داشته باشد.»

مهناز عزیز از خودت بگو، از چه زمانی وارد اجتماع شدی و چه عواملی در دیدگاه تو نسبت به‌جامعه‌ی سنتی افغانستان موثر بوده است؟

مهناز: نمی‌توانم تحلیل درستی از این که چه زمانی وارد اجتماع شدم داشته باشم، به عقیده من با رفتن به محیط‌های آکادمیک مثل مکتب و کورس می‌شود گفت وارد اجتماع شدم، با آشنایی با محیط‌‌های آکادمیک و قرار گرفتن در جامعه کم‌کم تبعیض، فقر، جبر را حس می‌کردم و با مرور زمان بیشتر از جامعه زن ستیز و سنتی افغانستان می‌ترسیدم و سنگ‌های بزرگتری را این جامعه مردسالار سر راهم قرار می‌داد. عواملی چون مردسالاری، نگاه جنسیت‌زده، نبود حقوق بشر، تبعیض نژادی بیشتر و بیشتر افغانستان را به دید من جامعه سنتی می‌ساخت. باید بگوییم از بدو تولد ما درگیر همین‌جامعه سنتی بودیم و هستیم و رنج ما بعد از فهمیدن از حقوق‌مان و درک نکردن این همه تبعیض شروع می‌شود.

در شرایط کنونی که درس و دانشگاه برای دختران ممنوع شده است و در خانه بسر می‌بری، برای بهبود حال خود و حفظ روحیه و انگیزه پیش رفتن چه فعالیت‌هایی را انجام می‌دهی؟

مهناز: با بسته شدن دانشگاه‌ها به روی دختران من درگیر یک سلسله از خود بیزاری‌ها شدم به قدری که از دختر بودنم متنفر شده بودم و هیچ‌چیز نمی‌توانست حالم را بهتر کند و جمله‌هایی مانند: این بارانی ست که سر همه باریده، این‌قدر احساساتی برخورد نکنید، بیش‌از‌حد اوضاع را شلوغ می‌کنید، برای من غیر‌قابل تحمل است و شبیه سوهان روح عذابم می‌دهد، اما از دوره قبل طالبان که دختران زیادی خودسوزی و خودکشی کردند زخم عمیقی به‌جا مانده و این زخم نباید تکرار شود سعی می‌کنم با شرایط بسازم و کتاب بخوانم، فیلم ببینم، صنوف آنلاین پیش ببرم.

سعی می‌کنم تا کمتر به محیط آزار‌دهنده اطرافم توجه کنم و بیشتر مطالعه کنم و برای نویسنده گی‌‌ام تمرین کنم، اما شرایط کنونی چنگ‌هایش را در جسم‌مان فرو می‌کند و یادآور غم و غصه‌هایی است که روزانه شاهد آن هستیم و ما را از فعالیت‌های‌مان باز می‌دارد.

گفتی مطالعه می‌کنی، چه نوع کتاب‌هایی را می‌خوانی؟ به نظر تو آیا مطالعه می‌تواند به زنان برای تحلیل از اوضاع وخیم‌شان و کمک کند؟

مهناز: من بیشتر کتاب‌های ریالیسم و سوریالسم می‌خوانم و به فلسفه نیز علاقه دارم، گه‌گاهی کتاب‌های تاریخی و سیاسی را نیز ورقی می‌زنم و سعی می‌کنم در تمام عرصه‌ها معلوماتی هر‌چند مختصر داشته باشم و فکر می‌کنم در این شرایط تنها راه نجات از غرق شدن در لجن زار، همین کتاب خواندن است. به عقیده من شما می‌توانید در یک کتاب زندگی کنید و برای مدتی از دغدغه‌ها و سیاهی‌های اطراف خود دور شوید و به کتاب پناه ببرید. کتاب بهترین وسیله برای آگاهی است. کتاب‌ها چراغ‌هایی‌اند که به سلول‌های مغزمان می‌تابد و ما را آگاه می‌کند. حمیرا قادری در یکی از مصاحبه‌هایش می‌گفت: درست است که وضعیت بد‌است اما ما هنوز کتاب داریم. در این شرایط یگانه راه آگاهی همین مطالعه است.

خانواده ات را حامی و مشوق می‌بینی و یا مانعی برای رشد ذهنیت و افکارت؟

مهناز: قطعا در جامعه مردسالار و سنتی افغانستان خانواده‌ها نسبت به فرزندان دخترشان سخت گیرند و بعضا به‌جای بر داشتن سنگی از جلو راه پیشرفت دختران‌شان، خودشان هم سنگی می‌شوند و مانع پیشرفت. با ‌این ‌وجود من فکر می‌کنم خانواده‌ام برای رسیدن به اهدافم کم‌کم می‌کنند هرچند گاهی خودشان مانعی برای پیشرفت‌ام هم هستند.

چه دیدی نسبت به آینده‌ی وضعیت زنان و دختران داری؟

مهناز: اگر بگویم در شرایط کنونی، دیدگاهم کاملا تیره است اشتباه نکردم، در جامعه افغانستان، زنان سرکوب می‌شوند و دروازه مدارس و دانشگاه‌ها بسته است و دیگر امیدی برای پیشرفت یک زن نیست. دوباره به زن‌ها تلقین می‌شود که آینده‌شان همان پخت‌و‌پز و خانه داری است. در نظر بگیرید که با داشتن مادران بی‌سواد ما نسل‌های بی‌سواد در آینده خواهیم داشت و تمام دختران افغانستان قربانی این خشونت شده. عالیه صابری در کتاب کور سرخی می‌نویسد: حال هر سرزمین را باید از حال زن‌هایش شناخت. حال سرزمین ما با نداشتن زنان آگاه و تحصیل کرده بدتر می‌شود و جامعه به سمت سیاهی مطلق پیش می‌رود.

به نظرت چقدر دین و مذهب و پدرسالاری در تداوم خشونت بر زنان پر رنگ هستند؟

مهناز: با قرارگرفتن در یک محیط آکادمیک و رفتن به مکتب و یا کورس انسان از حالت خود محوری بیرون می‌آید و وارد اجتماع می‌شود، با قدم گذاشتن به اجتماع شما سنگینی تبعیض جنسیتی را حس می‌کنید و به شما جوری تلقین می‌شود که مرد‌ها بهتر از زن‌ها هستند مرد‌ها توانایی‌های بیشتری دارند، من فکر می‌کنم مهمترین عنصر پیشرفت مردسالاری عدم آگاهی است، عدم آگاهی از حقوق انسانی، در جامعه ما کسی نگاه انسانی ندارد تمام نگاه‌ها جنسیت‌زده است، و در پاسخ به سوال دیگر شما همانطور که گفتم ما از بدو تولد به‌ بعد دچار تبعیض هستیم و فکر می‌کنم این خودش یک رویداد است و نیاز به ذکر رویداد دیگری نیست.

با بسته‌ شدن مکاتب و دانشگاه‌ها، وضعیت دختران را چگونه می‌بینی؟

مهناز: با بسته شدن مکاتب و دانشگاه‌ها، بسیاری از دختران با جبر خانواده‌هایشان تن به ازدواج دادند، سرنوشت شومی که در کف کفش‌های همه‌مان خانه کرده است. سرنوشتی که دو سال کانکور خواندنم را دود کرده و نمره بلند و داک‌تر شدنم را در چارچوب خانه قفل و زنجیر کرده است. حالا می‌بینم که تمام پسرانی که قرار بود از آنها سر‌تر باشم، دارند داک‌تر می‌شوند و چپن سفید می‌پوشند. دوباره لرزه به‌دست‌های من می‌افتد، دست‌هایی که بعد از آمدن طالبان هرشب لرزه به سراغشان می‌آید. پیش خودم می‌گویم: هزار لعنت به این دختر بودن در زندان پر از خون و تاریکی طالبان.

مهناز عزیز از شما برای انجام این گفتگو سپاسگزاریم. امیدواریم به زودی با مقاومت و مبارزه‌مان شاهد تحقق خواسته‌ها و آرمان‌های شما و تمامی زنان افغانستان باشیم. قطعا برای دستیابی به این هدف و ساختن جامعه‌ای که در آن زنان از ستم جنسیتی رها باشند، می‌توانیم با مطالعه، افزایش آگاهی مبارزاتی و همکاری با زنان دیگر به‌طور سازمان‌یافته نه‌تنها مسیر زندگی خود، بلکه مسیر زندگی میلیون‌ها زن دیگر را تغییر دهیم.

مهناز: من هم از شما و «سازمان زنان هشت مارس» ممنونم که با من این گفتگو را انجام دادید. من هم برای شما موفقیت و بهروزی و آرزو می‌کنم.

این گفتگو نشان می‌دهد که جوانان و نوجوانان دختر در افغانستان در شرایط بسیار دشواری بسر می‌برند. این دختران نه ‌تنها از حق تحصیل در مدارس و دانشگاه‌ها محروم هستند، بلکه مجبورند در خانه بمانند. بسیاری از خانواده‌ها به خاطر حفظ سنت‌ها و نگرانی از خانه نماندن دختران، آن‌ها را به ازدواج اجباری وادار می‌کنند. این وضعیت باعث شده است که تعداد زیادی از دختران، برای فرار از ازدواج اجباری، دست به خودکشی و خودسوزی بزنند و این خودکشی‌ها هم چنان ادامه‌ دارد.

در شرایط فقر و بحران اقتصادی، برخی خانواده‌ها دختران خود را در ازای پول تحت عنوان ازدواج می‌فروشند. برخی از خریداران نیز با نام ازدواج و پرداخت پول، دختران را به کشور‌های دیگر برای تن‌فروشی صادر می‌کنند.

واقعیت این است که هر چقدر از وضعیت غیرقابل تحمل زندگی زنان افغانستان بگوییم، باز هم کم‌گفته‌ایم. هدف ما تنها توصیف این شرایط غیر‌قابل تحمل نیست، بلکه با بیان این واقعیت‌ها می‌خواهیم آگاهی انقلابی خود را از علل ریشه‌ای ستم بر زن افزایش دهیم تا بتوانیم گام‌های موثری برای تغییر این شرایط برداریم. وظیفه اصلی ما تغییر این شرایط ستمگرانه است، نه ‌فقط تفسیر آن.

برگرفته از نشریه هشت مارس شماره ۶٢

ژوئیه ۲٠۲۴ – تیر ١۴٠٣