خودسوزی، فریاد اعتراضی به سرخی آتش که به خاکستر مینشیند!
اخگر فرزانه
دفتر سلامت روان وزارت بهداشت اعلام کرد آمار خودکشی هر سال بیش از پنج درصد افزایش مییابد و تنها در سال ۹۷ حدود ۱۰۰ هزار مورد اقدام به خودکشی در ایران به ثبت رسید. در این میان استانهای غربی بیشترین آمار خودکشی را به خود اختصاص دادهاند و میزان خودکشی در بین زنان بیشتر از مردان است.
به گزارش سازمان پزشکی قانونی در هشت ماه نخست سال ۱۳۹۸، تعداد کل قربانیان خودکشی در کشور ۳۴۴۴ نفر بوده است، اما این آمار در مدت مشابه سال ۱۳۹۹ با ۴.۲ درصد افزایش به ۳۵۸۹ نفر رسیده است.
بر اساس آخرین آماری که در سال ۱۳۹۷ از سوی مدیر برنامه پیشگیری از خودکشی دفتر سلامت روان وزارت بهداشت ایران منتشر شد، آمار خودکشی در فاصله سالهای ۹۴ تا ۹۷ روندی افزایشی داشته است (۱).
در فروردین ۱۴۰۰، تنها در یک روز و فقط در شهر تهران، ۸۴ نفر اقدام به خودکشی کردند! از روز پنجشنبه ۲۶ فرودین تا روز جمعه ۲۷ فرودین ۸۴ مورد اقدام به خودکشی در نقاط مختلف شهر تهران ثبت شده است.
مجموع این آمارها و بسیاری آمارهای دیگر که در اینجا نیامده، بر این واقعیت انگشت میگذارند که پدیده خودکشی در ایران در سالهای گذشته روند افزایشی داشته است.
چرا خودکشی؟
خودکشی ظاهرا انتخابی است آزادانه و آگاهانه برای پایان دادن به زندگی. اما آیا واقعا این طور است. واقعا یک انتخاب آزادانه است؟ خودکشی پاسخی است به مشکلات، دردها و نا امیدی ها. چرا و چه وقت انسانها خودکشی میکنند؟
هر روز و هر لحظۀ زندگی همراه است با نوعی مبارزه و جدال با ناملایمات. این واقعیت نه تنها در رابطه با انسان بلکه برای ادامه حیات همه موجودات زنده صدق میکند. از تنفس تا تغذیه و ادامه نسل که اشکال ساده و عمومی تلاش و مبارزه برای زندگی است تا مسائل پیچیدهتر اجتماعی که خاص انسان است، همهگی بخشی از حیات ما را تشکیل میدهد و از بدو تولد با آن درگیر بوده و آن را پذیرفته ایم. ادامه مبارزه برای انسانها به عنوان پیچیدهترین و متکاملترین موجودات زنده البته تنها به یک واکنش غریزی محدود نمیشود. اما جایی میرسد که انسان در مقابل ناملایمات خود را مستأصل مییابد. مشکلات پیش رو را بسیار بزرگتر از آن میبیند که یارای حل آن را داشته باشد و یا انگیزه خود را برای ادامه این مبارزه کاملا از دست میدهد.
پژوهشهای اجتماعی و روانشناختی بسیاری در ایران و جهان پیرامون علل اجتماعی و فردی وقوع خودکشی انجام پذیرفته است. در اغلب این کارهای تحقیقاتی، آمار خودکشی در شرایط متفاوت طبقاتی، جنسیتی، جغرافیایی، بافت اجتماعی و وضعیت تحصیلی و آگاهی افرادی که به خودکشی مبادرت کرده اند، بررسی شده اند. بررسی یک پدیده تنها وقتی ارزشمند است که با هدف تغییر آن پدیده و یا کمک به هموار کردن راه این تغییر، صورت گیرد. به این ترتیب با یک نگاه تحلیلی، نتایج این تحقیقات میتواند به عنوان ابزاری برای یافتن راه تغییر به کار گرفته شوند.
در مقابله با شرایط و مشکلات مشابه عکس و العمل همه افراد یکی نیست و قطعا افراد مختلف با شخصیت ها، توانمندی ها، تجارب، حساسیتها و خلاصه ضعفها و قوتهای مختلف، برخوردهای متفاوتی در مقابل هر معضلی خواهند داشت. اما این ضعفها و قوتها هم عمدتا اکتسابی بوده و محصول جایگاه طبقاتی، اجتماعی، جنسیتی، خانوادگی، فرهنگی و تربیتی فرد است. وظیفه جامعهای که به دنبال حل معضل خودکشی است، اعمال تغییراتی ساختاری است هم برای بالا بردن توانمندی آحاد جامعه برای برخوردی سازنده در مقابله با مشکلات و هم برای رفع حداکثری معضلاتی که بر دوش آنان سنگینی میکند.
وجود سلسلهای از موفقعیتها هر چند کوچک، امید به آیندهای بهتر را تقویت کرده و انگیزه برای تلاش و مبارزه را افزایش میدهد؛ ولی شکستهای پی در پی، هر بار بخشی از توان ادامه راه را از فرد گرفته، امید به آیندهای بهتر را نابود ساخته و ایده پایان دادن به زندگی را افزایش میدهد. یک مقایسه آماری ساده در ۴ دهه گذشته، نشان میدهد که بیکاری با شیب کم و بیش تند همواره سیر سعودی داشته و سطح معیشت مردم سیر نزولی.
زینب ۱۱ساله ابتدا لباسهای به شدت مندرس خود را سوزاند و سپس خود را حلقآویز کرد. پس از خودکشی دختر ۱۱ساله هم کسی به کمک این خانواده نیامد. خانواده زینب که توان خرید قبر نداشتند، جسد او را در ۲۰۰ متری خانهشان دفن کردند.
زینب دختر ۱۱ساله درشهرستان هلیلان واقع در استان ایلام از یک خانواده پنج نفره و به شدت فقیر بود. پدر ۴۱ساله او معلول و از کار افتاده است و خانواده تحت سرپرستی بهزیستی و بنیاد برکت است. مجموع درآمد این خانواده در ماه حدود یک میلیون تومان است. خانه آنها عبارت است از یک اتاق ۵۰ متری بدون سقف که با مشارکت بهزیستی و بنیاد برکت ساخته و نیمه تمام مانده است. تکمیل ساختمان اتاق مستلزم دریافت وام است، اما خانواده توان بازپرداخت آن را ندارد.
خرداد ۹۹ در خبرها آمد: «آرمین، کودک کار ۱۱ساله در کرمانشاه خودکشی کرد. یک مددکار «جمعیت خیریه امام علی» در توضیح وضعیت او گفت پدر آرمین معتاد بود و مادرش چندی پیش بر اثر ابتلا به سرطان فوت کرد، مادربزرگش گدایی میکند و خواهر کوچک آرمین را نیز همراه خودش میبرد. آرمین با خوردن یک ورقه قرص متادون خودکشی کرد و در بیمارستان جان باخت.»….
آیا اگر زنده میماند آینده بهتری در انتظار او بود؟ آرمین پاسخ این سئوال را در روند زندگی خود در نظام حاکم دریافته بود! آنچه باید تغییر کند تا دیگر یک کودک ۱۱ ساله، که قاعدتا هنوز میتواند فرصت بسیاری برای زندگی و بالندگی پیش رو داشته باشد، به خودکشی نیاندیشد، تنها و تنها تغییر نظام حاکم است. عدم تخصیص بودجه برای تأمین ابتداییترین نیازهای رفاهی مردم در مناطق محروم کشور، نبود برنامه ریزی برای مقابله با خشک سالی و احیای کشاورزی و یا سرمایهگذاری دولتی در بخش صنعت در این مناطق، به تشدید فقر، بیکاری و گرسنگی اهالی بسیاری از مناطق محروم روستایی منجر شده و همهساله تعداد زیادی از مردم این مناطق را به حاشیه شهرها با سرنوشتی نامعلوم، کوچ میدهد و به این ترتیب آوارگی، اعتیاد و فحشا هم به لیست سایر آسیبهایی که در زندگی به آنان تحمیل شده بود، اضافه شده، آنان را بیش از پیش تحت فشار میگذارد. زنان نه تنها به عنوان عضوی از خانوادۀ حاشیه نشین، این آسیبها را تحمل میکنند، بلکه باید به عنوان «زن»، خشونت مضاعفی را، هم از سوی جامعهای که در آن زندگی میکنند و هم از طرف مردان خانواده که عقده تمامی فشارها و تحقیرهایی که در طول روز متحمل شدهاند را در خانه و بر سر زنان خالی میکنند، متحمل شوند.
مریم رسولیان، رئیس سی و ششمین همایش سالیانه انجمن علمی روانپزشکان ایران در مهر ماه سال ۹۸ در نشست خبری این همایش گفت: «بر اساس آمار وزارت بهداشت ۷۳ درصد موارد اقدام به خودکشی در مناطق حاشیهنشین اتفاق میافتد و این نشان دهنده نقش مسائل اقتصادی در بروز آسیبهای اجتماعی است».
شکاف طبقاتی که روز به روز عمیقتر میشود، همهساله اقشار وسیعتری را به گوشه رینگ زندگی پرتاب کرده و آنان را زیر بار مشت سنگین فقر و فلاکت له میکند و این طبیعتا در شرایطی است که ثروت در سویی دیگر، نزد اقشار مرفه جامعه، مسئولین حکومتی و اقمار آنان، چنان متورم شده که زندگی لوکس خود و فرزندانشان را به شکل تهوع آوری در داخل و خارج کشور به رخ میکشند.
بسیاری از خانوادههای زحمتکش راه برون رفت از چرخه فقر و فلاکت را در ادامه تحصیل فرزندان خود میجویند. آنان از شکم خود و از ابتداییترین مایحتاج خود میزنند و تلاش میکنند که شرایط تحصیل فرزندانشان را فراهم کنند. امیدوارند که فرزندان اشان با رفتن به مدرسه و دانشگاه، شرایط معیشتی بهتری برای خود فراهم سازند، اما در کشور ایران با جمعیتی حدود ۸۳ میلیون نفر، هنوز ۲۵ درصد افراد در سن تحصیل یا هیچگاه به مدرسه نمیروند یا پیش از ۱۸ سالگی و بدون کسب مهارتهای لازم برای ورود به بازاز کار به ناچار دنیای درس و مدرسه را رها میکنند. در میان آنها کودکان کار، بچههای مهاجر افغان، دخترانی که در سنین کم ازدواج کردهاند و دیگر دختران و پسران محروم از تحصیل به چشم میخورد.
آخرین گزارش مرکز آمار ایران از نتایج نیروی کار در پاییز ۹۹، در رابطه با نرخ بیکاری افراد ۱۵ساله و بیشتر، نشان میدهد که ۹.۴ درصد از جمعیت فعال، بیکار بودهاند (آمار واقعی بسیار بالاتر از این است). مطابق این آمار در پاییز ۹۹ سهم جمعیت بیکار فارغ التحصیلان آموزش عالی از کل بیکاران ۴۰.۲ درصد بوده است. این سهم در بین زنان نسبت به مردان و نقاط شهری نسبت به نقاط روستایی بیشتر بوده است. در نتیجه رویای برون رفت از چرخه فقر و فلاکت به واسطه تحصیل هم، برای اقشار زحمتکش جامعه، خیلی زود به یأس بدل میشود!
بالا رفتن آمار خودکشی نزد زنان و دختران جوان
آمار خشونتهای خانگی رو به افزایش بوده و سونامی قتلهای ناموسی همواره گستردهتر شده است. افزایش ارتباطات در سطح جهان به واسطه وجود اینترنت و سایر امکانات مدیایی، بالا رفتن سطح آموزشی زنان و متعاقب آن رشد اجتناب ناپذیر آگاهی زنان نسبت به حقوق خود از یک سو و تشدید قوانین و فرهنگ مردسالارانه، سرکوب زنان در تمامی عرصههای اجتماعی، تبلیغ و نهادینه کردن نقش سنتی زن در چارچوب «همسر خوب»، یعنی سرویس جنسی دهنده همواره آماده به خدمت برای همسر، بدون هیچ انتظار و گلایه و «مادر خوب»، یعنی ماشین تولید مثل دائم العمر و همچنین مراقبت و نگهداری از کودکان، از سوی دیگر؛ تضاد وحشتناکی را بوجود آورده و به یکی از عوامل مهم بالا رفتن آمار خودکشی نزد زنان و دختران جوان، بدل گشته است.
افسردگی، یکی از عوامل شناخته شده اقدام به خودکشی است. دلایل بروز افسردگی، عمدتا مشکلات اقتصادی و بیکاری است. از دیگر عوامل شیوع افسردگی در ایران، میتوان به غلبه فضای حزنآلود در جامعه با قداست سوگواری و مرثیه خوانی و ممنوعیت و تقبیح جشن و شادی، اشاره کرد. طبق برخی آمار رسمی در استان ایلام (که در آن موارد خودکشی زنان، نسبت به سایر استانهای کشور بالاتر است)، افسردگی زنان، دو تا سه برابر مردان است.
خودکشی را شاید بتوان عکس العملی موردی و فردی در مقابل بار کمرشکن معضلات پیش رو دانست ولی روشن است که این عکس العمل، هیچ کمکی به حل معضلات تو در تو و پیچیده جامعه نمیکند. برای اینکه بتوانیم برخورد درستی به معضلی به نام خودکشی داشته باشیم و آمار آن را تا بیشترین حد ممکن کاهش دهیم، باید زمینههای اجتماعی و فردی آن را بشناسیم و به حل آن همت گماریم.
مطابق پژوهشهای انجام شده، میانگین سنی زنانی که خودکشی کرده اند، بین ۱۶ تا ۳۰ سال میباشد و در استانها و شهرهایی که طلاق را امری مذموم میدانند، آمار خودکشی بالاتر است. تحمل ساختار سلسله مراتبی قدرت در جامعه و خانواده، که زنان را در تحتانیترین سطوح جای میدهد، برای نسل جوان که هنوز روحیات شورشیاش تمام و کمال سرکوب نشده، دشوارتر است. بسیاری از موارد خودکشی و خودسوزی، مربوط به زنان جوانی است که در سنین پایین ازدواج کرده و از سوی همسر و خانواده همسر، به شدت کنترل و سرکوب شده و مورد خشونت قرار میگیرند. تابو بودن طلاق در بسیاری از مناطق کشور، نداشتن استقلال اقتصادی و تبحر شغلی وعدم حمایت خانواده، دولت و جامعه از زنان مطلقه، بن بستی است که این زنان را به خودکشی تشویق میکند.
خودسوزی
عمل خودکشی علاوه بر پایان دادن به زندگی و شرایطی که اقدام کننده آن را غیر قابل تحمل می یابد، در بسیاری از موارد، نوعی اعتراض را هم به همراه دارد. اعتراض نسبت به عواملی که ادامه زندگی را برای فرد ناممکن ساخته اند. اعتراض به خشونت و فشار در خانواده و اعتراض به کارفرما، جامعه و حکومت نسبت به شرایط شغلی، فرهنگی و معیشتی. آمار اقدام به خودکشی نزد زنان دو یا سه برابر مردان است ولی آمار مردانی که با خودکشی جان خود را از دست می دهند بیشتر از زنان است. این نشان می دهد که وجه اخطار و اعتراض در اقدام به خودکشی بین زنان وجه سنگین تری است.
یکی از دردناکترین و فجیع ترین اشکال خودکشی، خودسوزی است. مرگی همراه با درد و زجر؛ اگر هم قربانی زنده بماند خودسوزی را شاید بتوان بلندترین و دردناکترین فریادهای اعتراضی خواند که آمار آن نزد زنان بیش از مردان است. نزد اغلب خانواده ها خودکشی زنان هم بخشی از ممنوعه ها و تابوهاست و اغلب تلاش می شود که خودکشی با خوردن قرص و یا سم را به بیماری و مسمومیت نسبت دهند. خودسوزی اما فریادی است که مشکل تر می توان مانع انعکاس صدای آن و انکار آن شد و درصدی از دردی را که قربانی متحمل می شود، بر اعماق دل و جان هر شنونده ای می نشاند و این خود یکی از دلایل انتخاب این شیوه برای پایانی دردناک به زندگی است.
یکی از خود سوزی های اعتراضی که "نه" بزرگ زنان به "حجاب اجباری" را نمایندگی می کرد خود سوزی هما دارابی پزشک، استاد دانشگاه و فعال سیاسی و زنان در میدان تجریش تهران بود.
هما دارابی که خود را در روز ۲ اسفند ۱۳۷۲ در اعتراض به حجاب اجباری در میدان تجریش تهران به آتش کشید و کشته شد، از دانشجویان مبارز جنبش دانشجویی سال ۱۳۳۹ بود و بهعنوان یکی از سرشناسترین دانشجویان و یکی از اصلیترین مبارزان به زندان افتاد. او در تمامی رویدادهایی که به انقلاب انجامید، حضوری کوشا و صمیمانه داشت. هما که در کنار فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود به تدریس در دانشگاه و طبابت میپرداخت، اما پس از انقلاب در سال تحصیلی ۱۳۶۹به دلیل بدحجابی و با عنوان «عدم رعایت شئونات» از استادی برکنار شده و همچنین مطب او را نیز تعطیل کردند.
سحر خدایاری هم که به دلیل علاقه به فوتبال و تیم استقلال، با لقب دختر آبی شناخته میشود، در اعتراض به دستگیری و محکومیت خود به زندان بابت تلاش برای ورود به ورزشگاه و تماشای مسابقات فوتبال، اقدام به خودسوزی کرد و در ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ درگذشت. سحر در آخرین مراجعه به دادگاه، آگاه میشود که باید برای تحمل حکم شش ماه حبس، زندانی شود.
خودسوزی هما و سحر، نمکی است بر تن زخمی "زن در جمهوری اسلامی" که درد جانکاه آن نمی گذارد زن ستیزی تنیده شده در تار و پود این رژیم را فراموش کنیم. زن ستیزی و خشونتی که قانون و شکل اجرای قانون، آن را در سرتاسر جامعه تسری داده و به تحکیم آن در سطح جامعه و در پستوی همه خانه ها همت گماشته است؛ خشونتی که در لایه لایه اقشار مختلف جامعه رسوخ کرده و از هر سو "زن" را تحت بالاترین فشارها و مسئولیت ها، چنان له می کند که او را به دردناکترین پایان ها به زندگی سراسر سرکوب و تحقیر و محرومیت، خود سوق می دهد؛ به این امید که فریادی چنان بلند و رسا سر داده باشد که از همه درزها و دیوارها، از مرز همه ممنوعیت ها و تابوها و از حصارهای بلند پدر/مردسالاری، عبور کرده به گوش تمام زنان هم سرنوشت خود برسد.
یازده مورد خودسوزی زنان تنها در شش ماهه نخست سال ۱۳۹۸ در شهر کوچک دیشموک، هم خبری تکان دهنده بود که نشان از استیصال، انزجار و اعتراض، زنانی دارد که در گوشه و کنار شهرها و روستاهای این کشور، عدالت و برابری را به بهای زندگی خود و مرگی دردآور و یا ادامه زندگی با بدنی معلول و ِدفُرمه، مطالبه می کنند.
"اصلا همین هم شد که نام روستاهای اطراف دیشموک را بقیه شنیدند. نام آنجا را زنان با از میان برداشتن خودشان، سر زبانها انداختند. کم کم، نام آنها را شهرنشینان هم شنیدند؛ نام «ثریا» یازده ساله را که با پسری دوازده ساله ازدواج کرد و آنقدر در آن خانه بدی دید که به اتاق رفت و با نفت خودش را سوزاند. نام «معصومه» را که زن فقیری بود با دو دختر که دو بار از خودکشی نجاتش دادند. نام «کافی» را که آنقدر از پدر و برادر شوهرش کتک خورد که سوزاندن تن را بهتر دانست تا ماندن میان سیاهیها و بعد از بیست روز بستری در بیمارستان مُرد. نام «زیبا» را که یک زن باردار بود در روستای «دلی» و وقتی هفت روز دیگر قرار بود بچهاش به دنیا بیاید، خودشان را، نهفته میان جان نازکش، آتش زد و مُرد. بعدها گزارشگری دربارهاش نوشت او دو فرزند چهار و هفتساله داشته که زمان خودسوزی مادرشان در خانه بودهاند و بعد یکی یکی آمارهای محلی بیرون آمد: دو دختر چهارده و هفده ساله در اردیبهشت و یک دختر هفده ساله در مرداد ١٣٩٨خودسوزی کردهاند. دیشموک شهری است از توابع دهدشت در استان کهگیلویه و بویراحمد با ٢٣هزار و ٧٤٦ نفر جمعیت و ٧١٠ خانوار.(٢)
"بر اساس مطالعهی موردی انجام شده روی صد زن در یکی از بیمارستانهای اهواز زنانی که اقدام به خودسوزی میکنند نسبت به زنان عادی، افسردهتراند و از عصبیت بیشتری برخور دارند." همچنین زنان فقیر بیشتر از زنانی که وضعیت اقتصادی بهتری دارند اقدام به خودسوزی میکنند. زنان جوان بیشتر از زنان مسن خودسوزی میکنند. فراوانی خودسوزی در زنان جوان در گروههای سنی ۱۴ تا ۲۵ سال دیده میشود. خودسوزی در زنان متاهل بیشتر از زنان مجرد است. زنان تحصیل کرده به مراتب کمتر از زنان بیسواد و یا کمسواد تن به خودسوزی میدهند. البته ناگفته نماند که به گفتهی برخی جامعه شناسان "استعداد خودکشی در دانشجویان به عنوان نسل آگاه افزایش یافته است". و بالاخره آمار خودسوزی در زنان بیکار و خانهدار بیشتر از زنان شاغل است."(٣)
با جمع بندی از آمارهایی که در سال های گذشته منتشر شده است، می توان دید که استان ایلام بیشترین آمار خودسوزی در کشور را دارا است و سالانه ۴۳۰ زن در این استان خودسوزی می کنند. خودسوزی زنان بین ۱۰ الی ۱۵ درصد آمار سوختگیها در ایران است. این آمار ی است که مرکز تحقیقات پیش گیری از سوختگی در این باره منتشر کرده است.
با توجه به بالاتر بودن آمار خودسوزی زنان در برخی مناطق مثل: استان های ایلام، لرستان، چهارمحال بختیاری، کهکیلویه خوزستان و کردستان؛ شاید بتوان نتیجه گرفت که تشدید تضاد جنسیتی، در مناطقی که از طرفی روابط بشدت سنتی و سرکوبگرانه نسبت به زنان در آن جریان دارد و از طرف دیگر آگاهی زنان به درجاتی رشد کرده و سطح مطالباتشان بالاتر رفته است؛ یکی از عوامل تعیین کننده در انتخاب این شیوه عذاب آور برای پایان دادن به زندگی، نزد زنان است. برای غلبه بر فرهنگ زن ستیز در این مناطق، و حل این تضاد ویرانگر، علاوه بر رشد آگاهی و مبارزه مستمر زنان، نیاز است به تغییرات بنیادی و زیر و رو کردن مناسبات موجود.
تنها تجسم لحظات پر درد و زجری که تن هر یک از این زنان را شعله های بی رحم آتش در برگرفته و تیغ جانکاه حس سوختن تا اعماق وجودشان را می شکافد، دل را چنان به درد می آورد که تحملش ساده نیست. چه میزان از فشار و سرکوب و تحقیر، را باید هر یک از این زنان متحمل شده باشند که علاوه بر پذیرش این درد، بتوانند چشم خود را بروی تمام وابستگی ها و دلبستگی های اشان، هم ببندند.
مردسالاری و زن ستیزی، قدمتی به بلندای تاریخ مالکیت خصوصی و جامعه طبقاتی دارد. اما با تمام تلاشی که سیستم مردسالار برای نهادینه کردن برتری جنسیتی مردان، به بردگی کشیدن زنان و تحمیل خشونت، انواع فشارها، سرکوب ها و تحقیرها؛ داشته است، همواره در طول تاریخ، زنانی به این قاعده "نه" گفته اند. "نه" گفتن زنان به نسبت دوره تاریخی، سطح آگاهی زنان، جایگاه طبقاتی، جغرافیا و فرهنگ های مختلف، به شیوه ها و سطوح متفاوتی مطرح شده است. یکی از انگیزه های مهم زنان برای خودکشی و خود سوزی، علاوه بر فقر و فشارهای اقتصادی، همان تاب نیاوردن قاعده حاکم یعنی "زن ستیزی" است. خودکشی و بیش از آن خودسوزی زنان، یکی از همان شیوه های "نه" گفتن زنان به نظم موجود است.
ولی آیا این انتخاب می تواند نظم حاکم را در هم بریزد و زمینه تکرار خودکشی ها و خودسوزی ها را از بین ببرد. چاره چیست؟ راه کار کدام است؟
تمرکز ثروت در دست درصد ناچیزی از مردم؛ فقر، بیکاری، اعتیاد، محرومیت از تحصیل، فحشا، فروختن رحم و ارگان های بدن و خلاصه فلاکت بی پایان را برای اکثریت جامعه به ارمغان می آورد. یکی از دستاوردها و همچنین عواملِ تحکیمِ چنین نظمی، نابرابری جنسیتی است. برای نابود سازی زمینه های یأس، افسردگی و استیصال در جامعه که عوامل خودکشی هستند، باید بتوان به این نابرابری های اقتصادی، اجتماعی و جنسیتی پایان داد. پایان دادن به این نظم تنها راه نجات اکثریت جامعه که زحمتکشان و اقشار تحت ستم را شامل می شود، بوده و همه گی در پایان دادن به این نظم منافع مشترکی دارند. پس بهتر است زنان، و همه اقشار تحت ستم، به جای پایان دادن به زندگی خود، به افقی بلندتر چشم بدوزند و با همبستگی، بالا بردن آگاهی و تشکل، برای جامعه ای بجنگند که در آن از ستم و نابرابری خبری نباشد و دیگر هیچ زنی و هیچ مردی، به خودکشی و خودسوزی نیاندیشد.
https://www.radiofarda.com/a/suicide-iran/31061197.html
https://shahrvand- newspaper.ir/Modules/News/PrintVer.aspx?News_Id=187547&V_News_Id=&Src=Main
http://asoyroj.com/farsi/detail.aspx?Jmara=8092&Jor=7
لینک مقاله پژوهشی که منبع این جمع بندی است:
http://jwc.iauahvaz.ac.ir/article_523042_2c1faa6e4b87899d63d18d58bb47ba0f.pdf
نشریه هشت مارس شماره ٥٣
ژوئن ٢۰٢١/ خرداد ١٤۰۰۰