صدای شکستن سکوت!
در حاشیهی پخش اینترنتیِ چند تکگوییِ واژن*
گرچه از دست دادن «آذر درخشان» ضربهی سخت و دردناکی برای فعالین سازمان زنان هشت مارس، رفقایش در حزب کمونیست ایران (م ل م)، فعالین جنبش انقلابی زنان و... بود اما با تمام توان تلاش کردیم، تسلیم غم و اندوه نشده و این لحظات سخت را هم تبدیل به صحنهای مبارزاتی کرده و نقاط عطف زندگی این رفیق در مورد موضوع زنان و تلاشهایش برای گسستهای بزرگ در زندگی سیاسی و شخصی بهعنوان یک زن انقلابی و کمونیست را برجستهسازیم.
تلاش کردیم علاوه بر یک برخورد خلاف جریان به مقولهی مرگ و فرهنگ عزا و ... تحت عنوان «جشن یک زندگی درخشان» از او یاد کنیم و در اولین یادمان درگذشت او با به صحنه بردن تئاتر «تکگویی واژن» اثر زیبای ایو انسلر برای اولین بار به زبان فارسی (بهصورت رسمی و علنی) نمودی از خلاقیت، تابوشکنی، خلاف جریان رفتن، جسارت و... موردعلاقهی آذر را به نمایش درآوریم.
فعالین و دوستداران سازمان زنان هشت مارس با جدیت، پیگیری، جسارت و با تکیه به توانایی و تخصص دوستداران هشت مارس، یک اثر درخور هنری با مضمونی تابوشکنانه و مبارزاتی در جنبش زنان خلق کردند. این کار علاوه بر گرامیداشت رفیق عزیزمان آذر، گامی برای ارتقای جنبش زنان و جسارت بخشیدن در طرح موضوعات تابوشکنانه بود. امسال همزمان با چهارمین یادمان او این تئاتر زیبا را از طریق اینترنت در اختیار جنبش انقلابی زنان و تمام زنانی قراردادیم که قلب آذر برای رهاییشان میتپید.
هشت مارس
فریدا فراز و سپیده همراز
احتمالاً ایو انسلر نمایشنامهنویسِ آمریکایی وقتی در سال 1996 تکگوییهای واژن را به صحنه آورد خیال نمیکرد جرقهی حرکتی باشد که هزاران هزار زن در گسترهي جامعه و در سراسر کرهي ارض از آن الهام بگیرند و درگیرش شوند. او این کار را با مصاحبه با زنان آغاز کرده بود. از واژنشان پرسیده بود و متوجهی وخامت اوضاع شده بود. در قطعهی اول یکی از ورژنهای این نمایش که بهجای مقدمه است ـ که بهصورت کتاب هم منتشرشده ـ میگوید:
«شرط میبندم نگرانید. من هم نگران بودم. به خاطر همین شروع کردم به نوشتن این نمایشنامه. نگران واژن بودم. نگران اینکه ما دربارهی واژن چطور فکر میکنیم. بیشتر از اون نگران این بودم که اصلاً دربارهاش فکر نمیکنیم. انبوهی از تاریکی و ابهام مثل مثلث برمودا اون رو در برگرفته بود. هیچوقت کسی از اونجا حرف نمیزد... من برای واژن نگرانم، برای واژههایی که برای نامیدنش به کار میبریم، برای واژههایی که به کار نمیبریم.»
نگرانیاش هم اصلاً بیجا نبود و نیست. بیگانگی زنان نسبت به بدن خود همهگیر است و جهانی. یکجا (مثل آفریقا) بخشهای بیرونی واژنمان را میبرند و به دور میاندازند تا (اگر زنده بمانیم) سکس همیشه دردناک باشد و وسوسهی رابطه با دیگری (بهجز آنکه جامعه بهعنوان صاحبمان منصوب کرده است) به سرمان نزند. تقریباً همهجا از کودکی از لمس خود بازمان میدارند، وادارمان میکنند خودمان را بپوشانیم و با عبارات گوناگون عار داشتن از خود را در فکرمان نهادینه میکنند. بلوغمان مایهي وحشت و تمسخر است و بهانهي سرکوب. یکجا مثل نپال به هنگام عادت ماهانه نجس محسوب میشویم، باید ماهی یک هفته در طویله بمانیم و به هیچکس و هیچچیز دست نزنیم. یا (اگر مذهبی هستیم) از عبادت محرومیم (و درنتیجه کمینه بهحساب میآییم). اغلب ماهی یک هفته کمعقل محسوبمان میکنند و نامتعادل (و بازهم کمینهایم). اگرچه به انحا مختلف در تولید و توزیعِ اجتماعی نقش بازی میکنیم ولی برای جامعهی مردسالار نقش اصلیمان در بدنی است که خود با آن غریبهایم. یکجا باید خودمان را، از سرتاپا بپوشانیم تا مبادا چشم کسی بهجز صاحبِ حال یا آیندهمان به هیبتمان نیفتد. یکجا باید سرتاپایمان را مطابق آئینهای روز تزئین کنیم، لباس پوشیدن، غذا خوردن (یا نخوردن)، راه رفتن ... همهی جزئیات زندگیمان برای جور بودن با استانداردهای حاکم تعیین میشود. هزاران سال است که به آلتی برای لذت مرد و تولید ورثهي مرد تنزلمان دادهاند.
واژن زن برای خودِ زن منطقهی ممنوعه است و تنها ورود مردان به آن مجاز است. زنان و دختران خردسال مورد آزار و تجاوز جنسی مردان، چه غریبه و چه «خودی» قرار میگیرند. قربانیان خجالتزده میشوند و اگر صدایشان دربیاید مقصر تلقی میشوند، اگر بعد از سالها جرأت و جسارت پیدا کنند و از درد و رنج درونی خود که سالیانِ سال پنهان کردهاند سخن بگویند، مورد ملامت و تحقیر قرار میگیرند، مواخذه میشوند، به دروغگویی متهم میشوند، به دردسر سازی. دستدرازی به زن حق مرد است و سکوت وظیفهی زن.
ولی در طول تاریخ کم نبودهاند زنان جسور و عصیانگری که مُهر سکوت را شکستهاند و در مقابل سنن و قوانین ضدزن به پا خاستهاند. مبارزهای که هم چون تجربهی زنان همهجانبه است و رنگارنگ، گاهی تنها و گاهی با دیگران و همیشه زنده و پرتلاطم. تلاشی که گاهی به قلم میآید، گاهی بر اسب میتازد، گاهی تفنگ به دست میگیرد و گاهی بر بالهای هنر به پرواز درمیآید.
ایو انسلر در مونولوگهای واژن فقط از رنج نمیگوید. هرچند رنج و خشونت و حسرتی که زمینهی اغلب مونولوگهاست گهگاه به پیشِ صحنه میآید، صحبت از تجربهي درونی زنان است. تجربه یا عدمِ تجربهای فراگیر از درد یا لذتی که برای بسیاری از زنان در همه جای این کرهی خاکی ملموس است؛ و همین تجربهي درونی و بهغایت خصوصی است که هر زنی در هرکجای دنیا خود را و یا بخشی از خود را در جایجایِ تکگوییها مییابد، با سخنگو هم ذات میشود و در اشتراک حسی که اغلب در سکوت تجربهشده به ناگاه از قفس تنهایی به جمعی پذیرا پا میگذارد.
استقبال بینظیر زنانِ همهجا از مونولوگهای واژن، این اثر را از سالنهای تئاتر به سطح جامعه برد. طی مراسم عظیمی در نیویورک روز عشق (14 فوریه) روز واژن نامگذاری شد (تا شاید عشق از مفهوم پدرسالارانهای که بین اسطورهی افلاطونی و واقعیت قید و تجاوز دستوپا میزند خلاص شود). از طریق شبکههای ارتباطی (مجازی و واقعی) متن به همراه رهنمودهایی در اختیار دانشجویان (و سایر زنان علاقهمند) قرار گرفت تا در این روز به نمایش در آید. شبکهها سریعاً گسترش یافت. از محدودهی کشورهای انگلیسی زبان، ازجمله هند، فراتر رفت و کشورها و زبانهای مختلف را در برگرفت.
عکسالعملها به کتاب و نمایش هم همیشه مثبت نبوده است. خود انسلر تعریف میکند که وقتی کتاب را برای چاپ به انتشاراتی برد، مسئول انتشارات ترجیح داد دردسر کتابی را که روی جلدش کلمهی واژن نوشتهشده به جان نخرد و آن را منتشر نکند. طول کشید تا ایو انسلر کسی را پیدا کند که حاضر شود کتابش را چاپ کند. واقعیت این است که در تصور جامعهي پدرسالار کلمهی واژن، هم چون خود آن، متعلق به مردان است. مردان اسمهای مختلفی برای واژن دارند. بسیاری از این اسمها برای زنان ناآشنایند. اگر هم استفاده میشوند کاملاً در تطابق بافرهنگ حاکم است. استفادهی مردسالارانه از زبان («کردن» و «فروکردن» و «گائیدن» و... که تبلور نهادینه شدنِ تجاوز بهعنوان نماد اعمال قدرت است) بهراحتی تحمل میشود، بهعنوان قبول سکسوالیته و آزادیِ جنسی مقبول واقع میشود و حتا در برخی محافل «چپ» و شبه کارگری هم بهعنوان اوجِ «بیانِ مردمی» و «صراحت لهجه» تجلیل میشود. کلمهی کُس تا وقتی با پسوند خُل همراه است، کاملاً موردقبول که هیچ، وِرد زبانِ عام و خاص است و به کار بردناش (از آنجا که جنبهي تحقیر زن را دارد) موردقبول است و حداکثرش «بینزاکتی» محسوب میشود.
زنانی که مونولوگهای واژن را به صحنه آوردهاند شَرم را کنار میگذارند. به خودشان نگاه میکنند. احساسشان را در مورد واژنشان بیان میکنند و همین کار ساده چقدر تابوشکنانه است در جامعهای که آلتِ تناسلی مرداناش را طلا میگیرند، ایستاده شاشیدن فضیلت است و برخی متفکران پرنفوذش زن را با محرومیت از آلت تناسلی (مردانه) تعریف میکنند.
البته نمیتوان انتظار داشت که همه در این نمایش، طلیعهای از مبارزه را بیابند. مونولوگهای واژن به عمق تجربههای نهانِ زنان میپردازد، تجاربی که برخی جسارت به یادآوردناش را ندارند و سالها سرکوباش کردهاند. متوجه نیستند رنجی که هرکدام از ما در زندگیهای معمولی و روتین خود تجربه کردهایم (و لذتی که از تجربهاش محروم بودهایم) فاصلهي زیادی با آنچه فرخندهها در افغانستان؛ زنان زندانی سیاسی در دههي 1360 در ایران؛ زنانِ مهلکهي جنگ در یوگسلاوی و کنگو از سر گذراندند، ندارد؛ از تجربهي دختران خردسالی که در خفا (یا بهطور قانونی) مورد آزار جنسی و تجاوز قرار میگیرند چندان بیگانه نیست و بخشی از یک کل بزرگتر و یک ستم دیرینه است.
مونولوگهای واژن کماکان و علیرغم همهی تابوشکنیهایش و جنبش وسیعی که دامن زده یک اثر هنری است. نه مقالهي تئوریک است، نه اعلامیهي سیاسی. ادعای رهایی بشریت را هم ندارد. ولی قدرتی دارد که مختص هنر است. در مبارزه برای ریشهکن کردن این نظامِ خونآشام و روابط و فرهنگ حاکم و ساختن دنیایی بهتر، آثار هنری پیشرو و برانگیزانندهای مثل تکگوییهای واژن جایگاه مهمی دارند. ö
* اجرای نمایش مونوگ واژن ـ ژوئن ۲۰۱۳ پاریس:
https://youtube.com/watch?v=W1f6KU-ToPM
نوامبر 2016 / مهر 1395
برگرفته از نشریه هشت مارس شماره 39