بحران ایدئولوژیک در مطالعات زنان ایرانی- پاسخی به گلبرگ باشی - شهرزاد مجاب، استاد، انستیتو مطالعات جنسیتی و زنان، دانشگاه تورنتو، کانادا

بحران ایدئولوژیک در مطالعات زنان ایرانی

پاسخی به گلبرگ باشی

شهرزاد مجاب، استاد، انستیتو مطالعات جنسیتی و زنان، دانشگاه تورنتو، کانادا

(از هشت مارس، شماره 13)

کنفرانس های بنیاد پژوهش های زنان ایرانی علاوه بر امکانی که هر ساله برای ارائه تحقیقات مربوط به مسائل زنان و تبادل نظر فعالین نظری و عملی جنبش زنان فراهم می آورد، محل تلاقی گرایشات متفاوت درون این جنبش نیز هست. رشد جنبش زنان ایران و رادیکال تر شدن مبارزات و شعارها، مسئله سیاست غالب بر کنفرانس های بنیاد را هر چه بیشتر مورد بحث و مجادله قرار داده است. کنفرانس امسال با حضور سخنرانی از ایران که علنا از جمهوری اسلامی دفاع می کرد و در مقابل اعتراض حاضرین، زنان انقلابی را مورد توهین قرار داد، به تشنج کشیده شد. این پیشامد، دریچه را به روی مباحث گوناگون از جمله بازنگری تعریف بنیاد، وظایف بنیاد، مفهوم پژوهش در جنبش زنان و مسائل کلان تر بازگشود. در این خصوص نوشته های متعددی که دربرگیرنده نظرات متفاوت در این زمینه است، منتشر شد و دو جلسه پالتاکی نیز به این مسئله اختصاص یافت. هر چند برخی از مطالب به کنفرانس های بنیاد و سیاست های غالب بر آن (هر چند گاها در پوشش سیاست زدائی) محدود می شد، برخی نیز بر مسائلی پایه ای تر انگشت گذاشتند.

نوشته شهرزاد مجاب از این جمله بود و ما بر آن شدیم که آنرا در اختیار خوانندگان هشت مارس قرار دهیم. این مقاله به زبان انگلیسی و تحت نام:

Ideological Crisis in Iranian Women’s Studies: A Response to Golbarg Bashi در تاریخ 21 اوت 2005 نگاشته شده است. مسئولیت ترجمه بعهده هشت مارس می باشد. برای کمک به فهم بهتر مطلب فوق، بویژه برای کسانی که در کنفرانس امسال بنیاد شرکت نکرده اند، خلاصه ای از گزارش فعالین هشت مارس از این کنفرانس  نیز ضمیمه این بخش شده است. – هشت مارس

من اخیرا از سفر به اردن، فلسطین، ترکیه و عراق برگشته ام. در این سفر به بررسی جنبش های زنان، تشکلات سیاسی زنان، سازمان های غیر دولتی (NGO) و رابطه بین فعالیت زنان در دایاسپورا (diaspora) و در تشکلات محلی در برنامه ریزی سیاست اجتماعی جنسیت پرداختم. کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران زمانی برگزار شد که من بین شهرها و روستاهای کردستان عراق و فلسطین در سفر بودم و حول این مسائل با زنان در سطوح مختلف، از زحمتکشان تا وزرا و متخصصین بحث و تبادل نظر داشتم. در بازگشت با کوهی از پیامهای الکترونیکی روبرو شدم که در میانشان «مشاهدات» گلبرگ باشی بود در مورد شانزدهمین کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان ایران بعلاوه پاسخ آذر شیبانی به وی. اخیرا نیز جواب گلبرگ به آذر را دریافت کردم که اشاره به مراودات دیگری در این زمینه داشت که هنوز آنها را ندیده ام.

آنچه مشوق من به اضافه کردن نظرم به این مجموعه مباحث است، ربط برخورد گلبرگ به حوادث، عکس العمل ها و رفتارها در این کنفرانس با مشاهدات خودم از «صحنه جنسیت» در برخی مناطق خاورمیانه است، مناطقی که بعنوان منطقه جنگی شناخته شده اند. در آغاز اجازه دهید چارچوب مباحث خود را روشن نمایم. من بعنوان یک مارکسیست – فمینیست در تئوری و متد تحقیق خود بین «ظاهر» و «ماهیت» پدیده ها تمایز قائل می شوم، یک برخورد همه جانبه و دیالکتیکی به مطالعه روابط اجتماعی اتخاذ می کنم و رهائی زنان از ستم پدرسالارانه و استثمار فئودالی و سرمایه داری را محور کار آکادمیک / سیاسی خود قرار می دهم. من بحث گلبرگ را از این دیدگاه مطالعه می کنم و به آن جواب خواهم داد. بنابراین آنچه می خوانید تلاش من برای روشن کردن بحثها، انتقادات و پیشنهادات گلبرگ برای بهبود کار سازماندهی کنفرانس سالانه بنیاد پژوهش های  زنان ایران در آینده است.

1) انتقادات گلبرگ به کنفرانس بنیاد عمدتا موضوعاتی چون سازماندهی، مدیریت و نحوه برخورد افراد را در مجموع در بر میگیرد. هر چند همه این مسائل در برگزاری موفقیت آمیز یک کنفرانس بسیار مهم اند، ولی مسائلی مربوط به شکل و فرمالیته می باشند. اما «مشاهدات» گلبرگ بیشتر به مسائلی چون محتوا، سیاست و ایدئولوژی می پردازد. مطالعه سطحی مقاله گلبرگ تحت نام «بحران در مطالعات زنان ایرانی» (تارنمای گویا نیوز، 15 جولای 2005) این تصویر را می دهد که او از برخوردهای نامناسب و مجادلات برخی شرکت کنندگان بسیار رنجیده است و ادعا می کند که این حرکات اخلال گرانه، اهانت آمیز و نشانگر عدم تحمل نظرات دیگران بودند.  او می نویسد: «به اعتقاد من برخوردی که در کنفرانس وین شاهدش بودیم، مسئله ای بسیار جدی است و باید آن را مورد بازبینی قرار داد و به بحث گذاشت. ما نمی توانیم (تاکید از نویسنده) زنان را از شرکت و تاثیرگذاری در این کنفرانس باز داریم!» فراخوان «گفت و گو»، «تحمل» و «بازبینی» (مفاهیمی که مرتبا در نوشته گلبرگ تکرار می شوند) درواقع بر بستر سیاست (نئو)-لیبرال فمینیستی طرح می شود، سیاستی که مبلغ «خواهری» (sisterhood)، «شرکت دادن» (inclusion)، و «تواناسازی» (empowerment) در سطح محلی و جهانی بوده و مفاهیمی چون «اصالت صدا» (authenticity of voice)، «بازنمائی» (representation)، «جایگاه» (location)، «موقعیت» (positionality) و «شبیه هم بودن» (identicalness)  را تبلیغ می کند. فمینیست های نئولیبرال، و از آن جمله بسیاری از زنانی که در رهبری سازمان های غیر دولتی ملی و بین المللی قرار دارند، نسخه ای را ارائه می دهند که جنگ روزافزون علیه زنان را به نقض حقوق بشر و دمکراسی تقلیل می دهد، تو گویی در دموکراسی های موجود زنان به رهائی دست یافته اند. آنها فکر می کنند که اگر زنان و فمینیستها بتوانند رفتار مناسب، نظر مثبت و «باریک بینی» پیشه کنند و به «مذاکره» و «گفت و گو» پیشه کنند، می توانند اعمال قدرت مرد بر علیه زنان و تمام خشونتی که این اعمال قدرت به همراه دارد را مهار کنند و یا حتی از بین ببرند. همانطور که طی قرن ها زنان مجبور بودند از قواعد پدرسالارانه نزاکت و برازندگی پیروی کنند، امروز هم فمینیستها باید چنین کرده و به اصول مذاکره پدرسالارانه و مدرنیستی گردن بگذارند. حال که فمینیسم در غرب به مراتب بیشتر از شرق مورد حمله قرار گرفته (مراجعه شود به Hammer 2000 بررسی آنتی فمینیسم در فرهنگ عمومی و آکادمیک شمال آمریکا)، گلبرگ توصیه می کند که از «فمینیسم های لهجه دار» پیروی کرده و مبلغ «پلورآلیسم ایده ها» شویم. تو گویی فمینیستها مسئول یکنواختی سرمایه داری یا پدرسالاری اسلامی اند. «فمینیسم لهجه دار» می خواهد به زور به ما بقبولاند که خشونت سیستماتیک بر علیه زنان، در شرق و در غرب، در داخل و خارج زندان های دولتی و خانگی را می توان با رفتار مناسب و از طریق «مذاکره» با نظم کهن پدرسالاری پایان داد. گلبرگ در نظراتش درباره بنیاد پژوهش های زنان ایران برنامه ای برای مطالعات زنان ایرانی پیشنهاد می کند که در بهترین حالت از پروژه منسوخ فمینیستهای لیبرال یعنی به چالش گرفتن ساختار قدرت مرد از طریق «دیالوگ مسالمت آمیز»، تعلیم و تربیت لیبرالی و رفرم  وضع موجود فراتر نمی رود. او نمی بیند که وضعیت کنونی کشمکش جنسیتی در خاورمیانه و سراسر جهان، جنگی پدرسالارانه بر علیه زنان است. در واقع گوئی که هیچ کشمکشی موجود نیست. انگار اعمال قدرت جنسیتی نتیجه نفاق، سوءتفاهم، افراط گرایی یا محاسبات غلط است. انگار ابعاد عظیم جنگ جاری پدرسالارنه علیه زنان – جنگی که هر کس حتی اگر فقط در معرض رسانه های گروهی بزرگ هم باشند نمی تواند منکرش شود – بر گلبرگ تاثیر فکری و سیاسی نگذاشته است.

او آداب معاشرت (ادب، احترام به عقاید مخالف و غیره) را با نوع خاصی از رژیم سیاسی که به دمکراسی لیبرالی معروف است (من به آن نام « دمکراسی بورژوائی » می گذارم) قاطی کرده است. بحث من این است که این دو – یعنی رعایت ادب و دمکراسی لیبرالی – دو چیز متفاوتند. خود من سعی می کنم در مناسباتم با دیگران از کلام مناسب، رفتار صحیح، ادب و احترام استفاده کنم، اما به روشنی اعلام می کنم که هیچ احترامی به  مواضع، جهان بینی ها و ایدئولوژی های سکسیستی، نژاد پرستانه، امپریالیستی، شوونیزم ملی، یا هوموفوبیک قائل نیستم. بعلاوه، من نمی خواهم ادب را با باور به دمکراسی هم تراز قرار دهم بلکه سعی می کنم که پشت هر برخورد مودبانه، اعمال قدرت (جنسی، طبقاتی، نژادی و غیره) را شناسائی کنم. گلبرگ تلاش می کند که ادب را از همه آثار قدرت مردانه بری بنمایاند. به نظر می رسد که از نظر او ادب و قهر مانعة الاجمعند. از نظر من که دیالکتیکی به مسائل نگاه می کنم، ادب (در یک جامعه پدرسالار) و قهر با یکدیگر همزیستی می کنند (همان ضرب المثل فارسی «با پنبه سر بریدن»). البته درست است که در محافل آکادمیک، پارلمان و محیط هائی از این دست، بخصوص در کشورهای اروپای شمالی و اسکاندیناوی، درجه بالائی از تحمل موجود است. ولی حتی جوامع فئودالی جهان و از جمله ایران نیز برای تضمین ادب و احترام در مناسبات روزمره و رو در رو موازین رفتار عریض و طویلی به وجود آوردند. و البته، هم در جوامع فئودالی و هم جوامع پدرسالار مدرن، ادب پدیده ای جنسیتی است و بمثابه شکلی از اعمال قدرت مردانه عمل می کند.

رژیم بورژوا دمکراتیک حقوق فردی مسئله ای مربوط به سیاست است و نه طرز رفتار در محدوده یک کنفرانس. مودب بودن بدین معنا نیست که در مقابل آنچه که برایمان سوال برانگیز است ساکت نشسته و بصورت منفعل آن را قبول کنیم. اگر هدفی از «گفت و گو» نداشته باشیم، اگر نتیجه اش ایجاد تغییر در وضعیت جنسیتی موجود نباشد، اگر فقط شما نظر خود را بگویید و من نظر خود را، دست آوردمان چیست؟ آیا این به معنای ابدی کردن وضع موجود نیست؟ زمانی که دو طرف مقابل نابرابرند، هدف از «مذاکره»، اگر منجر به تغییر در موقعیت قدرت نشود، چیست؟ گلبرگ در پاسخ به آذر شیبانی حاضر به «مذاکره» نیست و موضع ضد نقادانه، ضد چپ و ضد فعالین خود را محکمتر و با زبان توهین و خشونت تکرار کرده است. من هیچ اثری از تحمل و احترامی که انتظار می رفت گلبرگ در دمکراسی های بورژوایی سوئد و انگلستان یاد گرفته باشد، نمی بینم.

ولی بدتر از جنسیت زدایی از ادب، این است که گلبرگ آداب معاشرت را با دمکراسی یا باور به دمکراسی مخلوط می کند. نتیجتا اگر زن فعالی بر سر یکی از مخالفینش، که می تواند فعال دیگری هم باشد، فریاد بزند، معنی اش این است که او دمکراسی را قبول ندارد و یا «تجربه دمکراسی ندارد». این موضع به معنی انکار این واقعیت است که بسیاری از سیاستمدارن غربی (نازی و غیر نازی) که کشتار دسته جمعی مردم را سازمان دهی  کردند، و حتی مردم عادی که در کشتار سیاهان آمریکا شرکت داشتند در مناسبات خود با دیگران، در روابط روزمره و رو در رو بسیار مودب و مهربان بودند.

بنظر می رسد که از نظر گلبرگ، دمکراسی هیچ مختصات طبقاتی نداشته و هیچ ربطی به ساختارهای اجتماعی، مثلا سرمایه داری، ندارد. من هم مثل دیگر فمینیستهایی که گلبرگ انها را مورد نقد قرار داده یا بهتر بگویم به آنها حمله می کند، بدین باورم که فمینیسم لیبرال به مقصود خود رسیده است. این فمینیسم که آغازش به قرن هجدهم بر می گردد، خواهان اصلاحات قانونی جهت تصحیح مرد سالاری بود و به آنچه طلب می کرد رسید، هر چند که این نتیجه دو قرن مبارزه زنان ومردان، سوسیالیستها، آنارشیستها و لیبرالها بود. رژیم پدرسالار با خشونت بسیار علیه اعطای حق رای به زنان مبارزه کرد. دمکراسی لیبرالی با سافرجت ها (هواداران حق رای زنان) وارد «مذاکره» نشد، «تحمل» از خود نشان نداد؛ حق رای زنان به دمکراسی لیبرالی تحمیل شد. امروز در اتحادیه اروپا، آمریکای شمالی و حتی دولت هایی مثل ترکیه، بین دو جنسیت برابری قانونی و حقوقی وجود دارد. اما قدرت پدرسالاری با وجود «تحمل»ی که تجویز می کند، هر ساعت و هر دقیقه مرتکب خشونت علیه زنان می شود. اگر گلبرگ و مربیانی که لیست کرده است نمی توانند فراتر از محدوده های دمکراسی بورژوائی بروند، من فقط می توانم بگویم که پدرسالاری بورژوایی صدای جدیدی در این نسل «فمینیست های لهجه دار» یافته است. همانند نسل های قبلی فمینیستهای لیبرال، این جمع  جدید دمکراسی و دیکتاتوری را مانعة الجمع تلقی می کند. در پرتو تراژدی 11 سپتامبر2001، ادعای اینان از فمینیستهای قرن هجدهم عقب می افتد، چرا که امروزه در گهواره دمکراسی بورژوائی (بریتانیا و آمریکا)، بالاترین ارگان دمکراسی یعنی پارلمان خواهان تعلیق دمکراسی می شود و لزوم استقبال «شیطان کوچکتر» در مقابل شیطان بزرگتر یعنی تروریسم، در محافل آکادمیک تئوریزه می شود. اگر فمینیسم لیبرال دو قرن پیش سیاستی انقلابی بود، اکنون به بازتولید نظم پدرسالار کمک می کند.

2 – گلبرگ با تعصب به مفاهیم مردانه - فئودالی دانش آکادمیک یا موقعیت «تحقیقاتی» برخی از زنان نویسنده ایرانی می چسبد. افراد آکادمیکی که گلبرگ نام برده، بجز معدودی استثنا، قرائت های گوناگونی از فمینیسم (نئو) لیبرال را تبلیغ می کنند که تقریبا همیشه در اصطلاحات پسا ساختارگرایی و شاخه های مختلف آن پنهان است. شکی نیست که در دستگاه آکادمیک همیشه بر سر مبارزات عدالت اجتماعی اختلاف نظر بوده، اما معمولا فقط اقلیتی از استادان طرف فقرا، برده ها ، دهقانان، زنان و «زیردستان» بوده اند و این اقلیت معمولا مورد آزار دستگاه آکادمیک قرار گرفته اند. جنبش های دانشجوئی متفاوت عمل کرده اند و کمک های شایانی به مبارزاتی چون الغای برده داری یا علیه تجاوز آمریکا به ویتنام کرده اند. من در اینجا بعنوان یک فرد باسابقه درون دستگاه آکادمیک صحبت می کنم. این محققین چه ارائه می کنند که این چنین برای گلبرگ با ارزش است که حاضر میشود به کسانی که دنبالشان نمی افتند توهین کند؟ برای من بعنوان یک فمینیست این یک تراژدی واقعی است که می بینم چگونه این «فضیلت فمینیستی» آکادمیک یوغی شده بر زنان در مناطق جنگی خاورمیانه و بویژه در فلسطین، عراق و افغانستان. زنان در سراسر «جهان سوم» دارند همان آزادی ها و حقوق محدودی را هم که داشتند از دست می دهند، و این بار این مسئله تحت لوای پروژه های «تواناسازی زنان» (women empowerment)، «غالب سازی جنسیتی» (gender mainstreaming) و پروژه های دیگری چون «گفت و گو» و «مذاکره»  است که همه از زرادخانه تئوریک فمینیست های آکادمیسین نشئت می گیرد.

اجازه دهید صادقانه بگویم سابقه آکادمیک و سیاسی برخی از مربیان گلبرگ مایه شرم دانش فمینیستی و جنبش های زنان ایرانی است. فعالین فمینیست ایران (بجای فعالین فمینیست ایرانی) چه در تبعید و چه در ایران با واقعیت ناهنجار پدرسالاری  فئودالی- مذهبی- سرمایه داری رژیم اسلامی و بهمین ترتیب با پدرسالاری بورژوا دمکراتیک غرب تا بدان حد آشنایی دارند که با نتایج کار میدانی بی مایه و سازشگرانه ای که جسته و گریخته و تحت مراقبت امنیتی تئوکراسی اسلامی انجام شده، منحرف نشوند. فمینیست های مارکسیست و منتقد خدمات شایانی در نقد شیوه برخورد پوزیتویستی و تجربه گرایانه به تحقیق کرده اند و غالبا آن را بعنوان یک متد کهنه و پیش پا افتاده مورد بحث و بررسی قرار داده اند. تولید دانش یک عرصه مبارزه قدرت است. تولید دانش بی طرفانه نیست و همیشه باید به چالش کشیده شود. برای من شور، تعهد سیاسی، برخورد نقادانه و شوقی که فعالین نسبت به کارهای آکادمیک من نشان می دهند الهامبخش است. گاهی صراحت انتقاد، صداقت و جهت دهندگی انتقاد فعالین تکان دهنده است. من از شیوه برخورد آنارشیستی به پروسه تولید دانش دفاع نمی کنم. من برخورد همه جانبه و دیالکتیکی به فعالیت و تحقیق را پیشنهاد می کنم. گلبرگ از شیوه منفعل و از هم گسیخته دفاع می کند. او به بی طرفانه بودن تولید دانش معتقد است و به دانش آکادمیک بعنوان منشا حقیقت می نگرد. در نگرش او جایی برای جنبش های اجتماعی (در این مورد جنبش های زنان) بعنوان یک منبع قابل اتکاتر و مهمتر دانش، موجود نیست. فمینیسم مارکسیستی، همچون دیگر چارچوب های انتقادی، ادعای دانش بی طرفانه عینی را بطور موثر رد کرده است.

در پایان، اجازه دهید با یک ملاحظه شخصی بحث را پایان دهم. از نظر احساسی، من نوشته گلبرگ را عمیقا دردناک یافتم. او به زنانی که بر چسب های «غیردمکراتیک»، «رادیکال های همیشگی» یا «رادیکال های چپی» می زند، با خصومت، تنفر و تندی برخورد می کند. به نظر می رسد که بر خلاف آرزویش، این خود گلبرگ است که زنان بیشتری را «به قربانگاه عوامفریبی و ایدئولوژی ها و فعالیت های قشری می برد.» من با آذر شیبانی در تشخیص اینکه کلام گلبرگ اهانت بار، تحقیر آمیز و تقلیل گراست، موافقم. جای تاسف است که مشاهده می کنیم در پاسخ به آذر سطح تحمل گلبرگ در رابطه با نظرات دیگر بسرعت تحلیل می رود. کلام او خشن تر، طردگرانه، متفرعن و نخبه گرا است. بحث های نادرست، غیرمنطقی و غلط بسیاری در نوشته های گلبرگ موجود است که نیازمند وقت بیشتری است و من اکنون قادر به پرداختن به آنها نیستم. امیدوارم این تبادلات به بالا بردن کیفیت کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایرانی در سال بعد کمک کند.

www.8mars.com