زن ستيزی يا زن سوزی ؟
زينب اسمعيلی
در پی افزايش فشار حاکمان، برای تفکيک و تبعيض جنسيتی در جامعه، هر روز شاهد وضع قوانين جديدِ ضد زن، و ظلم روزافزون قضات دادگاهها، عليه زنانيم. فشارهايی که در سطح وسيعی در جامعه اِعمال می شود و قوانين مردسالارانه ای که بعضاً باعث سست شدن بنيان خانواده ها ميگردد، مانند اخذ مجوز از دادگاه، برای ازدواج مجدد مردها و قوانينی از اين دست که حتی باعث شده دادستان ايران، محسن اِژه اي، جايزه جهانی چماق را به نام خود ثبت کند. اين روزها علاوه بر قوانين تبعيضی و زن ستيزانه در ايران؛ از قبيل: حق ارث، ديه زن، حق طلاق و قيميت کودکان و غيره، شاهد هجوم وسيعتری از سوی سران حکومت، عليه زنانيم که از جمله ميتوان به پوشش زنان، ممنوعيت ورود زنان به برخی از مکانهای عمومي، محروميت زنان از تحصيل و تفکيک جنسيتی در بسياری از اماکن، از جمله دانشگاهها، پارکها، بانکها و وسايل حمل و نقل عمومی بيان کرد. در حال حاضر نيز در ايران ورود زنان به برخی از اماکن، از جمله بيمارستانهای خاتم الانبياء، بقيه الله و چند بيمارستان ديگر، بدون چادر مشکي، حتی برای زنان بيمار و اورژانسی نيز مقدور نميباشد و از پذيرش آنان خودداری ميگردد.
حال پرسش اين است که اينگونه محدوديتها و سلب آزاديهای فردی در جامعه، با چه هدفی دنبال ميشود و چه تأثيرات روانی برای جامعه در پی خواهد داشت و اينکه چگونه بايد با اين پديده مبارزه کرد؟
سست شدن بنيان خانواده ها، يکی از ارمغانهايست که حاکمان ضدزن رژيم، برای ايران به ارمغان آورده اند و ايران را در بالاترين پله های آماری طلاق در جهان قرار داده اند و نيز روزانه صدها نفر با درخواست طلاق به دادگاهها کشيده می شوند و در آنجا نيز زنان با ظلم مضاعف قضات، مواجهند.
در بسياری از موارد، قضات با ديدن خانواده های جوانِ در حال از همپاشي، به بهانه های مختلفی از قبيل نصيحت و يا شنيدن دلايل؛ بدون ترس از حضور شوهر، زنان را به خلوت کشانده و شروط بيشرمانه ای را پيش پای آنها قرار می دهند تا با حکم طلاق آنها موافقت کنند! متاسفانه زنانی هم که سرپرستی خانوادۀ خود را بر عهده دارند، در ايران از شرايط بسيار نامطلوبی برخوردارند. چرا که به علت هزينه های روزافزون و کاهش درآمد و افزايش بيکاري، اکثر آنها نمی توانند به خانوادۀ سابق خود برگردند و در کنار پدر و مادر و يا برادر و خواهر خود زندگی کنند و به ناچار مجبور به انجام کارهای سخت در جامعه ميشوند و برای سير کردن شکم خود و فرزندانشان مجبورند از نظافت در خانه ها، تا تکدی گری در خيابانها، به هرگونه خفتی تن در دهند. در اين بين بسياری از افراد، با آگاهی از وضعيت آنان و عدم حمايت قانون از اين قشر و با توجه به نياز آنها، سعی در سؤاستفاده و استثمار آنها به هر نحوی دارند.
بايد توجه داشت که اينگونه فشارها بر جامعۀ زنان و به تبعۀ آن بر خانواده ها، عواقب وخيمی در پی خواهد داشت، که از جمله می توان، به سرخوردگی قشر جوان جامعه، بخصوص دختران جوان اشاره کرد. تحقيات کارشناسان و پژوهشگران دانشگاههای مختلف در ايران، از گسترش خودکشی و خودسوزی در بين زنان و دختران جوان سخن می گويد. متأسفانه تحت قوانين زن ستيزِ حاکم بر کشور، اِعمال آپارتايد جنسی و شرايط بسيار سخت و خشنی که بر زندگی زنان حکم می کند، زنان و دختران جوان بسياري؛ که از يافتن راه نجات از اين شرايط عاجزند، از روی ناچاری و بعضاً بعنوان اعتراض، دست به خودکشی ميزنند. هم اينک ايران؛ در آمار خودکشی زنان، رتبۀ سوم جهان را پس از چين و هندوستان، که بيش از يک ميليارد نفر جمعيت دارند، بخود اختصاص داده است. به گفتۀ منابع پزشکی و مدافعان حقوق زنان، در کردستان بطور متوسط، روزانه يک زن دست به خودسوزی می زند و دليل بيشتر اين خودسوزيها، شرايط سخت و خشن حاکم بر زندگی زنان و مشکلات خانوادگی می باشد.
اکنون بيش از سه دهه است که موارد خودکشی و خودسوزی زنان در ايران اوج گرفته و هر از گاهی در رسانه ها نيز انعکاس پيدا ميکند و عمده ترين دلايل آن عبارتند از: مشکلات خانوادگي، اعتقادات مذهبي، ازدواجهای زودهنگام، ازدواجهای اجباري، فقر و مشکلات اقتصادي، ناديده گرفتن حقوق فردی و اجتماعی زنان و گاهاً ترس از مجازاتهای بيرحمانه حاکمان شرع.
حال اينکه حکومت، با اعمال اينگونه فشارها و تبعيضها، در صدد ايجاد يأس و نااميدی در بين قشر زنان، و تسلط خودش بر آنان می باشد، تا علاوه بر تبديل جامعه زنان به يک کالای جنسي، برای تأمين نيازهای نفسانی خود، درصدد منزوی کردن اين قشر جامعه از فضای عمومی اجتماع، به عنوان يک عنصر خطر بالقوه برای اعتراضات مدنی و سياسي، باشد. مسئله ای که در صورت تحقق، بيش از نيمی از فشارهای سياسی و اعتراضات جامعه را خاموش ميکند. ولی آيا راه مبارزه با چنين اهدافي، سکوت و يا پناه بردن به پستوی خانه ها، و يا خودکشی و خودسوزی می باشد؟ عدم تسليم به شرايط نا برابر و اسارت آور، نبايد به خودآزاری و تحقير و فرار از ظلم به پستوی خانه ها، ختم شود. بلکه بايد به اعتراضی گسترده و تلاشی مضاعف برای تغيير، مبدل گرديده و بايد کوشيد تا اين مناسبات، از طريق يک مبارزه متحد و متشکل، تغيير پيدا کند. کاری که شايد در گام اول بسيار دشوار به نظر آيد ولی بايد آگاه بود که سير اين مسير بسيار ساده و آسانتر از آغاز کردن آن می باشد. زنان ايران بايد به اين باور برسند که تفاوت انسانها نه بر اساس جنسيت، بلکه با توجه به بينش و فهم و نگرش آنان مشخص می گردد. مقوله ای که بسياری از زنان بر آن واقفند ولی از بيان و طلب آن هراس دارند.
20 شهریور 1390
منبع: روشنگری