شکنجه زنان در ال سالوادور
ليزا لوگر
تهيه و تنظيم:آزاده ارفع
۲۰۱۱
ليزا لوگر در سال 1990 در جريان بازديد خود از زندانی در ال سالوادور گزارشی تهيه کرده است که اهميت آن فراتر از شرايط زمانی ومکانی تهيه گزارش می رود. گزارشی مستند از خشونت های اعمال شده به شکل تجاوز گروهی به همه فعالين زن زندانی"جبهه آزادی بخش فارابونده مارتی"توسط ديکتاتوری نظامی وابسته به آمريکا. اين گزارش نشان می دهد که به ويژه فعالين زن عضو سازمان های چپ در آمريکای لاتين چه بهائ سنگين و غيرقابل جبرانی برای رهائی اين کشورها از يوغ ديکتاتوری های نظامي، که مجری اوامر برادر بزرگ شمالی خود بودند، پرداخته اند. متاسفانه بخشی از فعالين زن ايرانی که اکنون چشم به مرحمت ها و کمک های نهادهای وابسته به دولت آمريکا دارند چشم بر اين جنايت ها بسته اند. به بهانه روز جهانی منع خشونت عليه زنان بازخوانی اين تجربه ها می تواند مفيد و ياد آور بسياری از واقعيت ها باشد.
حاکمان مستبد برای حفظ قدرت دست به خشونت و نقض حقوق بشر می زنند. شکنجه گران نيز از بکار گيری شيوه های جديد و وحشيانه شکنجه دريغ نمی کنند. شکنجه هميشه با خشونت جنسی و تحقير همراه ميباشد. اما واقعيت اين است که زنان اين نوع شکنجه ها را شديد تر از مردان تجربه کرده اند. مردان فکر می کنند که بر زنانی که از نقش اصلی خود منحرف شده اند بايد فرمانروايی کنند، و به اين زنان ديگر به چشم دختر باکره،همسر؛ خواهر نگاه نکرده بلکه با آنان بعنوان يک فاحشه برخورد می کنند. به همين خاطر مردان برای خود اين حق را قائل می شوند که زنان را تنبيه ، تحقير کرده و بر آنان تسلط داشته باشند. برای زنان شکنجه جنسی بدترين نوع تحقير محسوب می شود که تا حدودی به نابودی شخصيت زنان می انجامد. در اين نوشته می خواهم در باره زنی به نام "لوز" از ال سالوادور سخن بگويم، که در اکتبر 1987 در زندان زنان "ايلوپونگو" او را ملاقات کردم. البته بايد گفت شرايط در ال سالوادور و زندان های آن از آن زمان به اين سو تغيير کرده است.
با اين نوشته نبايد بعنوان تشريح موقعيت زندانيان سياسی آن زمان برخورد شود بلکه بايد آنرا بر فراز شرايط زمانی و به عنوان شيوه خاصی از خشونتی که به زنان بعنوان زندانيان سياسی روا می شود، نگاه کرد.
بازديد از زندان ايلوپانگو
بعد از اين که من در در ورودی مدارک شناسايی خودم را تحويل دادم و بازرسی بدنی را پشت سر گذاشتم، توانستم وارد زندان زنان بشوم. ابتدا زنان به کمونی برده می شوند که همه زندانيان در آنجا روزهای يکشنبه بعد از ظهر خانواده های خود را ملاقات می کنند. چند قدم آن طرف تر آدم می توانست در قسمت چپ از دور پرچم * FMLNو علامت " COPPES " کميته زندانيان سياسی در ال سالوادور" و راه چمنزار به طرف زندانيان سياسی زير زندان زنان را ببيند.اين ها همه در يک قسمت ويژه قرارداشتند - زندان آنها به علت زلزله آسيب ديده وهنوز هم تعمير نشده بود- و زنان را در يک منطقه آزاد دور افتاده در چادر های متعلق به صليب سرخ مستقر کرده بودند . زمانی که من به ملاقات آنها رفتم 13 زن و 2 بچه در اين چادرهايئی که در اين قسمت قرار داشت زندگی می کردند. البته گاهی تعداد زنان و بچه های نگهداری شده در اين چادرها به چهل نفر نيز می رسيد.
زنان زندانی از آزادی هائی که زندانيان سياسی مرد داشتند محروم بوده با اين حال امتيازاتی بدست آورده بودند: نگهبانان غير از روسای زندان اجازه ورود به منطقه زندانيان سياسی زن را نداشتند. شبها زنان خود به نوبت نگهبانی می دادند برای آن که بتوانند از خطرتجاوز جنسی زندانيان زن جلوگيری نمايند. از زمان زلزله در سال 1986 محوطه زندان ديگر از فاصله دور قابل کنترل نبود با اين حال خطر فرار وجود نداشت و زنان زندانی در هيچ جا (حتی در پايگاهای پليس ملی) مانند زندان در امان نبودند.
آنها روزهای خود را با کار خياطي، بافتدگی و دوختن روميزی و... بسر می آوردند. توليدات زنان زندانی به فروش گذاشته شده و سود حاصل از آن به حساب ( COPPES) واريز می شد. از آن جايی که غذای زندان بی مزه، کم و حقيرانه بود آنها توانسته بودند از طريق خودياری راهی برای تامين مواد غذائی پيدا کنند. بر روی تکه زمينی که در محيط زندان د راختيار آنها گذاشته شده بود ذرت، حبوبات و سبزيجات کاشته و تعدادی هم بز نگهداری می کردند. سبزيجات به مصرف خودشان اختصاص می يافت و بخشا به ديگر زنان زندانی فروخته می شد. مغازه ای نيز که دارای اقلامی مانند چاي، کاغذ توالت ، شمع و ... نيز وجود داشت.پخت و پز و شست و شو با سازماندهی کار جمعی پيش برده می شد.
کار جمعی در ميان زندانيان زن بسيار مهم بود. همه زنان که به عنوان زندانی سياسی در "ايلوپانگو" بسر ميبرند ، " مرتکب کارهای خلاف شده بودند" برای مثال لوز: او به اتهام همکاری با جبنش چريکی چپ ال سالوادور(FMLN) بازداشت بود. او ده روز سراسر از وحشت را در بخش امنيت اداره پليس بسر برده و در آن جا بازجويی و شکنجه شده بود. علاوه بر بازجويی و شکنجه ، عنصر آزار و تجاوز جنسی نيز برای زندانيان زن وجود داشت. اين به اين معنی بود که مردان شکنجه گر خشونت جنسی خفته و تخيلات جنسی بيمارگونه خود را بر روی زنان زندانی تجربه می کردند. "لوز" بطور پی در پی لخت به بازجويی برده می شد. و هميشه با چشم های بسته مورد بازجويی قرار می گرفت تا نتواند شکنجه گران خود را بشناسد. بازجويان او را تهديد می کردند که اگر اعتراف نکند سيم خارداری را که روی چوب پيچانده بودند در آلت تناسلی اش فرو خواهند کرد. او می توانست سيم خاردار را زمانی که به موهاش می پيچاندند احساس کند . يکی از شکنجه گران آلت تناسلی کثيف و بد بوی خودش را به صورت وی می ماليد. اين ها هنوز کافی نبود. بازجويان به وی دارو و سرم تززيق می کردند تا دچار سرگيجه و ضعف عمومی شده و هنگامی که شب در چادرش به وی تجاوز می کردند قادر به دفاع از خود نشود. تجاوز به اين زن مبارز توسط 14 مرد برای چندين شب پی در پی ادامه داشت به طوری که " لوز" دچار خونريزی شديد شده و از ضعف توان تکان خوردن نداشت. او را بر روی صندلی چرخدار به دادگاه بردند جائی که از وی سئوال شد که آيا مورد شکنجه قرار گرفته است يا نه ؟! درحالی که وضعيت ظاهری وی آثار شکنجه را فرياد می زد." لوز" زمانی که مطمئن شد که دوباره به بخش امنيت پليس نخواهد رفت بلکه او را به زندان "ايلوپانگو" منتقل خواهند کرد شروع به افشاگری کرد. اما وقتی که او را مجددا سوار ماشين کردند متوجه شد که مسير حرکت همان مسير اداره پليس است. اما هنگامی که ماشين حامل وی به اداره پليس رسيد او را به ساختمان ديگر منتقل کردند. نگهبان زن زندان به وی قول داد که مواظب او خواهد بود تا هيچ مردی به اطاقش وارد نشود. " لوز" فقط زمانی خودش را در امنيت احساس کرد که به زندان ايلوپانگو در کنار رفقای خود منتقل شد جائی که خود زنان نگهبانی را به عهده داشتند.
" لوز" در زندان زنان ازهمه زنان هم بندی خود شنيد که آنها نيز همان سرنوشت وحشتناک را تجربه کرده اند و بدين ترتيب اميد وار شد که بتواند با اين تجربه تلخ به نحوی کنار بيايد. تجاوز، شکنجه و تحقير زخم های زيادی بر روح و روان " لوز" بر جای نهاده و خيلی چيز ها را در او شکسته بود."لوز" اميدوار بود هنگامی که دوباره به رفيق و دوست پسرش، که با دختر هشت ماهه شان به خارج فرار کرده بود، بهم می رسند دوست پسرش شرايط را درک کند و او دچار سرنوشت زنانی نشود که دوستان و همسرانشان پس از اطلاع از تجاوز جنسی شکنجه گران، آنها را ترک کرده اند.
تجاوز و خشونت جنسی يک خشونت سياسی است که به تحقير و نابودی روح و روان زندانيان سياسی می انجامد و حاکمان از اين حربه برای ادامه حيات خود استفاده می کنند. حتی آگاه به اين که تجاوز به عنوان يک حربه سياسی عليه زندانی به کار رفته است باز هم هضم اين تجربه تلخ را آسان نمی کند.
منبع : ليزا لوگر اوت 1990 از سايت اخبار آمريکای لاتين
*- FMLN "جبهه آزادی بخش فارابونده مارتی" سازمان چپ چريکی مارکسيستی در سال 1980 در آل سالوادور با شرکت پنچ سازمان چپ پايه گذاری شد و تا دوازده سال عليه ديکتاتوری نظامی حاکم بر آل سالوادور به نبرد مسلحانه پرداخت. از سال 1992 "فارابونده مارتی" به سازمان سياسی مبدل شد و به مبارزات به شکل سياسی ادامه داد. " موريچيو فونس" Mauricio Funes در پانزدهم مارس 2009 به عنوان کانديدای "فارابونده مارتی" در انتخابات رياست جمهوری آل سالوادور به پيروزی رسيد. دو ماه قبل از آن "فارابونده مارتی" در انتخابات محلی و ملی برنده شده و اکثريت کرسی ها را به خود اختصاص داده بود.