چرا قتل ژینا،زن جوان کُرد
به خیزشی سراسری با محوریت مبارزه علیه حجاب اجباری بدل شد؟
در این شماره نشریه هشت مارس مقاله «رزم شکوهمند زنان و نسیم انقلاب» که توسط لیلا پرنیان یک ماه پس از خیزش ژینا به نگارش در آمد و در نشریه هشت مارس شماره٥۶، آبان ١٤٠١ درج شد را به دلیل اهمیت نکات طرح شده در آن و جمع بندی فشرده از این موضوع که:
چرا قتل دولتی ژینا امینی که بازتاب تلاقی دو تا از مهم ترین تضادهایی بود که جمهوری اسلامی در طی بیش از چهار دهه با آن روبرو بوده است به خیزشی سراسری با محوریت مبارزه علیه حجاب اجباری و پیشتازی زنان در آن، بدل شد را مجددا در اختیار خوانندگان نشریه قرار می دهیم.
هنگامی که مزدوران گشت ارشاد با ضربههای مشت و لگد و باتوم بر سر و صورت ژینا زن جوان کُرد میکوبیدند، یک بار دیگر به یادمان آورد قدرت گیری رژیمی را که اولین حمله ش، زنان را نشانه رفت و دومین حمله ش «جهاد» علیه مردم کردستان بود. آری ژینا هم زن بود و هم کُرد. این نقطه تلاقی دو تا از مهمترین تضادهایی بود که حکومت ایران در چهل و سه سال گذشته با آن روبرو بوده است. ژینا به اغما رفت و دیگر برنخواست، اما مرگ او جرقهای شد تا انباری که از باروت خشم فروخورده بیش از چهار دهه سرکوب وحشیانه زنان، تحمیل حجاب اجباری، جنایت، ظلم و ستم و استثمار علیه کارگران و زحمتکشان، علیه ملیتهای تحت ستم، علیه اقلیتهای مذهبی، علیه اقلیتهای جنسی و جنسیتی و... انباشت شده بود را منفجر و آتشی را در سراسر ایران برپا کند.
آتش خشمی سوزان که شعلههای ش تاروپود جمهور اسلامی را نشانه رفته است. آتشی که لحظههای خشم و لحظههای سرور و شادی را آفریده است. لحظههایی از صحنههای یورش به پایههای کاخ ظلم و ستم و استثمار که امید ببار میآورد. لحظههای آزادی برای زنان جوانی که با رقص و شادی روسریهای خود را در آتشی که برپا کردهاند میسوزانند. شادی از لحظاتی که زنان و مردان جوان در کوچه و خیابان در دانشگاه و مدارس و کارخانه و خانه در روز و شب و نصف شب بر مراکز قدرت ارتجاع میتازند و سران مرتجع را به لانهها و مخفی گاهایشان میرانند. اگر چه در این میان صحنههای بر خاک افتادن عزیزانمان دلهایمان را به درد میآورد، ولی این درد همزمان مولد خشم قدرتمند میلیونها نفر برای ادامه مبارزه است.
همه این صحنههای غرور آفرین زنان و مردان جوان و نوجوان در خیزشی که بر پا کردهاند به مردم سراسر جهان امید بخشیده است. امید به این که میتوان از شر این سیستم ستم و استثمار سرمایه داری حاکم بر جهان رها شد.
نقش پیشقراول زنان
صحنههای غرور آفرین و ماندگاری که زنان در هفتههای گذشته آفریدهاند به راستی بینظیر و به وجد آورنده است. صحنههایی که در آن زنان حجاب را در هوا میچرخانند و یا میسوزانند، صحنههایی که زنان بر روی سکوها و بلندیها رفته و دستان خود را به مثابه پیروزی بالا برده و با شعار دادن نقش پیشتاز خود را اعلام میکنند. صحنههایی که زنان جوان در حال نوشتن مرگ بر خامنه ای، مرگ بر دیکتاتور و زن زندگی آزادی بر روی دیوارها هستند، صحنههایی که زنان در مقابل مزدوران ایستاده و با جسارت و شجاعتشان قدرت گلولههای مرگبار آنان را تحقیر میکنند. صحنههایی که با مزدوران به نبرد بر میخیزند و یا برای جلوگیری از بازداشت دیگران قدم پیش میگذارند.
به جرات میتوان گفت که نقش شجاعانه و متهورانه زنان در جنبش انقلابی کنونی یک اهمیت تاریخی و جهانی دارد. از این جهت که در تاریخ، شرکت زنان جوان و نوجوان در جنبشی تعرضی به این عظمت بیسابقه بوده است.
دختران نوجوان مدارس، زنان جوان دانشجو و معلم و زنان در سنین بالا در اشکال مختلف در این خیزش نقش فعال دارند. خیزشی که شب و روز نمیشناسد، شهر و روستا نمیشناسد و کلان شهر و شهر کوچک را از هم تشخیص نمیدهد، خیزشی که جمعه و شنبه نمیشناسد، خیزشی که خانه و خیابان، زندان و دانشگاه، مدرسه و مترو را از هم تشخیص نمیدهد زمین و هوا را به میدان نبرد مبدل کرده است. خیزشی که مرزهای سکوت را در هم شکسته و بانگ خود را از هر منفذی بلند میکند. اما نقش ویژه و بیسابقهای که زنان از نظر کثرت، بیباکی و جسارت، همبستگی و یگانگی و مهمتر از همه، از نظر پیشتازی و رهبری دارند آن را منحصر به فرد کرده است. این جنبش و نقش زنان عامل موثری در تداوم آن تا به امروز، علیرغم وحشیگری و سبعیت جمهوری اسلامی، بوده است.
این حرکت پیشتاز و شجاعانه زنان نه تنها تحسین و حمایت مردم آزادیخواه و مترقی در بسیاری از نقاط دنیا را برانگیخته است، بلکه بسیاری را به وجد آورده و برایشان الهام بخش بوده است. این نقش جلودار بودن زنان در مبارزه علیه حجاب اجباری و آتش کشیدن آن به طور وسیع و علیه جمهوری اسلامی و نیروهای سرکوبگرش، انگیزه مبارزه در میان زنان در سراسر جهان علیه ستم جنسیتی را بالاتر برده است. یکی از مهمترین تاثیرات رهبری زنان و مبارزه جسورانه شان، به واقعیت مبدل شدن قدرت و نقش زنان در تغییر جامعه کهنه است.
نقش ویژه زنان در خیزش امروز نه یک شبه بلکه از دل پیچ و خمهای چهار دهه جنگ و مبارزه تکامل یافته و بیرون آمده است. ما بارها گفتهایم که آن چه مناسبات واقعی میان جمهوری اسلامی و زنان را مشخص میکند یک جنگ است. جنگی که خمینی رهبر جمهوری اسلامی بلافاصله بعد از به قدرت رسیدن علیه زنان اعلام کرد و زنان نیز در ۸ مارس ۵۷ با مبارزه علیه حجاب اجباری، مقابله خود را آغاز کردند. هدف جمهوری اسلامی از براه انداختن جنگ علیه زنان در این بود که بتواند مهر اسلامی بودن خود را با مطیع ساختن زنان و تحمیل انواع و اقسام قوانین ضد زن در جامعه بکوبد و حجاب زنان را به نشان و علامت جمهوری اسلامی بدل کند و آن را به جهانیان اعلام نماید.
اگر چه بعد از قلع و قمع گسترده آزادیخواهان، مبارزین و کمونیستها در دهه ۶۰ جمهوری اسلامی اختناق اسلامی را تا حد زیادی تحمیل کرد و این نیز بر زن ستیزی گستردهتر رژیم اسلامی و تحمیل آن بر جامعه تاثیر گذارد، اما طولی نکشید که زنان جوان نسلهای بعدی دوباره به مقاومت و مبارزه با حجاب برخاستند و قوانین زن ستیزانه را به اشکال مختلف به چالش کشیدند. این جنبش خود بخودی و روزمره زنان هیچ گاه قطع نشد. یکی از دلایل این که گشت ارشاد این نهاد زن ستیزانه جمهوری اسلامی با گذشت زمان برای سرکوب زنان غول پیکرتر و گستردهتر شد، مقاومت و مبارزه زنان علیه حجاب اجباری و علیه بایدها و نبایدهای تعیین شده حکومتی بود.
مبارزات زنان علیه حجاب اجباری در مقطع دی ماه ۹۶ در کنار خیزش مردم و بر بستر آن مبارزات وارد مرحله نوینی شد و چهره تعرضی به خود گرفت. این مرحله با ابتکار ویدا موحد که بر سکوی بلندی در خیابان انقلاب ایستاد و حجاب خود را بر سر چوبی قرار داد، آغاز گشت و توسط بسیاری از زنان ادامه یافت. رژیم که زنگ خطر را بیش از گذشته احساس کرده بود تلاش کرد که مجازات زنان بیحجاب را بشدت افزایش دهد و تبلیغات برای حجاب را نیز چند برابر کند و گشت ارشاد را وحشیانهتر از قبل به جان زنان بیاندازد. از این پس جنگ خیابانی میان زنان و جمهوری اسلامی شدت بیشتر و گستردهتری به خود گرفت.
اما مبارزه زنان از منظر دیگری نیز قدرت میگرفت. مبارزه زنان در بستر حاد شدن و شدت گرفتن تضاد مردم با جمهوری اسلامی به پیش میرفت. خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸ و کشتار متعاقب آن و مبارزات اقشار و اصناف، جامعه را ملتهبتر کرد و خشم و انزجار مردم از جمهوری اسلامی قدرت بیشتری گرفت. در این بستر، ادامه مبارزات زنان علیه حجاب اجباری با سر نکردن آن باعث شد بخشی از مردان پیشرو با این مبارزه سمت گیری کنند و نسبت به سرکوبگران و دستگیری زنان عکس العمل نشان دهند.
در تابستانی که گذشت رژیم تصمیم داشت طرح زن ستیزانه خود را با شدت هر چه تمامتر و از طریق مزدوران و لمپنهای گشت ارشاد علیه زنان پیش برد، و به همین دلیل روز عفاف و حجاب را برای قدرت نمایی تعیین کرد. اما این جامعه دیگر جامعه سال ۵۷ نبود. زنان تجربه چهل و سه سال مقاومت و مبارزه علیه حجاب اجباری را در دست داشتند و در برابر این طرح زن ستیزانه فرصت را از دست ندادند و با ظاهر شدن بدون حجاب در اماکن عمومی این طرح را به ویژه در روز عفاف و حجاب به ضد خود و به روز رسوایی رژیم و اهدافش بدل کردند.
ماجرای دستگیری سپیده رشنو و شکنجه او برای کشاندن ش به اعتراف اجباری همراه با صحنههای خشونت بار و ضد زن مامورین گشت ارشاد به زنان دیگر در کوچه و خیابان به خاطر حجاب سر نکردن شان، خشم عمومی را برانگیخت به گونهای که همه چیز حکایت از التهاب میکرد و نشان از آن داشت که جامعه دیگر در پوسته خود نمیگنجد. با قتل وحشیانه ژینا جامعه تاب تحمل را نیاورد و منفجر شد و از درون پوستهای که در آن محصور شده بود به بیرون جهید.
مبارزه زنان علیه حجاب اجباری و مالکیت بر بدن شان
حجاب اجباری از دو جهت مرتبط به هم، محور جنگ میان زنان و جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته بوده است. بدون شک موضوع ستم بر زن به حجاب اجباری ختم نمیشود و موضوع مردم هم تنها به ستم جنسیتی، ملی و مذهبی خلاصه نمیشود، بلکه موضوع اصلی سیستم ستم و استثمار طبقاتی است که منشاء و ماخذ این ستمها است.
اما باید بار دیگر تاکید شود که ستم بر زن یکی از مهمترین ستونهای استثمار طبقاتی در طول تاریخ بوده است و زمانی که استثمار طبقاتی از طریق حاکمیت مذهبی اعمال میشود این ستم را تشدید و در همان حال عریانتر میکند. مهمترین پایه این ستم، مالکیت بر بدن زن است. از این زاویه حجاب اجباری از دو جهت مرتبط به هم، از اهمیت زیادی برای جمهوری اسلامی برخوردار است: یکم مالکیت بر بدن زن و دوم برافراشتن پرچم هویتی و نشانه اسلامی بودن نظام جمهوری اسلامی.
مورد اول در کلیه جوامع و ساختارهای استثمارگر مشترک بوده و هیج یک مالکیت زنان بر بدن خود را به رسمیت نمیشناسند. دولتمردان، مردان، خانواده، ایل و طایفه در هماهنگی با مناسبات اجتماعی و از طریق قانون، سنت و دین چنین مالکیتی را بدست خود گرفته اند. در پروسه تکامل تاریخ و در نتیجه مبارزات به ویژه مبارزات طولانی زنان، تحولاتی در این مناسبات صورت گرفته است. علیرغم این تحولات، اما نه تنها در جوامع سنتی بلکه هم چنین در جوامع مدرن هم مالکیت بر بدن زن از طریق دولت اعمال میشود که از مثالهای بارز آن میتوان به سلب حق سقط جنین اشاره کرد. همان گونه که میدانیم زنان در بسیاری از نقاط جهان حتی در برخی کشورهای پیشرفته، هنوز از حق سقط جنین محرومند و در بسیاری از ایالات آمریکا این حق از زنان گرفته شده است. در ایران علاوه بر مردان، خانواده و ایل و طایفه، دولت مستقیما با اجباری کردن حجاب، کنترل بر بدن زن را قانونی کرده است. برای تضمین کنترل بدن زن و حفظ و تداوم آن است که به مردان امتیاز ویژه میدهد. به همین دلیل هم زنانی که علیه نماد حکومت اسلامی و برای کسب مالکیت بر بدن شان، مبارزه میکنند، مستحق مرگ و زندان و شکنجه میشوند.
در دوران حکومت رضا شاه کشف حجاب از همین ماهیت برخوردار بود. حکومت رضا شاه نیز بر مبنای مصالح و نیازهای معین حکومتی خود تلاش کرد که برای زنان و بدنشان تصمیم گیری کند و پوشش زنان را از جهت دیگری تغییر دهد. یعنی همانند جمهوری اسلامی حق کنترل زنان بر بدنشان را مستقیما در دست گرفت.
موضوع حجاب اجباری که ستم بر زن را در خود متمرکز کرده است به حلقه کلیدی مبارزه علیه کل مناسبات و روابط اجتماعی زن ستیزانه حاکم، بدل شده است. در حقیقت یک طرف رژیم قرار دارد که بر سر حفظ حجاب اجباری و کنترل بر بدن زن تا نهایتی که میتواند با سرکوب خونین مقاومت میکند و طرف دیگر خیل عظیم زنان جوان و نوجوانی قرار دارد که مبارزه علیه حجاب اجباری و مالکیت بر بدنشان را به یک جنگ تعیین کننده علیه رژیم تبدیل کرده اند.
مبارزه زنان علیه حجاب اجباری و نسیم انقلاب
نقش زنان در مبارزه علیه حجاب اجباری و آتش زدن آن در خیزش کنونی، به فروپاشی ایدئولوژیک رژیم جهش بخشید و شکست ایدولوژیک ش را محرز و نهایی کرد. اگر موضوع سرکوب را به کناری بگذاریم، اتکاء واقعی رژیم برای حکمرانی در تمام مدت عمرش توسل به ایدئولوژی اسلام و ارزشهای نهفته در آن بوده است. اما زنان با مبارزات جسورانه خود علیه حجاب اجباری و در هفتههای اخیر با به آتش کشیدن آن در سراسر جامعه، این ارزشهای اسلامی را زیر پا گذاشتند و ضربات جبران ناپذیری به آن زدند. در حقیقت با این عمل شجاعانه و انقلابی، کانالی مهم برای مبارزه آشتی ناپذیر با رژیم و به خاک مالیدن کل هستی رژیم باز کردند.
برای اولین بار، در همین چند هفته خیزش اخیر شعارهایی سر داده شد که مستقیما مربوط به زنان است. برخی شعارها که همواره رنگ و روی مردانه داشت، در این دوره به شعاری زنانه بدل شد: «می کشم، میکشم هر آن که خواهرم کشت». اما شعار فراگیر، شعار «زن، زندگی، آزادی» است. علیرغم محدودیتهای این شعار، اما میتوان گفت که این شعار حس نزدیکی و وحدت را در بین مردم دامن زده است. شعاری که ملیتهای تحت ستم کرد، بلوچ، فارس و عرب و آذری را به یکدیگر نزدیکتر کرده است. شعاری که در سراسر جهان به عنوان سمبل مبارزه زنان به رسمیت شناخته شده است. این اولین بار در تاریخ ایران است که این چنین نام زن به این وسعت و با این عظمت برده شده است. همه گیری این شعار ربط مستقیم به مبارزات شکوهمند زنان علیه حجاب اجباری و به آتش کشیدن آن و به طور کل نقش پیشتاز و استوار آنان در خیزش کنونی دارد.
اگر چه در حال حاضر شعار «زن، زندگی، آزادی» به شعاری متحد کننده در خیزش اخیر بدل شده، اما پا به پای پیشرفت مبارزات باید شعارها نیز ارتقاء یابند. شعارها باید به گونهای انتخاب شوند که متحد کننده و رو به آینده و متناسب با پیشرویهای انقلابی بوده و بتواند راه را برای سوء استفاده دشمنان چه در سطح ملی و چه بین المللی ببندد. به عنوان مثال رهایی زن، رهایی جامعه، محتوایی در خود دارد که باعث ارتقای سطح فکر و عمل میشود. این شعار، معین میکند که رهایی جامعه وابسته به رهایی زنان از انقیاد است و بدون چنین رهایی، رهایی جامعه ممکن نیست.
آن چه بر اهمیت مبارزه زنان علیه حجاب اجباری میافزاید این است که عمق ستم جنسیتی را عریانتر ساخته، گلوگاه سیاسی - ایدئولوژیک رژیم را فشرده و به مرز خفگی کشانده و تاثیرات مهمی را بر روابط اجتماعی گذاشته است. در حقیقت این نقش پیشتاز و قدرتمند زنان در خیزش اخیر علیه حجاب اجباری ضربات مهلکی بر رژیم وارد کرده و از طرف دیگر تاثیرات فکری و یا به عبارتی تحولات فکری و اجتماعی مهمی را در جامعه ایجاد کرده است.
بدون شک تضاد عمیق زنان و کل مردم و جوانان و نوجوانان با جمهوری اسلامی به حجاب اجباری محدود نمیشود. چهل و سه سال استثمار طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، ستم جنسیتی، خفقان و دیکتاتوری، چپاول، دزدی و اختلاس، سرکوب و کشتار، به بند کشیدن هر صدای آزادیخواهی و نبود هیچ گونه آزادی؛ منبع تضاد اکثریت تودههای ستمدیده با رژیم است که در خیزش سراسری کنونی نیز بازتاب دارد. اما مبارزه زنان علیه حجاب اجباری و جمهوری اسلامی در این خیزش از چنان قدرتی برخوردار بود که توانست تمامی تضادهای بین مردم و جمهوری اسلامی را بیشتر بیرون بریزد و مهمتر این که مردم به ویژه جوانان و نوجوانان را به مبارزه خیابانی بکشاند.
از دیگر سو شکست ایدئولوژیک رژیم در خود نیست بلکه این شکست تاثیرات بلامنازعی بر روابط اجتماعی گذاشته است. به عبارت دیگر جنگ دراز مدتی که میان زنان و جمهوری اسلامی در جریان بوده است، تاثیرات فکری و یا به عبارتی تحولات فکری و اجتماعی مهمی در عرصه جامعه برجای گذارده است. تاثیراتی عمیق و ماندنی که هم بُعد اجتماعی دارد و هم بُعد سیاسی.
منظور این است که مبارزات زنان علیه حجاب اجباری و سایر عرصههای ستم بخصوص مبارزات چند سال اخیر ضربات ایدئولوژیکی کاری به رژیم و ارزشهای پدر/مردسالارانهای که در جامعه جان سختی میکرد وارد نمود. ضربههای دگرگون کنندهای نیز به نهادهایی مانند خانواده، موضوع ازدواج و سایر اجزای جامعه که این ارزشهای پدر/مردسالارانه را حفاظت میکردهاند نیز وارد ساخته است. مناسبات اجتماعی در محیط کار، دانشگاه و مدرسه و… نیز از این تحولات متاثر شده اند.
آن چه که باید تاکید شود این است که تاثیر مبارزات زنان و نقش و جایگاه تعیین کننده آنان در خیزش اخیر و پیوستن مردان به ویژه مردان جوان و نوجوانان به این مبارزه، حاکی از یک تحول است. این مردان به طور آشکار در پیوستن به مبارزه زنان علیه حجاب اجباری و به آتش کشیدن آن از امتیازات ویژهای که نظام حاکم در سرکوب زنان به آنان داده است، روی برگردانده اند.
خیزش سراسری کنونی و مبارزات سالهای اخیر یک بار دیگر نشان داد که چگونه مبارزات میتواند چنین نقش مهم و تعیین کنندهای را در روند تحولات اجتماعی ایفاء کند. تحولاتی که قرنها و یا دههها کارهای آکادمیک در خود و یا وارداتی قادر به انجام آن نمیبودند. حتی فعالیتهای آگاهگرانه انقلابی نیز باید با عرصه مبارزاتی جوش خورده باشد که بتواند تاثیر مثبت و مهم و سرنوشت ساز خود را ایفا کند.
در حقیقت این خیزش و نقش پیشتاز زنان را میتوان گسستی رادیکال در ذهن جامعه علیه مردسالاری در مناسبات اجتماعی به حساب آورد. درعین حال این تحولات ضربهای کاری بر تئوریهای پست مدرنیستی و نسبیت گرایی وارد آورد. تئوریهایی که در دورانی بخصوص دوران نفوذ اصلاح طلبان حکومتی از جانب بخش لیبرال و رفرمیست جنبش زنان ارائه میشد. این تئوری ها، تفکر و ارزشهای مردسالارانه و ضد زن را به فرهنگ جامعه نسبت داده و آن را بخش لاینفک جامعه به حساب میآوردند. اما تحولات اخیر علیه حجاب اجباری و مبارزه آشتی ناپذیر زنان و نوجوانان دختر و پذیرش آن از جانب اکثریت جامعه، دست رد روشنی بر این تئوریهای ارتجاعی نیز وارد کرد.
بدون شک راه درازی برای گسستهای بیشتر و عمیقتر در راه است. گسستهایی که با انقلاب واقعی در عرصههای گوناگون جامعه و تغییر تحولات ریشهای در مناسبات و روابط تولیدی میتواند صورت پذیرد. علیرغم این که راه طولانی در پیش است اما تحول بیسابقهای که تا کنون ایجاد شده یکی از دستاوردی بزرگ و ماندنی و جهشی به پیش است. به همین دلیل چشم جهانیان را به خود دوخته و تکانی جهانی را نیز ایجاد کرده است.
مبارزه زنان آن هم به این ابعاد و در این هیبت با خود نسیم انقلاب را نه تنها در ایران بلکه در جهان به همراه آورده است. نسیمی که برای تودههای ستمدیده به ویژه برای زنان در سراسر جهان در این دوره که فضای آلوده و کثیفی در نتیجه جنگ و رقابت بین امپریالیستهای آمریکایی و اروپایی با روسیه و چین ایجاد کرده اند، فضای نفس کشیدن در هوای سالم، هوای مبارزه و امید به تغییر را مهیا ساخته است.
این سطح بالای رزم زنان علیه ستم بر زن که در حجاب اجباری متمرکز شده و کل نظام ستم و اسثتمار را نشانه رفته است، تنها گوشهای از پتانسیل عظیم نهفته در زنان را نمایان ساخته است. هر قدر زنان با سازمانیابی در مبارزه شرکت کنند، هر چقدر این مبارزه عمیقتر شود و با شعارهایی رادیکالتر و در خدمت به آینده متفاوت متبلور شود، پتانسیل زنان بیشترو بیشتر رها شده و این چنین مسیر مبارزات سراسری تقویت میشود و در سرنوشت انقلاب واقعی نقش حیاتی و تعیین کنندهای بازی میکند.
برگرفته از نشریه هشت مارس شماره ٥۹
اگوست ٢٠٢٣ / مرداد ١٤٠٢