جمعبندی از مبارزه و مقاومت زنان و جنبش زنان در ایران!
لیلا پرنیان
این سخنرانی در جلسه اینترنتی که از جانب «کارزار مبارزه با خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی بر زنان در ایران» به مناسبت روز جهانی زن در ۷ مارس ۲۰۲۱ سازماندهی شده بود، ارائه شد.
واقعیت این است که جمعبندی از تاریخ مبارزاتی زنان و جنبش زنان در ایران را نمیتوان در وقت کوتاه بیان کرد. اما تلاش خواهم کرد که به طور فشرده به تاریخ تحول مبارزه و مقاومت زنان و جنبش زنان، نقاط عطف و جهشها و به طور کلی به جنبههای قوت و ضعف آن بپردازم.
روشن است که همه این حقایق را پیش میگذاریم تا شناختمان را از جنبش زنان بالا برده تا بتوانیم در جهت گیریهای صحیح و درست این جنبش دخالت آگاهانهتری را سازماندهی کنیم.
شاید بتوانیم بگوئیم که جنگ جمهوری اسلامی با زنان، یکی از ایدئولوژیک ترین، طولانی ترین، پیگیرترین، مصممترین و در همان حال حیاتیترین جبهه جنگی بوده که این رژیم با مردم پیش برده است. جنگی که رژیم تازه به قدرت رسیده با اعتماد به نفس آغار کرد و به دلایل متعددی توانست پیشروی کند و بسیاری از حقوق محدود و ناچیزی هم که زنان از قبل داشتند، پس بگیرند.
چرا از کلمه جنگ استفاده میکنم؟ به این دلیل است که جمهوری اسلامی بعد از اولین حمله ش به زنان با اجباری کردن حجاب در سال ۵۷ بلافاصله با مقاومت و مبارزه زنان علیه حجاب اجباری که در تظاهرات ۵ روزهشان در ۸ مارس ۵۷ جلو رفت، روبرو شد. این جنگ، از آن دوره شروع شد و کماکان ادامه دارد.
جمهوری اسلامی بعد از اجباری کردن حجاب و تصویب انواع و اقسام قوانین ضد زن، در واقع یک جنگ دراز مدت علیه زنان را تدارک دید. تلاش کرد و خیال میکرد که با اتکا به دین و سنت و عقاید عقب مانده در همه جا از خانه گرفته تا مدرسه و دانشگاه، ادارات، میتواند نسلهای بعدی را آن طور که میخواهد منطبق بر شریعت اسلامی، تربیت کند تا دردسرهای زنان نسل گذشته را به خیال خود نداشته باشد. نسل گذشتهای که به خاطر تغییراتی که در جامعه شده بود به شکل تدریجی برخی محدودیتها و سنتها را به مقداری کنار زده بودند. ولی مهمترین نقش زنان نسل گذشته حضور گسترده و پر قدرتشان در مبارزه ضد رژیم سلطنت پهلوی بود.
جمهوری اسلامی از عوامل و فاکتورهایی مثل پایه قوی داشتن در بین مردم در آن دوره، استفاده از جو اسلامی و دینی که بر پا کرده بودند، استفاده از اوضاع و شرایطی که در نتیجه جنگ ایران و عراق در جامعه به وجود آمده بود، سرکوب ملیت ها، سرکوب جنبش انقلابی، نبود یک رهبری انقلابی در دفاع از زنان و مبارزاتشان باعث شد تا رژیم بتواند از این شرایط استفاده کند و اقدامات زن ستیز خود را پیش برد. اما برای پیشبرد همه جانبه طرح و برنامه ضد زن ش اول باید تکلیف ش را با زنان نسل گذشته یک سره میکرد.
زنان نسل گذشته که جمهوری اسلامی ازآنان هراس داشت چه کسانی بودند:
سالهای ۵۷، سالهایی که در اثر مبارزات، جامعه تغییر زیادی کرده بود و شرایطی را به وجود آورده بود که زنان به شکل وسیعتری به سازمانها و احزاب مبارز و انقلابی برای سهم گرفتن در تغییر جامعه بپیوندند. در همان اوضاع و شرایط سالهای ۵۷ است که دهها تشکل زنان با گرایشات گوناگون و با درکهای آن روزها شکل گرفت. در همان دوره پیوستن وسیع زنان جوان به صفوف سازمانها و احزاب در منطقهای هم چون کردستان و نقش گرفتن در همه عرصههای مبارزاتی از جمله مبارزه مسلحانه، برای یک رژیم دینی و به شدت زن ستیز، این تابوشکنیها و خلاف جریان حرکت کردن ها، غیر قابل تحمل بود.
جمهوری اسلامی در برابر این اوضاع و شرایط که یک زنگ خطر جدی در مقابل ش بود، به طور حساب شدهای به دستگیریهای وسیع و زندانی کردن فعالین سازمانها و احزاب در تمام دوره دهه ۶۰ دست زد و در اواخر جنگ ایران و عراق هم، خمینی فتوای قتل عام زندانیان سیاسی را صادر کرد که نتیجه آن تابستان خونین ۶۷ شد.
واضح است که بخش بزرگی از این زندانیان را زنان زندانی سیاسی تشکیل میدادند. اینها همان زنائی بودند که یا در صفوف سازمانها و احزاب و یا در تشکلات زنان فعالیت میکردند. یا از بنیان گذاران جنبش نوین زنان بودند و یا زنانی که در کردستان و مبارزه مسلحانه شرکت کرده بودند. به همین دلیل تعداد زنان زندانی سیاسی وسیع بود. چنین پدیدهای به این وسعت در هیچ جای دیگری در جهان دیده نشده است. رژیم برای این همه زنان زندانی سیاسی، برنامه داشت. برنامه ش این بود که روحیه مبارزه جوئی تعداد وسیعی از این زنان را در هم شکند و از آنها زنائی مطیع و البته با شکل و شمایل اسلامی درست کند و این گونه الگوی مورد قبول ش را جلوی زنان در زندان بزرگ جامعه قرار دهد. اما، این برنامه به خاطر مبارزه و مقاومت زنان زندانی سیاسی وعدم گردن گذاشتن به چادر سیاه، حجاب مورد قبول رژیم خصوصا از جانب زنانی که تا پای جانشان ایستادند، شکست خورد.
بعد از جنگ ایران و عراق کم کم مجددا مقاومت و مبارزه با حجاب اجباری در کوچه و خیابان، مدرس و دانشگاه به صورت خود به خودی آغاز شد. شرکت دانشجویان زن در مبارزت دانشجویی، عدم رعایت حجاب و لباسهای اسلامی از جانب زنان جوانی که قرار بود بر اساس شریعت اسلامی پرورش یافته باشند، زنگ خطر جدی برای جمهوری اسلامی بود که فکر میکرد با فرستادن نیرویهای سرکوبگر مخصوص زنان در اماکن عمومی و پیاده کردن مقرارت سفت و سخت در همه جا میتواند جلوی ادامه مقاومت زنان علیه حجاب اجباری را بگیرد.
در همان دوره زنان تلاش زیادی کردند که در کار خارج از خانه دخالت کنند. علیرغم بسیاری از محدودیتهای قانونی و سنتهای ضد زن، زنان، هم در بازار کار و هم در ادامه تحصیلات دانشگاهی سهم زیادی را بر عهده گرفتند. این سهم گرفتن تقریبا در همه اقشار و طبقات تا حدی عمل کرد. در طبقات تهیدست به خاطر فقر نیز زنان علیرغم محرومیت از تحصیل اما در کارهای غیر تخصصی و کارگری نقش بسیار بیشتری بازی کردند. با حضور نسبتا بیشتری از زنان در بازار کار و اجتماع و تحصیل، زمینههای مبارزه و مقاومت، نه تنها در مقابل حجاب اجباری، لباس تعیین شده اسلامی، شدت گرفت، بلکه در سایر عرصهها هم چون موضوع طلاق و حضانت، چند همسری، مبارزه برای شرکت در مسابقات ورزشی، مبارزه با ازدواج اجباری، چند همسری و… دامنه بیشتری پیدا کرد. انعکاس برخی از این مقاومتها در دورهای که هم زمان با به روی کار آمدن خاتمی هم بود، در برخی فیلمها و کارهای هنری به درجاتی در آن دوره منعکس شد.
در حقیقت این خاتمی نبود که در مورد حجاب اجباری شل گرفت، بلکه دورانی بود که رژیم و یا حداقل جناحی از رژیم به این نتیجه رسیده بود که اگر بخواهند شدت عمل بیشتری را به کار گیرند، اوضاع به گونهای است که میتواند به کلی کنترل را از دستشان خارج کند. به عبارتی این مقاومت و مبارزه خود به خودی زنان و جنبش زنان بود که آن دوره هر چند محدود رژیم را به عقب راند. در حقیقت در این دوره پردههایی که روی مبارزات و اعتراضات زنان کشیده شده بود، به کناری رفت.
در همان زمان در کنار هستهها و فعالینی که به طور غیر علنی در جهت رهایی زنان مبارزه میکردند، گروه دیگری از زنان بنابر گرایش، خواستهها و اهدافشان از امکان فعالیت علنی برخوردار بودند. این گروه از زنان تلاش داشتند جنبش زنان را زیر چتر خود و در مسیر حمایت و پشتیبانی از دوم خردادیها همان جناح به اصطلاح اصلاح طلب حکومتی هدایت کنند. در حالی که زنان خصوصا زنان جوان در کوچه و خیابان با نیروهای امنیتی و نهی از منکر و ارشاد و گشت سپاه و غیره به صورت روزمره در جنگ بودند، در حالی که در مدارس، دانشگاهها و ادارات این جنگ ادامه داشت، این گروه از زنان، موضوع مبارزه علیه حجاب اجباری را بیاهمیت میدانستند و با تبلیغات دروغینی که «اسلام با حقوق زنان مغایرت ندارد»، در پی مسموم کردن زنان خصوصا زنان جوان و سرکش بودند. این دسته از زنان نه تنها موضوع حجاب اجباری را طرح نکردند و هرگز به آن نزدیک هم نشدند، بلکه تلاش زیادی به کار بردند تا زنان جوانی که زیر بار حجاب اجباری نمیرفتند را به گرد «مبارزه» برای دیه برابر و امثالهم، جمع کنند.
در دوره احمدی نژاد هم، مباره و مقاومت زنان علیه حجاب اجباری ابعاد وسیعتری به خودگرفت و همین طور در عرصههای دیگر هم چون تلاش برای رفتن به استادیوم ورزشی و شرکت در مسائل اجتماعی و… هم چنان ادامه داشت. این مبارزه و مقاومت حتی جناحهای مختلف رژیم را به عکس العملهای تند و خط و نشان کشیدنهای بیشتری وا داشت.
مقطع خیزش ۸۸ و شرکت نسبتا وسیع زنان در آن و مقابله و ایستادگی کردن بسیاری از زنان و به طور ویژه زنان جوان با نیروهای سرکوبگر به واقع باز شدن دهانه آتشفشان را نشان داد. بدون شک این یک مقطع تاریخی مهم و جهشی در جنبش زنان در ایران بود و نشانی از شکست تلاشهای رژیم برای پرورش زن مدل اسلامی دلخواه ش. در عین این که این اوضاع و شرایط مبارزاتی زمینهای برای رشد فعالین زن در ابعاد وسیعتر را هم به همراه داشت.
مبارزه و مقاومت علیه حجاب اجباری و سایر عرصه های خشونت به زن تا مقطع دی ۹۶ هم چنان با افت و خیز ادامه داشت، اما موضوع مهم و تعیین کننده ای که در دی ماه بر جسته شد و بیش از پیش واقعیت به خود گرفت، شکست ایدئولوژیک رژیم بود.
در حقیقت دی ماه ۹۶ یک نقطه عطف در مبارزه و مقاومت زنان و جنبش زنان بود. رشد این جنبش در موقعیتی قرار داشت که دیگر به شیوه مبارزه و مقاومت با به اصطلاح بدحجابی جوابگوی آن درجه از خشم و نفرت زنان از رژیم و به طور مشخص حجاب اجباری نبود.
حرکت ویدا موحد، که با جسارت به روی سکویی رفت و حجاب ش را برداشت و این شکل مبارزه از طرف زنان بیشتری ادامه پیدا کرد، نشان از چرخش، جهش و نقطه عطف در مبارزات زنان علیه محوریترین خشونت سازمان یافته دولتی بود. به واقع مبارزه و مقاومت خود به خودی زنان علیه حجاب اجباری از حالت تدافعی بیرون آمد. البته شکل تعرضی به این معنا نیست که جنبش زنان در کلیت خود و در همه عرصههای ستم بر زن، حالت تعرضی به خود گرفت. در عین این که جهش مبارزه و مقاومت زنان علیه حجاب اجباری در این دوره (خیزش ۹۶) این گونه نبود که به یک باره به وجود آمد. شرایط عینی که ماحصل آن خیزش ستمدیدگان در دی ۹۶ شد و همین طور جنگ نابرابری که زنان از ۸ مارس ۵۷ علیه حجاب اجباری آغازکردند و در تمامی این سالها ادامه پیدا کرد، سکوی پرش مبارزه زنان علیه حجاب اجباری را ایجاد کرد و شکست برنامههای رژیم را بیش از گذشته عریان ساخت.
از طرف دیگر مبارزه و مقاومت زنان و جنبش زنان به مبارزه علیه حجاب اجباری محدود نبوده (اما آن چه که به نام جنبش زنان از آن یاد میکنیم، جنبشی است که محور اصلی آن مبارزه و مقاومت علیه حجاب اجباری را تشکیل میدهد)، بلکه در عرصههای دیگری نیز نسبت به سابق به خاطر تغییر شرایط عینی جامعه خصوصا پس از دو خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸ وسعت بیشتری به خود گرفته است. مبارزه علیه ناقصسازی اندام جنسی زنان (ختنه)، مبارزه علیه قتل ناموسی، مبارزه علیه آزار جنسی و تجاوز، مبارزه با دیگر اشکال خشونت بر زن. این در حالی است که زنان در سایر مبارزات جاری در جامعه، به ویژه نقش و جسارتشان در خیزش آبان ۹۸، برجسته بود. این حضور پر رنگ هم به این مبارزات روحیه بالاتری را بخشید و هم این که به جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم سر تا پا زن ستیز ضربه بزرگی زد.
در خارج از کشور نیز، زنان تبعیدی با گرایشات مختلف و بنا به اهدافشان در طول ۴۲ سال گذشته مبارزه کردند. این مبارزات در خارج خصوصا بخش رادیکال و سازمان یافته آن، هم، به تداوم مقاومت و مبارزه زنان در ایران یاری رساندند و هم این که از زاویه نظری توانستند به درجه بالایی به ارتقای دانش زنان و جنبش زنان از علل ریشهای ستمدیدگی زن و راه برون رفت از آن، کمک ارزنده و به جا ماندنی انجام دهند.
این زنان تلاش کردند با پیشبرد هزاران آکسیون خیابانی، بیشمار جلسه، سمینار و کنفرانس سیاستهای زن ستیزانه جمهوری اسلامی را افشا کنند. در عین این که همواره کوشش زیادی کردند که با ارتباط گیری با دیگرتشکلات و فعالین زنان غیر ایرانی و سهم گرفتن در مبارزات شان، ضمن همبستگی انترناسیولیستی، صدای مبارزه و مقاومت زنان در ایران را به گوش جنبش جهانی زنان برسانند. در تمامی سالهای تبعید، زنان مبارز و رادیکال و به طور مشخص بخش سازمان یافته آن، این جهت گیری صحیح را پیش گذاشتند و برای تحقق بخشیدن به آن نیز فعالیتهای چشم گیری نمودند این حقیقت بود که زنان ایران برای پیش روی در مسیر مبارزه در خدمت به رهایی از ستم جنسیتی، نیاز دارند متحدین بین المللی خود را در میان فعالین رادیکال، سازمانها و احزاب مبارز، جنبش مترقی و رادیکال زنان، جنبش ضد نژاد پرستی، جنبش ضد سرمایه داری، جنبش محیط زیست و… جستجو کرده و حمایت و همبستگی آنان را جلب نمایند.
چند نکته به شکل اشارهای و فشرده، اما باید تاکید شود:
جنگی که جمهوری اسلامی با قفل و بند اسلامی بر بدن زنان با اجباری کردن حجاب و اهداف کلی که در پی آن داشت باعث شد که بسیاری از قوائد زندگی برای زنان از طریق قانون ضد زن اسلامی، فرهنگ پدر/مردسالارانه اجباری شود: ازدواج اجباری، تحمیل مادری اجباری، ادامه زندگی اجباری با مردانی که نمیخواهند زندگی کنند، هم خوابگی اجباری، اجبار در جدایی از فرزندان پس از طلاق و این لیست را میتوانیم هم چنان ادامه دهیم. این حجم از اجبار و انقیاد از زنان، نیروی به شدت خشمگین و انفجاری ساخته است. به همین دلیل هم زنان نه تنها علیه حجاب اجباری بلکه نقش پررنگ و پرقدرتی را در همه مبارزات بر عهده دارند. در واقع درجه خشم و روحیه مبارزه جوئی زنان را میتوان در همه مبارزات هم چون مبارزات کارگران، پرستاران، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان و حتی در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی به روشنی دید.
این یک واقعیت است که جنبش زنان به ویژه زنان پیشرو در این جنبش همان زنائی که به خاطر نفرت از تجربه انقیادشان در مبارزه از خود جسارت نشان میدهند، اگر این نفرت از تجربهشان با آگاهی و دانش انقلابی عجین شود مسلما این مبارزات میتواند جهت دارتر پیش برده شود. بر این پایه زنان میتوانند لغو حجاب اجباری را به طور عملی و همین طور با پیش گذاشتن سایر خواستهها در مبارزات متعددی که جاری است، این خواستهها را فراگیر و به موضوعی جدی در جامعه بدل کنند و این گونه به روابط اجتماعی ستمگرانه و فرهنگ پدر/مردسالارانه ضربه آگاهانه و جدی بزنند.
مساله دیگری که باید اشاره شود این است که ما همیشه روی یک موضوع مهم و واقعی انگشت گذاشتهایم که زنان با خواستههای خود از قبیل ضدیتشان با حجاب اجباری در مبارزات و خیزشها شرکت نکردند. این یک حقیقت است. اما در عین این که همواره باید بر سر این کمبودهای مهم و تعیین کننده تاکید کنیم و این بخشی از تحول در آگاهی و سازماندهی مبارزاتی است، در عین حال نمیتوانیم در کل از زنان یا سایر اقشار و طبقات مردم که به طور خود به خودی و به خاطر نفرت از موقعیت شان، دست به مبارزه میزنند انتظار یک حضور توده ای، سازمان یافته، با شعارها و خواستههای برنامه ریزی شده را داشته باشیم. این حضور سازمان یافته، نیاز به سازماندهی و تدارک قبلی از جانب نیروهای مبارز و انقلابی را دارد. نبود همین تدارکات چه در جنبش زنان و چه در سایر جنبشهای اجتماعی باعث شده که به مراتب بیشتر از گذشته، شرایط برای مسموم کردن افکار مردم در دفاع از انواع و اقسام نیروهای ارتجاعی و وابسته به قدرتهای امپریالیستی، هموار شود.
موضوع مهم دیگر این است که مردم و به طور مشخص جوانها و به طور مشخصتر زنان در مبارزات گوناگون خصوصا در خیزش ۹۶ و ۹۸ با جسارت و از خود گذشتگی، خواست تغییر شرایط نکبت بار زندگیشان را به واقع فریاد زدند. اما، نیروی رهبری کنندهای که مجهز به درک انقلابی با اساس و روش علمی باشد در صحنه وجود نداشت و به همین دلیل هم هیچ گونه تدارکی موجود نبود که بتواند به این احساسات انقلابی و خواست میلیونی مردم برای تغییر در خدمت به انجام یک انقلاب واقعی، سمت و سو و جهت دهی کند.
زمانی هم که از انقلاب و به سر انجام رساندن انقلاب صحبت میکنیم موضوع تنها به سرنگونی رژیم ختم نمیشود، بلکه به این وابسته است که خواستههای انقلاب در مجموع به سرانجام برسد و یا این که به طور واقعی در آن مسیر حرکت کند.
در این رابطه هم زمانی زنان به شکل وسیع به انقلاب میپیوندند که خواستهها و منافعشان در انقلاب طرح شود، تضمین شود و مهمتر این که به حول آن سازماندهی شوند. انجام همه اینها وابسته است به عمل کرد و به طور مشخص به رویکرد ایدئولوژیک - سیاسی، متد و روش نیروی انقلابی رهبری کننده انقلاب.
در نتیجه باید این رابطه دیالکتیکی را در نظر داشت که بدون شرکت زنان، نه، انقلاب واقعی خواهیم داشت و نه، این که زنان بدون وجود تشکلات توده ای، رادیکال و مستقل خود میتوانند در مسیر مبارزات علیه مناسبات کهنه و پوسیده، مناسباتی که مملو از اشکال مختلف ستم، ستم ملی و مذهبی، ستم جنسیتی، استثماراست، نقش تاثیرگذاری را بر عهده گیرند.
نکته آخر این که:
پتانسیل جنبش زنان و نقش زنان پیشرو و موقعیتی که تا کنون کسب کرده است به پاشنه آشیل جمهوری اسلامی بدل شده است. مبارزه و مقاومت زنان در ۴۲ سال علیه حجاب اجباری، علیه انواع و اقسام خشونتها هم چون مبارزرهای که در همین چند ماه پیش علیه آزار جنسی و تجاوز با شکستن سکوت و فاش کردن آن، توسط زنان پیش رفت، یا مقاومت و مبارزه زنان در زندانهای قرون وسطایی رژیم و همین طور نقش غیر قابل انکار زنان در همه مبارزات نشان میدهد نیروی مبارزاتی عظیمتری در زنان نهفته است که هنوز بروز وسیع پیدا نکرده است. هر چقدر زنان با سازمانیابی و هدایت یک گرایش رادیکال در مبارزات شرکت کنند، این پتانسیل بیشتر و بیشتر شکوفا میشود و این گونه، هم به رژیم ضربه حساب شدهتر زده میشود، هم شرایط برای جلب بیشتر زنان به مبارزه را فراهم میکند و هم این که بر کل جنبش انقلابی تاثیر بسزایی میگذارد.
این کاملا درست است که رهایی زنان در نهایت از کانال سرنگونی جمهوری اسلامی عبور میکند، اما پیشبرد مبارزه آگاهانه زنان علیه ستم جنسیتی یکی از عرصههای مهم این مسیر را تشکیل میدهد. به عبارتی دیگر وجود یک جنبش رادیکال، سازمان یافته و قدرتمند زنان است که میتواند همراه با سایر جنبشهای مبارزاتی سازمان یافته، در چگونگی سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و برای پایهگذاری یک جامعه نوین و انقلابی، نقش تعیین کنندهای را بازی کند. به سر انجام رساندن این وظایف مهم و تعیین کننده، وظیفه همه ما، تشکلات رادیکال زنان و مهمتر به نیروی رهبری کننده انقلابی وابسته است.
بحثام را این گونه تمام میکنم که: جنبش زنان، جنبشی که از همان روزهای اول تا کنون به حجاب اجباری، به زن مدل دلخواه جمهوری اسلامی نه گفت و در مقاومت و مبارزه ش نقاط عطف و جهش به وجود آورد و با در نظر گرفتن شرایط عینی جامعه در حال حاضر زمینههای رشد و جهشهای بیشتری را در خود فشرده کرده است. بدون شک این جنبش نقش مهمی را در سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به عهده خواهد گرفت.
نشریه هشت مارس شماره ۵۳
ژوئن ۲۰۲۱/ خرداد ۱۴۰۰