چرا شعله های خشم زنان در تمامی مبارزات بازتاب دارد؟
لیلا پرنیان
این سخنرانی که در جلسه کلاب هاوس سازمان زنان هشت مارس به مناسبت روز جهانی زن در 6 مارس 2022 ارائه گردید، برای درج در نشریه هشت مارس ویرایش شده است.
هشت مارس روز جهانی زن، روزی که نماد مبارزه زنان در سراسر جهان است را به همه شما دوستان و رفقای حاضر در این جلسه، به همه زنان در سراسر جهان، به زنان مبارز و انقلابی که زندگیشان را وقف راه رهایی زنان کردند، به همه مردان مبارزی که از امتیازات ویژه مردانه جامعه طبقاتی گسست کردند و برای آزادی و رهایی زنان کوشیدند، درود میفرستم!
درود میفرستم به زنان مبارزی که در افغانستان در برابر طالبان زن ستیز و اربابان امپریالیستیشان استوار ایستاده اند!
درود میفرستم به زنان زندانی سیاسی در ایران که مبارزاتشان را سرفرازانه در زندان ادامه داده اند!
دورد میفرستم به خانوادههای جانباختگان به ویژه به مادران جانباخته که با مبارزات الهام بخششان نقش مهمی را در آگاه کردن مردم از جنابات رژیم بر عهده گرفته اند!
با تشکر از سه سخنران عزیز مرجان افتخاری، صدیقه محمدی و فروغ آزادمنش که نکات مهم و با ارزشی را در رابطه با مبارزات زنان زندانی سیاسی، نقش زنان در مبارزات معلمان و فاز نوین مبارزات زنان در افغانستان پیش گذاشتند.
همه میدانیم که جمهوری اسلامی از همان ابتدایی که به قدرت رسید با اجباری کردن حجاب، به زنان اعلام جنگ کرد. جنگی نابرابر و بسیار سازمان یافته. زنان هم در برابر این جنگ به شدت زن ستیزانه اعلام ایستادگی کردند. در همین راستا زنان، در 8 مارس 57 به مدت 6 روز در مقابله با فرمان حجاب اجباری یکی از با شکوهترین و قدرتمندترین مبارزات را براه انداختند و ارتجاع تازه به قدرت رسیده را به عقب نشینی وادار کردند. این مبارزه و نحوه برخورد زنان به فرمان حجاب اجباری و زاده شدن جنبش نوین زنان، سنگ بنایی شد برای پیشبرد مقاومت و مبارزه زنان علیه حجاب اجباری و هم چنین گسترش دامنه جنبش زنان.
در واقع بذری که زنان از طریق مبارزاتشان علیه حجاب اجباری در 8 مارس 57 در دل جامعه کاشتند، با ادامهیابی نسل به نسل زنان و مبارزه و مقاومتشان به اشکال گوناگون علیه حجاب اجباری، بذر کاشته شده توسط زنان سال 57، آبیاری شد و با تغییر شرایط عینی جامعه در مقطع دی 96، شکوفه داد. عطر و بوی خوش این شکوفه با لغو حجاب اجباری در بلندای سکوی خیابان انقلاب توسط ویدا موحد و ادامهیابی آن توسط زنان دیگر، در کل جامعه پیچید. در حقیقت، این حرکت خلاف جریان زنان با به زیر پا گذاشتن قانون حجاب اجباری، رژیم هار و ضد زن جمهوری اسلامی را در صحنه عمل به مصاف طلبید و بعد از چند دهه مبارزه و مقاومت علیه حجاب اجباری، شکست ایدئولوژیک رژیم را اعلام کرد. از طرف دیگر این شکل نوین مبارزه، خط بطلانی را بر تفکراتی کشید که سالها موعظه میکردند که موضوع حجاب اجباری موضوع مهمی نیست و یا موضوعی مربوط به همه زنان جامعه نیست. در عین این که این حرکت پیشرو به طور قدرتمندی به رژیم اعلام کرد که ما آمدهایم به شکل رادیکالتری مبارزاتمان را ادامه دهیم. پس: بجنگ تا بجنگیم.
روحیه مبارزه جوئی به ویژه در خیزش آبان 98، به قول رژیم، زنان نقش «میان داری و میدان داری» یعنی نقش رهبری را در بسیاری از محلات در شهرهای کوچک و بزرگ بر عهده داشتند. از آن زمان، زنان در اکثر مبارزاتی که از جانب اقشار و طبقات مختلف علیه رژیم پیش رفته، شرکت داشتند. شرکت زنان در مبارزات، فقط از زاویه تعداد وسیع آنان نیست، بلکه نقش موثر و مهم آنان در چگونگی پیشروی این مبارزات اهمیت بسزایی دارد.
حضور پر قدرت و سهم بالای زنان در تمامی مبارزات نشان از این دارد که آنان به درجات قابل توجهی از زیر سایه مردان در مبارزه خارج شده اند. مسلما این تغییر حتی در شکل اولیه آن، ضربهای است به تفکرات پدرسالارانه در جامعه، اگر چه این اول کار است و زنان میتوانند و این پتانسیل را دارند که هر چه بیشتر از تفکرات مردانه، فرهنگ پدرسالارانه که در جنبشها و سازمانها هم عمل میکند، بیرون آیند تا بدین گونه به گسستهای رادیکالتر و عمیق تری، هم در بین زنان و هم در بین مردان دامن زده شود.
اما سئوال این است که چرا جمهوری اسلامی یک جنگ دائمی را علیه زنان در تمام طول حیات ش پیش برده و در هر شرایطی سرکوب زنان را از دستور کار خود خارج نکرده است؟
با تغییراتی که خصوصا در سی سال گذشته در زیر بنای اقتصادی به وجود آمده و سرمایه داری رشد بیشتری نسبت به گذشته کرده است، ضرورت بیرون آمدن زنان و سهم گرفتن در عرصهی فعالیتهای گوناگون هم بیشتر شد و تعداد وسیعیای از زنان وارد اجتماع و بازار کار شدند. تعداد قابل توجهی از زنان به تحصیل و مدارج بالای دانشگاهی دست پیدا کردند. واضح است که این تغییرات بر بستر یک تغییر بزرگتر برای ریشه کن کردن پایههای ستم بر زن که از طریق یک انقلاب واقعی میتوانست صورت بگیرد، انجام نشده است. در نتیجه یک وضعیت متضادی را به وجود آورده است. گسترش فعالیتهای اجتماعی زنان در جامعه، به اشکال سنتی و عقب مانده ستم بر زن، ضربه وارد کرده است. این ضربه برای یک رژیم اسلامی که قرار بود هر چه بیشتر زنان را با قوانین و سنت و خرافهی دینی تحت سلطه مردان قرار دهد، قابل قبول نبود و نیست. به همین دلیل، رژیم تمام تلاش خود را به کار گرفت که بتواند از زاویه گسترش دامنهی قوانین ضد زن، گسترش نیروهای سرکوب گر مخصوص زنان و… این تضاد را به خشنترین و زن ستیزترین شکل ممکن به نفع خود حل کند.
جمهوری اسلامی در تمام طول 43 سال گذشته، علاوه برستم و خشونتهای سازمان یافته دولتی، به طور کاملا حساب شده و برنامه ریزی شده در گسترش خشونتهای اجتماعی و خانگی توسط مردان بیش از پیش پا داد و قانونا از آنان حمایت کرده است. به همین دلیل هم شاهد این هستیم که قتل زنان تحت نام «ناموس و شرف و آبرو» از جانب سرداران رژیم به طور علنی حمایت و مورد استقبال قرار میگیرد. چون از نظر رژیم گسترش فرهنگ پدرسالارانه در تار و پود جامعه، آنان را قادر میکند هر چه عمیقتر و گستردهتر زنان را در چارچوب مناسبات و روابط ستم و استثمارشان به بند کشند و این گونه کل جامعه را در انقیاد خود قرار دهند.
اما باید به این امر مهم نیز توجه داشته باشیم که زنان تنها مورد خشونت و ستم جنسیتی واقع نمیشوند، بلکه تبعات افزایش شکاف طبقاتی مثل بیکاری، بیخانمانی، فقر مطلق، تاثیرات تخریب محیط زیست، بیآبی و بسیاری از مسائل دیگر، بیش از سایر اقشار و طبقات بر دوش اکثریت زنان که کارگر و زحمتکش هستند، سنگینی میکند. زنان ملیتهای تحت ستم علاوه بر مجموعه این ستم ها، از ستم ملی هم در رنج اند.
درهم تنیدگی ستم جنسیتی و ستم طبقاتی و برای زنان ملیتهای تحت ستم همراه با ستم ملی، زنان را به شدت انفجاری و خشمگین ساخته است. بروز این خشم و انفجار، هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی در همه خیزشها و مبارزات گوناگون قابل رویت است. این آن دلیل اصلی است که چرا شعلههای خشم زنان در تمامی مبارزات بازتاب دارد.
حضور چشم گیر زنان در میدان مبارزه و جنگ خیابانی برای رژیمی که به مدت بیش از 4 دهه تلاش کرد از طریق فرهنگ و سنت پدرسالارانه، حجاب اجباری و قوانین ضد زن مبتنی بر شریعت اسلامی و با سرکوب وحشیانه و سیستماتیک، زنان را به موجوداتی ضعیف و متکی به مردان بدل بکند، به درجات بالایی با شکست روبرو کرد و این مساله برای رژیم گران تمام شده است. به همین دلیل هم روز به روز قوانین زن ستیزانه را گسترش میدهد، فعالین زن حوزههای مختلف مبارزاتی را دستگیر و زندانی میکند؛ زنانی که حجاب از سر برداشتن را به حبسهای طولانی مدت محکوم میکند تا از یک طرف انتقام اش را از کل زنان بگیرد و از طرف دیگر، رعب و وحشت را در کل جامعه ایجاد کند. سرکوبهای وحشیانه این دوره رژیم در این راستا قرار دارد. ولی این ترفندها به ویژه در شرایط کنونی به درجات بالائی کاربردش را از دست داده است. در همین دوره زندانیان سیاسی و به طور مشخص زنان زندانی سیاسی با تمام فشارها، شکنجه برای اعتراف گیریهای اجباری، مدت طولانی قرار دادن آنان در سلولهای انفرادی و… با شجاعت و جسارت که بازتاب دهنده تغییر شرایط عینی جامعه است، مبارزاتشان را از درون زندانهای مخوف ادامه داده اند. کل این شرایط است که سران رژیم هم مجبور به اعتراف شده اند که: زنان نقش تعیین کنندهای را در سرنگونی آنان بر عهده گرفته اند.
باید به این نکته اشاره کنم که، جنگ نابرابری که جمهوری اسلامی از زمان قدرت گیری علیه زنان تا کنون پیش برده؛ هنوز تمام نشده است. چرا که این رژیم کماکان بر مسند قدرت سیاسی، نظامی، امنیتی، زندانها و دستگاه قضاییاش تکیه دارد. اما این هم واقعیتی است که رژیم در نزد تودهها مشروعیتی ندارد و همان طور که قبلا نیز اشاره شد، زنان نقش مهمی در ضربه زدن به مشروعیت رژیم با پیشبرد مبارزه و مقاومتشان در طول 43 سال گذشته بر عهده داشتند.
موضوع مهم دیگری که باید تاکید کنم این است که شرایط عینی جامعه تغییر قابل ملاحظهای کرده است. در واقع امکان تعیین تکلیف نهایی با این رژیم بسیار قابل تصورتر و عینیتر شده است. جنبشها هم چون جنبش معلمان، کارگران و مبارزات هر روزه اقشار و طبقات تحت ستم و ضد رژیم در حال گسترش است. مبارزات خانوادههای دادخواه به ویژه مادران دادخواه، مبارزات زندانیان سیاسی، مبارزات هنرمندان متعهد و… با ایستادگی و نهراسیدن از سرکوبهای رژیم، نقش مهمی را در ایجاد فضای خواست تغییر انقلابی به وجود آورده است. زنان در ایجاد این فضای مبارزاتی و خواست تغییر رادیکال نقش بسزایی بر عهده داشته اند.
این شرایط یعنی از یک طرف از دست دادن پایگاه و مشروعیت رژیم در بین مردم و از طرف دیگر فضای مبارزاتی و نقش جنبشها و مبارزات گوناگون، نفرت و انزجار عمیق زنان و اکثریت مردم از رژیم، ذخیره و پتانسیل مهمی را برای نیروهای انقلابی به وجود آورده که بتوانند با اشاعه رویکرد انقلابی و اتخاذ متدلوژی صحیح در میان زنان و به طور کلی در بین مردم ستمدیده و سازماندهی و متشکل کردن آنان در تشکلات تودهای و شکل دادن به جبهههای مبارزاتی گوناگون و مورد نیاز انقلاب، جهشهای مهمی را در روند مبارزات در خدمت به ایجاد آلترناتیو انقلابی فراهم کنند.
پا به پای شکل گرفتن یک آلترناتیو انقلابی، شرایط بیش از پیش برای یک انقلاب عمیق و ریشهای در جامعه به وجود میآید. قدر مسلم با چنین رویکرد و متد انقلابیست که زنان به شکل انبوه یکی از کنشگران اصلی این انقلاب خواهند بود. انقلابی که معیارش برای ساختن جامعه نوین، رهایی زنان از ستم جنسیتی و به طور کلی رهایی همه انسانها از از هر شکل از ستم و استثمار است.
خلاصه این که:
شرایط عینی جامعه تفاوت کرده، روحیه مصاف طلبی بالا رفته، ترس از رژیم و دستگیری و زندان به مراتب پائین آمده است. همه این اوضاع، شرایط مناسبی را شکل داده که زنان بتوانند با طرح شعارهائی که بیان زن ستیزی رژیم را در خود منعکس میکند را در مبارزات گوناگون پیش بگذارند. طرح خواستهای زنان در مبارزات مختلف از اهمیت بالایی برخوردار است. چرا؟ چون هم عامل مهمی در جلب تعداد وسیعتری از زنان به مبارزه میشود، هم نقش متحد کنندهای را در میان زنان بازی میکند و هم این که ادامهیابی آن باعث میشود که خواست زنان در جامعه فراگیر شود. در عین این که طرح خواستهای زنان در مبارزات و جنبشهای مبارزاتی به رادیکالیسمشان کمک میکند. منظور از کمک کردن به رادیکالیسم جنبشها و مبارزات با طرح مطالبات زنان و به طور مشخص مخالفت با حجاب اجباری، این است که به درجاتی پدرسالاری موجود در جنبشها را نشانه میرود و این امر باعث میشود که نوک پیکان مبارزه تودههای ستمدیده علیه رژیم به طور واقعی تیزتر شود.
تا زمانی که زنان به شکل مستقل برای خواستههای خود در مبارزات گوناگون پافشاری نکنند، تا زمانی که خواستههای زنان در جنبشهای گوناگون طرح نشود و برای بدست آوردن آن مبارزه جدی در نگیرد، عملا به معنای این است که ستم بر زن که یکی از پایههای اصلی سیستم ستم و استثمار جمهوری اسلامی است، پا بر جا باقی بماند.
مگر میتوان با جنبههای مختلف ستم و استثمار جمهوری اسلامی مبارزه کرد اما به موضوع ستم بر زن که نیمی از جامعه را در بر می گیرد و این رژیم با تمام قوا برای حفظ و تعمیق آن در طول 43 سال جنگیده را دست نخورده باقی گذاشت؟
اما چرا و به چه دلیل زنان علیرغم حضور و نقش پر رنگشان در مبارزات گوناگون خواستههای خود را پیش نمیگذارند؟ علتش به عوامل گوناگونی مرتبط است. اما دو عامل اصلی، مانع از حضور سازمان یافته و برنامه ریزی شده زنان در مبارزات جاری است: یکی از اصلیترین کمبودها، عدم وجود تشکلات انقلابی زنان است. دومین مانع که ربط مستقیمی با کمبود اول دارد این است که نفرت زنان از تجربه انقیادشان - با این که باعث شده که بخش قابل ملاحظهای از آنان در مبارزات گوناگون حضور فعالی یابند- با آگاهی و دانش انقلابی در مجموع عجین نشده است. وجود تشکلات رادیکال زنان عامل تعیین کنندهای است، در بالا بردن سطح آگاهی زنان از علل ریشهای ستمی که هر لحظه به آنها روا میشود و دستیابی به راه برون رفت از این ستم. در نتیجه داشتن تشکلات انقلابی زنان باعث میشود که زنان متشکل بتوانند به شکل فکر شده در مبارزات گوناگون سهم گرفته و خواستههای خود را نیز در شعارها، سخنرانیها و… با برنامه پیش بگذارند.
هر چقدر زنان با سازمانیابی و هدایت یک گرایش انقلابی در مبارزات شرکت کنند، هم شرایط برای جلب بیشتر زنان و متشکل کردنشان فراهم میشود، هم تاثیر بسزایی بر کل جنبش انقلابی میگذارند و هم این که به رژیم ضربه حساب شدهتری وارد میکنند.
باید این موضوع مهم را در نظر داشته باشیم که زنان، هم با قدرت دولتی روبرو هستند و هم با قدرت مردان و مبارزه برای از بین بردن این قدرتهای مسلط بر زندگی زنان کار آسانی نیست. برای مبارزه در این راستا، باید تشکلات رادیکال و مستقل و تودهای با افق رهایی زنان شکل بگیرد تا بتوانند تعداد عظیمی از زنان را به مبارزه و دخالت آگاهانه ترغیب کنند.
روی این نکته هم تاکید کنم که ما نمیتوانیم از زنان و یا سایر اقشار و طبقات که به طور خود به خودی و به خاطر نفرتشان از جمهوری اسلامی دست به مبارزه میزنند انتظار یک حضور سازمان یافته، با شعارها و خواستههای برنامه ریزی شده انقلابی را داشته باشیم. حضور این چنینی در مبارزه نیاز به تدارک قبلی از جانب نیروهای انقلابی را دارد. از همین رو وظایف ما و هم کسانی که با این رویکرد به زنان و جایگاه مبارزات زنان در مسیر رهایی از هر شکل از ستم و استثمار نگاه میکنند، این است که در این راستا سختتر بکوشیم.
به سر انجام رساندن همه این وظایف مهم و تعیین کننده و با این رویکرد است که به مبارزات زنان سمت و سوی صحیح میدهد و باعث میشود که زنان درک و آگاهیشان را از دوست و دشمن انقلاب بالا برده و اجازه فرصت طلبی و مصادره 43 سال مبارزه و مقاومت نسل به نسلشان را به هیچ فرد و جریانی ندهند.
در شرایط فعلی و ملتهب بودن جامعه، در شرایطی که خواست تغییر از هر پرز جامعه بیرون زده، در شرایط نبود آلترناتیو انقلابی، در شرایط نداشتن تدارک آگاهانه چه در جنبش زنان و چه در سایر جنبشهای اجتماعی، همه این ضعفها و کمبودها باعث شده است که شرایط برای مسموم کردن افکار مردم در دفاع از انواع و اقسام نیروهای ارتجاعی و وابسته به قدرتهای امپریالیستی هموارتر شود. برای همین هم بادهای سمی از هر طرف وزیدن گرفته و تلاش دارند، نفس مبارزاتی زنان و سایر اقشار و طبقات را مسموم کنند. این هم باید در نظر داشته باشیم که بخشی از این نیروها همان کسانی هستند که به طور خاص در جنبش زنان تلاش داشتند زنان و جنبش زنان را به ذخیره جریانات دو خردادیها و به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتی بدل سازند، در شرایط کنونی هم در تلاشند از جنبش زنان و مبارزاتشان به عنوان وسیلهای در خدمت به منافع خود و طبقهشان استفاده کنند. سمی که این دوره به خاطر تغییر شرایط جامعه و تغییر روحیه مردم این نیروها تلاش دارند به مردم و به زنان و جنبش زنان تزریق کنند. این است که به آنان حقنه کنند که نهایتا کاری از دستان بر نمیاد و بهتر است به مراکز قدرت جهانی اتکا کنید تا بتوانید از شر جمهوری اسلامی خلاص شوید. این نیروهای طبقاتی ارتجاعی طرفداران امپریالیستهای آمریکایی مثل سلطنت طلبها و مجاهدین و افراد فرصت طلب نان به نرخ روز خور، هم و غمشان این است که به مردم بقولانند که شما محکوم به زندگی در این نظام جهنمی هستید و راه دیگری جز انتخاب بین بد و بدتر یعنی بین جمهوری اسلامی و امپریالیستها وجود ندارد. همان دیدگاه و رویکرد ارتجاعی که قبلا به مدت بیست سال مقابل جنبش زنان میگذاشتند که راهی جز انتخاب بد و بدتر یعنی بین اصلاح طلبان و اصولگراها ندارید.
افشای این تفکرات ارتجاعی به این امر مهم کمک میکند که زنان و به طور کلی مردم هر چه بیشتر قادر به تشخیص دوست و دشمن خود در امر مبارزه باشند. در این صورت است که جنبش انقلابی نیز پیشروی میکند.
سخنام را با این جمله تمام میکنم که:
قدر مسلم مسیر اولیه برای رهایی زنان از کانال سرنگونی رژیم عبور میکند، اما پیشبرد مبارزه متشکل و آگاهانه زنان علیه ستم جنسیتی یکی از عرصههای مهم این مسیر را تشکیل میدهد. در واقع وجود یک جنبش رادیکال و سازمان یافته و قدرتمند زنان همراه با سایر جنبشهای مبارزاتی و سازمان یافته، در چگونگی سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی نقش تعیین کنندهای را بازی میکند.
از نشریه هشت مارس شماره ۵۶
ژوئن ٢۰٢٢ / بهمن ١۴۰۱