قطعنامهی سیاسی دهمین مجمع عمومی سازمان زنان هشت مارس در رابطه با افغانستان
خشونت علیه زنان در افغانستان چنان ابعاد گستردهای یافته است که حتا مدیا و بلندگوهای قدرتهای امپریالیستی نیز نمیتوانند آن را کتمان کنند. تنها کافی است به خبرهای مربوط به تجاوز به زنان و دختران خردسال در افغانستان که بهطور سرسامآوری رو به افزایش است، اشاره کرد تا عمق و گسترهی خشونت لجامگسیخته علیه زنان تحت رژیم وابسته به امپریالیسم آمریکا را نشان داد.
تجاوز گروهی به زنان در افغانستان بهخصوص در دورهی جنگ داخلی رشد کرد. نیروهای بنیادگرا و جهادی تجاوز گروهی به زنان را بهمثابهی یک ابزار جنگی علیه گروههای متخاصم استفاده میکردند. همچنین دزدیدن و تجاوز گروهی به دختران جوان توسط نیروهای مسلح محلی در سالهای 90 شمسی معمول بود و بعد از اشغال افغانستان توسط همین گروهها ادامه یافت. در بسیاری موارد، دخترانی که به مدرسه میرفتند و یا حجاب را بهطور کامل رعایت نمیکردند، هدف قرار میگرفتند.
اینک بسیاری از گروگانگیریها بهصورت سازماندهی شده هستند؛ در بسیاری موارد دختران جوان یک خانواده به گروگان گرفته میشوند؛ و یا تجاوزات گروهی که توسط جنایتکاران صورت میگیرد؛ و در موارد زیادی ظن همکاری نیروهای پلیس محلی و نیروهای مسلح محلی و یا شرکت مستقیم آنها در آن میرود. از طرف دیگر شاهد تجاوز به زنان از جانب یکی از اعضای خانواده و یا فامیل هستیم که بهندرت گزارش میشود ولی همین تعدادی هم که گزارششده است، نشان میدهد که ابعاد آن گسترش بیسابقهای یافته است.
به گزارش سازمانهای حقوق بشری، بیش از نیمی از زنان زندانی را زنانی تشکیل میدهند که به خاطر جرائم «اخلاقی» در زندان به سر میبرند. آنها کسانی هستند که به جرم فرار از ضرب و شتم شوهر و یا فرار از ازدواجهای اجباری و سوءاستفادههای جنسی و تجاوز در زندان به سر میبرند و در اغلب موارد شاهدین این جرائم، خود مرتکبین خشونت هستند؛ بنابراین برای زنانی که هدف سوءاستفادهی جنسی قرار میگیرند، راه فراری وجود ندارد. اگر به تجاوز تن دهند به جرم زنا و یا رابطهی جنسی قبل از ازدواج محکوم به زندان شده و از جامعه طرد میشوند. اگر از اذیت و آزارهای جنسی فرار کنند متهم به رفتار غیراخلاقی شده و به زندان افکنده و عامل دیگری برای «رسوایی»شان در جامعه میشوند؛ بنابراین زنانِ قربانی خشونت از هرگونه خشونتی بگریزند به دام دیگری میافتند. کسانی که از اذیت و آزارهای شوهر فرار میکنند، به دام مردانی میافتند که به آنها بهصورت گروهی تجاوز میکنند. اگر بخواهند به خاطر تجاوز به پلیس شکایت کنند، مأمورین پلیس ممکن است به آنها تجاوز کنند. چنین نمونهای در ولایت بلخ اتفاق افتاد: «مریم دختر 18 سالهای با زور اسلحه ربوده و به خانهی دیگری منتقل شد. در آنجا او توسط ربایندهاش مورد تجاوز قرار گرفت؛ اما هنگامیکه او با پدرش به ایستگاه پلیس رفت تا از این تجاوز شکایت کند، رئیس پلیس ولسوالی به پدرش گفت که بیرون بایستد و به دختر جوان در دفترش تجاوز کرد.» (abc.net/news-8 Nov 2016)
به خاطر شرایط اجتماعی و همچنین عدم وجود حمایتهای قانونی و بیعملی دستگاههای دولتی ازجمله پلیس و بدتر از همه عملکرد زنستیزانهی آنها اکثریت وسیعی از زنان تجاوز به خود را گزارش نمیکنند و حتا از خانوادههای خود پنهان میکنند و به مراجع قانونی مراجعه نمیکنند. چراکه در صورت رجوع، مجرم شناخته میشوند. به همین دلیل برای کارشناسان و آگاهان به مسائل زنان افغانستان این مسئله کاملاً روشن است که این گزارشهای هولناک در مورد تجاوز به زنان چه تجاوز گروهی و چه تجاوز توسط نزدیکان و در اجتماع تنها نمونههای معدودی است از تعداد بیشمار خشونتهای جنسی علیه زنان و دختران افغانستان و تعداد بسیار کمتری از آن از طریق خبرگزاریهای بینالمللی انعکاس داده میشود.
قدرتهای امپریالیستی که خود را رهاکنندهگان زنان افغانستان معرفی میکردند، درواقع کسانی بودند که در قدرت بخشیدن به جهادیها و بنیادگرایان در افغانستان نقش اساسی داشتند. آنها و گماشتگانشان با اشغال افغانستان قرار بود زنان افغانستان را «رها» کنند. در بخشهایی مثل اجازهی تحصیل و کار و اشتغال که بیشازاندازه به آن میبالند، هنوز هم قادر نشدهاند بخشی از امکانات و آزادیهایی را که زنان و دختران افغانستان قبل از قدرتگیری جهادیها و طالبان داشتند احیاء کنند؛ و میتوان گفت به خاطر معاملهگریهایشان ـ که به دنبال منافع خود هستند ـ بهسختی قادر خواهند شد. کاری که آنها انجام دادهاند این است که جبهه متحدی از بنیادگرایان مختلف ضدِ زن را مبدل به قدرت حاکمهی سیاسی تحت نظر خود کنند؛ و آن «دستاوردهای» ناچیزی که بارها به رخ زنان افغانستان و دنیا میکشند را وجهالمصالحهای برای سازش با بنیادگرایان افراطی مثل طالبان قرار دهند. زنان همچنان در زنجیر اسارتِ ستمِ پدر/مردسالاری زندانیاند. محافظین اصلی پدر/مردسالاری نیروهای بنیادگرا و امپریالیستها هستند که علیرغم تضادهایشان در حفظ نظام ستمگرانه و زنستیز با هم همکاری میکنند.
کلیهی مناسبات سنتی، زیربنایی و مناسبات اجتماعی و همهی حافظان آن از مردان خانواده گرفته تا نهادهای دولتی و قانونگذار، از پلیس و مجریان قانون گرفته تا دستگاه «عدالت» از دین و مذهب و نهادهای مذهبی گرفته تا سنت و روابط اجتماعی همه دستبهدست هم دادهاند تا زنجیرهای اسارت زنان را محکمتر کنند؛ و این زنجیرها را در مقابل یورش سهمناکِ نیرویِ بیدار شونده و شورشگر زنانِ آزادهای که بر حقوق، نیرو و نقش خود آگاه میشوند و به جنگ با ستم میروند، حفظ کنند. دختران و زنان جوان افغانستان بیشازپیش اَعمال و جنایتهای بنیادگرایانِ مختلف را با پوست و گوشت خود لمس کردهاند و با چشم و گوشِ خود مقاصد حکومت دستنشانده و سروران امپریالیستشان و وعده وعیدهای بیپایه و معاملهگرانهی آنها را دیده و شنیدهاند. بسیاری از زنان در مقابل همهی این نیروهای زنستیز ایستادهگی میکنند و هنجارهای موجود را میشکنند و به نیرویی خشمآگین برای مناسبات پدرسالارانه مبدل میشوند.
برقراری دولتی نوین که جدا از دین و مذهب و با مبارزهی تا به آخر علیه امپریالیستها و دستنشاندهگان، علیه کلیهی نیروهای بنیادگرا مثل طالبان، داعش، جهادی و سایر مرتجعین ضد زن داخلی، با اتکا به مردم و نیروهای مردمی بتواند مناسبات عقبمانده، سنتهای ارتجاعی و زنستیز را درهم بکوبد و برای جهانی بدون ستم و استثمار مبارزه کند، تنها راه و چارهی اساسی است که میتواند در خدمت رهایی زنان جامعه قرار گیرد. در این راستا خشم رشد یابندهی زنان، متشکل شدن آنان در تشکلات مستقل و انقلابیشان میتواند نقش تعیینکنندهای در این راه ایفا کند.
ژوئیهی 2018
آبان 1397 / نوامبر 2018
نشریه هشت مارس شماره 45