گزیدهای از برخی نامههای زنان زندانی سیاسی
نامه مشترک سهیلا حجاب و زینب جلالیان از زندان قرچک ورامین
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما، عدم ماست
«ما زندانیان سالهاست که در زندانهای جمهوری وحشت، جمهوری ترور، جمهوری فقر که از حقوق انسانی برخوردار نبوده و در بیدادگاههای جمهوری اسلامی و بدون داشتن وکیل محاکمه ناعادلانه شدیم. انواع شکنجههای جسمی و روحی را متحمل شدیم. از ابتداییترین حقوق انسانی خود هرگز برخوردار نبودیم. حکومت ستمگر، بارها و بارها تحت عناوین مختلف، با توسل به دروغ و فریب و ریا، تحت عنوان جلسه بازپرسی، جلسه دادگاهی، ما را از زندان خارج و ماههای متوالی در خانههای امن، مورد بازجوییهای خشن (همراه با شکنجه، توهین و اهانت) قرار داد.
بازرسیهای وحشتناک بدنی و غیر انسانی و استفاده از دستبند و پابند، به شیوههای قرون وسطایی و مطابق اصول بردهداری، بخشی از رنجنامههای ماست. یعنی جنسیت زنانه ما، آنقدر برای جمهوری ضد زن وحشت بههمراه دارد که برای جابهجایی ما از محافظان متعدد، همراه در غل و زنجیر کردن دست و پاهایمان باید استفاده شود؟
علیرغم اینکه در سیاه چالههای قرون وسطایی این افراد نگهداری میشویم، حتی برای رفتن به درمانگاه یا جابهجایی بین زندانها یا حضور در بیدادگاهها و حضور در سالن ملاقات که البته در بیشتر موارد ما در محرومیت از ملاقات به سر بردهایم، ما را مورد بازرسیهای بیشرمانه خود قرار میدهند. مگر در سیاه چالهها توسط دوربینها و ماموران سرکوبگر رصد نمیشویم؟
اینجانبان زینب جلالیان و سهیلا حجاب، جمهوری اسلامی را به رسمیت نمیشناسیم و هرگز از آنها تقاضای مرخصی، آزادی و عفو نکردهایم و نخواهیم کرد. چرا که فردی طلب بخشش و عفو میکند که مرتکب اشتباهی شده باشد. ما پژواک خواستهها، آرزوها، حقوق مدنی و شهروندی از دست رفته مردمان کشورمان بودهایم.
رژیم دیکتاتوریای که ۴۱ سال است مردم کشور ما و سرمایههای ملی و منابع طبیعی را به اشکال مختلف به نابودی کشانده، باید در پیشگاه مردم هم عذرخواهی کند و هم پاسخگوی تمام جنایات خود در دهههای مختلف باشد و هم در دادگاههای ملی محاکمه شود.
بعد از تحمل تمام رنجها و دردهایی که در سطور بالا به آن اشاره شد ما را به زندان شهر ری منتقل کردند تا به خیال خام خود ما را تنبیه کنند؛ چرا که زندان قرچک ورامین دارای بدترین وضعیّت در میان زندانهای سراسر کشور است.
اما ای دیکتاتور آیا نمیدانی که دردها و رنجها انسانها را بزرگتر، متعالیتر، خودساختهتر و قویتر میکند؟! ما از اینکه در این زندان حبس میکِشیم ، اصلاً آزرده خاطر نبوده و نیستیم.
ما در این زندان با زنهایی آشنا شدیم که با اَشکال مختلف از سوءمدیریت جمهوری اسلامی در امور متفاوت رنج کشیده بودند. حضور ما در این مکان باعث شد ما پای صحبت کسانی بنشینیم که بتوانیم در جهت احقاق حقوق از دست رفته زنان، کوشاتر باشیم. ما باید پاسخگوی تاریخ باشیم. اگر میبینید که ما دست به اعتصاب غذا زدهایم (برای انتقال از این زندان)، فقط برای مطالبه حقوق انسانی ماست. اینکه به نسل حاضر و نسلهای آینده بگوییم در هر وضعیتی که هستید، مطالبهگر حقوق خود باشند. به گفته یکی از بزرگان: “اگر در جامعهای زنی روزنامه خواند و از سیاست حرف زد، به آینده آن کشور خوشبین باشید”.
جالب اینجاست که رئیس قوه قضائیه در سخنرانی مفصلی که از صدا و سیمای پخش کرد اعلام کرد که محل نگهداری زندانیان سیاسی باید جدا از جرایم عمومی باشد و با زندانیان سیاسی با احترام برخورد شود. اما این گفتهها فقط تبلیغات رسانهای بههمراه داشت. چرا که در عمل به هیچ شکل به آنچه که گفتند عمل نکردند.
محلی که در آن نگهداری می شویم، عملا تبدیل به کمپ معتادان شده! زنان آسیب دیده از اجتماع که ابتدا باید درمان شوند، سپس آموزش ببینند و در نهایت به آغوش اجتماع برگردند. تأسفبارتر اینکه اکثریت زندانیانی که به اینجا وارد می شوند ، تحت عنوان جرایم فساد و فحشا و روابط خارج از ازدواج هستند. این زنان به دلیل روابط متعدد، ناقل بیماریهای عفونی، هپاتیت، زگیل تناسلی و بسیاری بیماریهای دیگر هستند و متاسفانه سطح بهداشت زندان بسیار ضعیف و همچنین عدم رعایت حداقل بهداشت از سوی زندانیان، رنج مضاعفی بههمراه دارد.
ضرب و شتم… معضل تجاوز در میان زنان زندانی و ضرب و شتم متعدد میان آنان با وسایل متعدد که برای زد و خورد ها استفاده میکنند، احساس امنیت جسمی و آرامش روحی ما را به مخاطره انداخته!
در اوج بیماری کرونا، این جانب زینب جلالیان را از زندان خوی به زندان شهر ری منتقل کردند و نگهداری در میان بیماران مبتلا به کرونا موجب شد که من زینب جلالیان به کرونا مبتلا شوم و بدون هیچگونه رسیدگی، ریهام دچار آسیب شدید شود. هم اکنون هم در اتاقی نگهداری میشوم که تست کرونای افراد آن مثبت اعلام شده و بدون هیچگونه فاصلهگذاری، بدون ماسک و مایع ضدعفونی و الکل، نفسونفس با آنها زندگی میکنیم.
با توجّه به اینکه این جانب سهیلا حجاب در اعتصاب غذا هستم، سیستم ایمنی بدنم ضعیف شده و مطابق گفتههای دکتر، خطر ابتلا به کرونا بدن این جانب را تهدید میکند.
شرم بر جمهوری اسلامی که ما بهخاطر ابتداییترین حقوق انسانی خود (یعنی بهداشت و مراقبت جسمانی)، دست به اعتصاب غذا زدهایم که از سیاهچال قرچک ورامین به سیاهچال اوین منتقل شویم.
این اعتصاب باید برای خواستههای بزرگتری مانند آزادی اتفاق میافتاد، اما علیرغم تمام دردها و رنجها و شکنجهها، ما برای احقاق حقوق انسانی و مدنی مردمان خود ایستادهایم و هم چنان برای احقاق حقوق انسانی و مدنی خود، همچنان سراپا ایستادهایم و باز هم خواهیم ایستاد. به قولی: “سیصد گل سرخ یک گل نصرانی، ما را ز سر بریده میترسانی؟، ما گر ز سر بریده میترسیدیم، در محفل عاشقان نمیرقصیدیم”.
پشت این میلهها، امید برای یک زندگی آزاد در وجود ما زبانه میکشد. “ما نباید بمیریم، رویاها بیمادر میشوند” (بخشی از شعر سیدعلی صالحی).»
۳ تیرماه ۹۹- زندان قرچک ورامین
*********************************************************************************
آتنا دائمی:
«من امروز باید بعد از پنج سال آزاد می شدم اما همه میدانند تا زمانی كه جمهوری اسلامی هست همهجای ایران زندانست، اما من آزادم، آنقدر آزادم که مدام فکر میکنند با دادن حكم جديد میتوانند من را زندانی کنند! اما برای من این احكام خندهدارست، حتی همان شلاق. من برای مردمی که آبان ۹۸ کشته شدند عزاداری کردم، اتهام زدن که در محرم بزن و برقص کردم! بله من برای مظلومهای زمانهام عزاداری میکنم و شلاقش رو هم خواهم خورد نوشجان آن كسی كه میخواهد اين شلاق را بزند چون همیشه گفتهاند یکی بزنی دوتا میخوری! اینها یك عمرست كه دارند مردم را شلاق میزنند و این شلاق در برابر اون همه گلولهای که در این ۴۰ سال در قلب و مغز آدما رفته و کشته چیزی نیست، فدای سر خانوادههای کشته شدهها. آنقدر این دادگاههای فرمایشی و این حکم و احکام ديگری که برايم صادر کردن و میکنن مسخرهاس که حتی به آن اعتراض هم نخواهم کرد که وقت داشته باشند برای پروندههای دیگری که میخواهند برايم باز کنند.
من امروز آزادم چون آزادی به آنطرف میلهها بودن نیست و هر یک حکم جدید یعنی تایید آزادی من!
هستم تا زنده ام.
۱۶ تیر۹۹-اوین
*****************************************************************************
نرگس محمدی:
نرگس محمدی در نوشتهای از زندان زنجان، به شرایط جسمانی خود پس از ابتلا به بیماری کرونا پرداخت و از«عدم امکانات و رسیدگی پزشکی» در بند زنان گفت. نوشته این زندانی سیاسی به شکل روز شمار از روز ۱۵ تیر تا اول مرداد را در برمیگیرد و در خلال آن به فیلم کوتاهی اشاره میشود که چندی پیش تلویزیون جمهوری اسلامی برای مساعد جلوه دادن حال وی، آن را پخش کرد. در این ویدیو که بهنظر میرسید مخفیانه از نرگس محمدی در بهداری زندان تهیه شده بود، او در پاسخ به سوالی مبهم فقط یک کلمه میگوید، «خوبم»
نرگس محمدی در رابطه با فیلم میگوید: «با سرم و آمپول سر پایم کردند تا فیلم بگیرند. تازه همان را هم نتوانستند کامل پخش کنند. سرفه امان نمیداد. حرف زندانبان خودشان هم قابل پخش نبود!" "...... حال عمومیمان افتضاح است. رمقمان رفته. نمیتوانم راه بروم. دستم را به تختی که ۳۰ سانت از زمین فاصله دارد میگیرم و خودم را میکشم توی تخت……
نرگس محمدی در بخشی از شعر بلندش می گوید:
.......................
چشمانیتر است و لبها خندان
پیر و جوان میرقصند زیبا و طنازان
ناگهان صدا بلند میشود از بلندگو
صدای تلویزیون را کم کنید همین الان
چه خبر است در این زندان؟
به خود مینگرم، هستم در میان زنان، شاد و رقصان
هنوز هستم زیر تیغ پرونده جدید، اتهام برپایی رقص وبزم در آن زندان
با شکایت رئیس زندانبان اوین، وزارت اطلاعات حکومتیان
وه چه خوش است بستن عهد و پیمان با این زنان
زیر لب زمزمه میکنم "زنده باد زنان سرزمینم ایران"
از مریم و توران زنجان تا زینب جلالیان و ندا آقا سلطان
در خیالم پر میکشد تا تهران، به میان همبندان ،همرزمان
می خوانم با مریم اکبری، ارس، آتناو لیلا، فریاد زنان
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی، خوشه شادی، تا سحر بروید
سرود ستاره را موج چشمه به آهوان بگوید
ستاره ستیزد، شب گریزدوصبح روشن آید
لبخند وشادی سوی وطن آید.
نرگس محمدی از زندان زنجان ۱۳ تیر ۹۹
نسرین ستوده:
«.................. در میانهی بحران کرونا که ایران و جهان را در برگرفته است. شرایط زندانیان سیاسی چنان سخت و دشوار شده است که ادامهی حبس با این شرایط ظالمانه غیرممکن شده است. پروندهی محکومان سیاسی با اتهامهای غیرقابل باور جاسوسی، افساد فیالارض، اقدام علیه امنیت کشور، فساد و فحشا و تشکیل گروه غیرقانونی کانال تلگرامی که میتوانند تا ده سال حبس و یا حکم اعدام به همراه داشته باشد تشکیل میشود. بسیاری از متهمان از بدو تشکیل پرونده تا پایان صدور حکم، از داشتن وکیل مستقل یا ارتباط آزادانه با وکیل خود محروم باقی میمانند……....
با بیجواب ماندن کلیه مکاتبات و با درخواست آزادی زندانیان سیاسی، دست به اعتصاب غذا میزنم.
به امید استقرار عدالت در سرزمینام، ایران زمین.»
21 مرداد ۹۹- اوین
********************************************************************************
سپیده فرهان:
سپیده فرهان که از زندان اوین به مرخصی آمده بود در صفحه اینستاگراماش، وضعیت زنان زندان اوین در این موقعیت کرونایی را چنین ترسیم میکند:
«……………. در این روزهای پر خطرهمچنان نوزده نفر از بند زنان اوین از حق مرخصی محرومند...... یکی دیگر از مشکلات نگران کننده تاخیر در ارسال مواد ضدعفونی کننده بهبند و وضعیت نامطلوب بهداریست که بههیچ عنوان اجازهی ورود پزشک بهبند داده نمیشود. زندانیان در شرایط بحرانی مجبورند خطر ابتلا به کرونا را بهجان بخرند و به بهداری مراجعه کنند (خبرها حاکی از آن بود که چند زندانی مبتلا از بند آقایان از طریق بهداری به بیمارستان منتقل شده بودند) و در بیشتر موارد بدلیل خطراتی که کل بند را تهدید میکند زندانیان از مراجعه سر باز میزنند...... اعزام تمامی زندانیان به مرخصی در زمان اوجگیری بیماری کرونا الزامیست و این ویروس مهلک بهمیزان محکومیت افراد توجهی ندارد. کما اینکه شبنم نعمت زاده با ۲۰ سال حکم در اولویت قرار گرفت!
در میان شورشهای به حق زندانهای دیگر و کشته شدن ناحق زندانیان، زنان بند اوین را از یاد نبریم: مریم اکبری منفرد، ارس امیری، یاسمن آریانی، راحله احمدی، نیلوفر بیانی، الهام برمکی، رضوانه خان بیگی، آتنا دائمی، زهرا زهتابچی، نسرین ستوده، منیره عرب شاهی، فریبا عادل خواه، نگین قدمیان، سپیده کاشانی، صبا کرد افشاری، مژگان کشاورز، سمانه نوروز مرادی و دو خانم دیگر که به تازگی از قرنطینه بهبند منتقل شده اند.»
فروردین 99
گلرخ ابراهیمی ایرایی:
بخشی از نامهی گلرخ ابراهیمی ایرایی در ارتباط با افزایش فشارها بر زینب جلالیان و سکینه پروانه
«……….. زینب جلالیان یکی از قدیمیترین زندانیان سیاسی ایران است. او پس از گذراندن سالها حبس در بازداشتگاهها و زندانهای مختلف و پس از تحمل شکنجههای بسیار، مجدداً در روزهای اخیر از زندان خوی که نزدیک به محل سکونت خانوادهاش است، به زندان قرچک ورامین منتقل شد و با فشارهای مجدد ماموران امنیتی مواجه شد. زینب جلالیان طی سالهای طولانی حبس در برابر تمامی آزار و اذیتها مقاومت کرد و تن به اعترافات دیکته شدهی امنیتیها نداد.......
سکینه پروانه از زمان انتقال به زندان قرچک برای اعمال فشار بیشتر بارها به بیمارستان رواندرمانی امینآباد منتقل و مورد ضرب و جرح قرار گرفته است. و باید گفت اینها همه گویای نقض حقوق انسان است.......
زنده باد یاد فرزاد کمانگر که در دهمین سالروز جان باختناش هستیم. و پُر رهرو باد راه آزادیخواهانی که فریفتهی نام و جایگاه نشدند؛ و اگرچه سر به دار و تن به تازیانه دادهاند، مفهوم مبارزه را دستخوش منافع و مطامع شخصی نکردهاند.»
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ - زندان قرچک ورامین
**********************************************************************************
سپیده قلیان:
«........ هرگز نفهمیدم چرا و چطور پرونده از اهواز به تهران ارسال شد؟ چرا بهجای رسیدگی به شکایتمان از شکنجهگاه اطلاعات خوزستان و تخته کردن درب آن خراب شده، ما را شبانه و به سیاق آنچه که در فیلمهای مافیایی نشان میدهند به تهران منتقل کردید؟! با انتقال ما به تهران روی چه چیزی خط کشیدید؟! زادگاه من دزفول است و ساکن خوزستانم. خوزستانِ جنگ و سیل و مصیبت. خوزستان نفت و خون!
پنج سال حبس قطعی برای یک پرونده، مرا به این واداشت که بگویم: شما مرا بازداشت و مصیبت دادید. دیگر چرا به تهران منتقل کردید؟! از بودن من در سپیدار چرا هراس دارید؟! خون من از خون مکیه و صهبا و زهرا رنگینتر نیست. چرا جای پاک کردن گه و کثافتتان در زندانها، زندان مرا عوض کردید؟!
من زاده و ساکن خوزستانام و پایم را به زندان اوین نخواهم گذاشت. بنابر آییننامهی خودتان موظف هستید مرا به سپیدار منتقل کنید. من به زندان سپیدار خواهم رفت و شما هم موظف هستید پاسخگوی ستم سیاهی باشید که در آن زندان حاکم است.
خانوادهام جان و مالِ سفرهفتهای به تهران را ندارند. هفتهای ۱۷ ساعت طی کردن مسیر ناممکن است. از همینرو اگر به زندان اوین منتقل شوم به هیچ عنوان داخل بند نخواهم رفت و درب دفتر ریاست نسوان خواهم ماند تا به مطالبهی بر حقام برسم. شما ظالمانه گرفتید و شکنجه کردید و حبس بریدید. اینچه ستمیست که من حتی حق ندارم در سرزمینی که شاهد رنجهایش بودهام محبوس باشم.»
****************************************************************************
لیلا حسین زاده:
«روزی که من عازم مرخصی شدم، قصد داشتند دادگاه بدوی سومین پروندهسازی برای «آتنا دائمی» را در حالی برگزار کنند که اولا هیچ ابلاغ قبلی به او صورت نگرفته بود و فقط شب قبل، اعلام اعزام به دادگاه شد، ثانیا طبق دستورات بالادستی خودشان قرار بود اعزامها بهدلیل شیوع کرونا به تعویق افتد و ثالثا، درحالی که آتنا دائمی بهدلیل مشکوک بودن به اماس و ضرورت بستری شدن در بیمارستان و انجام آزمایش، مجوز اعزام از سوی زندان دریافت نکرده بود، به سرماخوردگی سختی نیز مبتلا بود. بدینسان خانوادهای که (بنا به ابلاغیهی مرخصی شیوع کرونا و با توجه به اینکه این ابلاغیه شامل حال آتنا هم میتوانست باشد) امیدوار بودند که پس از نزدیک به پنج سال شاید آتنا را بتوانند در آغوش گیرند، او را از خطر کرونا دور نگه دارند و حتی فرصتی داشته باشند برای انجام تست اماس، همچون گذشته با آزار بیمارگونهی دستگاه امنیتی و سیستم قضایی مواجه شدند. این درحالی است که تقریبا در یکسال گذشته آتنا بهجز یک بار، به کل از ملاقات حضوری با خانوادهاش محروم بوده است.
روزی که من عازم مرخصی شدم «مریم اکبری منفرد» وارد سومین ماه از یازدهمین سال حبس خود شده بود، آنهم بدون آنکه طی تمام این سالها حتی یک روز مرخصی داشته باشد. این درحالی است که طبق قوانین خودشان حبس مریم نه ۱۵ سال که باید ۱۰ سال محاسبه شود و با وجود پذیرش همهی ظلم وارده بر او نیز طبق قانون خودشان او اساسا باید در حال حاضر آزاد باشد. اما نه تنها تبلیغات «مرخصی» ابدا به کسی مانند مریم نزدیک هم نمیشود- گویی که سالهای طولانی حضور در زندان، باید او را به ویروس کرونا رویین تن کرده باشد- بلکه مریم در حال گذران ۳ جلسه محرومیت از ملاقات خود بود. چرا؟ به این دلیل که به نمایندگی از جمعی از زندانیان به زندانبانها اعتراض کرد که چرا یکی از اعضای بند را که حال جسمی وخیمی داشت به بیمارستان اعزام نمیکنند؟ اما او همچون همیشه مقاوم و شاد در تدارک هفت سین نوروز بود.
روزی که من عازم مرخصی شدم، همچنان تخت «نرگس محمدی» از حضور او خالی بود. او با فریب و ضرب و شتم بیآن که فرصت بههمراه بردن وسایل و حتی داروها و عینکش را داشته باشد، بهجرم همدردی برای کشتهشدگان آبانماه به زندان زنجان فرستاده شد تا روزها و ماهها در بیخبری و نگرانی برای سلامتی همبندی خود به تختی خالی از شور و خندههایش چشم بدوزیم.
روزی که من عازم مرخصی شدم «ارس امیری» که در بهترین حالت بهجرم هنرمند بودن (اگر نخواهیم چنانچه مشهود است او را گروگان در نظر بگیریم) به ۱۰ سال زندان محکوم شده است، همچنان بدون مرخصی همراه دیگر همبندیها در تدارک بهار بود و فعالان محیط زیست (سپیده کاشانی و نیلوفر بیانی) نیز همین شرایط را داشتند.
روزی که من عازم مرخصی شدم «صبا کرد افشار» و «یاسمن آریانی» با ۲۱ و ۲۳ سال سن بههمراه مادرانشان «راحله احمدی» و «منیره عربشاهی» به جرم ‘پیگیری حقوق زنان’ محبوس ماندند. «نگین قدمیان» طی مخالفت دادستان با مرخصیاش همچنان بهجرم بهایی بودن و تدریس ادبیات در زندان ماند و…
روزی که من عازم مرخصی شدم، «زنان کرد محبوس در سالن ۲» که زندانیان فوق امنیتی میخوانندشان، همراه با کودکانشان، همچنان بیپنجره و نور، پشت درهای بسته با هواخوری بسیار محدود (دوساعت در روز) و محروم از استفاده از امکانات زندان (ورزش، کارگاه آموزشی و…) ماندند، بدون آنکه حتی یک نفر از آنها هنوز به مرخصی اعزام شده باشد. کودکانشان بهدلیل ضعف سیستم ایمنی در فواصل کوتاه بیمار میشوند، بنابراین رفت و آمد آنان به بهداری لاجرم بیشتر است و با توجه به شیوع کرونا در بهداری اوین خطر بیشتری آنان را تهدید میکند.
در خصوص شرایط بند:
- تا اواسط اسفندماه، ما حتی جیرهی مواد شستشوی (پودر رختشویی، کف شو، وایتکس، مایع ظرفشویی و…) خود را دریافت نکرده و محروم ماندیم. البته تعداد بسیار محدودی مایع ضدعفونی کننده، دستکش و ماسکْ همزمان با بالا گرفتن خبر شیوع کرونا به دستمان رسید.
- سرانهی فضایی هر زندانی در زندان به گونهای است که در صورت ابتلای هر فرد، دیگران بلافاصله در معرض قرار میگیرند.
- با وجود درخواست مکرر اعضای بند، مبنی بر حضور پزشک در بند بهجای رفتن زندانیان به بهداری، این امر تا زمان حضور من در بند، صورت نگرفت.
- اعزامها به دادگاه نه تنها کاهش نیافته که افزایش نیز یافت.
- دستکش، ماسک و مایع ضد عفونی کننده دراختیار سربازان همراه در اعزام قرار نمیگیرد.
- بهداری اوین نه تنها دچار کمبود پزشک مجرب و پرستار است بلکه سادهترین و ابتداییترین داروها در آن یافت نمیشود.
- به دلیل محدودیت اکید تلفن در بند (شنبه، دوشنبه چهارشنبه، هر روز ده دقیقه) زندانیانی که خانوادههایشان در مناطق پرخطر ساکنند یا پیگیر کار مرخصی خود هستند فشار روانی شدید و مضاعفی را متحمل میشوند.
- دلیل مرخصی یکی از پاسیارهای اعزام، ابتلا به کرونا ذکر شد. او در دوره کمون زندانیان را به اعزام برده بود، اما هیچ تستی از زندانیان پس از آن صورت نگرفت.
توجه کنید آنچه طرح شد فقط مشتی نمونهی خروار، آنهم درخصوص بند زنان اوین بود که یکی از بهترین شرایط را درمیان زندانهای ایران داراست. قدری توجه به شرایط زنان گمنام سالن ۲ این بند به خوبی گواهی میدهد که اگر وضع در حاشیهی مرکز (سالن ۲ نسبت به سالن ۱ که زنان شناخته شدهی سیاسی در آن محبوسند) اینگونه است در سایر موقعیتهای حاشیه، چه فجایعی میتواند در جریان باشد.
اینسوی دیوار، در شرایط کنونی برای ما نه آزادی موقت یا مرخصی بلکه برزخی جهنمی است پر از نگرانی برای سلامت و جان همبندیهایمان و دیگر زندانیان، همچنین خشم و نفرت نسبت به تبعیض و ظلمی آشکار که گویی به وضوح اعلام میکند جان یک عده ارزش ندارد و رنگ خونها حتی در مرخص کردن در این شرایط باهم فرق میکند.
به هر روی، تنها امید به شکسته شدن قفل زندان از اساس، امید واقعی است.»
اردیبهشت 98
نشریه هشت مارس شماره ٥١
سپتامبر ٢۰٢۰/ شهریور ١٣۹۹