مردم افغانستان متاع گندیده و متعفن آمریکائی- پاکستانی
به نام طالبان را تحمل نخواهند کرد!
لاله آزاد
یک بار دیگر افغانستان با قدرت گیری مجدد طالبان به مرکز توجه جهان بدل شده است. اما این توجه جهانی از دو جهت گیری و خصلت متضاد برخور دار است. یک طرف این توجه، قدرتهای بزرگ امپریالیستی و در راس آن آمریکا و مرتجعین منطقهای هم چون پاکستان قرار دارند که مستقیم و غیر مستقیم، علنی و پنهانی، بازگشت طالبان به قدرت را میسر و هموار کردند. جهت مقابل آن، مردم ما به ویژه زنان و در کنار آنان مردم و اکثریتی از فعالین و تشکلات مبارز زنان، نیروها و سازمانهای مترقی و انقلابی در سراسر جهان قرار گرفته اند.
این صفبندی مجموعا در بین ستم گران و استثمار کنندهگان، همان صفبندی بیست سال پیش است که حاصل آن حمله نظامی و اشغال افغانستان، کشتار وسیع مردم ما و آواره کردن میلیونها نفر شد. اشغال نظامی افغانستان در خدمت به استراتژی آن دوره امپریالیستهای آمریکائی و متحدیناش و به بهانه حمله به برجهای دوگانه مرکز تجارت جهانی در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ انجام گرفت.
افغانستان همواره به خاطر موقعیت استراتیژیکاش - وصل بودن به سه منطقه مهم جهانی، آسیای میانه، خاورمیانه و آسیای جنوبی- از اهمیت ویژهای برای قدرتهای بزرگ جهانی برخورد دار بوده است و همین موقعیت باعث تمرکز تضاد میان قدرتهای بزرگ و مرتجعین منطقهای در طول قرنها شده است.
قصد امپریالیزم آمریکا از اشغال افغانستان در چنین راستایی بود تا بتواند از موقعیت برتری که در نتیجه جنگ سرد (میان امپریالیستهای آمریکائی و غربی با سوسیال امپریالیزم شوروی و اقمارش) حاصل کرده بود، سلطه و سرکردگی خود را نه تنها در افغانستان، بلکه کل خاورمیانه و در سطح جهانی تثبیت کند. در نتیجه، این اشغالگری هیچ ربطی به مردم ما و به طور ویژه به زنان ما و رهائی آنان از طالبان، ادعای دروغین و تو خالی که آمریکا و شرکا پیش گذاشتند، نداشت.
امپریالیستهای آمریکائی در اشغال افغانستان و تشکیل دولت وابسته به خود، موفق شدند. اما فاصله عظیمی است بین این موفقیت با اهدافی که استراتژیستهای آمریکایی طرح و نقشهاش را در اتاقهای فکری کاخ سفید ریخته بودند. رسیدن به اهداف استراتژیک برای منافع آمریکا و هر قدرت امپریالیستی دیگر در صحنه واقعی افغانستان همواره پیچیده بوده و هست. یکی از دلایل ناکام ماندن اهداف استراتژیک آمریکا، اوضاع پرتضاد و پیچیده افغانستان، بود.
امپریالیزم آمریکا نتوانست در طول بیست سال با مصرف مالی بیش از یک تریلیون دالر در خدمت به منافع استراتژیک خود، دولت با ثباتی را در افغانستان شکل دهد. گره خوردگی تضادها بین قدرتهای امپریالیستی و قدرتهای مرتجع منطقهای که در باندها و گروهبندیهای مختلف در دولت دست نشانده بازتاب مییافت، پیچیدهتر از آن بود که در تصور خط گذاران آمریکائی میگذشت.
آمریکا ازهمان ابتدای اشغال، قصد نداشت نیروهای نظامی و امنیتی خود را به طور دائم در افغانستان مستقر کند. نقشهاش این بود که از طریق فرستادن بیش از ۱۵۰ هزار نیروی نظامی، امنیتی و… بتواند در یک مدت زمان کوتاه به ثبات مورد نیازش، دست یابد. اما این نقشه عملی نشد و شکست خورد. عملی نشدن ثبات مورد نیاز آمریکا از مدتها (حداقل ده سال) پیش عیان شده بود. درنتیجه این ناکامی بود که آمریکا بار دیگر توجه خو د را به طالبان برای ایجاد ثبات نسبی، معطوف کرد.
پر واضح است که مذاکرات بین امپریالیستهای آمریکائی و طالبان نه از دو سال پیش بلکه قبل از آن آغاز شده بود. آمریکا با به معامله گذاشتن منافع مردم و در راس آن زنان با طالبان که از ماهیت امپریالیستیاش بر میخیزد، به توافقاتی قبل از علنی شدن مذاکرات رسیده بود. در نتیجه با اتکا به زد و بندهای انجام شده و برای سامان دهی به اولویتهای این دوره اش، مذاکره با پاکستان و طالبان در دوحه قطر در مورد توافقات اتخاذ شده را علنی کرد. آمریکا در این توافقات از قبل ریخته شده، شرایط و موقعیت قدرتمند کردن نیروی طالبان را با آزادی بیش از ۵ هزار زندانی طالب برای حمله به مردم ما و تسخیر ولسوالیها آماده کرد. در نتیجه طالبان بر خلاف برخی تصورات غلط، آمریکا را شکست نداد.
باید در نظر داشت که طالبان دست پرورده پاکستان و با حمایت آمریکا و متحدین اروپائیاش در دهه ۹۰ میلادی ساخته و سازماندهی شدند. بنابراین، این نیروی بنیادگرای اسلامی، هرگز یک نیروی ضد امپریالیستی و به طور مشخص ضد امپریالیزم آمریکا نبوده و نیست. بلکه به جرات میتوان گفت که طالبان در زیر سایه آمریکا قادر به سرکوب وحشیانه مردم بودهاند. همان گونه که نمونهاش را در دوره اخیر در افغانستان شاهد هستیم. طالبان در تمام دوران پس از سرنگونی خصوصا از سالهای ۲۰۰۶ که مجددا عملیات نظامی خود را با اتکا به پاکستان، آغاز کرد، نه در مقابله با نیروهای نظامی آمریکا و ضدیت با آنان، بلکه عمدتا حمله و کشتار مردم را در دستور کار خود قرار داد. قصد طالبان از حملات انتحاری در کوچه و بازار و کشتن توده های مردم، از خشونتهای به شدت زن ستیزانه بر زنان در هر جائی که زورشان میرسید در خدمت به این مساله بود که بتواند خود را از این طریق به قدرتهای امپریالیستی به ویژه آمریکا تحمیل کند و چنین نیز شد.
آمریکا از سالها پیش به این جمعبندی رسیده بود که به خاطر طولانی شدن و درگیر بودن در افغانستان و عراق، رقبای امپریالیستیاش مانند روسیه و چین توانستهاند از نظر اقتصادی خود را تقویت و هم چنین مناطق نفوذ خود را در خاورمیانه، آفریقا، آسیا و حتی اروپا به حد قابل ملاحظهای گسترش دهند. در نتیجه امپریالیزم آمریکا از مدتها قبل سیاستهای منطقوی و جهانی خود را برای رقابت و از میدان به در کردن رقبای خود خصوصا امپریالیزم تازه نفس چین، تغییر داد. بیرون کشیدن آخرین دسته از نیروهای نظامی و امنیتی از افغانستان، در خدمت به استراتیژی این دوره امپریالیزم آمریکا بود. هموار کردن مسیر قدرت گیری طالبان توسط آمریکا و کمک به گسترش نفوذ منطقهای پاکستان یکی از متحدین دیرینهاش در منطقه در این راستا قرار دارد.
آمریکا در افغانستان بیش از ۱۵۰ هزار نیروی نظامی، امنیتی و کارکنان شرکتهای خصوصی داشت و در طول سالهای قبل، حداقل از زمان ریاست جمهوری اوباما شروع به خارج کردن این نیروها کرده بود. به همین دلیل هم در این دوره که طالبان قدرت را در کابل بدست گرفت، در مدت کوتاهی توانستند نیروی اندک باقی مانده خود را به راحتی خارج کند.
در این دوره عدهای خصوصا تحلیل گران بورژوا در افغانستان و ایران، از فروپاشی دولت و ارتش افغانستان و فرار کردن رئیس جمهور آن میخواهند این نتیجه گیری را به خورد مردم بدهند که گویا بدون دخالت مستقیم قدرتهای امپریالیستی و به ویژه امپریالیزم آمریکا، کاری از مردم ساخته نیست. اما واقعیت افغانستان خلاف این نظریهها را نشان داد.
این تحلیلهای غلط و جهت دار در زمانی صورت میگیرد که بیش از گذشته ماهیت اصلی دولت و ارتش ساخته و پرداخته امپریالیزم آمریکا که در مرکز آن ضد مردمی بودن آن قرار داشت را در بین مردم جهان عیان ترساخت. فروپاشی دولت پوشالی و وابسته و هم چنین ایجاد شرایط مناسب برای قدرت گیری طالبان این واقعیت را بازتاب داد که امپریالیزم آمریکا برای پیشبرد منافع استراتیژیک خود بر ارتجاعی ترین، عقب مانده ترین، ضد زنترین نیروها متکی است و این هیچ ربطی به مردم و منافع آنان ندارد.
ایستادگی زنان در مقابل طالبان
مبارزات زنان کشور ما از زمان پیشروی طالبان و در زمانی که کنترل کابل و بسیاری از ولسوالیها به دست آنان افتاد، وارد فاز نوینی شد. اگر چه، تاریخ مبارزات زنان به این دوره و بیست سال گذشته بر نمیگردد و تاریخ طولانی دارد. اما مهمترین ویژگی مبارزات دوره اخیر، جسارت و شجاعت زنانی بود که به رعب و وحشت طالبانی گردن نگذاشتند. این حرکت الهام بخش، تاثیرات بسزایی هم دربین مردم ما و به خصوص جوانان گذاشت وهم تحسین و حمایت مردم به ویژه زنان را در کشورهای دیگر برانگیخت.
این مبارزات نشان داد خشم انباشته شده در زنان چه پتاسیل بالائی برای جذب بینش انقلابی و متشکل شدن دارد. چه پتانسیلی بالائی برای سازماندهی و پیشبرد مبارزه آگاهانه علیه همه نیروهای رنگارنگ از امپریالیستها گرفته تا طالبان و سایر بنیادگرایان اسلامی که وجه مشترک همه آنان فرودستی زنان است، دارد.
در عین حال مبارزات زنان و مردان ما علیه طالبان، چهره به شدت شونیستی و ارباب منشانه جو بایدن – راننده ماشین ستم و اسثتمار جهانی امپریالیزم آمریکا- که در سخناناش ادعا کرده بود که «طالبان واقعیت جامعه افغانستان است» را عریان کرد. اکثریت مردم بدون هیچ شک و شبههای طالبان را نمی خواهند. این حقیقت را زنان و مردان در خیابانها فریاد زدند. این حقیقت را صدها هزار نفر از مردمی که برای خلاصی از طالبان آواره شده اند، نشان میدهد. این حقیقت را فرودگاه کابل و کشته شدن مردمی که از طالبان و وحشیگریهای آنان پا به فرار گذاشته بودند، نشان میدهد.
اما مجموعه این اوضاع و فریب کاری و زد وبندی که برای تحمیل طالبان به مردم انجام گرفت، بیش ازگذشته روشنتر ساخت که واقعیت سیستم امپریالیستی آمریکا و دیگر قدرتهای امپریالیستی اتکا کردن به نیروهای واپسگرائی هم چون طالبان است که آنان را قادر میسازد نظام ستمگرانه و استثمارگرانه خود را در سطح جهانی برانند.
مقاومت در پنجشیر
در این دوره علاوه بر مبارزاتی که از جانب زنان و پیوستن مردان به این مبارزه در شهرهای مختلف پیش رفت، بسیاری به ویژه جوانان ما خود را به پنجشیر رساندند تا بتوانند در کنار مردمان آن منطقه علیه طالبان مبارزه کنند. طالبان با تمرکز نیرو و حمایت مستقیم ارتش پاکستان بر بخش هائی از پنجشیر مسلط شدند و نسل کشی از مردم و وادار کردن آنان به کوچ اجباری را آغاز نمودند. امپریالیزم آمریکا و همه قدرتهای بزرگ جهانی در برابر دخالت علنی ارتش پاکستان و در برابر کشتار مردم پنچشیر توسط طالبان سکوت کردند. این سکوت یادآور سکوت رضایت مندانه آنان در قبال قتل عام زندانیان سیاسی تابستان ۶۷ توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران است. در این میان آن چه که بیش از گذشته آشکار شد، سیاستهای آمریکا در سپردن افغانستان تحت سیطره پاکستان در خدمت به استراتژی خود بود.
در برابر همکاری و حمایت آشکار پاکستان با طالبان برای سرکوب مردم در پنجشیر، مردم خشگمین با شعارهای مرگ بر پاکستان، مرگ بر حامیان طالبان، مرگ بر طالبان و… در شهرهای مختلف افغانستان، ایران و سایر کشورهای جهان، نفرت و انزجار خود را از این سازشهای ضد مردمی نشان دادند. اما جای یک شعار در مبارزات خیابانی مردان و زنان ما خالی بود: مرگ بر امپریالیزم. چرا که عامل اصلی ستم و استثمار افسار گسیخته، مسبب اصلی خشونت و فرودستی بر زنان و مردم ما و سایر نقاط جهان، حاکمیت قدرتهای امپریالیستی است.
در این اوضاع این حقیقت را باید در نظر داشت که به خاطر نبود یک رهبری انقلابی، رهبری که بتواند همه این خشم و نفرت مردم را در مبارزه آگاهانه و دراز مدت درخدمت به انقلاب، کانالیزه کند، آلترناتیوهای موجود دیگری هم چون رهبری احمد مسعود در میان مردم پایه میگیرد. باید به این نکته مهم اشاره کرد که تفکر و اهداف احمد مسعود نه در گذشته و نه در شرایط کنونی در خدمت به آمال و آرزوهای مردم ما نبوده و نیست. احمد مسعود در همین دوره قدرت گیری طالبان بارها در مصاحبههای گوناگون مطرح کرد که: ما خواهان یک دولت فراگیر هستیم تا همه از طالبان و سایر نیروها و سرداران جنگی بتوانند در آن حضور داشته باشند. این دولت فراگیر مورد نظر احمد مسعود هیچ تفاوت کیفی با دولت دست نشانده قبلی و دولت دست نشانده فعلی طالبان برای مردم ندارد.
بنابراین در این شرایط سخت و بحرانی، مهم و تعیین کننده است که همواره قادر باشیم صف دوست و دشمن را به درستی تشخیص دهیم و معیار ما برای این تشخیص صرفا مقاومت نباشد. اهداف هر مقاومتی را باید ارزیابی کرد. مهمترین معیار سنجش هر مقاومتی باید این باشد که آیا این مقاومت در خدمت به مردم و منافع آنان پیش میرود و یا خیر.
و بالاخره این که:
در دوره مذاکرات بخصوص از زمانی که طالبان در حال پیشروی به سمت کابل بودند، تعدادی از سران قدرتهای امپریالیستی صحبت از تغییرات «مثبت» طالبان میکردند. این درست است که طالبان امروز با طالبان بیست سال پیش تفاوت کرده اند. قدر مسلم جهان ایستا نیست و همه چیز در حال حرکت و تغییر است. طالبان نیز از این قانون مستثنی نیستند. اما این تغییر طالبان در جهت بیشتر و عمیقتر به کار برد تفکرات به شدت زن ستیز و پدر سالارانه، ضد مردم، ضدعلم و دانش، ضد هنرو ضد هر آن چه بوی نو و رو به آینده دارد، بوده است. مجموعه این ضدیتهای ضد بشری طالبان را مردم ما، به ویژه زنان با پوست و گوشت خود در سالهای متمادی و در همین ماههای اخیر لمس کرده اند. امپریالیستهای آمریکائی دیگر نمیتوانند متاع گندیده خود را که بوی تعفن آن در سراسر کشور ما راه نفس کشیدن مردم را بند آورده است، به خورد مردم بدهند.
اوضاع و شرایط بهم ریخته افغانستان دست پخت امپریالیستهای آمریکائی و شرکا و متحدین منطقوی اشان به ویژه پاکستان نه تنها در این دوره بلکه در دهههای پیشین و به ویژه از بیست سال گذشته، است. آمریکا با به صف کردن مرتجعترین نیروها اوضاع و شرایط غیر قابل تحملی را از زاویه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی برای اکثریت مردم ما به وجود آورده است.
مجموعه این اوضاع برای همه آن فعالینی که دل در گروی رهایی مردم از یوغ تمامی مرتجعین و امپریالیستها را دارند، دل در گرو رهایی مردم از هر نوع ستم و استثماری را دارند، این وظیفه را در مقابل اشان قرار میدهد که با برنامه و نقشه بتوانند هر آن کسی را که میتوانند با خود بر سر پیشبرد مبارزه آگاهانه و دراز مدت، متحد کنند. زنان خصوصا زنان جوان پیشرو میتوانند یکی از ستونهای اصلی این مبارزه باشند. این شکل نقشهمند مبارزه آغازی است آگاهانه و هدفمند برای ساختن آلترناتیو انقلابی در افغانستان.
برگرفته از نشریه هشت مارس شماره ۵۴
اکتبر ۲۰۲۱ / مهر۱۴۰۰