راهی ديگر
(بيانيۀ زنانی ديگر در مورد شرايط كنونی)
دور جديدی از کشمکش ميان جمهوری اسلامی و دولتهای غربی و مشخصا آمريکا آغاز شده است. طرفين يکديگر را به استفاده از موشک و بمب افکن تهديد ميکنند و برای بسياری اين سوال پيش آمده که آيا با احتمال يک درگيری نظامی بين جمهوری اسلامی و آمريکا (و يا ائتلافی از نيروهای ناتو، به صورتی که در ليبی رخ داد) روبرو هستيم؟ و در اين صورت چه بايد کرد؟
در پاسخ به اين سوال نيروهای سياسی طبقاتی مختلف (از نيروهای معروف به «جنبش سبز» تا اپوزيسيون «چپ» و سکولار جمهوری اسلامی) به تکاپو افتاده و صفبندی و ائتلافات جديدی در صحنۀ سياسی کشور شکل گرفته است. پررنگترين آنها دو گرايش مخرب است که يکی مدافع دخالتگری نظامی قدرتهای غربی در ايران است و راه «رهايی» را از طريق بمبافکنهای ناتو ميبيند، و گرايش ديگر تحت عنوان «دفاع از مرز و بوم» چشم به روی مرتجعين حاکم بر ايران و وضعيت فاجعه باری که نتيجۀ بيش از سی سال حاکميت اسلامی است بسته و تلويحا مردم را در شرايط يک درگيری نظامی به اتحاد با جمهوری اسلامی فرا می خواند.
در جنبش زنان آغازگر سياست «ياری گرفتن» از دولتهای سرمايهداری غرب، برخی از کنشگران جريان «کمپين يک ميليون امضاء» بوده که اعلام کردهاند: «آزادی» را هر که بياورد خوش است! اينها تا ديروز مردم را به همراهی با «جناح واقع بين جمهوری اسلامی» دعوت ميکردند، در جريان خيزش مردمی سال 88 مرتبا در «مضرات» اِعمال قهر از طرف مردم قلمفرسايی ميکردند، و امروز با عوض شدن صحنۀ سياسی جهان، رنگ ديگری گرفتهاند. حالا مردم را به همراهی با «واقع بينی» قدرت ناتو دعوت ميکنند. اين نكبت چند سويۀ سياسي، جهان نگری و اخلاقی را در بين بسياری از سخنگويان جرياناتی که زمانی منتسب به کمپين يک ميليون امضاء و بعدها منتسب به «جنبش سبز» بودند می بينيم. تحولات ليبی اين مدافعين سرمايهداری را به جنب و جوش انداخته و حيرتا که ديگر ضديتی با اِعمال قهر، آن هم از نوع «ناتو»ای آن و بمباران و کشتارهای چند ده هزار نفری ندارند.
نه به تجاوز و دخالتگری دولتهای سرمايه داری غرب!
قدرتهای سرمايهداری برای سازماندهی حداکثر سود دست به جنگهای ارتجاعي، دخالتگری نظامی در کشورهای ديگر ميزنند. ادعای حمايت «بشردوستانۀ» دولتهای سلطهگرغربي، ادعايی دروغين و فريبکارانه است و باور به آن حماقتی محض. اگر کسی ريگی به کفش نداشته باشد نميتواند باور کند که قصد نيروهای ناتو «نجات» مردم ليبی از چنگ ديکتاتوری فاشيستی قذافی بوده است. در چند سالۀ اخير قذافی چيزی جز فرمانبردار سياستهای خود آنها نبوده است. دخالت نظامی ناتو در ليبی يک جنگ ارتجاعی بود با هدف بدست آوردن مناطق نفوذ و به انحصار در آوردن اين منطقۀ نفت خيز در چهارچوب رقابت حريصانۀ قدرتهای بزرگ سرمايهداری. هدف آنها ايجاد حکومت جديدی بود با ائتلافی از عقب ماندهترين نيروهای طبقاتي، اسلامي، عشيرتی و قبيلهای و با دستور کار نئوليبراليسم. نخستين اقدام دولت جديد ليبی پرداخت ميلياردها دلار به کمپانيهای غربی است به منظور بازسازی ويرانيهايی که پيش از همه خود مسبب اش بوده اند. طبق معمول زنان نخستين قربانيهای اين جنگ ارتجاعی بوده اند. عبدل جليل، رئيس شورای انتقالی ليبی در اولين نطق خود گفت: «از اين پس شريعت اساس قوانين ليبی خواهد بود و چند همسری آزاد خواهد بود.»
فجايعی که پس از يک دهه لشگرکشی به افغانستان بر سر زنان آنجا ميآيد، پيش روی ماست. قدرتگيری مجدد نيروهای طالبان، نيروهای اشغالگر و دولت کرزای را به نيابت از آنها واداشته تا مرتبا به طالبان امتياز بدهند و در مرکز اين امتيازات زير پا گذاشتن منافع و حقوق زنان، به مدرسه نرفتن دختران، «احترام» به اصول دين و تحميل قوانين شرع است. قدرتهای بزرگ سرمايهداری بارها ثابت کردهاند که وقتی پای منافعشان در ميان است به راحتی ميتوانند دمکراسی مردمي، حقوق زنان و سکولاريسم را قربانی مطامع خود کنند. بنابراين آنهايی که دل به اين بسته اند که ناتو و آمريکا برای مردم ما آزادی و سکولاريسم به ارمغان بياورند، دچار کور ذهنی هستند. اگر هم به اين دل بستهاند که در فردای تحولات احتمالی ايران، آنان به سور و ساتی ميرسند و مثلا مقام وزارت امور زنان يا وزارت ارشاد به آنان تفويض می شود در اشتباهاند. با وجود لشگری خودفروخته و کار کشته، و مهمتر از همه با وجود نيروها و مقاماتی از درون همين جمهوری اسلامی که تکيهگاه اصلی غربيها خواهند بود، احتمال اينکه چيزی دست سخنگويان کمپين يا «سبز» را بگيرد کم است. شايد حداكثر موفق شوند مثل هميشه به نقش واسطهگری خود ميان مردم و مرتجعين ادامه بدهند.
نه به جمهوری اسلامی!
به جز «تضاد»هايی فرهنگی مابين بنيادگرايان اسلامی و فرهنگ غرب، جمهوری اسلامی بر عکس آن چه ادعا ميکند «ضدامپرياليسم» نيست. اين دروغی است که از ابتدای سر کار آمدن برای فريب مردم و همزمان فشار آوردن و امتياز گرفتن از قدرتهای سرمايه داری به زبان آوردند. جمهوری اسلامی خودش بخشی از نظام سرمايه داری است و بند نافش وابسته به آن. همين امروز بيشترين وحشت شان اين است که نفت ايران مشمول تحريم شود و طبقۀ سرمايهدار حاکم بر ايران نتواند آنرا با سهولت صادر کند و بر پايۀ آن دلار گرفته و چرخ نظم ارتجاعی دينی خود را بچرخاند.
کشمکش مابين جمهوری اسلامی و آمريکا، پيشينه تاريخی دارد. جمهوری اسلامی هميشه خواستار اين بوده که خودش کارفرمای درجۀ يک سرمايۀ جهانی در اين منطقۀ پرآشوب بوده و دست بالا را در ميان ساير دولتهای منطقه داشته باشد. اما در جهانی که تعداد مدعيان و رقبا زياد شده، تحقق اين خواسته ميسر نبوده است. اين اختلاف طی سالها دچار افت و خيز شده، اما حل نشده باقی مانده است. اين تضاد در ميان دولتهای منطقه و جمهوری اسلامی نيز نمود يافته است. گاه عربستان کشور دوست و همسايه بوده که اسلام و خانۀ کعبه وجه اشتراكشان است و گاه لشگرکشی برای «نجات خانۀ خدا از چنگ وهابی ها» استراتژی جمهوری اسلامی شده است. گاه روی کار آمدن جناح اسلامگرای اردوغان در ترکيه برای جمهوری اسلامی بشارت دهندۀ «حکومت الله» در منطقه بوده و گاه اردوغان به شر مطلق و عامل «امپرياليسم» تبديل شده است. اختلافاتی که هم اکنون ميان جمهوری اسلامی و دولتهای بزرگ غربی از نو سر بلند کرده است، تضاد ميان «اربابان جهان» است با وابستگان درجۀ دو که برای سهم خواهی بيشتر جفتک مياندازند و ارباب عوض ميکنند. يک جناح با روسيه و چين قراردادهای اقتصادی و امنيتی نظامی و مخابراتی ميبندد و روز بعد آن جناح به نفع قدرت سرمايهداری ديگری اين قراردادها را ملغی ميکند. اين آشفته بازار در جهان سرمايهداری که خود در مجموع گرفتار بحران است، مطلوب ِ قدرتهای بزرگ نظم سرمايه داری نمی باشد.
امروز جمهوری اسلامی درگير بحرانهای چندگانۀ اقتصادی و سياسی است. بحران درونی حاکميت اسلامی منجر به جناحبنديهای «نامتعارف» و به جان هم افتادن چندين باند مافيايی در قدرت شده است، که سر هر يک از آنان به آخور يکی از قدرتهای بزرگ متصل است، و همچنين باعث بحران بزرگ مشروعيت که در مناسبات ميان اکثريت مردم و کليت اين نظام نمود يافته است.
نتيجۀ حاکميت جمهوری اسلامی بجز فقر و فلاکت برای اکثريت مردم چيز ديگری نبوده است. هر صدای دگر انديشی را خاموش می کنند و بيشترين ستم را بر زنان اين کشور اعمال کرده اند. با ادغام دين و دولت، اسلام سياسی را با محوريت شيعه به جامعه تحميل کرده و بر پايۀ آن خرافه و عقب مانده ترين مناسبات اجتماعی و اخلاقيات ضد مردمی را رواج داده اند. ستم و تبعيض دينی و مذهبی را بر مردمی که دينی بغير از اسلام و مذهبی بغير از شيعه دارند، اعمال کرده اند. موج جديدی از تبليغات عليه اديان ديگر براه انداخته و زمزمههای شوم «بهايی کشی» راه انداختهاند.
جمهوری اسلامی با نظام ايدئولوژيک تئوکراتيش همان اندازه ستمگر است که سرمايهداری غربی با روبنای دمکراتيکاش. اين دو تفکر لازم وملزوم هم بوده و به يکديگر فضا و پا داده اند. دو نظم و تفکر پوسيده و منسوخاند و زندگی شان در گرو نابودی زندگی اکثريت مردم جهان است.
راه و افق ديگر
نظام سرمايهداری جهانی با همۀ اجزای آن (يونان، آمريکا، انگليس، ايران، بحرين و....) در بحران فرو رفته اند. مردم مبارزه و مقاومت ميکنند و در برابر آنها نيروهای ضدمردمی و سازشکار بيراههای «همراهی با اين يا آن» را قرار ميدهند. تفکر مخرب «بد و بدتر» ميان مردم رواج داده ميشود در حاليکه «بد و بدتر»، هر دو بدترند. ما زنانی ديگر راه ديگری را برگزيده ايم كه بارها در بيانيهها و اعلاميههای خود پيش گذاشته ايم. راهی «ديگر» در درجۀ نخست يعنی:
- مبارزهای از پائين، مردمی و متکی به قدرت مردم برای سرنگونی کليت نظام جمهوری اسلامی
- استقلال از تمامی نيروهای مرتجع و قدرت های بزرگ سرمايهداری جهانی و افشای جنگ افروزی و مداخلات تجاوزگرانۀ آنها
- مبارزه برای ايجاد جامعهای انقلابي، سکولار و فارغ از هرگونه سلطهگری طبقاتي، جنسيتي، نژادی و ... که در آن هيچکس نتواند ديگری را مورد بهره کشی و ستم اقتصادی سياسي، مذهبي، جنسی و....قرار بدهد
درون جنبش سياسی ايران نيروها و عناصر کمونيست، مترقی و دمکرات بسياری مانند ما فکر می کنند. اما پراکندگی در ميان اين نيروها بسيار است. به باور ما اضطرار شرايط کنونی و «قدرقدرتی» نيروهای ارتجاعی و مخرب که صحنه را تيره و تار کردهاند، همکاری و همياری ميان نيروهای مردمی را بيشتر از هميشه طلب ميکند. ما فکر ميکنيم که قابليت و امکان شکلگيری جبهۀ متحدی از نيروهای مذكور در بالا، با دو محور عمدۀ «مبارزهای مردمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی/افشاگری و مبارزه عليه دخالتگريهای دولتهای بزرگ غربی و مشخصا آمريکا» وجود دارد.
ما زنانی ديگر تمامی نيروهای كمونيست، مترقی و دمكرات را به تلاش جهت ايجاد اين جبهه متحد فراميخوانيم. برای آغاز كار ميتوان بنا به شرايط سياسی و امنيتی داخل و خارج، امكانی واقعی يا مجازی برای گفتگو و تبادل نظر ايجاد كرد. در اين تبادلنظرها و گفتگوها به همنظری بيشتر خواهيم رسيد و در نتيجه به راهكارهای عملی و موثری جهت تحقق دوشعار بالا دست خواهيم يافت. ما دست هر نيرو و فرد مستقلی را كه دو شعار بالا را محور فعاليتهای خود قرار دهد ميفشريم و آماده همكاری هستيم.
زنانی ديگر
دی ماه 1390