«آلترناتیو»

مهسا روژان

ایران است! دهه ۱۲۸۰: تضادهای اجتماعی، طبقاتی، جنسیتی... بی‌داد می‌کنند. هرج و مرج و فساد مالی دستگاه اداری و دربار، تسلط روز افزون بیگانگان بر کشور، گرانی، ستم بر مردم، بحران مالی و سقوط اقتصادی کشور... زمینه‌ساز شکل‌‌گیری اعتراضات مردمی و انقلاب مشروطه می‌شود، یک نقطه عطف بسیار مهم در تاریخ معاصرمان. تا قبل از این هیچ ‌کس از حقوق مردم و به ویژه زنان صحبتی نمیکرد. مشروطه مهم‌تر از بُعد ملی‌گرایی، ابعاد طبقاتی، جنسیتی و فرهنگی بسیار مهمی دارد. نه تنها به شرکت گسترده مردم نقاط مختلف کشور درعرصه سیاسی انجامیده بلکه فضا را برای رشد گرایش‌ها و ایدئولوژی‌های گوناگون سیاسی، فرهنگی، ادبی ایجاد کرده‌است. در طول انقلاب سبک‌های جدید روزنامه‌نگاری پدیدار شده‌اند؛ نویسندگان به انتقاد از شرایط طبقاتی و تبعیض جنسیتی در جامعه پرداخته و افراد و گروه‌های مترقی و پیشرو در حال حمایت از آنند. زنان مبارز و هوادار این انقلاب، هم در تظاهرات و درگیری‌های مسلحانه، تحریم اجناس روسی و انگلیسی، و فعالیت‌های تبلیغاتی شرکت می‌کنند و هم برخی به‌طور خاص در جهت بهبود شرایط زنان از جمله تحصیل، شرایط اجتماعی و حتی کسب حق رأی تلاش می‌کنند. از این تاریخ تا کودتای رضاخان (۱۲۹۹) که به منزله‌ی مرگ نهایی مشروطیت است، جامعه ایران صحنه مبارزات شدید میان نو و کهنه، مشروطه و مشروعه، جمهوری و سلطنت، حقوق مردم و استبداد است. منافع اقتدارگرایان و دستجات مختلف خواهان قدرت، استعمار غرب و روسیه تزاری... به شدت حکم می‌کند تا مسیر انقلاب و اهدافش منحرف شود.

ایران است! سال 1299: سرانجام تلاشها در راستای عقب راندن استبداد، استعمار، چیرگی حاکمیت مردم و مدرنیزاسیون با نام «اغتشاش و بینظمی» در هم کوبیده میشوند. دوران بیستسالهی حکومت استبدادی رضاخان میرپنج با کودتائی به رهبری استعمارگران بریتانیایی برای تسلط کامل سیاسی و اقتصادی بر ایران، فرا میرسد. شاه تازه، میشود«پیشتاز» گشودن دروازههای تمدن به روی ایران و ایرانی و نقطهی اقتدار در تشکیل «دولت یکپارچه منظم»! همان که سردستهی نیروهای قزاق برای درهم کوبیدن مبارزات مشروطهخواهانه، مردمی، انقلابی، ملی، (ضد استعماری امپریالیستی) بودهاست! دستگاه یکهتازی، استبداد، سانسور، قتل و کشتارهای مخوف، فرمانروایی یک طبقه بر طبقهی دیگر و ایجاد نظمی سراسری که به این فرمانروایی ستمگرانه شکل قانونی دهد و پایههای آن را محکم کند برای اولین بار به طور سازماندهی شده و منسجم با نام «دولت یکپارچه مقتدر» پهلویها بر قرار میشود. محروم ساختن سیستماتیک طبقات زحمتکش از ابزار و شیوههای مبارزه برای سرنگونی ستمگران نیز با نام «نظم» رسمیت یافته و قانون میشود.

ایران است! حقایق دوران پیشین انکار شده تودههای مردم عقب‌‌مانده انگاشته میشوند. همان مردمی که از دوران مشروطه تا جنگ جهانی اول، فعالانه در جنبشهای آزادی و عدالتخواهانه شرکت کرده، بدیلهایی ایجاد کرده بودند. همان مبارزاتی که به ویژه در آذربایجان و گیلان، میرفت تا مهر جنبش تودهای را در شمال و سراسر ایران بر خود زند. انجمنهای نیمه سِری، شوراها و دیگر سازمانهای زنان که در جریان انقلاب شکل گرفتند، شمس کسمائی، زینب پاشا، صدیقه دولتآبادی، محترم اسکندری، هما محمودی، صفیه یزدی...، ندای وطن، زبان زنان، صوراسرافیل، کسروی، ملکزاده، ملکالمتکلمین، میرزاده عشقی، ملکالشعرا بهار، ایرجمیرزا،علی مسیو، ستارخان، باقرخان، حیدر عمواوغلی، میرزا کوچکخان...، جنبش جنگل، اعتصابات کارگران نفت جنوب، شورشهای عشایر و غیره و غیره که در همهی آنها افکار پیشرو و مدرن بسیار بیشتر از هر زمانی بود، از حافظهی تاریخ محو میشود. محو میشود تا هر نوع شورش دیگری از جانب فرودستان و مردم مشروعیت نداشته باشد. محو میشود تا تاریخ جعلی بتواند ساخته شود! سرکوب شدید همهی این جنبشها، بخش جدایی‌‌ناپذیر «دولت‌‌سازی و مدرنیزاسیون» استعمار ‌(امپریالیسم) ‌پسند بود. مثل همیشه مردم مبارز و انقلابی به پس صحنه پرتاب میشوند؛ گویی وجود نداشته و ندارند...

ایران است! سال 1332: از ابتدای دهه بیست تا به اکنون اوج شکلگیری احزاب و گروههای سیاسی بودهاست. سقوط دیکتاتوری رضاشاه و شرایط پس از جنگ جهانی دوم، اوضاع اجتماعی کشور را متفاوت کردهاست. مبارزات برای آزادی، دموکراسی و استقلال، آگاهانهتر و سازماندهی شدهتر است. صنعت نفت ملی شده، جامعهی چندقطبی و افکار روشنفکرانه و ترقیخواه در فضای جامعه در جوش و خروش بودهاست. روند پیشروی دگرگونیهای سیاسی- اجتماعی ترقی‌‌خواهانه به گونهای بوده که میتوانست به یک نقطه عطف تاریخی مهم دیگر در سرنوشت جامعه بدل شود... اما کودتای ضدمردمی که با نقشهی بریتانیا و حمایت مستقیم سازمان «سیا»ی آمریکا در 28 مرداد سازمان‌‌دهی و اجرا میشود، مسیر و آیندهی جامعه را تغییر کیفی میدهد. دولت مصدق و تمام نیروهای ملی و دمکراتیک وابسته به آن سرنگون و رژیمی کودتایی و پلیسی مستقر شدهاست. ساواک در حال شکلگیری است؛ نیروهای چپ و مترقی، آزادیطلب و ملی به شدت در حال سرکوب شدناند؛ تنها نیروهای اسلامی و مذهبیاند که در جامعه تریبون و منبر آزاد دارند...!

ایران است! سال 1354: مبارزات نیروهای چپ و انقلابی، افشاگریهای مهمی از سرکوب رژیم شاه در سطح جهانی نمایان کردهاست. بر اساس آمار عفوبینالملل، روزنامهی لوموند و دیگر روزنامههای اروپایی و فدراسیون بینالمللی حقوق بشر، از سال 51 تا 54، 100 هزار زندانی سیاسی و 300 اعدام در ایران وجود داشته است. از سال 53، 95 درصد مطبوعات تعطیل شده و ایران به یک نظام تک‌‌حزبی تبدیل شدهاست.

ایران است! سال 1357: گسترش خیزشهای ضد شاه و جنبش آزادیخواهانه در ایران به اوجش رسیده و رژیم را به پرتگاه نابودی کشاندهاست. چند صد نفر از جمله زنان و کودکان در آتشسوزی سینما رکس آبادان کشته شدند... تظاهرکنندگان در میدان ژالهی تهران به دست سربازان به گلوله بسته شدند... بیش از سیهزار کارگر صنعت نفت دست به اعتصابی بزرگ زدهاند... دانشجویان چندین دانشگاه علیه حکومت شاه تظاهرات کرده سرکوب و مجروح شدهاند؛ در تظاهرات ضد رژیم در شهرهای یزد، کازرون، جهرم عدهای کشته و مجروح شدهاند... اما! دولت شاه با انتشار بیانیه‌‌ای تظاهرکنندگان را «اخلالگر» خوانده و گفت مخالفان حکومت در مقابل جمعیت سی و پنج میلیون نفری وقت ایران «اقلیتی ناچیز» هستند!

درشگفتی تکرار طنزآمیز تاریخیم! جملاتی که اینبار از سردمداران رژیم جمهوری اسلامی میشنویم! اما این تنها طنز تاریخ نیست! واقعیتی است که از منافع طبقه ستمگر در ضرورت به پیش راندن ستم و سلطه و در نطفه خفه کردن هر صدای مترقی و آزادیخواه برمیخیزد.

بار دیگر سازمانهای انقلابی در حالی به وسیلهی شاه، سرکوب و قلع و قمع میشوند که بنیادگرایان مذهبی افراطی به سرکردگی خمینی از یک شبکه دهها هزار نفری روحانیون، ایدئولوگهای اسلامی و مساجدشان برخور دارند! خمینی در حال تبلیغ شدن از رسانههای غربی و وابستگان، به عنوان رهبر اپوزیسیون و یک آلترناتیو است! آمریکا و غرب برای جلوگیری از رشد نیروهای انقلابی به خمینی پناه بردهاند. خمینی به کارتر مینویسد: «شما ارتش را خنثی کنید، دفاع از بختیار را وا بگذارید، در مقابل ما کمونیسم را مهار میکنیم و نفت را می ‌‌فروشیم» رهبران وقت آمریکا، بریتانیا، آلمان و فرانسه در جزیره گوادالوپ تصمیم گرفتند وقتش رسیده شاه برود، خمینی بیاید، سر قضیه (مبارزات مردم) همآید و «کمربند سبز» برای مقابله با نفوذ ایدههای چپ، سوسیالیسم و کمونیسم و... هر چه سریعتر تشکیل شود! با سخنرانیهای عوامفریبانه در دفاع از زحمتکشان، آزادیخواهان، انقلابیون و ضدیت با حامیان امپریالیستی‌‌اش، خمینی در میان استقبال میلیونی مردم از تبعید بازگشت و گفت که به اتکای ملت، دولت تشکیل میدهد! سر انقلابی دیگر نیز بریده میشود...

ایران است! رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی از نخستین روز دست یافتن به قدرت سیاسی، دشمنی بیامان خود را با آزادی و تفکرات رادیکال و انقلابی آشکار ساخته، سرکوب بیرحمانهی زنان و جنبش آزادیخواهانهی مردم تحت ستم را در صدر کارهای جنایتکارانهی خود قرارداده است. برای اولین بار در طول تاریخ ایران، زنان به طور خاص مورد حمله و هجوم وحشیانهی ارتجاعی قرار میگیرند که به هر قیمتی میخواهد ارزشهای هزاران سال قبل را به آنان اجبار کند. در قدم اول حجاب دارد اجباری میشود. دهها هزار زن به خیابان آمده و «ارتجاع و استبداد» را «در هر شکل» محکوم میکنند. حجاب اما با زور اسید و تیغ اجبار میشود. هزاران مبارز آزادیخواه انقلابی در حال دستگیر شدن و اعداماند. خون از چنگالهای جمهوری اسلامی روان است. سکوت مرگبار و وحشت کشتار و شکنجه همه جا را فرا گرفته است. در همین گیرودار جنگ با عراق در میگیرد؛ «نعمت از آسمان» بر سر رژیم تازه، فرود میآید!

ایران است! دوران پس از جنگ: جمهوری اسلامی نیاز به بازسازی «اجتماعی، اقتصادی، سیاسی» دارد. هزاران زندانی سیاسی در تابستان 67 در خفا قتلعام شدند. گروههای مافیایی طبقهی حاکم در تمام جوانب در حال شکلگیری است. در میان ارتجاع، تضادهای منافع به وجود میآید، همزمان که پرسش برای همهی آنها یکی است: نظام جمهوری اسلامی با کدام شیوه بهتر حفظ میشود؟ اصلاحطلبی وارد عرصه شده و با بیش از بیست و پنج سال توهم پراکنی در میان مردم به ویژه طبقات میانه، فضا و زمانی سرنوشتساز در شکلگیری چپاول، دروغ، سرکوب و فساد سیستماتیک رژیم ایجاد میشود...

ایران است! دیماه 96: جنبشهای مردمی میروند که بار دیگر شکل بگیرند. مقاومت مردم در این40 سال به اشکال مختلف ادامه داشته است. زنان حتا برای یک روز مقاومت در برابر اجبار حجاب را کنار نگذاشتهاند که هیچ، نقش اجتماعیشان را نیز پررنگ کردهاند. هشت سال از سرکوب خونین مردم در اعتراض به نتایج انتخابات گذشته است. اینبار اما فرق دارد! مردم فریاد تمام شدن کار اصولگرایان و اصلاحطلبان را سر دادهاند! گروههای گوناگون اجتماعی از طبقهی فرودست و میانه حضور دارند. مبارزات زنان غیرقابل چشمپوشی است. برخی حجاب از سر برگرفته و بر چوب کردهاند! مخالفت با حجاب و «مقاومت» در برابر آن در طول40 سال، در بستر این مبارزات، شکل آشکار «مبارزه» را به خود میگیرد؛ هر چند هنوز نطفهای است تازه شکلگرفته...

ایران است! آبان 98: تضادهای اجتماعی، طبقاتی، جنسیتی، فرهنگی و... بیداد میکند! گرانی، تورم، بیکاری، فقر، ستم و چپاول... به انفجار خشم و نفرت گرسنگان و تحقیر شدگان و اعتراض خونین هزاران تن میانجامد. مبارزات، سیاسی، تعرضی، رادیکالتر، سکولارتر و طبقاتیتر است. بیچیزترین اقشار جامعه در سراسر کشور به پا خاستهاند. حس سرخوردگی و حقارت ناشی از فقر و محرومیت اقتصادی، سرکوب و اختناق شدید اجتماعی سیاسی، فشار شدید روحی روانی و خشمی انفجارآمیز را در انسان به وجود میآورد؛ نقطهای در فکرت به وجود میآورد که میبینی دیگر به معنای واقعی چیزی برای از دست دادن نداری جز همان زنجیری که تو را در این وضعیت خفتبار غیرقابل تحمل قرار داده است. رو در رویی آشتیناپذیر مردم و رژیم کاملن آشکار است. جنگ بر سر مرگ و زندگی در گرفته و دو طرف دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند!

ایران است! آب از لب و لوچهی نیروهای طبقاتی فرصتطلب آویزان شدهاست! دارند رضاشاه میرپنج را آمال و آرزوی «مردم» جا میزنند! رضا ‍‍پهلوی در حال تبلیغ شدن از رسانههای غربی و وابستگان، به عنوان رهبر اپوزیسیون است!! آنها با پشتیبانی آمریکا و غرب، برای جلوگیری از رشد نیروهای انقلابی به پسر شاه سابق پناه بردهاند که به اتکای ملت، دولت تشکیل دهد! نقشهها در حال چیده شدناند تا بهسرعت سر انقلابی دیگر نیز بریده شود...

باز هم درشگفتی تکرار طنزآمیز تاریخیم؟! این تنها طنز تاریخ نیست! واقعیتی است که همواره از تضاد بین منافع طبقاتی اربابان و رعیتها، بردهها و بردهداران، سرمایهدار و کارگر- زحمتکش بیچیز و... در ضرورت کسب قدرت سیاسی برخاسته و برمیخیزد!

تاریخ بیش از صدسال پیش همچنان در حال تکرار است. تضادهایی که منجر به خیزشهای انقلابی مردم و مبارزان آزادیخواه از زمان مشروطه شد هنوز به شکلهای مختلف ادامه دارند و شدت بیشتری هم یافتهاند! بیش از صد سال است زنان هنوز بر سر ابتداییترین حقوقشان مبارزه میکنند. استبداد، استثمار، سرکوب، کشتار و شکنجهی آزادیخواهان، تحقیر زنان و مردم...، سیستماتیک تر و وحشیانه تر شده است. بیش از صدسال است که با وجود جانفشانیها و فداکاریهای مردم، انقلابی به سرانجام نرسیده است. در نیمهی راه میدزدندش، به انحرافش میکشند، آن اقشار بهخصوصی که منافع بهخصوصی از فلج شدن و تا به آخر نرسیدن انقلاب دارند! یکی رفته، یکی آمده و یکی بار دیگر در بوق و کرنا میشود...

صفبندی چه کسانی در برابر چه کسانی؟ کدام منافع طبقاتی؟

این بار باید چشمها و گوشها را باز کرد؛ ذرهای توهم و درنگ جایز نیست. باید انقلاب را به سرانجام رساند و تنها در آنسو جهتگیری کرد. نقطهی عزیمت را باید تلاش برای ایجاد مناسبات و شرایطی قرار داد که یک انقلاب مدرن به معنای واقعی به آنها نیاز دارد. انقلابی که تا همهی خرافات، عقبماندگیها، روابط نابرابر سلطه و ستم گذشته را نروبد و به جامعهی کیفیتی نوین ندهد، متوقف نشود. تاریخ نشان دادهاست که طبقات استثمارگر، قدرت سیاسی، فرمانروایی طبقاتی، دمکراسی و... را برای حفظ پیشبرد استثمارشان و منافع قشر ناچیزی انگل نیاز دارند؛ برعکس، ما آنها را برای منافع قشر گستردهای از مردم در از بین بردن هر نوع ستم و استثمار لازم خواهیم داشت.

بحث از منافع زنانی است که قرنهاست ملک مردان بوده و اسیر تفکرات گوناگون و سیستماتیک مرد/پدرسالاریاند؛ از خرافات و افکار ضد زن و قوانین و مجازاتهای نوشته و نانوشتهای که کتک خوردن، مورد توهین قرار گرفتن، مورد تجاوز قرار گرفتن، کشته شدن، ناموس بودن، ابزار جنسی و تولید مثل بودن، مورد شکنجه و تحقیر پورنوگرافی قرار گرفتن زنان را عادی و نهادینه کردهاست؛ از منافع آنها که هیچ سهمی از این جهان نبردهاند جز زنجیرهای بردگی، بیگاری و حقارت؛ از شکمهای همیشه گرسنه، فقر و فلاکت، زجر و محرومیت دلخراش کودکان و زحمتکشانی که هرگز زندگی نکردند؛ از سرکوب، کشتار و تحقیر جوانانی که توان، ابتکار، موجودیت، ذوق و استعدادشان در خدمت به داشتن یک جامعهی پیشرفته، آزاد از قید و بند استبداد و بردگی هرگز شکوفا نشد؛ از انسانهایی که همچون زباله به حاشیهها پرتابشده و هیچ دورنمایی از رفع ابتداییترین نیازهاشان را نمیتوانند تصور کنند؛ از منافع تمام کسانی که از آنها انسانزدایی شدهاست.

بهترین راه آگاه کردن مردم و مبارزه علیه فرصتطلبانی که با استفاده از انقلاب، مردم را همواره فریفته و میفریبند، تحلیل تغییر طبقاتی در انقلاب است. هر انقلابی اگر یک انقلاب واقعی و تا به آخر باشد به یک تغییر و تحول طبقاتی منجر میشود. پیروزی «قطعی» انقلاب بر جمهوریاسلامی، ارتجاع و تمام آن نیروهای فرصتطلبی که به دنبال منافع طبقاتی خودشاناند، آن انقلاب واقعی، بیبرو برگشت جنگ و صفبندی بین طبقات است. بین کسانی که میخواهند چگونگی کنترل جامعه، نیروی کار، انسانها و هر توانی که دارند، تولید ثروت، اینکه بههر کس چقدر برسد، هرکس چه جایگاهی دارد... را در دست بگیرند. بین طبقات مردم مورد ستم و طبقات سرمایهدار بزرگ و وابستگان آنها. بین کسانی که تولید میکنند و کسانی که کنترل و تصاحب میکنند. بین کسانی که مبارزهشان انقلابی و برای آزادی کامل تمام مردم از هر ستم و سلطه است و کسانی که مبارزهشان فرصتطلبانه، برای منافع قدرت، طبقه و زندگی خودشان، چنگ انداختن به موقعیت ممتاز، فرصتها و شغلهای پردرآمد است؛ کسانی که از آزادی و قدرت کامل مردم یا بهشدت میترسند یا آن را ناممکن میدانند.

اهمیت مبارزهی طبقاتی و وجود آن، اینکه طبقات مختلف در تمام کشورهای جهان در طول تاریخ در حال مبارزهی دایم بوده و هستند را هیچ فرد و یا نیرویی در جهان انکار نمیکند. این شکل و ماهیت مبارزه است که دارد به دست نیروهای منفعتطلب و فرصتطلب وابسته به طبقات سلطهگر کنونی پنهان میشود. به گونهای که عرصهی درک و پذیرش این پدیده (مبارزهی طبقاتی و اهمیت آن) به هر شکل و سطحی که در میان کشورهای گوناگون پیش رود هم از همان ابتدا و هم در نهایت به عرصهی مناسبات کنونی مبتنی بر سود سرمایه محدود میشود.

در غرب هم احزابی مانند حزب کارگر، لیبرالدمکرات، محافظهکار، جمهوریخواه... هر کدام با نام منافع مختلف اقشار و طبقات مختلف در حال مبارزهاند. چون از وجود تضادها و منافع و دستهبندیهای مبنی بر آن در کیان اقشار گوناگون مردم آگاهند. آنها مقولاتی چون «طبقه» کارگر، «طبقه» میانه، و «طبقه» بالا را انکار نمیکنند! از نقطهنظر این منافع، برخی از«رشد اقتصاد، حمایت از سرمایهگذاران، قوانین کاری به نفع آنان و...» حرف میزنند و برخی از «منافع کارگران، اقتصاد عادلانه، دمکراسی برای همه، و...». اما چه کارگر چه دمکرات چه محافظهکار، این دولتها به هر شکل که باشند همه در چارچوب مناسبات مبتنی بر سوددهی سرمایه در سطح ملی آن کشور و جهانی دارند زد و خورد میکنند و اسمش را هم مبارزهی طبقاتی می گذارند! اینها همه در نهایت دیکتاتوری طبقهی سرمایهداران هستند که منافع سرمایه را در مرکز کارها گذاشته و جلو میبرند. منافع سرمایه نیز بی برو برگشت مساوی است با مسالهی ستم و استثمار مردم، زنان، کارگران، زحمتکشان و... چه در آن کشورها چه در کل جهان و به طور ویژه مردم کشورهای عقب نگاه داشته شده.

آلترناتیو چیست و چگونه ساخته می شود؟

تاریخ مبارزات آزادی خواهانهی مردم همواره به روشنی فریاد زده است که منافع اقشار ستمگر در تضاد آشتیناپذیر با منافع مردم ستمدیده میباشد! جنگ و کشتار است بین این دو منفعت و تا یکی دیگری را از صحنه برنچیند از پای نمیایستد! میخواهیم با استفاده از بیش از یک قرن تجربهی مبارزه و شکنجه و کشتار ذلتبار مردم، سرانجام بهپای یک انقلاب واقعی برویم؟ پس باید پیش از هر چیزی بدانیم برای چه مبارزه و انقلاب میکنیم! برای «درخواست» آزادی فکر و انتقاد و اعتراض و... خردهنانی، یا برای کسب قدرت، اداره و سازماندهی مستقیم، فکر و عمل آگاهانه در جامعه به وسیله خودمان؟ نیروهای طبقاتی گوناگون دم از مبارزه برای آزادی سیاسی- اجتماعی، دمکراسی... و «آلترناتیو مردمی» میزنند. همه خواهان رفتن جمهوریاسلامی شدهاند درحالی که محتوا و مفهوم آلترناتیو همچنان مبهم است.

آلترناتیو واقعی اما آن «استراتژی، نقشه، عمل، تفکر و جهانبینی» است که میگوید برای از بین بردن هرگونه ستم و سلطه و تمایزات مبتنی بر آن، برای کسب قدرت و اداره مستقیم و آگاهانهی جامعه به دست مردم، باید تا به آخربهپیش رفت و بهپیش راند؛ باید مبارزات ایدئولوژیک بیامان برای هرچه بیشتر همسو شدن در جهت شناخت حقایق جامعه و آن استراتژی رهاییبخش بهراه انداخت، باید تمام اقشار جامعه را هر چه آگاهانهتر در تمام پروسههای زندگی اجتماعی فراخواند؛ باید حقیقتجویی و مبارزهی فکری در پیشبرد پروسهی حل تضادهای جامعه کرد و تنها همین معتبر است. آلترناتیو، فرد یا گروه که بالای مردم است و قرار است برایشان آزادی و دمکراسی بیاورد نیست!! آلترناتیو، خط سیاسی ایدئولوژیک و منافع طبقاتی است، «برانداختن قطعی نظام سلطه و استثمار» و «قدرت به دست مردم» است.

این آلترناتیو برای عملی شدن به نیروی مادی نیاز دارد. یکی از مهمترین نواقص مبارزات و خیزشهای اخیر این بوده که برخلاف نیروهای ارتجاعی، ما مردم سازماندهی و تشکلیابی منسجم و آگاه به منافعمان در راستای پیشبرد یک جنگ آشتیناپذیر با دشمنانمان را نداشتهایم. این امکان همواره در طول تاریخ از ما گرفته شدهاست. چه با دروغها، تبلیغات مسمومکنندهی ایدئولوژیک دولتهای چپاولگر و رسانههای جهانی وابسته در ضدیت با تشکلیابی، حقیقتیابی و...، چه با سرکوب و کشتار مستقیم انقلابیون و آزادیخواهان و افکارشان و چه با نبود نیروهای انقلابی پیشرو و آگاه در صحنه با درک، متد و رویکرد صحیح در بسیج آگاهانهی مردم...

اهمیت «رهبری قاطع» پیشروان آگاه طبقهی مردم زحمتکش، «حکومت مطلق مردم»، برانداختن تمام نهادهایی که با حکومت مطلق مردم منافات دارد و «توهم نداشتن» به چیزی کمتر از آن!

سران و سلاطین طبقاتی که آن بالا نشستهاند و جامعه، منابع مادی و انسانی آن را یا خود در کنترل دارند یا از این سلطه سود میبرند، همه به دنبال حکومت کردن بر مردماند. آنها تنها به دنبال مقام و زندگی ویژه و منافع ویژه خودشان بوده و از پروسهی کارهای واقعی، تضادها و رنج مردم جدا هستند. این منافع باید آشکار شود و این نوع حکومت باید از بین برود.

نخستین گام انقلاب این است که پایههای اصلی انقلاب، یعنی همان طبقه مردم زحمتکش، آزادیخواه، مورد ستم واستثمار و منافع مبتنی بر رهایی تمام اقشار و طبقات کارگران، زحمتکشان، زنان، ملیتها... در فرمانروایی باشد. شرایط به شدت بحرانی سیاسی و اقتصادی داخلی و جهانی، شدت استثمار و ستم طوری است که حتا برای دستیابی حقیقی به ابتداییترین و فوریترین نیازهای مردم نیز تمام قدرت باید در دست مردم باشد و تمام ارگانهای دولتی باید بهطور کامل وابسته به مردم باشند. بهدست آوردن دمکراسی و مفهوم آن نیز اینبار بر مبنای این منافع و ریشهکن کردن این تضادها از پروسهای است که در آن نهادهای واقعن مردمی بتوانند مشارکت اجتماعی، همفکری و همکاری داشته باشند. درست نقطهی مقابل آن چیزی که اکنون هست. این که عوامفریبانه و بیشرمانه دارند «مردم»، «دولت مدرن» و «دمکراسی» را جار میزنند بدون آن که از ماهیت طبقاتی آن حرف بزنند: «مردم باید تصمیم بگیرند، مردم باید انتخاب کنند، این است دمکراسی!» منظورشان اما این است که بار دیگر نیروی دیگری از طبقهی سرمایهدار بیاید و «برای مردم» قدرت در دست بگیرد، مردم هم در دمکراسی و آزادی، با تصمیم و اراده بروند و انتخابشان کنند!

اما تنها، فرمانروایی طبقهی «متشکل و آگاه مردم زحمتکش- مورد ستم»، یک دولت مدرن است. تشکلیابی و سازماندهی شدنی مدرن است که رویکردش این باشد تا در یک پروسه آگاهگرانه، زنده و پویای چالش ایدهها بر مبنای رفع نیازها و تضادهای جامعه، دگرگون کردن جامعه در تمام ابعاد را به مترقیترین و رهاییبخشترین شکل ممکن پیش برد.

یک تشکیلات انقلابی «قاطع» و «آگاه»، با مردمی با آگاهی و کیفیت معین، برای شکل بخشیدن به یک مبارزهی سازمانیافته و متشکل ضرورت ابتدایی است. پیشروانی آگاه و کیفیت معین به این معنا که:

انقلاب و منافع گستردهترین اقشار مردم را در مقابل ارتجاع، تا به آخر پیش برده و به «پیروزی قطعی» برسانند.

نیروهای پیشبرندهی انقلاب را میشناسند و به آنها اتکا دارند. آگاهند که تا زمانی که مناسبات ستم و سلطه و استبداد و چپاول از عرصهی تولید و اقتصاد برکنده نشوند، زمینهی مادی برای وجود و گسترش انواع و اقسام ستم و سلطه در تمام جوانب زندگی انسانها وجود خواهد داشت.

میدانند که از راستای منافع طبقه مردم زحمتکش و بیچیزانی که موجودیتشان به معنای واقعی به سیستم اقتصادی و چگونگی تولید گرهخوردهاست، ضرورت از بین بردن دیگر روابط مستبدانه، ستمگرانه، مالکانه و... در تمام ابعاد برمیخیزد. و تنها طبقهای که اگر به موقعیت خود و دلایل آن آگاه شود تا به آخر میتواند انقلابی بماند همین است.

به استراتژِی مبارزه، پروسهی تضادمند و طولانی آن، تضادها و موانع پیشروی آن آگاهند، اشکال مبارزه را، پیچیدگیاش را، ماهیت آنچه با آن دارند مبارزه میکنند را میشناسند. میدانند دستگاههای سرکوبگر چه خصوصیات و پیچیدگیهایی در نوع کارکرد و سرکوبشان دارند و چطور عمل میکنند، چطور باید از درون در برابر این پیچیدگیها و افت و خیز مبارزه، سازماندهی کرد. کدامین لایهها و اقشار جامعه را باید درگیر و کدامین را بیشتر درگیر کرد.

به طور همهجانبه در لایههای مختلف مردمی که زیر سرکوب و ستم هستند کار و سازماندهی میکنند. مبارزهی ایدئولوژیک خستگیناپذیر میکنند، متحول میشوند و متحول میکنند. ضرورت استراتژیک از بین بردن تمام ستمها و دست و پنجه نرمکردن با پیچیدگیهای آنها را در جهت زیر و رو کردن عرصه تولید، اقتصاد و فرهنگ جامعه درک کرده اند.

مبارزات دیگر اقشار مورد ستم با خواستههای مشخص خود، بدون شک همان موجودیت مادی دادن به بخشی از آن آلترناتیوی که قرار است بر روی پروسهی پیشروی آگاهانه به سوی «برانداختن قطعی نظام سلطه و استثمار» «قدرت به دست مردم» تمرکز و کار کند. بهطور مثال مبارزات زنان را ببینیم. مبارزهشان با حجاب اجباری رویارویی مستقیم و تعرضی به یکی از پایههای سیاسی-ایدئولوژیک این رژیم است. مبارزهای با پتانسیل فراهم کردن زمینه برای به چالش گرفتهشدن بسیاری از نرمها، تفکرات و مناسبات عقبمانده که بر گرد بدن زن، هویت و نقشش در کلیت جامعه شکل گرفته و به سرکوب سیستماتیک و در زنجیر بودن آشکار نیمی از انسانهای درون جامعه مشروعیت میدهد. ستم مردسالاری، سلطه بر بدن و موجودیت زن، یک رابطهی اجتماعی ستمگرانه است که نیروهای پیشبرندهی خودش را دارد، در تمام اقشار و طبقات وجود دارد، مناسبات کلی مبتنی بر سلطهی مالکانه-ستمگرانه را بهطور مدام تقویت میکند و در ابعاد مختلف با کارکرد کلیت نظام اقتصادی - اجتماعی رابطه دارد. حجاب، پورنوگرافی، تجارت سکس، کنترل بارداری و تولید مثل، تولید نیروی کار، مراقبت از خانواده، کار خانگی و...، هم در اقتصاد نقش دارند و هم در روابط اجتماعی، فرهنگی... و ایدئولوژیک. پیشبرد آگاهانهی مبارزات زنان بهسوی از بین بردن سلطهی مردانه، سلطهی مالکانه و افکار منطبق با آنها بهطور خاص نقشی استراتژیک در پیشبرد روند تکامل انقلاب و پیروزی «واقعی و قطعی» دارد.

هر چیزی غیر از اینها یعنی توهم داشتن. هر نوع جهتگیری و سازماندهی دیگر یعنی بار دیگر خیانت به تمام مردمی که قرنهاست برای رسیدن به ابتداییترین نیازهاشان مبارزه کردهاند. این بار تمام مردم باید و قرار است که با دانش و علم لازم از جوانب گوناگون پیریزی این نظام نوین و تضادهای آن، خود، آن را پیش برند، مقاومت و مبارزهی طبقات ارتجاعی و فرصتطلب، ایدئولوژی و منافعشان که در ضدیت با منافع اقشار بسیار گستردهای از مردم قرار داشته، همه را در همشکنند.

نشریه هشت مارس شماره 49

فوریه 2020 / بهمن 1398