زنی که به خاطر لقمه نانی تناش را به سه مرد در یک گورخالی فروخت!
صحرا بهار
ثریا، زنی که از فقر به گورهای بهشت برای وقتی از او سوال شد که چرا به حرم خمینی که نزدیک قبرستان است نمیوری، با تردید و تاملی ناشی از ترس پاسخ میدهد که «آن جا آخر دنیاست». مکث میکند و ادامه میدهد «آنجا بیشتر از سه ساعت آنهم در روز اجازه نداریم در حرم بمانیم. شانس بیاوریم و زرنگ باشیم در هوای سرد خود را پنهان کنیم و به راهروهای کنار توالتها پناه ببریم. یک شب که آنجا بودم از سرما تا صبح خوابم نبرد و وقتی صبح شد دیدم جوان 32-33 سالهای از سرما یخزده و مرده. تصمیم گرفتم دیگر آنجا نروم».
قصهی درد و رنج ثریا قصهی بسیاری از زنان تنفروشی است که همواره مورد ظلم و ستم جنسی واقع میشوند. چهل سال است که رژیم جمهوری اسلامی بهجای آنکه فکری بهحال فقر، محرومیت، بیآیندگی و ستم جنسی وارد بر این زنان نماید با شلاق دین و خرافه، با حجاب جباری و قوانین خشونتآمیز مبتنی بر شریعت اسلامی، زنان تنفروش را وادار به سکوت کرده و مقصر اصلی «فساد جنسی» جامعه معرفی کردهاست. جامعهای که همواره اشکال ستم بر زنان را باز تولید میکند. جامعهای که خون از چنگالهای گندیدهی نابرابری جنسیتی آن میچکد. جامعهای که ستم بر زن از سنگ بناهای تاریخی آن است. جامعهای که در آن غول پدر/مردسالاری کمر به قتل حقانیت زن بسته. جامعهای که در آن مهر نابرابری و بردگی بر بدن زن حک شدهاست. قصهی رنج و درد ثریا قصهی زنان تنفروشیست که به فردا عقیدهای ندارند، زیرا که فردایی ندارند.
برای این که واژهی «تنفروشی» را بهتر بشناسیم از شما میخواهم عمیقا دربارهی استفاده شدن بدن، لب، واژن و معقد یک زن تنفروش فکر کنید. آیا از به کارگیری بدنتان توسط یک مرد غریبه که هیچ حسی به او ندارید لذت میبرید؟ آیا بهنظر شما این عمل شهوا نیست؟ چه احساسی دارید وقتی این اتفاق بارها و بارها و بارها برایتان بیفتد؟ صرفا بهخاطر کمی رفع گرسنگی خود و احتمالا کودک یا کودکانی که تحت سرپرستی شما هستند. حتا اگر از کتک خوردن، با زور پرتاب شدن، توهین و تحقیر و... بگذریم.
فقر و گرسنگی سخت است. آزاردهنده است. احساس بیچارگی و ناتوانی در بهدست آوردن حداقل مایحتاج زندگی خود، یک یا چند فرزند گرسنه، سخت است. تنفروشی که قربانی سوءاستفاده جنسی در کودکی شدهاست و یا بهخاطر تجاوز محارم خود، از ترس آبرو و طرد شدن بیخانمان شده، همواره بیخانمان باقی خواهد ماند. او نه نامی دارد و نه نشانی. کسی او را بهخاطر نمیسپارد. جایگاهش در تحتانیترین طبقهی فرودست یک جامعه است. او حقارت خاصی را تجربه میکند. او بهطور عام کثیف در نظر گرفته میشود. دهانش، واژنش و معقدش همواره زخم و در حال خونریزیست. «کثیفی» او مسری است. زیرا که با مردها یکی پس از دیگری و دیگری و دیگری میخوابد و کثافت آنها را بر تن خود میگیرد. به همین دلیل بسیاری او را شایستهی تنبیه میدانند. جامعه به او بهعنوان منبع عفونت مینگرد و همه جا منفور و مطرود است.
تنفروشی نتیجهی سلطهی مردانه است. نه طبیعت زنانه. این یک واقعیت سیاسیست که وجود دارد. چون یک گروه از مردم بر گروهی دیگر اعمال قدرت میکند. ما باید بهنقش مردان در فقیر نگاه داشتن زنان، بیخانمان گذاشتن آنان، در تداوم به تجاوز به زنان و دختر بچهها که در واقع زنانیاند که در تنفروشی مورد استفاده قرار میگیرند، با قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود، سعی در نامریی کردن خسارات ناشی از این کار به زنان نموده و در جامعه موجب سکوت زنان ضربه خورده میشوند، بیشتر توجه کرده و با دقت بیشتری این نقش مخرب مردان را دیده و در بارهی آن مطالعه کنیم.
ریشه فقر و فلاکت و بیخانمانی زنان و... ریشه در مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعهی سرمایهداری به طور کل دارد. در این جوامع به مردان امتیاز داده میشود که فکر کنند صاحب همهی زنان هستند. حال اگر زنی و یا زنانی به خاطر فقر و فلاکت و بیخانمانی و... مجبور به تنفروشی میشوند، از نظر مردانی که این جامعه تربیت کردهاست، این زنان سوراخی هستند که مردان مثل یک مستراح با آنها برخورد کرده و خود را خالی میکنند. تا زمانی که این مناسبات کهنه، این فرهنگ مردسالارانه در جامعه موجود است، تا زمانی که یک قشر کوچک انگلی صاحب همه چیر هستند و میلیونها تودهی مردم در فقر و فلاکت هستند، تا زمانی که نیمی از مردم جامعه بردهی نیم دیگر است، تا زمانی که زنان مجبور شوند تنشان را بفروشند، عدالت، آزادی، برابری و رهایی انسانها، دروغی بیش نیستند.
نشریه هشت مارس شماره 49