نمیگويم «رأيم كو؟» رأی نمیدهم!
مسلما در روزهای آينده صفآرایِ جناحهای حاكميت – از اصولگرا تا پايداری، ميانهرو و اصلاح طلب- در بستر ِ چالشبرانگيز « انتخابِ » رياست جمهوری و در مقابل نيروهای مردمی و مطالباتِ آنان دچار تلاطم و دگرگونی خواهد شد. ابعاد تلاطم ِ امواج ِ پيشرو از يك سو بستگی به واكنش نيروهای درون حاكميت بعد از حذف رفسنجانی و مشاعی ازليست نامزدها دارد و ازسوی ديگر به تقابلِ مردم و حاكميت . ماهيت اين تقابل و رويارويیها مسلما از يك جنس نيست. رؤيایِ ولیفقيه و رفسنجانی و باند دولت برای كسب قدرت و ماندن براريکة آن به گواهی تجربة سیو اندی سال حاكميتِ استبداد و ديكتاتوری همان رؤيای يك درصدی ها در كل نظام سرمايهداری است. رؤيای آنان استثمارهرچه بيشتركارگران، زنان و تمامی اقشار مزدبگير و انباشتن سرمايههايشان به بهای جان و زندگی ميليونها انسان ديگر است.
سهمخواهی هريك ازجناحهای حاكميت از قدرت، ارتباطی مستقيم با منافع اقتصادی و جناحی شان دارد و آنچه در اين سهمخواهی در حاشيه قرار دارد يا اساسا ناديده گرفته میشود, به جز در نقش سياهی لشكر,مردمی هستند كه بايد با وعده وعيدهای توخالی به پای صندوقهای رای كشانده شوند. سهمبران با نمايش صفهای طويل رأی دهندگان برای خود كسب آبرو میكنند، چه در مصاف با جناحهای رقيب و چه در انظار بينالمللی. در هر دوی اين عرصهها «حفظ نظام» اصل فراگيری است كه توجيهگر ادامة حكومت خودكامة سهمبران به بهای ناديده گرفتن بازيگران اصلی صحنه، يعنی مردم می باشد.
ولی فقيه به عنوان راس هرم قدرتِ ديكتاتوری، به همراه بخشی از سپاه و روحانيونِ ذی نفوذ در مافيای اقتصادی, مدتهاست در پی مهندسی «انتخابات» و بيرون آوردن مهرهای سربه مُهر برای رياست جمهوری هستند. چالشهای هشت سالة آنان با احمدی نژاد راه گريزی به جز حذف نامزدهای سهمخواه در قدرت برای ولیفقيه و همراهانش باقی نگذاشت. بنابراين به رغم ادعای آنان مبنی بر اينكه كسانی چون روحانی و عارف غيرخودیاند و اصلاحطلبانِ از اينجا رانده و از آنجا مانده ممكن است پشت سر ايشان پنهان شوند تا برای رسيدن به خردهريزی از خوان نعمتِ قدرت و ثروت روزنهای بيابند، اما صحنة نمايش انتخابات به گونهای چيده شده است كه از بين هشت نامزد تاييد شده هر كدام كه بيرون بيايد آب در دل «رهبر» و حاميانش تكان نخواهد خورد.
اما در سوی ديگر اين كارزار صحنهای ديگر در حال تكوين است. صحنهای كه بازيگران اصلي آن 99 درصدیها هستند. مردمی كه در بدترين، كمرشكنترين و ناهنجارترين شرايط اقتصادی، اجتماعی و سياسيِ تاريخ معاصر ايران به سرمیبرند. سرمايهداري لجام گسيخته بازاريان ، تجارغارتگر حكومتی، رانتخواران فاسد عرصة توليد و بازرگانی و ... آنچه را كه نمیبينند نابودی اقتصاد ومعيشت مردم است. رشد بيكاری، اعتياد و افسردگی، گسترش فقر و سركوبِ وحشيانه مطالبات اقتصادی مردم، حتی ابتدايیترين نيازهای آنان، شرايط را لحظه به لحظه برای عصيان و خروش زحمتكشان، زنان و... آمادهتر میكند.
فشار تحريمها و ترس از تنگترشدن محاصرهی اقتصادی وحتي حمله نظامی از يك سو و خفقان سياسي جامعه و سركوب هر نوع حركت آزادی خواهانه و افشاگرانة اقشار آگاهتر جامعه از سوی ديگر، شرايط را براي اقشار بينابينی به سمت وسويی خواهد برد كه راه گريز را «انتخاب بين بد و بدتر» تصور كنند. دامن زدن به توهم ِ بخشهايی از مردم توسط نمايندگانِ جناحهای حاكميت - در داخل يا خارج از كشور- همه در خدمت ِ به ميدان كشاندنِ اين اقشار و انتخابِ بين بد و بدتر است. گرچه ممكن است تعداد متوهمان به «انتخاب بين بد وبدتر»، به ويژه پس از نمايشهاي انتخاباتي سال 88 و سركوبهای متعاقب آن بسيار كمتر شده باشد، اما رژيم ديكتاتوری و كارگزارانش ميدانند كه هنوز اين بازی كاركرد دارد، بنابراين نهايتِ تلاش خود را در اين راستا انجام ميدهند. بنابراين يكی از وظايف مهم نيروهای آگاهِ جامعه افشاگری در مورد شعارِ «انتخاب ميان بد و بدتر» و دعوت آنان به صحنة «تحريم گستردهی انتخابات» است.
تاريخِ جنبشهای مردمی نشان داده است كه انتخابات به اين شيوه و در اينگونه ساختارها فقط يك بديل در مقابل خود دارد و آن عدم شركت در انتخابات و تحريم گستردة آن است.
تحريم انتخابات «نه» قدرتمندی است به كارگزاران سرمايه و غارتگرانِ جمهوري اسلامی كه دستِ كارگران و زحمتكشان را با تصويب صدها قانون ضدبشری بستهاند و صدای هرنوع عدالتخواهی را با شكنجه و زندان پاسخ میدهند. تحريم انتخابات كنشی قدرتمند و نمايشِ خشمِ فروخوردة زنانی است كه به جرم بيرون بودن چند تار مويشان از خيابان به زندان برده میشوند. زنانی كه با طرح حجاب اجباری و تفكيك جنسيتی و دهها قانونِ ضد زن ديگر بيش از پيش مورد تحقيرِ مشتی سرمايهدارِ واپسگرا قرار گرفتهاند. تحريم انتخابات پرچم برافراشتة دانشجويانی است كه دانشگاه را مهد علم،جستجو و پرسشگری میخواهند نه حجره و حوزه و جولانگاه افكار پوسيدة قرون وسطايی ولايت فقیهی. «نه» به انتخابات مرهمِ قلب مادر ِ كارگران زحمتكشی چون ستار بهشتی است، مرهم قلب مادران و پدران دانشآموزانی كه زنده زنده در آتش مدرسه سوختند تا مبادا از سرماية به غارت رفته مردم پشيزی به نفع آنان هزينه شود. «نه» به انتخابات حركت مستقل و آگاهانة صدها روزنامهنگار، نويسنده، هنرمند، وكيل و ... است كه نمیتوانند بر دزدی، استثمار و خفقان چشم بربندند و اخراج، بيكاری و زندان را به جان میخرند.
بيكاران و حاشيه نشينان محروم جامعه با يك «نه»ی جانانة ديگر اجازه نخواهند داد سياهی لشكر اصولگراها، پايداریها؛ اصلاحطلبها، ولايت فقيهی ها و .... باشند. تحريم انتخابات گامی است كه بازماندگان و خانوادههای اعداميان و زندانيان را به عدالتجویی نزديكتر خواهد كرد.
فريبكاریِ «انتخاب بين بد و بدتر» را افشا كنيم. نگوئيم «رأی من كو؟»بگوئيم «من رأی نمیدهم!»
زنانی ديگر
خرداد 92