انقلاب و رهایی زنان!
لیلا پرنیان
بیش از ۶ ماه از خیزش انقلابی در ایران می گذرد. خیزشی که مهم ترین ویژگی ش را نقش زنان و پیشتازی آنان تشکیل می دهد. همین ویژ گی جهان را تکان داد و به شگفتی واداشت. همین ویژگی به دگرگونی های مهمی در سطح جامعه و در مناسبات اجتماعی میان مردم دامن زد. دستاوردهای مهمی را در زمینه اجتماعی و سیاسی بوجود آورد که غیر قابل بر گشت اند. اما، این خیزش در ادامه مسیر، با موانع و مهم تر با باتلاق هایی روبروست که گذر از آن ها اگر چه دشوار اما ممکن و شدنی است. برای گذر از این مسیرهای پرپیچ و خم، ضروری است که موانع را شناسایی و عبور از آن ها را بررسی کنیم.
اما قبل از هر چیز، چگونه شد که زنان برای اولین بار در جهان نقش پیشتازی چنین مبارزه سهمگینی را با یکی از سفاک ترین و سرکوبگرترین رژیم های جهان برعهده گرفتند و چنین قدرتمند بر پی گیری و تداوم خیزش ژینا تاثیر گذاردند؟ جمهوری اسلامی قرار بود زنان "سربزیر و نجیب" و معتقد به شریعت و آداب اسلامی و نمونه صدر اسلام را تربیت کند. تلاش کرد تا با استفاده از دین و مذهب، زور و سرکوب، تبلیغ و تحمیق، تصویب و تحمیل قوانین شرعی و هزینه های عظیم برای ساختن نهادهای مذهبی که عمدتا در خدمتِ به انقیاد در آوردن زنان بودند، به اهداف خود برسد. اما نه تبلیغ، نه تحمیل نه سرکوب هیچ کدام کارساز نبود. نه تنها کارساز نبود بلکه خیزش ژینا جرقه ای شد تا نقش آفرینی زنان را در ابعاد سراسری یک جامعه بصورت قدرتمندی به نمایش بگذارد. این نمایش قدرتمند زنان که در شش ماه گذشته ادامه یافته است، نه تنها همه آن چیزی را که جمهوری اسلامی در خیال خود رشته بود، برای همیشه پنبه کرد، بلکه قدرت واقعی زنان را به عرصه نمایش گذارد و نمونه و الگویی برای زنان در سراسر جهان شد تا به قدرت و نقش آفرینی خود نه تنها برای رهایی از روابط مردسالارانه حاکم بلکه برای رهایی کل جامعه از مناسبات و روابط استثماری حاکم باور یابند. آری زنان در کشوری که قرار بود در زیر سرکوب و لگد نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی له شوند، در مبارزه رشد و نمو کردند.
یکی دیگر از دستاوردهای ماندنی این خیزش که در آبان ١٤٠١ نیز در مقاله «رزم شکوهمند زنان و نسیم انقلاب مندرج در نشریه هشت مارس شماره 57» بدان پراخته شد، تحولی است که به مناسبات میان زنان و مردان در سطح جامعه دامن زد. به رغم تلاش جمهوری اسلامی برای امتیاز و رشوه دادن به مردان و همراه کردن آنان با خود برای به انقیاد کشاندن کامل زنان، مردان بویژه مردان جوان در کنار زنان ایستادند، علیه حجاب اجباری مبارزه کردند. در جشن حجاب سوزان زنان شرکت کردند و به پایکوبی پرداختند. اما این تحول تنها در این سطح باقی نماند، بلکه به سطح خانواده و حمایت آنان از مبارزات زنان و نوجوانان دختر تا حدود معینی ارتقا یافت. بدون شک این تحول اولیه هم چنان راه طولانی را در مسیر تکاملی خود در پیش دارد و با یک انقلاب واقعی در چنین مسیری می تواند جهش های لازم و ضروری صورت گیرد. خیزش انقلابی و ادامه یابی آن به اشکال گوناگون بخشی از مسیرچنین انقلابی است.
نکاتی در مورد تکامل جنبش زنان
اما چرا این خیزش از چنین ویژگی هایی برخوردار شد. این قدرت عظیم مبارزه زنان که یک شبه و ناگهانی بوجود نیامد. دو عامل مهم در این روند تاثیر داشت. اولین عامل، سیاست های همه جانبه و فشارهای سیستماتیک زن ستیزانه یک رژیم سرکوبگر که حیات و مماتش به ستم و خشونت بر زنان جامعه وابسته است، بود. دومین عامل، برآیند مبارزاتی است که زنان از ابتدای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی به صورت پیوسته و خستگی ناپذیر به پیش بردند و علیرغم سرکوبگری های افسار گسیخته و مافوق تصور جمهوری اسلامی مرعوب نشدند.
زنان جنگی را که جمهوری اسلامی در اولین روزهای حیاتش یعنی حتی قبل از برگزاری رفراندم کذایی ش، علیه آنان آغاز کرد، با مبارزه تاریخی و شجاعانه خود علیه حجاب اجباری در 8 مارس ١٣٥٧، پاسخ دادند و در حقیقت زنان در آن تظاهرات اعلام کردند: بجنگ تا بجنگیم. مبارزات زنان در تمام دوران چهل و چهار سال گذشته به اشکال مختلف پیش رفت و در این فرایند، هم خود و هم جامعه را بدرجاتی تغییر داد. در آن سال ها، زنان در عرصه های مختلف مبارزه حتی مبارزات مسلحانه در کردستان و آمل شرکت داشتند. تعداد وسیعی از مبارزین انقلابی دهۀ ۶٠، را زنان تشکیل می دادند و به همین دلیل هم تعداد بسیاری از آنان به زندان افتادند و تحت بدترین شکنجه ها قرار گرفتند و تعدادی نیز اعدام شدند. اگر چه در آن دوره مبارزه زنان در جامعه و در زندان علیه حجاب اجباری به مثابه پرچم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و نماد انقیاد زنان درک نشد.
در آن دوران، بخش عظیمی از مردم تحت تاثیر جو مذهبی حاکم در جامعه قرار داشتند و مبارزه علیه جمهوری اسلامی اساسا توسط نیروهای انقلابی و چپ و هواداران آنان به پیش می رفت. اما، این نیروها هم دیدگاه صحیحی در مورد نقش حجاب نداشتند. بیشتر این نیروها با استفاده از یک حکم صحیح که "رهایی زنان در گرو انقلاب" است به یک نتیجه گیری غلط رسیدند که فعلا موضوع حجاب، موضوع اصلی نیست. ستم بر زن بعد از انقلاب حل خواهد شد و در نتیجه لزومی ندارد به آن پرداخته شود. اگر چه این دیدگاه در میان برخی از نیروهای چپ به مرور و به یمن مبارزات پیگیر زنان تغییر کرد، اما عناصر چنین دیدگاهی کاملا رخت برنبسته و هم چنان تحت نام این که "حجاب مسئله زنان کارگر نیست"، سخت جانی می کند. آن چه نادیده گرفته می شود این است که برای به حرکت در آوردن نیروی قدرتمند زنان که تحت شدیدترین اشکال ستم جنسیتی حتی در مورد چگونگی پوشش قرار دارند، طرح خواسته های شان و مبارزه برای کسب آن ضرورت دارد. آماج قرار دادن پرچم ایدئولوژیک رژیم و نماد انقیاد زنان یک ضرورت است. بر پایه پاسخگویی به این ضرورت ها است که می توان زنان را به شکل وسیع سازماندهی و متشکل کرد. بدون پرداختن به این ضرورت ها نمی توان انقلاب را در مسیر صیحح پیش برد.
علیرغم تمامی محدودیت ها و انحرافات دیدگاهی، زنان به شکل خود به خودی مبارزه علیه حجاب اجباری را پیش بردند. خیابان ها به عرصه مقاومت و مبارزه زنان در جدال با نیروهای امر به معروف و گشت ارشاد و دیگر نیروهای سرکوبگر بدل شد. به موازات این مبارزات دسته ها و گروه هایی از زنان بصورت نطفه ای در دفاع از حقوق زنان بوجود آمد که به خاطر جو اختناق امکان تبلیغ علنی برای شان وجود نداشت. از طرف دیگر این رشد مقاومت و مخالفت زنان جوان با حجاب اجباری، ابزاری برای سنجش افت پایه اجتماعی جمهوری اسلامی نیز بود که به ظهور اصلاح طلبان حکومتی برای کنترل جنبش زنان و عصیان آنان و قرار دادن مردم بین بد و بدتر انجامید. با روی کار آمدن اصلاح طلبان جریانات لیبرالی و رفرمیست زنان نیز بوجود آمد تا در هماهنگی با اصلاح طلبان، جنبش زنان را تحت کنترل خود داشته و آن را در چارچوب اصلاح طلبی محدود کنند و اسلام را در آشتی با حقوق زن، جلوه دهند. این جریان با اعلام "کمپین یک میلیون امضاء" تلاش کرد با طرح برخی از مسایل زنان توجه برخی گروه ها و هسته های مجزا را بسوی خود جلب و جذب کند.
اما افراد و گروه هایی از این کمپین با تئوری های نسبیت گرایی به میدان آمدند تا بگویند که حجاب بخشی از فرهنگ و سنت ماست و ربطی به انقیاد زنان ندارد. برخی با تئوری های گاندی و نلسون مندلا به میدان آمدند تا خشم زنان را کنترل و انقلاب را منکوب کنند. اعلام کردند اسلام با حقوق زنان منافاتی ندارد. بسیج و سازماندهی توده ای شان را با پختن آش نذری همراه کردند. نقطه اتکای شان را بر آیت الله های اصلاح طلب گذاشتند تا بتوانند دیه را بین زن و مرد برابر کنند و با بوق و کرنا آن را مطالبه ای پیروزمندانه به حساب آورند. سال ۸۸، پشت سر موسوی به قطار ایستادند. طبیعتا جریانی که عملا در خدمت کنترل جنبش زنان در چارچوب اصلاح طلبی قرار داشت با شکست اصلاح طلبی و بیرون انداختن شان از حکومت از بین رفت. این جریان در کنار طرح برخی از مسائل و مشکلات زنان، تاثیرات منفی بر افکار بخشی از زنان گذاشت و عملا از میان آنان کادرهایی را برای نهادهای امپریالیستی تربیت کرد و تحویل آنان داد.
اما جنبش خودبخودی زنان در کوچه و خیابان و در عرصه مبارزه با حجاب اجباری ادامه یافت و گروه ها و دسته هایی از زنان که در فرایند این دوران رشد کرده بودند و یا به "کمپین" نپیوسته بودند، به طور مثال در شمال و یا کردستان به مبارزات خود در زمینه تئوریک و عملی ادامه دادند. ادامه مقاومت و مبارزه زنان، علیه حجاب اجباری و جمهوری اسلامی بود که در بر بستر خیزش سراسری دیماه ۹۶، نقطه عطفی در جنبش زنان پدید آورد و کیفیت نوین خود را به منصه ظهور رسانید. حرکت شجاعانه ویدا موحد با ایستادن بر سکویی بلند در خیابان انقلاب و بدون حجاب، این کیفیت نوین را اعلام کرد که جنبش زنان دیگر از حالت مقاومت به حالت تعرضی رسیده است. کیفیت نوین این مبارزه و شکل تعرضی آن توسط بسیاری از زنان در سنین متفاوت و در شهرهای مختلف پدیدار گشت و ادامه یافت. این مبارزه تعرضی پس از خیزش آبان ۹۸ گسترش بیشتری یافت و به اوضاع و شرایط حاد و پر تنش تر میان زنان و رژیم جمهوری اسلامی دامن زد. خیزش انقلابی که بعد از قتل وحشیانه ژینا امینی زن جوان کُرد جرقه خورد، بسیاری از مسائل را روشن کرد. نه تنها جرقه این خیزش بر سر مسئله حجاب اجباری و موضوع زنان بود، بلکه نیروی عظیم و خشم آگین زنان را در ۶ ماه گذشته بطور سراسری برای یک مبارزه آشتی ناپذیر با پدرسالاری و مناسبات پوسیده اجتماعی، رها ساخت. فراگیر شدن شعار "زن، زندگی، آزادی" در خیزش ژینا اتفاقی و تصادفی نبود، بلکه بیانی بود از یک خرمن خشک که آماده یک جرقه است تا چنین حریقی را به پا کند.
موانع پیشارو
از این نظر به بررسی مختصر تاریخ جنبش زنان پرداخته شد که نشان دهیم چگونه جنبش زنان و تاریخ مبارزاتی آن مغرضانه و عامدانه، به شکل عریانی توسط نیروهای مرتجع وابسته به امپریالیسم و رسانه های امپریالیستی بشدت وارونه جلوه داده شده و تحریف و سانسور می شود. این نیروهای پرو امپریالیست بیشترین تلاش خود را بکار گرفته اند تا از نقش برجسته و پیشتاز زنان در خیزش انقلابی که نتیجه ٤٤ سال مبارزه و مقاومت آنان است، سواستفاده کرده و آن را در چارچوب تنگ و تقلیل گرایانه خود قرار دهند. در همین راستا، نیروهای امپریالیستی تلاش دارند که عنصری وابسته به خود، بنام مسیح علینژاد (فردی که تا همین اواخر دوره دوم روحانی در چارچوب حکومت و اصلاح طلبان حکومتی رکاب می زد) را به عنوان رهبر زنان و بنیان گذار جنبش زنان معرفی کنند.
مسیح علینژاد تلاش می کند خود را طرفدار مردم و زنان معرفی کند. اما این فریبی بیش نیست. این فرد در هیچ دوره از زندگی ش نه طرفدار مردم بوده و نه طرفدار زنان. علینژاد حتی زمانی که در خدمت اصلاح طلبان حکومتی بود و پیوسته در حول و حوش سرکردگان آنان می پلکید، نسبت به مسائل و ستم بر زنان بی اعتنا بود و تنها هدفش این بود که بتواند از طریق اصلاح طلبان نردبادنی برای صعود خود به جاه و مقامی در درون حکومت بسازد. اما با تضعیف اصلاح طلبان و بیرون انداختن آنان از قدرت این آرزویش بر باد رفت. برخلاف ادعای ش که تلاش می کند ایجاد مناسبات با دولت ترامپ و بایدن و سلطنت طلبان را به مثابه انتقاد به گذشته خود بنمایاند، این مناسبات دقیقا ادامه و تکامل همان خط سیاسی ارتجاعی گذشته اش است که امروزه و در شرایط کنونی آلوده تر و چرکین تر شده است. اگر تا دیروز با استثمارگران و ستم گران داخلی چرخ می زد و به دنبال موقعیتی برای خود بود، اینک تلاش دارد که با بزرگترین ستمگران و استثمارگران جهانی و ضد زن ترین و منفورترین چهره های امپریالیستی هم چون مایک پمپئو، تونی بلینکن و امانوئل مکرون؛ نشست و برخاست داشته باشد و این دشمنان مردم جهان را به عنوان دوستان مردم و انقلاب مردم معرفی کند. او حتی از همنشینی با چهره های امپریالیستی کثیف و ضد زن و از مخالفین سرسخت سقط جنین هم چون پتریک تومی و معرفی آنان به عنوان دوستان مردم و انقلاب ایران ابایی ندارد. چرا که تنها مسئله ای که برایش مهم است، الطاف امپریالیستی است که بتواند جاه و مقامی برای او در حکومت آینده و "رژیم چنج" احتمالی شان در نظر بگیرند. به همین دلیل هم برخی از سران دولت های امپریالیستی و رسانه های غربی و رسانه های فارسی زبان تلاش دارند او را به عنوان رهبر و پایه گذار جنبش زنان و یکی از رهبران خیزش مردم جا بیاندازند.
بی دلیل نیست که یک ائتلاف تشکیل داده اند تا بهتر بتوانند خود را به امپریالیست های غربی و بطور مشخص امپریالیسم آمریکا بفروشند و شانس بیشتری برای منحرف کردن جهت خیزش و انقلاب مردم بسوی کریدورهای امپریالیستی داشته باشند.
استفاده از کلمه "مبارزه" و "انقلاب" در لغت نامه موتلفین تحت رهبری رضا پهلوی به معنی دخیل بستن به پارلمان های اروپایی و آمریکایی و کاخ الیزه و امثالهم است. مبارزه راهبردی شان متقاعد کردن سران امپریالیستی به تغییر جمهوری اسلامی و از نظر تاکتیکی تمرکزشان بر "تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران" است. اینان تلاش دارند تا مردم و مبارزه مردم ایران را تنها متوجه دالان های پارلمان های امپریالیستی برای خواسته های حقیرشان کنند. همان دورانی که مسیح علی نژاد با سران رژیم فاشیست جمهوری اسلامی نشست و برخاست داشت و رضا پهلوی اعلام می کرد اتکایش همین سپاه و بسیج است، برای مردم روشن بود، سپاه پاسداران نه تنها به دلیل عملیات های خارج از مرزهای ایران بلکه به دلیل عملکرد ارتجاعی و سرکوب گرانه اش، یک نهاد تروریستی است. آن چه مسلم است تمامی این تحرکات برای ضربه زدن به اتحاد مردم و منحرف کردن اذهان مردم است و اهداف این دلالان سیاسی امپریالیست هیچ ربطی به زنان و مردم و منافع آنان ندارد.
ربط انقلاب واقعی به رهایی زنان
شکی نیست که توده های وسیع زنان و مردان جوان، خیزش "زن، زندگی، آزادی" را آفریدند برای این که بتوانند علیه حاکمیت طبقه ای که نیمی از جامعه یعنی زنان را به انقیاد کشانیده و به طرز وحشیانه ای تحت ستم قرار داده مبارزه کنند، نام زن را در سرلوحه یک جنبش انقلابی حک کنند و زندگی ای را که از آنان ربوده شده به کف آرند. زن، زندگی، آزادی ده ها هزار زن را برانگیخت و به مبارزه علیه یک رژیم جنایت کار زن ستیزی دینمدار پیوند زد. اما بسیاری از نیروهای مردسالار و ضد زن که با نقش ویژه زنان در خیزش انقلابی آچمز شدند فورا دست بکار شدند و برای سو استفاده کردن از شعار "زن زندگی آزادی"، پشت آن پنهان شدند. اما هم زمان هیچ فرصتی را برای حرکت در جهت مخالف آن و علیه آن دریغ نکردند و تلاش کردند با شعار "مرد، میهن، آبادی" خیزش "زن، زندگی، آزادی" را خنثی کنند. به همین دلیل هم سلطنت طلبان این بحث را به میان کشیدند که طرح شعار "زن، زندگی، آزادی" بدون "مرد، میهن، آبادی" انحرافی است. تمامی این دارودسته های پرو امپریالیست که پشت شعار "زن، زندگی، آزادی" پنهان شده اند این تصور را نیز می گسترانند که گویا شعار"زن، زندگی، آزادی" قرار است تحولی را از طریق راه مسالمت آمیز در جامعه ایجاد کند.
منشوری هم که طرفداران "رژیم چنج" و تغییر رژیم از طریق ضدانقلابی انتشار داده اند نیز پشت شعار"زن زندگی آزادی" لانه کرده تا بتوانند از آن در خدمت به منافع ارتجاعی خود استفاده کنند. آن چه که مسلم است دلیل اصلی انتشار منشور ائتلاف پرو امپریالیست ها به ریاست رضا پهلوی، بیش از هر چیز به انحراف کشاندن این شعار، به انحراف کشاندن مبارزات زنان و به طور کل خیزش ژینا و اطمینان دادن به امپریالیست ها و در حفظ منافع آنان و سیستم ستم و استثمار حاکم در صورت انتصاب شان است. در همین راستا برای این که بتوانند جلوی پیشروی مبارزات جسورانه و سازش ناپذیر زنان را بگیرند، طرح بشدت عقب مانده پیوستن به کنوانسیون بین المللی رفع تبعیض علیه زنان را در منشور کذایی خود پیش گذاشته اند. طرحی که سال های سال یکی از مهم ترین تحرکات نیروهای رفرمیست و لیبرال جنبش زنان همراه با زنان حکومتی بوده است. بطور کل هدف تحرکات این جریانات پرو امپریالیست چیزی جز ضربه زدن به اتحاد و یگانگی مردم در خیزش ژینا و شعار "زن، زندگی، آزادی" و جلوگیری از ادامه این خیزش و منحرف کردن آن از مسیر انقلاب واقعی به بیراهه های امپریالیستی نیست.
به همین دلیل است که ما در ادامه و تکامل شعار "زن، زندگی، آزادی" شعار "زن، انقلاب، رهایی" را طرح کرده ایم. طرح این شعار از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ چرا که علاوه بر این که زن را هم چنان در راس خیزش انقلابی قرار داده، اما بدرستی موضوع رهایی زن را در گرو انجام یک انقلاب واقعی دانسته است. در عین این که با طرح این شعار، خط تمایز روشنی را با همه جریانات ارتجاعی و پرو امپریالیست که قصدشان سرقت انقلاب و بریدن سر انقلاب و ضربه زدن به مبارزات متهورانه زنان است، می کشد.
آن چه که باید تاکید مجدد کرد این است که مبارزه علیه انقیاد زنان فراتر از مبارزه علیه حجاب اجباری است. این درست است که حجاب اجباری فشرده ستم بر زن و نماد و پرچم ایدئولوژیک رژیم اسلامی است و به همین دلیل هم باید در مرکز مبارزه قرار گیرد؛ اما ستم بر زن به مبارزه علیه حجاب اجباری خلاصه نمی شود. چرا که هزاران نوع و شکل از مناسبات مردسالارانه در ابعاد مختلف و در مناسبات اجتماعی، در روابط خانوادگی در قانون و در سیستم آموزشی، در دین و سنت و رسوم، در فرهنگ و هنر و غیره نفوذ عمیق یافته است. در حقیقت انقیاد زنان یکی از ستون های اصلی همه جوامع طبقاتی استثماری است. انقیاد زنان همزاد جامعه طبقاتی است و با توجه به این تاریخ طولانی است که از هر منفذ جامعه طبقاتی نیز بیرون می جهد.
بدون شک هیچ جامعه طبقاتی از جمله پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری نه تنها ستم بر زن را از بین نمی برد بلکه آن را در خدمت به تداوم سیستم ستم و استثمار خود حفظ می کند. روشن است که در جوامع سرمایه داری روابط مرد سالارانه را نمی توان از طریق فرمان ها و حتی وضع قوانین از بین برد. چرا که این مناسبات از طریق روابط زیربنایی پیوسته تولید و بازتولید می شوند. بنابراین برای از بین بردن انقیاد زنان و روابط مردسالارانه باید مناسبات تولیدی استثماری را از بین برد. زنان زمانی به معنای واقعی از انقیاد مناسبات و روابط اجتماعی مردسالارانه رها خواهند شد که طبقات و مناسبات استثمارگرانه و ستم گرانه از بین برود. با این هدف است که باید زنان بویژه زنان پیشرو و مبارز برای تکامل و عمق یابی خیزش ژینا در راستای یک انقلاب واقعی حرکت کنند تا بتوانند صف وسیعی ای از زنان را در چنین انقلابی متشکل و سازماندهی نمایند.
از آنجا که انقیاد زنان در جامعه مردسالار همزاد جامعه طبقاتی است، حتی بعد از انقلابی که روابط تولید استثماری را سرنگون می کند و حکومت انقلابی جایگزین آن می شود، از بین نمی رود. از بین بردن تضاد بین زن و مرد همانند دیگر تضاد ها، هم چون تضاد بین کار یدی و فکری در یک فرایند طولانی و با مبارزه آگاهانه و انقلابی هنگامی که دیگر طبقه ای برای استثمار طبقه دیگر وجود نداشته باشد، از بین خواهد رفت. در آن زمان است که زنان رهایی واقعی خود را کسب می کنند.
به همین دلیل است که در شرایط کنونی و خیزش انقلابی، مبارزه برای انقلاب واقعی، انقلابی که روابط تولیدی استثماری را سرنگون و روابط تولیدی نوینی را بر اساس منافع اکثریت توده های ستمدیده جایگزین آن کند، می تواند مسیر از بین بردن طبقات و به تبع آن حرکت در مسیر رهایی واقعی زنان را آغاز کند. هر راهی به غیر از انجام این انقلاب به معنای حفظ سیستم ستم و استثمار و انقیاد زنان و کل جامعه است.
برگرفته از نشریه هشت مارس شماره ٥۸
آپریل ٢٠٢٣ / فروردین ١٤٠٢