پیامدهای شیوع ویروس کرونا
در زندگی کودکان دختر سرپرست خانواده
ندا روشن
شمار زنان سرپرست خانواده درایران روبه افزایش و سن آنها رو بهکاهش است. در همه کشور، خصوصا در استانهایی که کودک همسری بیشتر رایج است، کودکانی با سن کمتر از 13سال سرپرستی خانواده را بر دوش میکشند.
کودک همسری در ایران معضلی است که هر از چند گاهی احساسات و عواطف عمومی را بر می انگیزد، اما با فروکش کردن این امواج زیر پوست شهر کودکانی همچنان قربانی خواست مردسالاری می شوند؛ بیآن که شنیده و یا دیده شوند! ازدواج کودکان دختر در ایران بر خلاف آنچه تصور میشود به روستاها و شهرهای کم جمعیت محدود نمیشود، بلکه پدیدهای رایج در سراسر کشور است.
برخی خانوادهها بهخاطر کسب مقداری پول، کم کردن تعداد خانواده و تامین هزینه زندگی، دختران 9 تا 10 ساله را به ازدواج افرادی با سن بالا در میآورند. بیشتر وقتها هم دیده شده که پدری از روی ناچاری، فقر و بدهی مجبور شده که دخترش را بفروشد. دختران درسنین پایین ناخواسته و با اراده والدین به زندگی زناشویی وارد میشوند تا هم "یک نانخور کمتر شود" و هم اینکه اگر خریدار دختر از موقعیت مالی بهتری برخوردار باشد، دختر بهفروش رسیده شاید موقعیت بهتری را بتواند برای خود کسب کند!
مشکلات کودکان دختر سرپرست خانوار تنها به مشکلات مادى و فقر خلاصه نمى شود. نابرابرى فرصتهاى زندگى و مسئوليتى که ناگهان بر دوش اين دختران خردسال گذاشته مىشود، بيش از پيش خود را نمايان مىکند. بسیاری از این کودکان دختر پس از مدتی که از ازدواج اشان می گذرد، به دلایل گوناگون مجبورمیشوند، نانآور خانه شوند و از آنجا که معمولا سواد زیادی ندارند، باید به بیگاری و در بسیاری موارد تنفروشی، برای تامین مخارج خانواده تن در دهند.
زنان سرپرست خانواده، جزء فقیرترین اقشار جامعه هستند. برای آن دسته از زنان سرپرست خانواده که کماکان مهر همسر در شناسنامهشان حک شده است، پیشبرد امور زندگی بهمراتب برایشان سخت تر است. این کودکانی که نقش یک زن بالغ را بر عهده دارند، به خاطر وجود قوانین ضد زن، برای پیدا کردن کار نیاز به اجازه همسر دارند، برای طلاق نه پولی دارند که خرج وکیل را بدهند و نه آن چنان سوادی که بتوانند از پس کارشان تا حدود کمی برآیند، در نتیجه مجبور میشوند تن به هر کار مشقتبار با حقوق ناچیز بدهند.
داستان زندگی کبرا 12 ساله، داستان زندگی هزاران کودکان دختری است که طعم تلخ زندگی محقرانه و ازدواج اجباری را چشیده اند. کبرا در سن 12 سالگی مجبور می شود با مرد معتادی که از پدر کبرا طبکار بود، ازدواج کند. در واقع پدر به جای قرض، دخترش را فروخت. کبرا هر روزه مورد خشونت همسرش قرار می گرفت. بعد از این که همسرش به زندان افتاد، کبرا بسیار خوشحال شد چرا که دیگر زیر مشت و لگد او قرار نداشت.... کبرا بعد از مدتی کار در یک آشپزخانه پیدا کرد و برای خودش و فرزندش یک اطاق اجاره کرد. در آمدی ناچیز داشت و هر ماه مجبور بود با قرض کرایه خانه اش را پرداخت کند. پس از مدتی، صاحب کارش به کبرا اخطار داد که از این پس نمیتواند با فرزندش در آشپزخانه کار کند، کبرا یکبار دیگر سرگردان شد که چگونه زندگی را با یک بچه نوزداد ادامه دهد؟ کبرا خود 13ساله است و به جای بازی و تفریح و سرشار از خنده و شادی، باید به فکر ادامه زندگی مشقتبار با یک فرزند باشد.
در سال های اخیر، سایتهای بسیاری برای ازدواج موقت تحت بهانه کمک به زنان سرپرست خانوار راه اندازی شده است. گردانندگان این سایتها از وجود قوانین ضدزن، فرهنگ پدرسالارانه و فقر و فلاکت خیل عظیمی از زنان سرپرستخانوار و.... استفاده میکنند واین چنین زنان را به تن فروشی قانونی ترغیب مینمایند.
بدیهی است که مشکلات زنان سرپرست خانواررا در یک یا چند مورد نمیشود خلاصه کرد، اما در شرایط کنونی جامعه و با توجه به وضعیت اقتصادی و معیشتی و آمار بیکاری زنان سرپرست خانوارمیتوان فقر و فشارهای اقتصادی و فرهنگ به شدت پدرسالار حاکم بر جامعه را جزء مهم ترین مشکلات و چالشهای این زنان دانست و این اوضاع با شیوع ویروس کرونا به مراتب بدتر هم خواهد شد. دایره آسیب پذیران جامعه وسیع ترخواهد شد و قدر مسلم هم همواره در هر بحرانی، زنان خصوصا زنان طبقات محروم، قربانیان اصلی آن هستند. بههمین دلیل هم در برخی از مناطق موارد زیادی از ازدواج اجباری کودکان بهدلیل شرایط بد اقتصادی در دوران شیوع کرونا، گزارش شده است. همچنین در میان خیل وسیعی از کودکان محروم این مناطق این شایعه را بهراه انداختهاند که تریاک کشیدن مانع از ابتلا به ویروس کرونا می شود و قصد دارند با معتاد کردن این کودکان، آنان را به بازار فروش مواد مخدر بکشانند.
در شرایط کنونی حتی پیشبرد زندگی محقرانه برای خیل عظیمی از محرومان جامعه خصوصا زنان سرپرست خانواده امکان پذیر نیست. در جامعه ای که سن سرپرست خانوار برای زنان به 14 سال برسد، در جامعه ای که قوانین ضد زن است، در جامعه ای که فرهنگ نرینهها غالب است، در جامعه ای که پدر و یا پدربزرگ این اجازه را دارند که با کودکان دختر ازدواج کنند، در جامعهای که فرهنگ طبقات ارتجاعی پدر/مرد سالار حاکم است و در بین مردم عملکرد دارد، در جامعهای که سنتهای عقبمانده وجود دارد، در جامعهای که تن یک دختر بچه بهخاطر فقر و فلاکت خانواده بهفروش گذاشته میشود، در جامعهای که هر بحرانی باعث میشود دختر بچههای طبقات فقیر بیشتر آسیب ببینند و.... چه باید کرد؟
آیا بهغیر از این است که باید علیه همه این ستمها شورش کرد؟ اما شورش بهتر است که با آگاهی انقلابی همراه باشد. چرا که آگاهی انقلابی باعث میشود که دلایل این همه ستم و مشقت و راه علاج آن فهمیده شود. در نتیجه برای اینکه کودکان دختر بتوانند زندگی کودکانه خود را پیش ببرند، برای این که این کودکان بتوانند در سن کودکی به علم و دانش راه یابند، برای اینکه هیچ کودکی مجبور نباشد تن به ازدواج اجباری بدهد، برای اینکه هیچ کودک دختری مجبور نباشد در سن کودکی سرپرست خانوار بشود، هیچ راهی بهغیر از سهم گرفتن در امر زیر ورو کردن جامعهای که رژیم زنستیز جمهوری اسلامی برای بخش عظیمی از کودکان سازماندهی کرده است، موجود نیست.
عميق تر شدن شکافهای طبقانی، گسترش فقر و فلاکت، بیآیندهگی جوانان، ستم و خشونت وحشیانه علیه زنان، ستم ملی و
اقلیتهای مذهبی و.... چشمانداز يک انقلاب را در مقابل جامعه قرار داده است.
نشریه هشت مارس شماره50
می 2020/ اردیبهشت 1399