یک جمعبندی وچند مقاله در بارهی کار خانگی
نقل از سایت زنانی دیگر
http://otherwomen.gizmomash.com
فهرست مقالات:
- یک کار میدانی در بارهی کار خانگی
- کار خانگی فقط بدون دستمزد نیست
- در بارهی کار خانگی
- پیرامون ایدهی پرداخت دستمزد به کار خانگی
یک کار میدانی در مورد کارخانگی
جزوهای که ملاحظه میکنید نتیجهی کار تحقیقی آماری در جامعه کوچکی از زنان ایران است. جمعیتی حدود 300 نفر که تلاش شده ترکیبی از اقشار و طبقات مختلف زنان باشد (از نظر سن، تحصیلات، موقعیت های اجتماعی و ….)
سوالات پرسشنامه طوری طرحریزی شده که بتوان گزینههای انتخابی از سوی زنان پرسش شونده را در سه حوزهی اقتصادی، اجتماعی و روانشناسی دسته بندی کرد.
الف – حوزه ی اقتصاد:
در این حوزه 85 – 75 درصد زنان معتقدند:
کار خانگی کاری است گسترده (شامل آشپزی، نظافت، خرید، مهمانداری، رسیدگی به آموزش و بهداشت فرزندان، رسیدگی به سالخوردگان خانواده و همسر). این اکثریت معتقدند کار خانگی، کاری است اقتصادی و مولد که دیده نمی شود. حدود 85% زنان ارزش مادی (دستمزد) کار خانگی را بیش از 400 هزارتومان در ماه تعیین کرده و 10% معتقد بودند که با هیچ مزدی نمیتوان این خدمات و خستگی ناشی از آن را جبران کرد.
تقریبا 100% زنان معتقدند که کار خانگی آنان با کار مشابه که در بازار به وسیلهی مردان انجام میشود هیچ تفاوتی ندارد (آشپزی و نظافت و …) اما جامعه برای آن ارزش آماری و مالی قایل نیست.
80% پرسش شوندگان دولت را طرف اصلی خود دانسته و معتقدند که از کار بی مزد زنان گرچه همسر و خانواده سود میبرند ولی در نهایت کارفرما و دولتها به نفعشان است که نیمی از جمعیت (زنان) خدماتی مجانی به نیمی دیگر(مردان) بدهند تا هزینههای دولت کاهش یافته و سود بیشتری نصیب سرمایهداران شود.
برای برون رفت از این شرایط ناعادلانه 80% پرسش شوندگان موافق با پرداخت دستمزد بودند و 20% عقیده دارند که پرداخت دستمزد، تقسیم جنسیتی موجود را حفظ کرده و نقش زنان را بعنوان خانه دار تحکیم می بخشد.
ب – حوزه های اجتماعی و روانشناسی:
95% پرسش شوندگان معتقدند که جامعه با تاکید به فرهنگ مردسالار و سنت و دین، توجیهگر اصلی نقش آنان بوده و از کودکی دختران را برای پذیرش نقش فرودست آماده میکند؛ و در شرایط حاضر نیز رسانهها و قوانین بشدت بر طبل ناگزیر و ابدی بودن این نقش برای زنان میکوبند.
نمایهی نگرش زنان به وابستگی خود:
نقش مادر و همسر
اطاعت زن از مرد
خانه داری به عنوان وظیفه
همه ی موارد
18%
6%
70%
زنان عدم آگاهی خود از ریشهی اصلی این نابرابری را دلیل تداوم شرایط موجود دانسته و تشنهی شنیدن و خواندن مطالب علمی و موثق در این زمینه هستند.
نکته ی جالب اینکه حدود 60% زنان کار خانگی را وظیفهی ازلی و ابدی ندانسته، 30% آنرا بعنوان وظیفهی اصلی و 10% اظهار بی اطلاعی کرده اند.
90% پرسش شوندگان، جامعه را محکوم میکنند چون به خواستههای آنان بطور جدی توجه نمیشود و حتی در رسانهها (بخصوص تلویزیون) کارآکتر زنانی که کوچکترین اعتراضی به وضع موجود خود میکنند را به تمسخر میگیرند.
18% زنان به خاطر وظیفهی کار خانگی فرصت مطالعه و تفریح شان صفر است، 70% بسیار کم و فقط 12% درصد فرصت کافی برای این امور دارند.
85% زنان ابراز کردهاند برغم تلاش برای استقلال مالی و رهایی از وابستگی اقتصادی به همسر، کار خانگی وظیفهی اصلی است و کار بیرون از خانه نقش دوم و فرعی محسوب میشود.
نمایه ی علاقه ی زنان به فعالیت های خارج از خانه:
مطالعه و کارهای هنری و ورزشی
کار حرفه ای و درآمد زا
مطالعه و کارهای هنری و ورزشی و کار حرفه ای و درآمد زا
هیچکدام
23%
19%
47%
11%
100% زنان خود را در معرض داوری همسر، فرزندان، بقیه فامیل و حتی زنان دیگر می بینند و طبیعتا از این که او را همسری مهربان و باگذشت و خانهدار و آشپزی ماهر قلمداد کنند احساس رضایت میکنند. ولی بلافاصله در سوال بعدی که احساس آنها در نهایت و در پایان روز پس از پایان کارخانگی چیست، 90% پاسخ دادهاند که دچار روزمرگی شده و احساس افسردگی میکنند.
87% زنان علت وابستگی مالی زنان به مردان را تقسیم جنسیتی کار و فرهنگ مردسالار میدانند و فقط 13% علت وابستگی را نداشتن تحصیلات و تخصص زنان دانستهاند. در پاسخ به پرسش “نوع کار خانگی” 82% آنرا یکنواخت، بی پایان و کسالت آور ارزیابی کرده و 18% آنرا خلاق دانستهاند.
نمایه ی نگرش زنان به وابستگی و خانه داری:
اطاعت زنان
عدم استقلال در همه امور زندگی
تحمل و سکوت
هر سه مورد
5%
14%
1%
80%
85% زنان پرسش شونده ناآگاهی و نداشتن تشکل و اتحادیهی مستقل زنان (اعم از شاغل و غیرشاغل) را عوامل اساسی برای ماندن در وضع موجود دانستهاند. 90% زنان خانهدار (غیرشاغل) خود را وابسته به شوهرهایشان میدانند و 80% این عده میگویند که مجبورند در حوزههای مختلف زندگی تابع همسر خود باشند و به او تمکین کنند و این شرایط باعث آزردگی روحی و ایجاد افسردگی در آنان میشود. این ارقام در مورد زنان شاغل که کارهای خانگی را انجام میدهند نیز، البته با درصد کمتری، صدق میکند. اما خستگی و فشار بر گروه دوم به مراتب بیشتر است.
در پاسخ به این سوال که “چرا بین زنان خانه دار همبستگی وجود ندارد”؟
30% گزینهی “چون کار خانگی کاری است فردی که در انزوا انجام می شود” را انتخاب کرده اند. 30% نبود همبستگی و اتحادیه و 10% رقابت بین زنان فامیل و نزدیکان را عامل اصلی دانستهاند و 60% زنان گزینه “همهی موارد” را انتخاب کرده اند. (بعضی از زنان بیش از یک گزینه را انتخاب کردهاند).
این مسئله نشان میدهد برغم تمامی تبلیغات شبانه روزی و استفاده از اهرمهای فرهنگ سنتی و دین، زنان به وضعیت خود نگاهی واقع گرایانه دارند.
در پرسشنامه سوالی آمده که طی آن نظر زنان را در باره ی تاسیس آشپزخانه، رختشوی خانه و مهد کودکهای اشتراکی بعنوان جایگزین کار خانگی جویا شده است. 54 % موافق، 29% مخالف و 17% گزینه ی “نمیدانم” را انتخاب کردهاند. بررسی اینگونه آرا در میان زنان نشان میدهد که کار خانگی بشکل کنونی معضلی بسیار جدی است.
آخرین سوال پرسشنامه دو گزینه را در برابر زنان قرار میدهد:
آیا تساوی حقوقی و قانونی بین زنان و مردان با حفظ موقعیت کار خانگی برای زنان زمینه را برای برابری کامل آنها تحقق می بخشد؟
35% جواب بله و 65% جواب خیر دادهاند.
جالب است زنان ما برای محو کار خانگی بعنوان استثماری پنهان زیر زرق و برق وظیفهی مقدس مادری و همسری، عزم خود را جزم کردهاند.
این که کار خانگی کاری است بدون دستمزد در جامعهای که ساختار آن بر اساس کار مزدی است تناقضی آشکار و مورد پذیرش عموم بعنوان امری طبیعی است.
از دیر باز و تا همین اواخر قرن گذشته بیشتر مردان نظریهپرداز از طیفهای سیاسی گوناگون و با هر دیدگاهی که در مورد تمایز دولت / جامعه داشتهاند، جدایی زندگی خانوادگی از جامعه و محدود کردن زنان به خانواده را پذیرفتهاند. نظریههای ادام اسمیت و هگل، کانت و میل، روسو و نیچه و … یک دنیا با هم فرق دارد اما تمام این دانشمندان متفاوت به طور حیرتانگیزی متفاوت در مورد زنان جبهه واحدی را تشکیل می دهند.
آنان بر این باورند که محدود شدن زن به خانواده و اطاعت وی از شوهر، به لحاظ عرفی و قانونی ریشههای طبیعی دارند و زنان فطرتاً برای فعالیتهای سیاسی و اقتصادی در خارج از خانه مناسب نیستند.
اما برخی نظریه پردازان معاصر تدریجاً فرض پستتر بودن زنان نسبت به مران را کنار گذاشته و برخی دمکراسیهای لیبرال قوانین ضد تبعیض تصویب کردند تا دسترسی زنان به تحصیل، اشتغال و پستهای سیاسی ممکن گردد. با این حال این قوانین ضد تبعیض برابری جنسیتی به ارمغان نیاورده است.
ما معتقدیم برابری اینگونه بدست نمیآید که مردان نهادهای اجتماعی را بر اساس نیازهای خودشان بسازند و آنگاه هنگام انتخاب افراد برای مشاغل به جنس آنان توجه کنند. همانطور که در جوامع سرمایهداری بسیاری مشاغل صرفاً مردانه تلقی میشود. مردان بیشتر موقعیتهای شغلی ارزشمند جامعه را از آن خود کردهاند و زنان به طرز نامتناسبی به کارهای نیمهوقت و کم درآمد روی آورده و بسیاری از آنان از لحاظ اقتصادی به مردان وابسته شده اند. مسئلهی مهم اینست که از همان روزی که قوانین کار تنظیم شد، جنسیت نقش مهمی در آن داشت، به این معنا کار را عمدتا به کسی می دهند که مسئول مراقبت از بچهای نباشد. این ناسازگاری که میان پرورش بچه و کار دستمزدی به وجود آورده اند، عمیقاً به نابرابریهایی در حق زنان منجر شده است. نتیجه این که در جایی که بیشتر درآمد خانه از کار مزدی تامین میشود زن که کارهای بدون دستمزد خانه را انجام میدهد برای دسترسی به کلیهی امکانات به مرد وابسته است. پس میبینیم که تمام جایگاه ها و موقعیتهای مهم جانبدارانه تنظیم شدهاند و زنان مورد تبعیض قرار میگیرند زیرا زنان با گزینشی بین خانواده و شغل روبرو هستند؛ نه به این علت که افرادی متعصب خودسرانه کارها را به مردان میسپارند بلکه به این خاطر که کل جامعه به طریقی سیستماتیک هنگام تعریف مشاغل و امتیازات و …. به مردان ارجحیت میدهد. این بنوبهی خود به فرهنگی منجر میشود که در آن مردانگی با کسب درآمد، و زنانگی با ارایه خدمات جنسی و خانگی به مردان و پرورش بچهها تعریف و تداعی میگردد.
بنابراین هنگامی که مرد و زنی ازدواج میکنند موقعیت اجتماعیاشان برای کسب درآمد متفاوت است و این اختلاف طی دوران زندگی مشترک بیشتر میشود. زیرا مرد تجربههای ارزشمندی به دست میآورد و زن که خارج از زندگی مشترک نقطه اتکایی ندارد، در صدد تحکیم ازدواج برمی آید و بدان وابسته میشود و همین به مرد اجازه میدهد تسلط بیشتری اعمال کند. در زندگی مشترک، مرد بر زن که از لحاظ اقتصادی موقعیت برابری با مرد ندارد، غالب میگردد. پس تحمیل نابرابری جنسیتی حاصل نظام سلطهی مردانه است، که تحت آن تفاوتهای جنسیتی در توزیع امکانات دخالت داده میشود و زنان را بطور سیستماتیک از آن مزایا محروم میکند. در داخل خانوادهها اگر زنان حتی شغل تمام وقت بیرون از خانه داشته باشند باز هم بیشتر کارهای خانه را انجام میدهند. به این کارها اصطلاحا شیفت کاری دوم زنان شاغل می گویند. تحقیقات نشان میدهد که حتی شوهران بیکار از زنانی که 40 ساعت در هفته بیرون از خانه کار می کنند، کمتر کار خانه را انجام میدهند.
فرهنگ ما برای کار زنان و هرآنچه به زنان ربط پیدا میکند، قدر و اهمیتی قایل نیست. تبعیض جنسی در کار خانگی و در ارزیابی آن مشهود است و در مکاتب سلطهجو منظور از عدالت، عدالت میان مردان بعنوان نمایندگان خانواده است و به دنبال عدالت در حوزه ی خصوصی (نهاد خانواده) نمیروند.
چرا آزادی خواهانی که در حوزههای علمی، مذهبی، فرهنگی، اقتصادی با سلسله مراتبهای تحمیلی مخالفت می کنند همین کار را در حوزه ی خانواده انجام نمی دهند؟ بدون شک بخشی از پاسخ اینست که مردان به زیر سوال بردن تقسیم جنسی کار، که خود از آن بهره میبرند، علاقهای نداشته و ندارند.
آنهایی که از آزادی انسان در مشارکت زندگی اجتماعی دم میزنند به این توجه نکردهاند که زندگی خانوادگی بر اساس اصول برابری و رضایت بنا نشده و مناسبات زندگی خانوادگی مانع دسترسی زنان به سایر اشکال زندگی اجتماعی میشود.
بنابراین، رفع تبعیض در خانواده بسیار مهم است. فمینیست ها بر این اعتقادند که برابری جنسی باید از مبارزه با تبعیض در عرصههای عمومی فراتر رفته و به مسئلهی کار خانه در عرصههای خصوصی بپردازد. جنبش زنان برای دستیابی به برابری در همهی عرصهها نیاز به بازنگری و تقسیم بندی مجدد کار خانگی دارد.
بقول “کارول بیتمن”: فمینیسم تماماً راجع به دوگانگی میان امر عمومی و امر خصوصی است.
چرا باید حاصل ازدواج برای مردان و زنان تا این اندازه متفاوت و نابرابر باشد؟ تمایل به تشکیل خانواده نباید مانع اختیار کردن شغل و حرفه باشد. اگر ازدواج عواقب محدود کنندهی اجتناب ناپذیری برای کار و حرفه دارد، مرد و زن باید بطور یکسان آن محدودیت ها را متحمل شوند.
برای برون رفت از این شرایط دو راهکار پیش روی است:
الف: پرداخت دستمزد.
ب: اجتماعی کردن کار خانگی.
الف: پرداخت دستمزد
این راهکار شاید در جنبش زنان هواداران بسیاری دارد. مبنای استدلال این فمینیستها این است که کارخانگی در جامعهسرمایهداری کاری مزدوری است که مزد به آن تعلق نمیگیرد وخواستار پرداخت دستمزد از جانب سرمایهداری به این بیگاری هستند. این تقاضا میتواند باعث بسیج زنان و تشکل آنان در حول محور دستمزد برای کارخانگی شود و گامی در جهت ارتقای آگاهی و اتحاد زنان باشد، اما پرداخت دستمزد به کارخانگی نه تنها باعث لغو کار خانگی نخواهد شد، چه بسا که باعث ابقا آن نیز خواهد شد. زیرا برغم اینکه زنان در این شرایط بابت کار خانگی مزد میگیرند اما همچنان در چارچوب خانه اسیرند و کار خانگی برای زنان ابدی و نهادینه میشود و فرصتهای اجتماعی را برای پرورش استعدادها و تحقق آرزوهای فردیشان از دست میدهند. در بیرون از خانه و در کنش با زنان و مردان و همچنین نیروهای حاکم بر جامعه است که زنان میتوانند به درکی درست تر از موقعیت شان در گذشته، حال و آینده برسند. در بیرون از خانه و در چالش های مداوم فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه است که جایگاه واقعی خویش را می یابند. پرداخت دستمزد صرفا کمکی است به کسب استقلال نسبی اقتصادی زنانی که فقط خانهداری میکنند و در کل فقط میتواند بنیهی اقتصادی آنان را قویتر کند.
ب: اجتماعی کردن کار خانگی
این راه حل استراتژیک از سوی جریانات رادیکال جنبش زنان پیشنهاد شده و پیگیری میشود و شدیداً با مخالفت قدرتهای گوناگون، حکومتها، نهادهای مذهبی، نهادهای مردسالار و قدرت مدار روبرو بوده است. گرچه زنان هم بطور نسبی هنوز نظر مساعدی به این آلترناتیو پیدا نکردهاند.
طرفداران اجتماعی کردن کار خانگی تاکید دارند با پیدایش و گسترش آشپزخانه و رختشوی خانه و مهد کودک های عمومی، زنان وابستگی خود را به چهار دیواری خانه از دست داده و فرصتهای مناسبی برای شرکت موثر در عرصههای عمومی و استفاده از حقوق شهروندی بدست خواهند آورد. نمونههایی از این مراکز در برخی کشورها تاسیس شده است.
“مری استیونس هولند” فمینیستی بود که تحت تاثیر بازدید از یک جامعهی اشتراکی فوریهای در فرانسه به فکر تاسیس مراکز مشارکتی تربیت کودکان افتاد. او بعدها به کمک یک مهندس معمار نقشههایی برای منطقهای مهاجرنشین تهیه کرد که در آن اصول زندگی تعاونی و انجام کارهای خانه بصورت اشتراکی رعایت شده است.
فمینیست ها تاکید زیادی برای ساختن محلههای مشابه با امکانات اجتماعی کردن کار خانگی دارند.
پیوست 1
تعداد فرزندان
سن
تحصیلات
جنس
بیشتراز 3
3
2
1
هیچ
بالای 60
51تا60
41تا50
31تا 40
20 تا 30
زیر18
فوق لیسانس
لیسانس
فوق دیپلم
دیپلم
زیردیپلم
4%
42%
27%
13%
5/1%
24%
29%
22%
39%
32%
17%
زن
7%
40%
مرد
88% پرسش شوندگان متاهل، 9% مجرد و 3% مطلقه یا بیوه بودهاند.
پیوست 2
ساعات اشتغال به کارخانگی در 24 ساعت
تا 3 ساعت
تا 6ساعت
تا 9 ساعت
تا 12 ساعت
15 ساعت وبیشتر
16%
36%
9%
15%
کار خانگی فقط بدون دستمزد نیست!
به نظر مارکس مزد واقعی برای هر گروه از کارگران در هر دورهی مشخص تاریخی ثابت است و به زعم او این مقدار، حداقل لازم معیشت در هر مرحلهی تاریخی است و بنابراین ارزش کالای نیروی کار، برابر است با مقدار زمان کار مجردی که درمجموعهی کالاهائی که این حداقل لازم برای معیشت در هر مرحله را تشکیل میدهند. مارکس مصرف کارگران برای بازتولید نیروی کار را فقط شامل کالاهائی میداند که با مزد خریداری میشوند. و آن را شامل مصرف ارزشهای مصرف که توسط خانواده- زن- تولید میشود نمیداند. فمینیستهای معاصر با توجه به کار خانگی و نقش آن در حفظ و تجدید تولید کالای نیروی کار، دستمزد کارگر را نه بهای حداقل معیشت بلکه کمتر از آن میدانند و آن را برای تجدید تولید کالای نیروی کار، به طور روزمره از یک نسل به نسل دیگر، کافی نمیدانند. به عبارتی فمنیستهای معاصر معتقدند که کارخانگی زن بدون مزد میماند.
مزید براین زنان با حضور در کار تولیدی (عرصه عمومی) بیش از آن که آزاد شوند- آن طور که انگلس پیشبینی میکرد- خود را با وظیفهیی دوگانه مواجه دیدهاند: کار در عرصهی عمومی برای دستمزد اولیه و ادامه کار خانگی بدون مزد در عرصهی خصوصی. عدهای از رادیکال سوسیال فمنیستها با نقد بر ایدئولوژی تقسیم جنسیتی کار و پذیرش وعدههای لیبرالی مبنی بر حقوق برابر برای زنان، تقاضای دستمزد برای کار خانگی و تضمین در آمد سالانه برای زنان میکنند و اینکه این امر چه تاثیری بر اقتصاد میگذارد هنوز از جانب آنان تبیین نشده است. اما باید پرسید که اولا جامعه سرمایهداری قادر است وعدههای لیبرالی خود مبنی بر برابری حقوقی برای زنان راجامه عمل بپوشاند؟ و آیا حاضر است به زنان بابت کار خانگی دستمزد بدهد؟
عدهای عنوان میکنند که بورژوازی با طرح چنین خواستی از جانب جنبش زنان تحت فشار قرار گرفته و مجبور میشود امکانات رفاهی برای زنان فراهم کند و گامهایی درجهت اجتماعی کردن کار خانگی بردارد. امکاناتی همچون مهدکودکها، رختشویخانههای عمومی، آشپزخانههای عمومی و غیره. اما این استدلال بر دو فرض نادرست بنا شده است: اولا فرض اینکه جنبش زنان آنقدر قدرت دارد که بتواند دولت سرمایهداری را مجبور کند، اگر جنبش زنان آنقدر قدرت داشته باشد که بتواند دولت سرمایهداری را مجبور کند چرا باید به جای شعار اجتماعی کردن کار شعار تقلیلگرایانهی دستمزد به کار خانگی را بدهد و فرض دوم این است که بورژوازی میخواهد و یا میتواند کار خانگی را اجتماعی کند. اما بورژوازی همواره ترجیحش این است که به جای تن دادن به عناصر سیستمی که با سیستم و مناسبات سرمایهداری در تضاد است، مثل اجتماعی کردن کار خانگی و تحلیل بردن نهاد خانواده – که یکی از ارکان اساسی نظام سرمایهداری است- در صورت اجبار به راهکارهایی تن بدهد که در سیستم مورد توافقش خوانائی داشته باشد. و پرداخت دستمزد به کارخانگی (بدون مزد) در واقع همان روابط کار مزدوری حاکم در جامعه سرمایهداری است. در حالی که شعار اجتماعی شدن کار خانگی فراتر از نظام کار مزدوری سرمایهداری میرود. آیا طرح شعار پرداخت دستمزد به کار خانگی تاییدی دوباره بر سیستم کار مزدوری نیست؟
«بسیاری از نظریهپردازان مارکسیست نظرشان بر این است که «فرمانبرداری جنسی» ناشی از تقسیم کار جنسی است که تحت نظام سرمایهداری به شکل افراطی در جدائی بین واحد خانگی و واحد صنعتی در جریان عمومی اقتصاد خود رانشان میدهد. یعنی با ظهور سرمایهداری صنعتی جریان عمومی کار به دو واحد مجزا منشعب شد: واحد خانگی و واحد صنعتی. و این انشعاب در پروسهی کار، در نیروی کار نیز انشعابی ایجاد کرد که تقریبا در راستای جنسی بود: زنان در واحدهای خانگی، مردان در صنعت»(1) آیا با دستمزد دادن به کار خانگی این تقسیم جنسی کار جاودانه نخواهد شد؟ آیا فرمانبرداری زن خانه دار با گرفتن دستمزد ملغی خواهد شد؟ آیا جاودانه کردن کار خانگی زنان را از دخالت در سیاستگذاری و تصمیمات کلان اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی حذف نخواهد کرد؟
کار خانگی فقط کار بدون مزد نیست که راه حلش پرداخت دستمزد باشد. بدون مزد بودن آن فقط یکی از مولفههای این پدیده پیچیده و چند وجهی است.
علاوه بر اینکه در ارزشیابی ارزش افزوده (ارزش مبادله) به حساب نمیآید، ویژگیهای زیر شاید فقط برخی از پیچیدگیهای آن باشد:
1. همانطور که گفته شد باعث تقسیم جنسی کار و فرمانبرداری زن در خانه و ایضا دراجتماع میشود.
2. خانه به عرصهخصوصی تبدیل شده و زنان از دخالت در تصمیمگیریهای کلان جامعه حذف میشوند.
3. از آنجا که تقسیم جنسیتی کار نه انتخاب آگاهانه زنان بلکه تحمیل مناسبات و سیستم اقتصادی- اجتماعی است، باعث از خود بیگانگی در زنان میشود. کلیت آن کاری از خود بیگانه و غیرخلاق است گرچه برخی از فمنیستها معتقدند که لحظات خلاقی نیز در کار خانگی وجود دارد.
4. تسری این تقسیم جنسیتی کار به جامعه باعث محدود کردن مشاغل، تحصیل و دستمزد نابرابر زنان در کارهای صنعتی به بهانهی عدم مهارت زن به عنوان نیروی کار دست دوم میشود. به عبارتی تقسیم جنسیتی کار در قلمرو تولید اجتماعی باز تولید میشود.
5. تعمیم یافتن تولید کالائی باعث شده است واحد خانگی به حوزهای منزوی و عقبافتاده تبدیل شده و کار انجام گرفته در آن نه تنها از دید سرمایهداری که حتی از نظر خود کارگران خانگی نیز بیارزش انگاشته شود.
6. کارخصوصی خانگی نه تنها توان سیاسی زنان را اتمیزه میکند و در مبارزات و فعالیتهای اجتماعی آنان را حذف میکند، بلکه باعث رواج و تحکیم ایدئولوژیهای واپسگرا در جامعه میشود که جای زنان را در خانه میداند.
7. از آنجا که کارخانگی بلافاصله و بلاواسطه عینی نیست. یعنی در سیستم مبادلهای حضور بلافصل ندارد، خانه به عرصهی خصوصی تبدیل شده و از عرصهی تولید اجتماعی (تولید مبادلهای) جدا و منفک میشود. و از آنجا که نقشی اساسی در بازتولید نیروی کار دارد و این مهم را بدون دستمزد انجام میدهد، تمامی ایدئولوژیهای واپس گرا و بورژوازی که از این کار بیمزد منتفع میشوند سعی در تقدس بخشیدن به این عرصه خصوصی دارند و ریاست آن را به عهده مردان خانواده واگذاشته و زنان را در چارچوب آن اسیر نظارت و تصمیمگیری مردسالاران و مردان کردهاند.
8. خانه و خانواده در عین حال که خود قربانی ایدئولوژیهای واپس گرا و بورژوازی است، همچنین نقشی اساسی در ترویج و جاودانه کردن ایدئولوژی حاکم دارد.
9. و مهم تر از همه و همانطور که گفته شد بواسطه خدمات کار خانگی است که سیستم کار مزدوری میتواند به حیاتش ادامه دهد.
و آیا:
1. پرداخت دستمزد به کار خانگی باعث نخواهد شد که زنان بسیاری از اشتغال در تولید اجتماعی کناره بگیرند، و یا به بهانهی دستمزد به کار خانگیایشان از کار درتولید اجتماعی محروم شوند؟ بویژه که درجامعه مشخص ما این امر توجیه ایدئولوژیک بسیار هم دارد؟ و بهتر نیست به جای تقاضای دستمزد برای کار خانگی شعار رفاه اجتماعی بیشتر برای زنان بدهیم تا بتوانند حضور فعالتری در تولید اجتماعی و فعالیت اجتماعی داشته باشند و فرصتی بیشتر برای تشکلیابی و مبارزه درجهت رفع ریشههای ستمدیدگی خود؟ آیا این شعار نافی حق زنان برای کار در تولید اجتماعی نیست؟
2. آیا درخواست دستمزد برای کار خانگی( و فرض محال اجابت آن از طرف دولت سرمایهداری) دستمزد کارگران مرد تقلیل نخواهد یافت و یا بهانهیی برای تقلیل دستمزد آنها نیست؟
3. در زمانهای جنگ و بحرانها که قرار است (بنابر روال تاریخی سرمایهداری) زنان نیز به بازار کار بیایند چه کسی کار خانگی را انجام خواهد داد؟ آیا قرار است زنان در دو شیفت کار کنند؟ گرچه بابت آن مزد بگیرند. و آیا حضور زنان پس از یک دوره طولانی پرداختن صرف به کار خانگی موقعیت آنان را در بازار کار و تقسیم جنسی کار بدتر نخواهد کرد؟
4. آیا درخواست برای دستمزد کار خانگی از دولت که در ازای «بازتولید نیروی کار» مطالبه میشود به همهی زنان تعلق میگیرد؟ آیا این دستمزد به زنان بورژوا هم تعلق میگیرد؟ درست است که این زنان کارگر خانگی دارند اما همواره حداقل مدیریت خانه با آن هاست. ویا فقط به زنانی که ازدواج کردهاند و شوهرشان «کارگر» است تعلق میگیرد؟ و یا به زنی که شوهر ندارد اما بچهای دارد که کار میکند( یا قرار است کار بکند)؟ آیا زنان بدون شوهر و بدون فرزند هم قرار است برای کار خانگی مزد بگیرند؟ البته اگر قرار است بابت بازتولید نیروی کار خودشان دستمزد بگیرند حتما دستمزدشان بیشتر از همتای مردشان خواهد بود. آیا کسی او را استخدام خواهد کرد؟ و آیا مردان تنها هم که خود نیروی کارشان را بازتولید میکنند بابت کارخانگی مزد خواهند گرفت؟
5. مراقبت و نگهداری از اطفال و یا تولید مثل را هم میشود کار خانگی به حساب آورد و به آن مزد داد؟ چه کسی قرار است دستمزد پرداخت کند؟ آیا میشود اینها را هم با کار مزدی ادغام کرد؟ کاری که به مدت نه ماه 24 ساعته است و بعد از آن نیز تا سالهای سال کمتر از 24 ساعت نیست؟ و از طرف دیگر شامل تمامی زنان میشود از زن بورژوا گرفته تا زن کارگر.
6. آیا قرار است ساعات محدودی برای کار خانگی اختصاص داده شود یا زنان همچنان باید نامحدود و نامشخص کار خانگی بکنند؟ آیا زن خانهدار امکان این را خواهد یافت که برای استراحت جایی به جز محل کارش (خانه) برود و آیا تفکیک دقیقی بین ساعات کار و استراحت او خواهد بود؟
7. با توجه به اینکه خانواده نقش ترویج ایدئولوژی طبقهی حاکم (بخوانید دولت) را دارد و این دولت قرار است کارفرمای زنان نیز باشد، این امر باعث تحکیم بیشتر ایدئولوژی طبقهی حاکم در خانه و جامعه نخواهد شد؟
8. آیا دولت سرمایهداری با پرداخت دستمزدی اندک به کار خانگی و کسر آن از دستمزد مردان نمیتواند این شعار را خنثی کند؟
بدیهی است که این شعار یا هر شعار دیگری میتواند قدرت بسیج کنندگی داشته باشد و زنانی را حول این یا آن خواسته به مصاف با دولت مردسالار بکشاند، اما بدون مزد بودن کار خانگی تنها دلیل ارتجاعی بودن کار خانگی نیست. شاید حتی طرح این شعار و پیگیری آن باعث اصلاحاتی نیز به نفع زنان بشود اما این اصلاحات نه تنها کارخانگی را زیر سوال نخواهد برد بلکه آن را پایدارتر خواهد کرد. علاوه بر این طرح و تبلیغ این شعار در بین زنان باعث دامن زدن به دیدگاههای ارتجاعی در بین همان زنانی است که این شعار در بینشان طرح خواهد شد و مانع برخورد همه جانبه به کارخانگی زنان خواهد شد.
بهتر نیست به جای شعار تقلیل گرایانه دستمزد به کار خانگی، شعاری در جهت رفاه حال زنان در کاستن فشار کارخانگی بدهیم که حدقل حضور برابر زنان در بازار کار را تسهیل کند؟
——————————————
1. مارگارت کولسون و دیگران- مترجم: آ. یونسی (یک مقاله اینترنتی)
درباره ی کارخا نگی زنان
کارخانگی یکی ازعوامل اصلی در بند نگه دارنده ی زنان در سیستم سرمایه داری است و از آنجایی که این کار در متن نهاد خانواده صورت می گیرد یکی از ارکان اصلی حفظ این نهاد و در نهایت تولید و بازتولید سیستم سرمایه داری محسوب می گردد. تا کنون مطالب زیادی از جانب دیدگاه های مختلف موجود در جنبش زنان و گفتمان چپ در باره ی کار خانگی طرح گردیده است، در باره ی کارخانگی رایگان و چگونگی ارائه ی آن، نقشی که کار خانگی در سود دهی سیستم سرمایه داری به عهده دارد ، نقشی که کار خانگی در به انزوا کشاندن زنان در چارچوب های مجزای خانواده ی هسته ای انجام می دهد. در مورد یکنواختی ، بیهودگی و کسالت خاص آن که به پژمردگی زنان در مناسبات خانگی منجر می گردد ، به عنوان مانعی در جهت کسب استقلال اقتصادی و ورود زنان به عرصه ی فعالیت های اجتماعی تولیدی ( هر چند کار خانگی در صورت داشتن شغل درآمدزا نیزبه عنوان بارمضاعف کاهنده ای که به فرسودگی هرچه بیشتر زنان منجر می گرددکماکان مطرح است ) و غیره .
طرح نه چندان جدید پرداخت دستمزد به کار خانگی دربستر نگرش اکونومیستی به مسئله ی زنا ن در دهه های گذشته شکل گرفته ، به لحاظ تاریخی این ایده توسط ماریارزادلاکوستا و سلما جیمز در کتابی با عنوان ” قدرت زنان و انهدام جامعه ” در سال 1972 مطرح گردید ، آنها با ارجاع به نظریه ی ارزش اضافه ی مارکس بیان نمودند که کار رایگان زنان در خانه از آن رو که ارزش اضافه تولید می کند برای سرمایه داری بسیار مهم است و سرمایه داری برای تداوم خود زنان را با کار خانگی استثمار می کند از این رو محیط خانه جایگاه اصلی مبارزه ی زنان برای رهایی است . از آنجایی که دولت یکی از نفع برندگان اصلی از این نظام است پس باید دست مزد مورد بحث برای خانه داری رابپردازد و اگر زنان برای کاری که در خانه می کنند دستمزدلازم را نگرفتند باید دست به اعتصاب بزنند . هدف از رادیکال ترین شکل بیان این طرح آ ن بود که ثابت شود کار خانگی به راستی کار است نه وظیفه ی ساده ی همسری / مادری که به خاطر عشق انجام می شود . تصور بر آ ن بود که زنان با پرداخت مزد توانایی انتخاب میا ن نفی کار خانگی و یا سازمان دهی برای ساختارهای کمونی و به این ترتیب تضعیف جامعه ی سرمایه داری را از درون خواهند داشت .
بخشی از مارکسیست فمینیست ها و همچنین سایر نحله های فمینیستی این بحث را مورد انتقاد قرار داده و آن را غیر قابل دفاع دانسته اند .آنچه مسلم است بار اصلی کار خانگی به عهده ی زنان بوده وهمچنین استثمار مضاعف و تولید ارزش اضافه ی آن نیز بحثی مورد پذیرش در گفتمان چپ است ولی آیا پرداخت دستمزد در مقابل کارخانگی راه حل درستی برای این مشکل می باشد؟
کار خانگی کار تولیدی است اگر چه ارزش کالایی و مبادله ای ندارد ولی ایجاد ارزش اضافه میکند و مناسبات تولیدی بر آن حاکم است ، هر جا که در متن مناسبات طبقاتی ارزش اضافهای تولید می شود استثمارصورت می گیرد. با توجه به بیان مارکس از ارزش اضافه، پرداخت دستمزد همچون نگرش سندیکالیستی که تنها در پی افزایش دستمزد و بهبود شرایط رفاهی در درون سیستم سرمایهداری است نمی تواند به عنوان راه حلی رادیکال مطرح باشد و طرحی رفرمیستی است که به بهبودنسبی شرایط مالی زنان درروند استثمار کار خانگی کمک میرساند .
طرح پرداخت دستمزد به کارخانگی در شرایط مشخص کنونی به عنوان یک طرح تقلیل گرایانه بر بستر نگرش اکونومیستی همچون سایر نگرش های مطلق گرا مسئله ی فرودستی زنان را از طریق مفهومی کلی و مطلق بیان می کند و در راستای رسیدن به یک وحدت تئوریک تفاوت ها را نادیده و یا کمرنگ می بیند . فرودستی زنان را نمی توان صرفا با سرمایه داری و اهداف آ ن تبیین نمودو سایرعوامل از جمله تقسیم جنسیتی کاررا نادیده گرفت . اساسا این چنین نگرشی از آنجایی که تبعیض جنسیتی را امری حاشیه ای می بیند در شرایط کنونی با توجه به توانمندیهای جنبش زنان نمی تواند پاسخ گوی مسائل زنا ن باشد . باید در نظر داشت که تقسیم جنسیتی در جوامع ماقبل سرمایهداری و به تعابیر مختلف جامعه شناسی از ابتدای فراگرد شکل گیری جامعه وجود داشته و نمی توان با تبیین اهداف سرمایه داری به آ ن پاسخ داد .
پرداخت دستمزد برای کار خانگی تقسیم جنسیتی کاررا نهادینه و رسمی می کند درحالی که به چالش کشیدن این نوع تقسیم بندی ، درجهت تضعیف آن عمل خواهد کرد .از آنجایی که تقسیم کا ر بر اسا س جنسیت سابقه ای طولانی دارد ریشه کن کردن آن نیز بسیار مشکل خواهد بود ،رهایی از مردسالاری بدون ریشه کن کردن تقسیم جنسیتی کار غیر ممکن به نظر میرسد و این دو مسئله به شیوهای پیچیده درهم تنیده اند . تبعات این نوع تقسیم در همه ی عرصه های زندگی حتی ضمیر ناخود آگاه انسان هم ریشه دوانده ، ضمیرناخود آگاه برشیوه ی رفتار انسان تاثیر میگذارد، تاثیر این شیوههای رفتاری درشکل گیری بخشهای مختلف نهادهای اجتماعی نقش دارد و به نوبهی خودتوسط این نهادهای اجتماعی تقویت می گردد. تفسیر ماتریالیستی نشان میدهد که شکلگیری جنسیت اجتماعی ناشی از تقسیم جنسیتی کار، در روند دیالکتیکی به نوبهی خود این تقسیم کار را تقویت میکند .
نگرش فوق همچنین نقش مردان کارگر و تا ثیر قرن ها روابط اجتماعی مردسالارانه را نادیده می گیرد. سرمایه داران با تقسیم بازار کار بر اسا س نژاد ، جنس ، قوم و غیره و یا دامن زدن به اختلافات در میان کارگران قدرت خود را حفظ می کنند اما مردان کارگر نیز برای حفظ پروسهی روند تقسیم کار عینا همین نقش را بازی کرده و آن را ادامه می دهند.
کریستین دلفی (1984 ) نیز استثمارزنان را به عنوان کارگران خانگی تحلیل می کند به نظر او نفع برندگان اصلی از این کار رایگان حکومت سرمایهداری نیست بلکه یک به یک مردان هستند و تولید خانگی یک شیوهی تولید متمایزتحت کنترل مرد سالاری است پس در این صورت فمینیستها باید در جهت تغییر روابط مردسالارانهی حاکم بین زنان و مردان که این استثمار را ممکن میسازد مبارزه کنند .
علی رغم نظر فوق با نگرش ریشهای به مسئلهی کار خانگی مشخص میشود که هم سیستم سرمایهداری و هم مردان به واسطه ی جایگاهی که در نهاد خانواده به عنوان یک نهاد قدرت مدار و سلسله مراتبی دارند از کار خانگی زنان سود می برند ، پس مقابلهی با آن مبارزه ی همه جانبهای را می طلبد .
طرح پرداخت دستمزد به کار خانگی بار دیگر ضرورت بازاندیشی در باره ی عرصهی عمومی و عرصهی خصوصی را مطرح میکند ، آیا این طرح به نوعی به ابقای عرصهی خصوصی و جدایی آ ن از عرصه ی عمومی منجر نمیگردد؟
قمینیستها سالهاست در پی آنند که جدایی این عرصهها را از بین برده و ارائهی خدمات در عرصهی اجتماعی را با کار فردی زنان در هستههای خانوادگی جایگزین کنند. به جای کار خانگی زنان منفرد و گرفتن دستمزد ، طرح ایجاد بدیلهای اجتماعی همچون آشپزخانههای عمومی ، رختشوی خانه های عمومی ، مراکز عمومی برای نگه داری کودکان وسالمندان وانتقا ل نقش آموزش خانواده به نهادهای اجتماعی می تواند طرح گردد .
طرح پیشنها دی پرداخت دستمزد به ظاهر ایدهی خوبی است برا ی آ ن که زنان را از نظر مالی مستقل سازد اما می تواند خارج کردن تعداد زیادی از زنان از صفوف نیروی کار را نتیجه بدهد . این طرح نادیده می گیرد که زنان بر مبنای تحولات واقعی اجتماعی خواسته یا نا خواسته به نحوی روز افزون به دنیای اشتغال کشانده میشوند با دریافت دستمزد تغییری در وضعیت زنان و امکانی برای سازمان دهی حاصل نخواهد شد به علاوه این طرح مشکل زنان را تنها به مشکل پول نداشتن محدود میکند مشکل بر سر آ ن است که کار خانگی کاری است یکنواخت و هیچ کس نباید آ ن را به عنوان تنها مشغله انجام دهد حتی اگر دستمزد یرای کار خانگی اوضاع را بهبود ببخشد و دسترسی شخصی به پول و استقلال اقتصادی با خود به همراه بیاورد باعث تغییر بنیانی وضعیت زنان نمیشود .
این طرح از دیدگاه مبارزهی طبقاتی نیز با ابقای زنان در نهاد خانواده مانع از ورود آنان به عرصهی روابط اجتماعی اقتصادی و مبارزات طبقاتی می گردد، چرا که قربانی شدن زنان به هنگام بیکار سازی امری طاقت فرساست و بسیاری از زنان ترجیح میدهند که از یک مبارزهی نابرابر برای حفظ شغل خود دست بکشند و به انزوای خانه برگردند.
این طرح بدون آن که به ریشهی مشکلات دست بزند به جای سود، زیانهای بیشتری برای زنان ببار میآورد. صرف نظر از این که آیا اصولا حاکمیت پاسخگوی این طرح خواهد بود و صرف نظر از هزاران موانع و مشکلاتی که در اجرای این طرح در نظام نئولیبرالی جهانی بویژه نظام واپس گرای حاکم وجود دارد اساسا خود طرح اگر چه از نظرات مطرح در گرایش چپ فمینیستی است ولی مبنای آ ن پذیرش تمایز میان قلمروهای مردانه و زنان است .
پرداخت دستمزد به کار خانگی نه عملی است و نه هم سو با استراتژی عمومی رهایی زنان ، اگر دولت واقعا بخواهد مزد عادلانه ای به زنان خانه دار پرداخت نماید( که این امر با ماهیت استثمارگردولت سرمایه داری حاکم امکان پذیر نیست ) میزان این مزد از درآمد زنان شاغل بسیار بیشتر خواهد بود و در هر صورت، نتیجه ی عملی پرداخت مزد آن خواهد بود که زنان تشویق شوند خانه دار باقی بمانند وبا دریافت دستمزد مجبور باشند با دقت بیشتری به کارهای خانه برسند، وقت بیشتری بگذارند و دیگر نمی توانند مثلا از همسر خود انتظار کمک داشته باشند . اگر چه نحوهی انجام کار مبهم است ولی به حال اگر دولت برای کار خانگی پول پرداخت نماید روش هایی برای تضمین انجام کار را نیز به کار خواهد بست و زنان را هر چه بیشتر در بند خواهد نمود .
پرداخت دستمزد برای کار خانگی زنان را به انزوا می کشاند ، باعث تحکیم خانوادهی هستهای میگردد و هیچ کمکی به تغییر تقسیم جنسیتی کار نمیکند .
به جای پرداخت دستمزد به کار خانگی می توان اجتماعی کردن کار خانگی و آزاد کردن زنان از کار منزوی خانگی به منظور فراهم کردن امکان ورود به زندگی اجتماعی را مطرح کرد . در واقع با نادیده گرفتن شرایط مشخص جامعه و نقش فرهنگ ، عرف ، سنت ، مذهب ، اخلاق ، و کلیهی فاکتورهایی که که در عرصهی کار خانگی زنان در متن نهاد خانواده همچون یک سیستم در هم تنیده در حفظ موقعیت فرودستی زنان عمل می کند به تحکیم این موقعیت فرودستی کمک می کند. باید توجه کرد مارکس بر خلاف سوسیالیستهایی مانند پرودون که با کار زنان در خارج از منزل مخالف بودند به طور نظری به رهایی قانونی زنا ن و حق کار زنان متعهد بود اگرچه ازنظر او هم مانند بسیاری دیگر از سوسیا لیستها مبارزه برای آزادی زنا ن در درون مبارزهی طبقاتی میگنجید .
در برابر طرح پرداخت دستمزد میتوان پیشنهادهای دیگری ارائه کرد : طرح ایجاد امکانا ت عمومی و گستردهی مراقبت از کودکان ، طرح ایجاد رختشوی خانههای عمومی ، طرح ایجاد غذا خوری های عمومی ، طرح ایجاد امکانات آموزشی برای زنان شاغل ، طرح ایجاد انجمن های تعاونی برای تضمین اشتغال زنان ، طرح تهیهی خانه های اشتراکی یا مدرسه و خدمات بهداشتی اشتراکی و عمومی ، طرح هایی در جهت بهتر کردن شرایط کار و یافتن قابلیت اداره ی دموکراتیک محل کار با ایجاد تعاونی ها و گسترش این تعاونی ها به ورای محل کار و غیره .
پیرامون ایده پرداخت دستمزد به کار خانگی
در این نوشته کوتاه سعی شده است با ارایه تعریف مختصری از کار، دستمزد، خانواده و کار خانگی به ایده پرداخت دستمزد به زنان بابت انجام کار خانگی پرداخته شود. در این مقاله به موضوع تولید مثل، به دلیل نیاز به بررسی کاملتر پرداخته نشده است. همچنین، همانگونه که مشاهده خواهد شد این بررسی، کار خانگی را صرفاً درون مناسبات سرمایه دارانه دیده است.
کار و شغل
در جامعه شناسی از کار و شغل دو تعریف عام داده شده است. کار انجام وظایفی است که متضمن کوشش های فکری و جسمی بوده که هدف شان تولید کالا و خدماتی است که نیازهای انسانی را برآورده می سازد. شغل یا پیشه کاری است که در مقابل مزد یا حقوق منظمی انجام می شود. کار در همه فرهنگ ها اساس نظام اقتصادی جامعه است که شامل نهادهایی است که با تولید و باز تولید کالا و خدمات سروکار دارند.
اما در مطالعه اقتصاد نمی توان فقط بر افرادی که در وضعیت اشتغال ثابت تمام وقت هستند، تمرکز کرد. در هر زمان تنها اقلیتی از جمعیت بزرگسال در نیروی کار مزدبگیر شاغل قرار دارد. جوانان، افرادسالمند، نسبت بالا یا نزدیک به همه زنان، کسانی که از راه درآمدهایی که با کار به دست نیامده زندگی می کنند و بیکاران در این حوزه وجود دارند. برخی از این افراد، از جمله زنان خانه دار که در امور خانگی و نگهداری و مراقبت از کودکان کار می کنند، به همان اندازه یا بیشتر از افراد شاغل مزدبگیر کار می کنند.
در اکثر نوشته های جامعه شناختی و اقتصادی در مورد کار، عمدتاً کار بی مزد ( یعنی کاری که بدون پرداخت مستقیم و خارج از حوزه یک شغل خاص انجام می شود )، حداقل تا این اواخر دیده نشده است. بیشتر بحث های جامعه شناختی صنعتی در مورد کار و کار بیگانه شده از نظرات مارکس گرفته شده است اما، بحث مارکس نیز در این هر دو حوزه کاملاً بر کار کارگر در موسسه اقتصادی متمرکز است و کار بی مزد، به ویژه کار زنان در حوزه خانه و خانواده، تا اندازه زیادی نادیده گرفته شده است. کارخانگی از نظر ارزش تقریباً معادل یک سوم کل تولید سالانه در اقتصاد امروزی است. پس اصطلاح کار را نباید تنها به معنای اشتغال مزدبگیری دانست. کارخانگی از حوزه های عمده کار غیرمزدی است که سهم عمده ای در تولید کلی ثروت دارد.
دستمزد
در محاسبه دستمزد، کار کارگر به دو بخش تولید برای بقای خودش و تولید برای تولید ارزش اضافی تقسیم می شود. مارکس ارزش اضافی را “زمان کار مجردی که در بخشی از تولید کالایی سرمایه داری مستتر است” تعریف می کند. این بخش از تولید، بیشتر از آن کالایی است که کارگر می تواند جهت مصرف خود و با مزد خویش خریداری کند.
اما مزد پرداختی سرمایه به کار بر پیش فرض وجود کارخانگی و برخی امکانات دولت ( از قبیل بهداشت، آموزش و . . . ) استوار است. به این ترتیب، در سرمایه داری معاصر به وضوح نوعی از خانواده فرض است که در آن زن و کودکان اشتغال بیرون از خانه ندارند و در نتیجه به مزد مرد وابسته هستند. بر این اساس، در جامعه سرمایه داری کار (حداقل) به دو نوع کارمزدی و کار غیرمزدی تقسیم شده است که کارخانگی در این حوزه دوم قرار گرفته است.
کارخانگی
کارخانگی را می توان به دو بخش اصلی، که بیشتر شناخته شده است، و کارهای جانبی که دیده نمی شود اما با تنوع و گرفتن وقت زیاد وجود دارد، تقسیم کرد. کارهای اصلی خانه شامل آشپزی؛ شستن و جابجایی لباس ها؛ خریدهای روزانه و جابجایی آنها؛ کار 24 ساعته نگهداری، پرورش و مراقبت از کودکان است. غیر از کارهای مطرح و عام خانگی، یک سری کارهای دیگر نیز به عهده زنان است که معمولاً زنان در نقش همسر و مادر آنها را انجام می دهند، که ً دیده نمی شود. از آن جمله موارد زیر قابل ذکر است:
- کارهای زنان برای اشتغال همسران خود، که بسته به نوع شغل متفاوت است و اگر مرد خویش فرما باشد و اگر محل کار ثابت نداشته باشد یا محل کارش در مجاورت خانه باشد، میزان آن افزایش می یابد، نظیر: محاسبه، تایپ، پاسخگویی تلفن، تهیه لیست، تحویل گرفتن و دادن اجناس، فروشندگی و . . .؛
- کارهای زنان برای اوقات فراغت همسران خود و یا دیگر اعضای خانواده، مثل آماده کردن چای و یا ساندویچ برای خود و همراهان انها؛
- کارهای زنان برای کمک به انجام فعالیت های داوطلبانه اجتماعی همسر و یا دیگر اعضای خانواده، که الزاماً فعالیت داوطلبانه خود زنان نیست.
می توان بین برخی ویژگی های کارمزدی با کارخانگی مقایسه ای انجام داد:
کارگر مزدبگیر کار خود را به عنوان یک کالا برای مدت زمان معینی در مبادله با مزدی معین می فروشد. بقیه وقت او به خودش تعلق دارد. یعنی زندگی او به کار و استراحت تقسیم شده است.
مزد کارگر صرف خرید کالاهایی می شود که عمدتاً خارج از محل کار به مصرف می رسند. در نتیجه برای او تولید و مصرف فعالیت هایی مجزا هستند.
کار و یا شرکت در تولید ( در اکثر موارد ) برای کارگر ضرورتی ناپسند است و از نظر دیگران نیز قابل پذیرش است. در حالی که استراحت لذت بخش است و معمولاً در خانه جریان دارد.
اما برعکس کارگر مزدبگیر، برای زن خانه دار :
- خانه محل کارش است، جای دیگر و یا زمانی دیگر برای استراحت ندارد.
- بابت کاری که انجام می دهد مزدی دریافت نمی کند.
- مدت زمان صرف شده برای انجام کار، تا موقعی که کارها انجام می شود، مورد توجه مستقیم کسی قرار نمی گیرد. بر عکس کار کارگر که در آن “کاهش زمانی که صرف تولید ارزش می شود” مورد توجه سرمایه دار است و در پی افزایش زمانی است که برای تولید ارزش افزوده لازم است.
- در کارخانگی با وجود تنوع و زمان طولانی آن هیچ نوع تقسیم کاری وجود ندارد. تمام زنان خانه دار تقریباً کار مشابهی را به طور انفرادی، جدا از هم و طی زمان شبانه روز انجام می دهند. زنان خانه دار افرادی هستند که به موازات یکدیگر و نه با هم، عمل می کنند.
- بر اساس آنچه عنوان شد می توان نتیجه گرفت که در شیوه تولید سرمایه داری، کارخانگی تحت روابط تولیدی غیر دستمزدی قرار گرفته است و ارزش مصرف تولید می کند. سرمایه از رهگذر کارخانگی، در خانه نیروی کار را با پایین ترین هزینه بازتولید می کند. همچنین، ذخیره ای از نیروی ارزان قیمت و انعطاف پذیر از زنان در اختیار دارد تا به این ترتیب، به طور کلی دستمزدها را پایین نگه دارد. ضمن این که، زنان و کودکان را متکی به مردان نان آور فرض می گیرد.
با توجه به توضیحات بالا در مورد ویژگی های کارخانگی، باید گفت که کارخانگی یکی از علل و مشخصه های فرودستی زنان است اما تنها مشخصه آن نیست و نمی توان انتظار داشت که صرفاً با پیشنهاد راهی برای آن به فرودستی زنان پایان داده شود. نگرش پرداخت دستمزد تا حد زیادی این مشخصه را تنها ویژگی فرودستی زنان می بیند و با ارایه این راه قصد محو آن را دارد. در واقع در این روش زنان به کارگر خانگی تبدیل می شوند، زیرا فرض شده است که تنها در چنین صورت و به عنوان کارگر می توانند رهایی یابند. در این نگرش نه تنها فرودستی زنان در سیر تاریخی آن دیده نشده است بلکه، روایتی تقلیل گرایانه از ستم بر زنان و جنبه های مختلف آن حتی در جوامع کنونی ارایه شده است.
با پرداخت دستمزد به زنان بابت کارخانگی، چگونه می توان این فکر، که «زنانگی به مفهوم مراقبت از دیگران، به ویژه شوهر و فرزندان نیست»، موضوعی که برای بیشتر زنان نیز درونی شده است، را زدود و از گسترش آن جلوگیری کرد. تفکری که خانه داری را کاری زنانه می داند تقسیم کار بر اساس جنس و بیولوژی بشر را تقسیم کاری طبیعی و درست می داند و قصد تغییر و حذف آن را ندارد.
نگرش مبنی بر پرداخت دستمزد بابت کارخانگی، زنان را در وضعیتی قرار می دهد که این کار پیشانی نوشت آنان می شود. نه می توان اجتماعی شدن آن را طرح کرد، نه زنان می توانند انتظار کمکی از کسی ( اعضای خانه ) را داشته باشند و نه می توانند حتی زمان هایی، بخش های از کار خانه را ندیده بگیرند و پشت گوش بیاندازند. همه از آنان توقع انجام کار به بهترین شکل را دارند و چنانچه کار انجام شده ( مثلاً غذای تهیه شده ) باب طبع نباشد، مورد اعتراض نیز قرار می گیرند که ” حالا که پول می گیری، درست کار کن. “
به عقیده مارکس مقدار مزد واقعی برای هر گروه از کارگران در هر دوره تاریخ مشخص، ثابت و معادل حداقل لازم معیشت در هر مرحله تاریخی است. با توجه به این نظر، اگر قرار باشد به کارخانگی مزد تعلق گیرد، قطعاً جمع کل این پرداخت ها از همان سطح معیشت کل بیشتر نخواهد بود. در نتیجه با روش پرداخت دستمزد به کارخانگی، در دستمزد کارگران در اشتغال ثابت کاهشی به وجود خواهد آمد. البته می توان گفت که در چنین صورتی، بخشی از حق به صاحب آن یعنی زنان می رسد. زیرا مصرف کارگران شامل کالاهایی است که با مزد خریداری می شود اما، باید در نظر داشت که این کالاها درون خانه و با کار خانگی زن فرآوری و قابل استفاده می گردد. یعنی کار دیگری روی آن انجام می شود که نتیجه آن بلافاضله مصرف می گردد.
عموماً از خانواده به عنوان یکی از نهادهای اصلی و ضروری جامعه نام برده می شود. نظریه های جامعه شناختی خانواده، عمدتاً زیر سلطه مکتب کارکردگرایی ساختاری قرار داشته و معمولاً روابط میان خانواده و دیگر نهادهای جامعه، حوزه بررسی آنها بوده است اما، به روابط درون خانواده و تاثیر متقابل این روابط بر روابط اجتماعی، اقتصادی و مناسبات قدرت در عرصه عمومی و همچنین، قدرت در عرصه خصوصی نپرداخته است.
در حال حاضر و به طور عام ساختار قدرت درون خانواده به گونه ای است که ما در اطراف خود کم نمی بینیم زنانی را که حقوق شان از بابت کارمزدی را نیز خودشان مستقیم دریافت نمی کنند و یا از همان ابتدای ماه کل حقوق دریافتی شان در اختیار شوهران شان قرار می گیرد. در واقع حتی امکان هزینه کردن آن بر اساس نظر و تشخیص خود را نیز ندارند، تا با هزینه کردن آن بر اساس نظر خود از این کار لذت ببرند. یعنی به رغم این موضوع که معمولاً مزد را مایملک کسی که برای آن کار کرده است، به حساب می آورند و در مورد اکثر مردان چنین است، در مورد زن ها همواره چنین نیست. با این شرایط چگونه می توان انتظار داشت که در چنین ساختار قدرتی زنان بتوانند پولی را که بابت کارخانگی دریافت می کنند، در اختیار بگیرند، تحت مالکیت خودشان باشد و یا در مورد چگونه هزینه کردن آن خود تصمیم بگیرند.
در نهایت سوال های دیگری در این ارتباط به ذهن می آید:
آیا این دستمزد فقط به زنان شوهردار تعلق می گیرد؟ دخترانی که ازدواج نکرده اند و در خانه کار خانه داری می کنند، زنان بیوه یا مطلقه چطور؟
آیا به طمع این پول، هر قدر هم ناچیز، برخی مردان مشتاق به ازدواج نمی شوند؟ و این موضوع مجدداً باعث تحکیم خانواده در شکل کنونی آن نمی گردد؟
این دستمزد فقط به زنان در خانواده های کارگری تعلق می گیرد، یا به زنانی از خانواده های متوسط و کمی مرفه نیز باید پرداخت شود، زیرا به هر صورت در این خانه ها نیز کارخانگی انجام می شود که بیشتر آن را همسر انجام می دهد؟
با توجه به تنوع و گوناگونی کارهای خانگی علاوه بر کارهای اصلی خانه، که قبلاً نام برده شد، در محاسبه دستمزد برای زنان، امور فوق کجا قرار دارند و محاسبه دستمزد بابت انجام آنها چگونه صورت خواهد گرفت؟ زیرا ممکن است تعیین دستمزد برای انواع گوناگون کارهای فوق در جوامع صنعتی امکان پذیر باشد اما، قطعاً ارزش گذاری بر این کارها در جوامعی مثل ایران به درستی صورت نخواهد گرفت و در نهایت به چیزی شبیه به اجرت المثل و یا حق عیال، که از حقوق بازنشستگان مرد مستقیم به همسران شان پرداخت می شود، تنزل خواهد یافت.
پرداخت دستمزد به زنان بابت کارخانگی منجر به احقاق حق زنان در این خصوص و برداشتن ستم اعمال شده بر آنان نمی گردد. این امر به شیوه ای مکانیکی بخشی از ستم جنسیتی اعمال شده بر زنان را دیده است. ضرورت دارد بررسی عمیقی از ساختار ایدئولوژیک جنسیت در سیر تاریخی و همچنین گسترش آن در سرمایه داری؛ درک ریشه های تقسیم جنسیتی کار که در ادامه آن الگویی از تقسیم اجتماعی بر مبنای جنس در سرمایه داری نیز گسترش یافته و تحت آن، کار به کار مزدی و کار خانگی تقسیم شده است، انجام پذیرد. موضوعی که ریشه ای تاریخی دارد و در روابط تولید و بازتولید سرمایه داری هم پایه مادی آن قدرتمند تر گشته است. شناخت دقیق ساز و کارهایی که ستم بر زنان را در عرصه های مختلف برپا نگه می دارد و تضمین می کند، در گروی به رسمیت شناختن ماهیت فراتاریخی ستم بر زنان است.
مناسبات تولید و بازتولید سرمایه داری بر اساس نوعی از تقسیم کار که ایدئولوژی جنسیت عمیقاً در آن جای گرفته است، فرآیندهای انباشت استثمارگرانه اش را طی می کند. مفهوم جنسیت در سرمایه داری امروز به ساختار خانواده و تقسیم کار مرتبط است که جایگاه ویژه ای را در مناسبات تولیدی اشغال کرده است و از این رو این ایدئولوژی، از دیدگاه عینی و تاریخی، پایه ای مادی دارد.
همچنین، بررسی ساختارهای قدرتی که میان دو جنس مرد و زن و بر اساس فاعلیت اجتماعی بشر از دیر باز شکل گرفته اند، ریشه های تاریخ مردسالاری را توضیح می دهند. چنانچه این ساختارهای قدرت را ناشی از تفاوت های زیست شناختی میان دو جنس بدانیم، ایده پرداخت دستمزد نیز آن را به عنوان کاری زنانه تثبیت می گرداند.
نظام دستمزدی و سازمان بندی خانوادگی با رابطه ای بنیادین درهم تنیده شده اند. دگرگونی عظیمی در این مناسبات می باید رخ دهد تا این تقسیم بندی ها از مناسبات تولید و بازتولید سرمایه داری بیرون کشیده شوند. تقسیم بندی هایی که عناصر تشکیل دهنده ذهنیت بشری در جامعه سرمایه داری است و بر اساس آن اشتغال مردان بر پایه این فرضیه است که انجام امور خانه و مسئولیت فرزندان به عهده زنان است.
تحلیل سیر تاریخی مفهوم زنانگی این امکان را می دهد که اسطوره ” خانواده ” طبیعی و آرمانی شده و نقش آن در ذهنیت جنسیت یافته را توضیح دهیم و این پیش فرض که شکل کنونی تنها شکل ممکن مناسبات میان انسان هاست، را مردود اعلام کنیم.
ارایه شرحی هوشمندانه از این که چرا و چگونه مفهوم زنانگی ساخته و پرداخته شده است، چگونه و چرا زنان اجباراً و گاه آگاهانه یا ناآگاهانه آن را پذیرفته و گاه آرزومند آنند، همچنین تحلیلی عمیق از ذهنیت و هویت را می طلبد.
رهایی زنان مستلزم :
تقسیم دوباره کار اجتماعی و خانگی و وظایف مربوط به نگهداری فرزندان است. لازم است که این وظایف، خواه به صورت خصوصی ( در دوره هایی ) و خواه همگانی میان مردان و زنان و جامعه تقسیم شود.
وابستگی حقیقی یا مفروض زنان به دستمزد ( یا سرمایه ) مردان پایان یابد ( فرض مرد نان آور ).
ایدئولوژی جنسیت تغییر کند، ایدئولوژی ای که بذر آن عمیقاً در ذهن ما افشانده شده است.
نظام های سلطه در همه اشکال آن به درستی شناخته و در راه حذف آن تلاش شود.
ما شکست نخوردهایم !
مرزبندی ها مشخص تر شد، مردم کجا “رهبران اصلاح طلب” کجا؟!
وحشت دولتمردان حاکم از خیزش مردم در6 دی به اوج خود رسید؛ زمانی که فریاد فروخورده مردم در خیابانهای شهر قدرتنمایی مزدوران را به چالش کشید. اگر دولتمردان تا دیروز دلشان به این خوش بود که در دعوایی خانگی درگیر شدهاند و به گونهای حل خواهد شد، در آن روز دریافتند که خیزش مردم راه خود را میرود و اسیر دعواهای خانگی آنها نخواهد شد. به همین دلیل دو طرف این دعوا به ناگهان و هرکدام به مناسبت موقعیت و توان خود آغاز به مقابله با خشم بنیانکن مردم کردند.
آنانی که بند، زندان؛ طناب دار و جوخه اعدام را در قبضه خود داشتند مردم را به زندان انداختند، شکنجهاشان کردند، برایشان پرونده ساختند، آنان را اجنبی و دشمن مردم نامیدند و به دارشان آویختند. و آنان که زندان و بندی دراختیار نداشتند و در روزهایی نه چندان دور از رشادت و جسارت فرزندان این مرزوبوم بهره برده و جبونی و ترس خود را در مقابله با جناح رقیب در خفای اینان پنهان کرده بودند، امروز که دیدند مردم راه خود را میروند و زیرپای آنها را هم خالی خواهند کرد، به این نتیجه رسیدند که مردم «غلط کردند» و خواستار شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» شدند! آنهم پس از 31 سال جنایت، کشتار، فقر، فحشا، اختناق و… تحت لوای جمهوری اسلامی.هردو جناح برای نمایش ثبات جمهوری اسلامی و نظام از همه دعوت کردند در نمایشی شرکت کنند که هردوجناح از آن بهره خواهند برد. نمایش ثبات، نمایشی که نشان بدهد اگر مردم اعتراضی هم دارند فراتر از «یک کلمه کم و یک کلمه زیاد» جمهوری اسلامی نمیرود.
جناح اصلاحطلب و طرفدارانشان تاکتیک «اسب تروا» را پیشنهاد دادند و از طرفدران خود خواستند صف خود را از تظاهرکنندگان جدا نکنند، همراه بقیه باشند و در فرصتی مناسب علامتهای سبز خود را که مخفیانه همراه برده بودند رو کنند. اما آنان هرگز فرصت این کار را نیافتند. چرا که جناح رقیب از اولین لحظات راهپیمایی آغاز به دستگیریهای «فلهای» کرد. گروهگروه: زن و مرد، پیرو جوان. چنان جو رعب و وحشتی ایجاد کردند که رزمندگان درون شکم اسب تروا حتی جسارت بیرون آمدن نکردند. مردمی که حاضر نبودند خود را در شکم اسب تروا مخفی کنند و در پیادهروها تجمع کرده و یا راه میرفتند مورد یورش پلیس پیشگیری قرار گرفتند. تا ساعت 10 صبح، یعنی فقط نیم ساعت پس از راهپیمایی فقط در یکی از ستادهای پیشگیری حوالی میدان انقلاب حدود 200 زن و دختر بازداشتی حضور داشتند و تعداد مردان به 250 تا 300 تن میرسید، و از این ستادها در سطح شهر کم نبود. در آریاشهر نیروهای انتظامی و لباس شخصی منطقه را مثل مور و ملخ احاطه کرده بودند. دقیقا حکومت نظامی برقرار بود، گوشی موبایل دست هر کس بود فورا دستگیر کرده و با خود می بردند. جمعیتی 30-20 نفره از جوانان شروع به شعار دادن کردند”مرگ بر دیکتاتور” ولی لباس شخصی هایی که درون جمعیت راهپیمایان بودند به آنان حمله کرده و جلوی شعار دادن شان را گرفتند(خود را طرفداران رفسنجانی معرفی کرده و می گفتند نباید شعاری به جز شعار بلندگو داده شود).
ماموران مخفيشان همه جا بودند به هر كس مشكوك ميشدند به آرامى نزديك ميشدند، او را از جمعيت خارج و به كوچههاى اطراف مي کشاندند و… ساك و كبف مردم را می گشتند. از هر روشی برای کشاندن مردم به خیابان استفاده کردند, از دادن آش نذري، چاى داغ، بسته های غذایی که از قبل تهیه شده بود, آبميوه و كيك، اسباببازى و وسايل نقاشى و سی دی ,سکه های طلا, پول نقد! دلیل صرف این هزینه های میلیاردی چیست!؟
همه چیز از قبل برنامهریزی شده بود. در مسیری مشخص خبرنگاران خارجی را تقریبا تحتالحفظ کاشته بودند تا خبر شرکت میلیونی مردم و ثبات جمهوری اسلامی را به دنیا مخابره کنند و تمامی تلاششان پاک کردن مسیرهای منتهی به آن منطقه از حضور معترضین بود و به نظر میرسد که موفق هم شدند!
اما این فقط یک نمایش بود و خود نیز برآن آگاهند. به همین دلیل چنین به وحشت افتادهاند. اگر برای آنان پیروزی میبود میبایست شادی و جشنشان را هم شاهد میبودیم. درحالی که همچنان به دستگیریها، بازداشتها و پیگیرد خانهبه خانه معترضین ادامه میدهند. آنان خود از همه بهتر میدانند که زیر پایشان چقدر سست است.
تجربه 22 بهمن اگر به ضرر مردم تمام شد اما درس بزرگی بود. اینکه هرگام به عقب، دشمن را یک گام به پیش دعوت میکند. اگر تا دیروز مردم برای شعار دادن و یا نشان دادن علامت پیروزی با انگشتانشان دستگیر و زندانی میشدند، روز 22 بهمن بسیاری حتی هنوز پایشان به خیابان نرسیده دستگیر شدند. عده زیادی را به محض پیاده شدن از مترو دستگیر کرده بودند. این تجربه نشان داد که صرف حضور در خیابان راهگشای دستیابی به مطالبات نیست. گرچه بسیاری از گروههای مردمی- زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و…- مطالبات مشخص دارند، اما برای مبارزه وپیگیری مطالبات باید سازماندهی و برنامهریزی داشت.
اتئلاف برسرمطالبات حداقلی و تشکیل یک جبهه برای این مطالبات میتواند یک گام بزرگ جنبش را به پیش ببرد و مهمتر اینکه نباید به آنانی که منافع کوتاه مدت و دراز مدتشان حفظ نظام و «جمهوری اسلامی» است دل بست. آنان خواستها و آرزوهای مردم را قربانی منافع و مطامع خود خواهند کرد. بدیهی است که آنان نیز منافع خود را پیبگیرند، ما نباید نسبت به آنان توهم داشته باشیم.
منبع: سایت پیکار اندیشه