چرا رفع ستم جنسیتی به انقلاب و ادامه یابی آن وابسته است؟

لیلا پرنیان

*موضوع بحث  امروز من در این جلسه به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن در سال ٢٠٢۴، در رابطه است با این موضوع که «زنان پیشتازان مبارزه برای رهایی هستند». برای درک از این که چرا زنان می توانند و دارای این پتانسیل هستند که پیشتاز مبارزاتی باشند که به رهایی شان یعنی رهایی از ستم جنسیتی تحقق می بخشد، بطور فشرده به این می پردازم که:

 اساسا ستم بر زن چگونه شکل گرفت و ادامه یافت و مهم تر، راه برون رفت از آن  چیست؟ در این وقت فشرده نمی توان وارد نقش و جایگاه مبارزات نظری و عملی زنان با درک های متفاوت شد، اما آن چه که مسلم است برای ما بعنوان بخشی از جنبش انقلابی زنان، اتکا بر دستاوردهای به جا ماندنی و گام های غیر قابل تصوری که در راه رهایی زنان از زنجیر پدر/مردسالاری در انقلابات سوسیالیستی قرن گذشته در شوروی و چین برداشته شد، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.  

در عین این که مبارزات زنان فمینیست رادیکال در کشورهای غربی، به طور خاص در دهه های ۶٠ و ٧٠،  در عرصه تئوریک و با هدف تحلیل علمی از ستم بر زن نیز در بالا بردن درک از مبارزات زنان در تغییر و تحول ریشه ای در ساختارهای مردسالارانه، نقش زیادی را ایفا کردند. هر چند داده های نظری زنان فمینیست رادیکال خالی از اشکال نبود و واضح است که این اشکالات در تولیدات نظری این دسته از زنان برخواسته از موقعیت طبقاتی و به طور مشخص در جهت گیری و جهان بینی شان بازتاب داشت؛ اما علیرغم این اشکالات، زنان فمینیست رادیکال در مجموع، خدمات مهمی را در بوجود آوردن درکی رادیکال و پیشرو نسبت به موضوع زنان عرضه کردند. بطور مثال، می توان به مبارزه نظری مهمی که بین فمینست های رادیکال با فمینیست های لیبرال بر سر چارچوب خانه و خانواده براه افتاد، اشاره کرد. فمینست های لیبرال بر این عقیده بودند که مسائل خانوادگی موضوعی خصوصی است و دخالت در این حوزه به معنای ضدیت با آزادی های فردی است؛ در مقابل، فمینیست های رادیکال بر این نظر بودند که نمی توان جامعه را به عمومی و خصوصی تقسیم کرد. جدا کردن این دو حوزه – خصوصی و عمومی- عملا دست مردان را در اعمال وحشیانه ترین روابط ستمگرانه باز می گذارد...؛ به همین دلیل بود که شعار معروف «خصوصی، سیاسی است» را پیش کشیدند و این مبارزه و این شعار به نوبه خود به ارتقای درک جنبش زنان کمک کرد. حتی در موضوعاتی که دارای اِشکال نظری بودند هم چون «مزد به کار خانگی»، توانستند به درجات قابل ملاحظه ای با طرح مساله درک از کارخانگی و ربط  آن با استثمار سرمایه داری، سئوالات مهم تئوریک را طرح کنند.

این یک واقعیت انکار ناپذیراست که زنان به وسعت جهان نه تنها در حال مبارزه علیه انواع و اقسام خشونت های وحشیانه علیه زنان هستند، بلکه در سایر مبارزات هم چون مبارزه علیه صهیونیست ها در نسل کشی از فلسطینی ها، علیه نسل کشی کُرد ها بویژه در روژاوا، علیه ستم بر مهاجرین و پناهندگان، علیه تخریب محیط زیست، علیه اشکال مختلفِ استثمار و...  نقش مهمی دارند.

بر این واقعیت انکار نشدنی هم باید تاکید کرد که ستم جنسیتی حلقه ای است از زنجیر ستم و استثماری  که بر دست و پای اکثریت مردم  یعنی کارگران و زحمتکشان بسته شده و مبارزه با آن از مبارزه با کلیت زنجیر ستم و استثمار، جدا نیست. با شکستن کل زنجیر اسارت توسط انقلاب واقعی است که در نهایت زنان نیز می توانند به رهایی خود دست یابند.

اما و این امای مهمی است که  برسمیت شناختن این ستم ویژه زنان و مبارزه علیه آن، هم نقش مهمی را در برانگیختن و پیوستن مردم به طور گسترده به مبارزه ایفا می کند و هم این مبارزه، زمینه مناسبی را برای ارتقای درک  از کارکرد سیستم سرمایه داری و نیاز مبرم اش به ستم بر زن، ایجاد می کند.

ما در جهانی  بسر می بریم که با تمایزات وحشتناک طبقاتی روبرو هستیم. میلیارد ها انسان بویژه در کشورهای تحت سلطه در فقر و فقر مطلق بسر می برند و در میان این میلیاردها انسان های گرسنه و فقیر، زنان قرار دارند که هم در کار طاقت فرسای خانگی (که به طور غیر مستقیم به تولید ارزش اضافی برای سیستم سرمایه داری خدمت می کند) و هم در مزارع و کارخانه ها و کارگاههای نمور، در کارهای بدون نام هم چون بسته بندی مواد خوراکی، دوخت و دوزهای قسمی از تولیدات برندهای معروف و بسیاری دیگر از اشکال تولید و خدمات، با دست مزدهایی بسیار نازل تر از مردان، فوق اسثتمار می شوند و در تحتانی ترین بخش طبقات تهیدست در جهان قرار دارند. به همین دلیل هم گفته می شود که فقر در سطح جهانی زنانه شده است.

 این تمایزات طبقاتی ربط مستقیم به اقتصاد و روابط تولیدی استثمارگرانه ای دارد که حاصل دسترنج اکثریت جامعه بویژه کارگران و زحمتکشان را تصاحب می کند. برای این که این سیستم استثمارگرانه بتواند به حیات خود ادامه دهد نیاز به اعمال روابط اجتماعی ستمگرانه دارد. ستم بر زنان، بر کوییرها، رنگین پوستان، ملیت ها، مهاجرین و پناهندگان از آن جمله روابط اجتماعی ستمگرانه ای هستند که به شالوده جامعه استثماری خدمت می کنند. در رابطه با زنان این ستمگری اجتماعی قدمتی به اندازه ظهور جامعه طبقاتی و وسعتی به اندازه نیمی از جمعیت جهان دارد.

در حقیقت پدرسالاری برای حفظ ثبات اجتماعی، لازمه جامعه طبقاتی بوده است. در نتیجه، رابطه اجتماعی ستمگرانه که میان زن و مرد بر قرار است در قلب جامعه طبقاتی قرار دارد و لازمه تمامی اشکال استثمار منجمله استثمار سرمایه دارانه است. اما باید بر این نکته تاکید کرد که در هر دوره از تاریخ طبقاتی، طبقه حاکمه تنها با سازماندهی جامعه به گرد استثمار، حاکمیت خود را حفظ نکرده است، بلکه برای ادامه این حاکمیت استثماری نیازمند اِعمال انواع و اقسام ستم ها و سازماندهی نهادهای اجتماعی بوده است.

با این درک درست از اهمیتِ حیاتی اِعمال یک رابطه ستمگرانه اجتماعی بر زنان برای سرمایه داری، نمی توان رفع ستم بر زن را به بعد از حل دیگر مسائل از جمله حل مساله استثمار طبقه کارگر و شیوه تولید، موکول کرد و این تصور را منتقل نمود که با حل این مسائل ستم بر زن هم، خود بخود از بین می رود. در صورتی که بدون مبارزه همه جانبه علیه کلیه روابط ستمگرانه، امکان تغییر شیوه تولید و از میان بردن استثمار در میان نخواهد بود.

سرمایه داری تقسیم کار ستمگرانه ای که میان زن و مرد موجود بود را به شکلی «جدید» و مورد نیاز خود بکار گرفت ولی این واقعیت هیچ ربطی به درک های انحرافی که ستم بر زن را محدود به زنان زحمتکش می کند، ندارد.  تقلیل دادن یا تبدیل کردن موضوع ستم بر زن به زنان زحمتکش، در ضدیت آشکار در درک و بکار بست درست ماتریالیسم دیالکتیک و علم مبارزه طبقاتی می باشد.

ریشه طبقاتی فرودستی زن نسبت به مرد آن است که با ظهور مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، زن نیز به جایگاه فرودست نسبت به مرد سقوط  کرد و مرد، مالک زن شد. در واقع، در پس مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، مالکیت مرد بر زن هم شکل گرفت و در تمام طول تاریخ و جوامعی که تحت سلطه طبقات استثمار گر بودند و از یکی به دیگری منتقل شدند، بقا یافت و امروزه در جهان سرمایه داری/ امپریالیستی نیز شدت یافته و عمیق شده است.

ستم بر زنان در هر قشر و طبقه ای اعمال می شود. اما این هم واقعیتی است که در توزیع این ستم، سهم زنان اقشارِ تحتاتی بیشتر است. زنان اقشار مرفه به خاطر موقعیت طبقاتی شان می توانند جوانبی از ستم جنسیتی را تخفیف دهند، اما زنان زحمتکش و کارگر از هر حیث در پائین ترین لایه های هرم ستم قرار دارند.

بر کسی پوشیده نیست که در سراسر جهان، اذیت و آزار جنسی، تجاوز، اسید پاشی، ازدواج اجباری، بارداری و زایمان اجباری، ضرب و شتم، زنکشی و قتل زنان (یک جا به نام ناموس و جای دیگر به نام عشق و حسادت) و سایر اشکال خشونت های وحشیانه بر زنان، در جریان است. علاوه بر این خشونت هایی که در هر ثانیه زندگی میلیون ها زن را در خطر جدی  قرار داده است، ما شاهد گسترش تجارت سکس و پورنوگرافی، مرگ و میر زنان به خاطر ناقص سازی اندام جنسی، زایمان و یا سقط جنین و... نیز هستیم. همه این اشکال ستم بر زنان، مردسالاری را منعکس می کند و به جرئت می توان گفت که یک جنگ واقعی علیه زنان در سراسر جهان در جریان است و همین مساله نیز به شورش زنان علیه این جنگ به اشکال مختلف و با درک های گوناگون دامن زده است.

این یک واقعیت است که هر نیروی رادیکال، مبارز و انقلابی که می خواهد سیستم سرمایه داری را سرنگون کند بدون هیچ شک و شبهه ای با موضوع زنان و انقیادشان روبرو خواهد شد. در نتیجه موضوع ستم بر زن و مبارزه علیه آن یک موضوع «زنانه» نیست، بلکه موضوعی مربوط به آحاد جامعه بویژه نیروهای طرفدار انقلاب واقعی است.

در شرایط کنونی و در سراسر جهان، زنان تمامی پلشتی ها، چرک و خون و قصاوت سیستم سرمایه داری را یک جا دریافت می کنند. برای همه جوامع مبتنی بر استثمار، وجود زنان برای تامین نیروی کار و لذت بخشی به مردان، امری حیاتی است. از این رو زنان بیشترین بار ستم گری و بیشترین بار مقابله با زشت ترین جنبه های زن ستیزانه سیستم سرمایه داری را به دوش می کشند.

بر همین پایه است که همواره بر این حقیقت پای فشردیم که زنان با گوشت و پوست خود خشونت و انقیادشان را لمس می کنند و بر این اساس، دارای پتانسیل بالایی برای سازمان یابی و کسب آگاهی انقلابی و پیشتازی در مبارزه در خدمت به دگرگونی های ریشه ای در جامعه و دست یابی به رهایی هستند.

در حقیقت، در هم تنیدگی ستم جنسیتی و ستم طبقاتی، زنان را به شدت انفجاری و خشمگین ساخته است. بروز این خشم هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی در مبارزات زنان به اشکال گوناگون در اقصی نقاط جهان قابل رویت است. بطور مثال می توان به مبارزات زنان در افغانستان و ایران اشاره کرد.

در افغانستان بویژه از زمان به قدرت رساندن طالبان توسط امپریالیست های آمریکایی، زنان با پیشبرد اشکال مختلف مبارزه نه تنها به طالبان ضد زن، بلکه به قدرت های امپریالیستی و در راس آنان، آمریکا نشان دادند که ذره ای سر سازش با طالبان و امارت اسلامی آنان ندارند و ستم جنسیتی و ابعاد خشونت وحشیانه حاصله از آن را بر نمی تابند.

در ایران زنان با چهل و پنج سال مبارزه و مقاومت علیه حجاب اجباری و اوج آن در قیام ژینا و پیشتازی در این قیام و ادامه دادن این مبارزه پر قدرت؛ اعلام کردند که از خواسته های خود که به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی وابسته است، کوتاه نخواهند آمد.

اگر چه باید در این جا تاکید دوباره ای کرد که مبارزه علیه انقیاد زنان فراتر از مبارزه علیه حجاب اجباری است. این درست است که حجاب اجباری فشرده ستم بر زن و نماد و پرچم ایدئولوژیک رژیم های اسلامی است و به همین دلیل هم باید در مرکز مبارزه قرار گیرد؛ اما ستم بر زن به مبارزه علیه حجاب اجبار ی در کشوری مانند ایران و یا افغانستان خلاصه نمی شود. چرا که هزاران نوع و شکل از مناسبات پدر/مردسالارانه در ابعاد مختلف و در مناسبات اجتماعی، در روابط خانوادگی، در قانون، در سیستم آموزشی، در دین و سنت و رسوم، در فرهنگ و هنر و غیره نفوذ عمیق یافته است.  

بدون شک ستم بر زن ریشه طبقاتی دارد و رفع این ستم دیرنیه هم موضوعی مربوط به راه حل طبقاتی است. رفع واقعیِ ستم جنسیتی تنها در صورتی متحقق می شود که رو بنا و زیر بنای اقتصادی و روابط تولیدی سرمایه داری که پایه و اساس همه اشکال ستمگری اجتماعی است، از ریشه کنده شود.

بیرون کشیدن ریشه های سیستم کهنه و پوسیده و کلیه نهاد های ستم و سرکوب خشونت بار آن و جایگزین کردنش با یک سیستم و ساز و کار انقلابی، تنها با به سرانجام رساندن انقلاب است که می تواند انجام پذیرد. روشن است که این راه حل انقلابی، در تضاد است با راه حلی که افراد و نیروهای راست و لیبرال پرو امپریالیستی، با «سوء استفاده از کلمه انقلاب» در این جا و آن جا، مطرح می کنند؛ ولی عملا و نهایتا به دنبال ایجاد تغییراتی در درون همین سیستم هستند. در تضاد است با تفکراتی که فقط جنبه هایی از ستم بر زن را هدف قرار می دهند و در پی این هستند که از حدت و شدت ستم بر زن کاسته شود. در تضاد است با راه حل طبقاتی که قصد ندارند منبع اصلی این ستم که خود سیستم است را نشانه روند. در این رابطه باید تاکید شود که این دسته از زنان با مبارزاتی که برای خواست های قسمی پیش می بردند می توانند به پیروزهایی نیز دست یابند، که امر خوبی است، اما باید در نظر داشت که تا زمانی که سیستم سرمایه داری بر جهان سیطره دارد، حتی این دستاوردهای قسمی نیز می توانند باز پس گرفته شوند. نمونه بارز آن باز پس گرفتن حق سقط جنین از زنان در آمریکا است.

در عین حال با  گرایش دیگری نیز روبرو هستیم که در سطح سیاسی تحقق مطالبات پایه ای زنان و جنبش برابرطلبی را بعنوان هدف نهایی در مقابل زنان، پیش می گذرد. روشن است که مبارزه برای کسب خواسته های اولیه زنان در دستور کار نیروهای آگاه و پیشرو، بویژه زنان و تشکلات انقلابی آنان، قرار دارد و پیشبرد این مبارزه بخش مهمی از فعالیت های کنونی شان را تشکیل می دهد، ولی هدف مبارزات زنان را نمی توان تنها به  تحقق این مطالبات محدود ساخت.

سازماندهی مبارزه برای کسب خواسته های پایه ای زنان، بستر مناسبی را برای جلب و متشکل کردن زنان بطورتوده ای و گسترده و دخالت آگاهانه آنان ایجاد می کند. این هم واقعیتی است که مطالبات پایه ای هم چون پوشش اختیاری، حق طلاق و حضانت، حق سقط جنین، دستمزد برابر در برابر کار برابر با مردان، حق انتخاب شریک زندگی، حق کار و انتخاب شغل، حق سفر، ملغا شدن هر نوع قانون ضد زن، حق داشتن هر نوع گرایش جنسی و...  نهایتا در نتیجۀ انقلاب حاصل می شود.

هر قدر مبارزه برای کسب خواسته های اولیه زنان توده ای تر و گسترده تر شود، بستر مناسبی را برای کسب آگاهی انقلابی در میان بسیاری از زنان بویژه زنان پیشرو که بدنبال علل ریشه ای ستم بر زن و راه برون رفت از آن هستند، بوجود می آورد. اما تفاوت کیفی موجود است بین دیدگاهی که  برابری زن و مرد را بعنوان هدف نهایی مقابل زنان می گذارد، با دیدگاهی که رهایی زنان از ستم جنسیتی را بعنوان افق مبارزاتی پیش می گذارد. به قول مارکس حتی در جامعه سوسیالیستی «حق برابر، در واقع هنوز حق بورژوایی است و در مضمون خود مانند همه ی حقوق دیگر حق به نابرابری است». طرح جنبش و یا خواست برابری بعنوان دورنمای مبارزاتی زنان، در حقیقت پا را از چارچوب انقلابات بورژایی فراتر نمی گذارد؛ چرا که تفاوت است بین رهایی از ستم بر زن که در نتیجه انقلاب و ادامه یابی آن که نهایتا تغییر در اقتصاد و روابط تولیدی حاصل می شود با برابری حقوقی با ستمگر.

نمونه این نوع تفکر – جنبش برابرطلبی-  در ایران و در میان برخی نیروهایی که خود را چپ و کمونیست می نامند نیز موجود است. در میان این دسته از نیروها، تشکلاتی موجودند که خود را کمونیست و دارندۀ دیدگاه برابری زن و مرد معرفی می کنند ولی بر سر تضادهایی که بین دولت های اسلامی از جمله ایران و افغانستان با امپریالیست ها بر سر منافع ارتجاعی شان وجود دارد، عمدتا با قطب امپریالیستی سمتگیری می کنند. اینان با انگشت گذاشتن بر سر اشکال عقب مانده ستم بر زن در کشوری مثل ایران، بر اشکال «مدرن» ستم بر زن در کشورهای امپریالیستی چشم فرو می بندند. این جریانات در برخورد به مواردی هم چون به اسارت گرفتن تن و فکر زنان در پورنوگرافی و اشاعه فرهنگ مردسالارانه، اشاعه فرهنگ تجاوز به زنان و عادی سازی آن در جامعه، آن را بعنوان آزادی بیان به خورد جنبش می دهند. این نیروها با این تفکر انحرافی و مخرب عملا راه را هموار می کنند تا دستاوردهای مبارزاتی زنان به نیروی ذخیره قدرت های امپریالیستی بدل شود.

تنها و تنها با دورنمای به پیروزی رساندن انقلاب تحت رهبری یک نیروی انقلابی و ادامه یابی آن در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی و پیشبرد مبارزه آگاهانه و متشکل زنان و در یک جامعه نوین و انقلابی است که می توان به تخاصم میان زن و مرد که به قدمت تخاصم میان طبقات است، پایان داد.

بدون شک پیشبرد مبارزه علیه ستم بر زن با این دورنما، نیاز به داشتن تشکلات انقلابی و توده ای زنان دارد که بتوانند میلیون ها زن را به صفوف مبارزه آگاهانه کشانده و هم زمان تفکرات انقلابی و رهائی بخش را در مسیر انقلاب و در میان مردم بویژه مردان جامعه، اشاعه دهند.

 واضح است که در مسیر انقلاب، زنان در پیوند با سایر مبارزات اقشار و طبقات تحت ستم بدون این که خواست ها و افق رهایی‌بخش خود را پایین بیاورند و یا از طرح آن خودداری کنند؛ می توانند  نقش مهمی را در پایان بخشیدن به حیات سیستم مبتنی بر ستم و استثمار بر عهده گیرند.

با این درک از انقلاب و تحقق رهایی زنان است که پیش گذاشتن شعار «زن انقلاب رهایی» معنا می یابد و به مبارزات زنان در سراسر جهان سمت و سوی صحیح می بخشد. در عین این که پیش گذاشتن رابطه انقلاب و امر رهایی زنان با این شعار، خط تمایز روشنی را با همه افراد و نیروهایی که در پی سودجوئی از مبارزات زنان با اتکا به انواع و اقسام مرتجعین و قدرت های امپریالیستی هستند، ترسیم می کند و راه نفوذ آنان را محدود و مسدود می سازد.

با اوضاع ملتهبی روبرو هستیم، اوضاعی که از یک طرف کماکان سیطره سیستم ستم و استثمار امپریالیستی بر جهان حاکم است و از طرف دیگر مبارزات گوناگون در مقابل این سیستم در جریان می باشد. نمونه بارز آن در شرایط  کنونی قطار شدن و کمک های علنی و پنهان همه قدرت های امپریالیستی و در راس آنان آمریکا در نسل کشی از فلسطینی ها توسط نژاد پرستان فاشیست اسراییلی است. در مقابل این نسل کشی نیز میلیون ها نفر زن و مرد و پیر و جوان در سراسر جهان بویژه در قلب کشورهای اروپایی و آمریکایی به خیابان آمدند و در کنار ستمدیدگان فلسطین قرار گرفتند... .

 این که در تلاطمات پیشارو بر خواسته از شرایط عینی، مبارزه زنان برای رهایی هم چون نگینی بدرخشد و آینده دیگری را نوید دهد، به کار و تلاش های بی وقفه ما زنان آگاه، انقلابی و متشکل بستگی دارد.

 

*این متن سخنرانی برای درج در نشریه هشت مارس ویرایش شده است.

برگرفته از نشریه هشت مارس شماره ۶١

آوریل ۲٠۲۴ – فروردین ١۴٠٣