قتل زنان و شبکه پیچیده ناموس
مهسا روژان
بچه ام بود، سرش را بریدم، «ولی دم» هستم،
شاکی هم ندارم!
«سرکش» بود و مایه «سرافکندگی» بود!
او را به علت «ننگین کردن شرافت و آبروی خانواده» کشتم!
«ناموس، غیرت و غرور» خانواده لکهدار شده وحقش بود که به قتل برسد!
«نجیب» نبود و پشت سرش حرف می زدند!
فشار روحی و ترس از بی «آبرو» یی باعث شد که تصمیم بگیرم دخترم را بکشم!
اگر مرد «شرم» را با خون نشوید، «بزدل» است و لیاقت زنده بودن ندارد؛
«کمتر» از سایر مردان است....!
به کلمات تاکید شده دقت کنید. این ها بخشی از توجیهات و افکار مردانی است که دست به قتل زنان خانواده شان زده اند. این «ننگ» و «شرم» و «ناموس» چه بوده است؟ خودداری از ازدواج اجباری، قربانی یک تجاوز جنسی بودن، طلاق گرفتن (در هر شرایطی)، هر نوع رابطه و اظهار علاقه و عشق به جنس مخالف و حتا فرض این که شاید زنی با مردی رابطه داشته یا حتا حرف زده است!
پدیده ای به نام «خودکشی ناموسی» نیز داریم! این که زنان به دلایل مرتبط با ناموس و خشونت های برخواسته از آن مجبور به خودکشی می شوند. آن قدر زن را آزار میدهند و عرصه را بر او تنگ میکنند که راهی جز خودکشی برایش نماند. اغلب خودکشی ها به شکل خودسوزی است؛ دردناک ترین راه در غرب ايران آمار این گونه خودسوزی ها بسيار بالا است و از اين ميان مريوان، سقز، پيرانشهر، کامياران و ايلام بيشترين آمار را دارند. ایلام بیش ترین تعداد خودسوزی را از میان انواع روش های خودکشی دارا است و قتل زنان در کردستان، هم چنین خودسوزی و ناقص سازی جنسی زنان بسیار رایج شده است.
اقدام به جدایی و طلاق از سوی زنان، شایعه سازی های ناموسی، پایداری ارزش ها وﺑﺎورﻫﺎی سنتی و عقب مانده مبتنی بر «ﻧﺎﻣﻮس ﭘرستی» و ﺣﻔﻆ ﺣﻴﺜﻴﺖ و آﺑﺮوی ﺧﺎﻧﻮاده، جلوگیری از رﺷﺪ و مشارکت اﺟﺘﻤﺎعی و اﻗﺘﺼﺎدی زنان، محدودیت های شدید حتا در روابط خانوادگی و غیره، تعصبات سنتی شدید در رابطه با رفتار و نقش زنان، اقتصاد از هم گسیخته و عقب مانده و فرهنگ و مناسبات اجتماعی خشن و محدود متناسب با آن، خشونت وحشیانه خانگی از سوی مردان، تجاوز و آزار جنسی به زنان، ازدواج اجباری زنان... و شیوع بالای افسردگی در نتیجه این رفتارها از جمله عواملی هستند که منجر به قتل یا خودکشی شدن ناموسی زنان می شوند. تاکنون زنان و دختران بسیاری برای رهایی از تبعیضهای جنسیتی، اجتماعی و عشیرهای و به نوعی اعتراض به وضعیت موجود به خودکشی و بیشتر به خودسوزی دست زدهاند. زیرا احساس ناتوانی، درماندگی و ناامیدی در امکان تغییر این وضعیت کرده و تنها راه نجات را در نابودی خود می بینند.
در ایران هرچند این قتل ها در تمام مناطق گزارش می شوند اما قتل های ناموسی بیش از همه در مناطق کردنشین غربی، و در جنوب غربی ایران جایی که اقلیت های قومی عرب زندگی می کنند دیده می شود. در مناطق عرب نشین خوزستان بيش از ۴۰ درصد قتل ها ناموسی است. طبق آمار استانهای خوزستان، کردستان، کرمانشاه، ایلام، لرستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان شرقی و اردبیل بیش ترین تعداد قتلهای ناموسی را دارند. فقر شدید، بی سوادی، نبود هیچ گونه امکانات بهداشتی، رفاهی، سرگرمی و فرهنگی، درصد بیکاری بسیار بالا و ...از خصوصیات پررنگ تمام این مناطق به ویژه در مناطق کرد، عرب و بلوچ نشین است.
سلطه و قدرت «مردانه، مالکانه، طبقاتی- قبیله ای»
در مرکز قتل ناموسی زنان
ناموس یک مکانیسم کنترل است. برای این که این مکانیسم کار کند یک سیستم از ارزش های مبتنی بر ناموس هم بسیار ضروری است. سیستمی که به طور اجتماعی ساخته شده است و می گوید که زنان دارندگان «ناموس، شرف و اعتبار» خانواده، طایفه/قبیله و در واقع مرد اند! یعنی زن باید موقعیت، جایگاه و خصوصیاتی هم چون«عفت، پاکدامنی، مطیع بودن، نجابت و سر به زیری» داشته باشد تا بتواند تجسم «برتری، سربلندی، سلطه، قدرت، اقتدار و سالاری» مرد در اجتماع باشد.
سوال این است که چه چیزی چنین خصوصیات، ایده ها، ارزش ها و رفتارهای به شدت عقب مانده، ضد انسانی و بی رحمانه را عادی و به یک ضرورت برای بقایش مبدل کرده است؟! حفظ کدام منافع است که برای آن، زنان و دختران سنگسار می شوند، سوزانده می شوند، زنده به گور می شوند، خفه می شوند، سرشان از تن جدا می شود، با چاقو تکه تکه و با اسلحه سوراخ سوراخ می شوند... و یا با فشار و شکنجه وادار به خودکشی به فجیع ترین اشکال ممکن می شوند؟
این ها را با طرز تفکر و فرهنگ فئودالی و به خصوص برده داری می توان توضیح داد. قتل ناموسی از ۴ هزار سال پیش وجود داشته است. دورانی که ساختار جامعه بر مبنای برده داری بود. کنترل، حفظ و گسترش خانواده-قبیله (به شکل قبیله مسلط، طبقه و دولت مسلط) در رقابت و جنگ با دیگر قبایل و رقبا، کنترل بر تولید نسل آینده در خانواده به منظور کنترل، و حفظ زمین و دارایی ها و... مساله مرگ و زندگی و بقای آن جوامع و قبایل در رقابت با یکدیگر و کسب اقتدار، سلطه، مالکیت و برتری بود. بدن زن از دارایی های مرد بود و او حق هر نوع مجازات و یا کشتن همسر یا دخترش را به دلیل برقراری رابطه جنسی خارج از ازدواج داشت. زن حکم کارخانه ای مرموز و بسیار مهم را داشت که هم قادر به تولید انسان (مرد به طور خاص) بود و هم لذت دادن به مرد.
زنان هم چون کالا قابل خرید و فروش بودند. ارزش آنها در لای پا و رحم خلاصه می شد. باکرگی زن قبل از ازدواج شرط مهم فروش این کالا بود. اگر این باکرگی به هر شکلی حتا از راه تجاوز از بین می رفت ارزش او به عنوان شیئ دست اول به کلی از بین می رفت. در عین حال گویی مردان صاحب آن زن، به وسیله دیگر مردان «فتح» شده بودند! به چیزی دستبرد زده شده بود که قرار بود به طور خاص مشخصه مردانگی باشد! توان کنترل، مرد بودن، اقتدار و حیثیت آن مرد در برابر دیگر مردان از بین می رفت. زیرا نتوانسته بود این دارایی مهم را مراقبت و کنترل نماید. نتوانسته بود اقتدار و سالاری خود را اعمال کند. بنابراین این شرم باید از صورت مرد و ننگ از اعتبار او پاک می شد. قتل زنان یکی از فجیع ترین این روش ها بود تا لکه ننگی که یادآور چنین شرمی است در کل از صفحه روزگار محو شود. بعد ها با آمدن دین و مذاهب، این سنتهای مبتنی بر سلطه مالکانه، مردانه و طبقاتی به اشکال ایدئولوژیک، غیر قابل تغییر و طبیعی درآمد و در همین راستا به نقش و جایگاه و ارزش زنان رسمیتی نهادینه شده داد.
هزاران سال از آن تاریخ گذشته اما این کار وحشیانه و تفکر عقب مانده هم چنان در برخی جوامع به همین شکل موجود است. سکسوالیته و توان تولید مثل زنان به عنوان بخشی از اموال و دارایی مردان، ناموس مردان یعنی «شرف و غیرت و آبرو»، به شمارمیآیند. مفهوم اقتدار، مالکیت و تصاحب، زنان را تبدیل به کالایی کرده است که قابل تعویض، خریداری و فروش است. در ایران باکرگی زنان هم چنان یکی از دغدغه های مهم بسیاری از مردم و یک تابو است. هنوز در برخی مناطق ایران، رسوم سنتی شب عروسی، دست به دست گرداندن دستمال خونی و تست بکارت به نشانه ی «دست نخورده بودن»، «شرافت» و «نجابت» کالای فروخته شده و قدرت و مالکیت مردانه صاحبان کالا انجام می شود. زنان در این جوامع در یک وضعیت ترس و وحشت همیشگی به سر می برند. اغلب از اندام های جنسی و بدنشان می ترسند و با آن غریبه اند. چه بسیار دختران جوانی هستند که هنوز در شب ازدواج خود در پی اولین رابطه جنسی با شوهرشان به قتل میرسند. زیرا شوهر ادعا کرده که زن «باکره» نبوده است. در بسیاری موارد بعد مشخص می شود که حتا چنین نیز نبوده است!
امروزه در نظم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سرمایه داری امروز نیز هم چنان به مناسبات مبتنی بر ستم و استثمار نیاز است و همان ضرورت های مبتنی بر سلطه، مالکیت و اقتدار گروه و طبقه مسلط هم چنان برقرار. همین باعث شده است که این فرهنگ و تفکر نهادینه شده، به مانند پدیده و فرهنگی در خود که گویی همیشه بوده و خواهد بود نشان داده شود، به روز تر شود، کمی این ور و آن ور شود، ولی ریشه کن نشود!
درست است که اشکال فجیع تر قتل ناموسی را هم زمان در مناطقی از ایران می بینیم که به لحاظ اقتصادی اجتماعی عقب مانده تر و فرهنگ و رفتارهای زن ستیزانه و نابرابر در آن ها بسیار بیشتر و آشکارتر است. اما این فرهنگ در تمام بخش های ایران وجود دارد. در تمام جوامع سرمایه داری وجود دارد! تنها شکل و اسمش فرق دارد! یک جا به نام «ناموس، عزت، شرف مردانه» و جایی دیگر به نام «حسادت و عشق زیاد مرد»! مگر نه این که قتل ناموسی در طبقات متوسط شهری این مناطق (هر چند کمتر) و نیز در دیگر مناطق ایران نیز موجود است؟ باز هم می گویند از «ناموس» مان دفاع کردیم! مگر نه این که در کشورهای غربی هم موجود است؟ در آمریکا مردان در هر روز ۱۰ زن را می کشند و اسمش فرق دارد! ولی آن جا هم زنانی هستند که به دلیل این که دیگر نمی خواهند با مردی زندگی کنند، یا طلاق می گیرند و یا به مرد دیگری غیر از آن چه که «باید باشد» علاقه دارند و... کشته می شوند. تنها اسمش فرق دارد. سطح و درجه فجیع بودن این قتل ها فرق دارد. چگونگی ملک و برده بودن زن فرق دارد. همان نقش ها «مدرن» تر شده اند. ابزار جنسی و کالا بودن زن مدرن تر شده است. این بار می تواند خودش «انتخاب» کند! «آزاد» است و می تواند سرویس جنسی اش را، واژن اش را این بار بفروشد! به هر مردی که خواست و هر اندازه که خواست! در هر حال کار و ارزشش این است. توان تولید مثل کردنش هم چنان سودمند است. برای اعمال سلطه ی مردانه، مالکانه و طبقاتی!
در ایران برخی عقب ماندگی مردم و «فرهنگ» را دلیل این چیزها می دانند. می گویند ببینید که چگونه اعضای خانواده، قاتلان اصلی هستند و چگونه بسیاری مردم این چیزها را می بینند ولی حمایت یا سکوت می کنند. یا می گویند فرهنگ قتل ناموسی مربوط به روستاها و یا در مناطقی است که اقلیت های قومی کرد، بلوچ، لر، عرب، ترک و... زندگی می کنند و سیستم زندگی بسته و مبتنی بر مناسبات سخت قبیله- طایفه ای و قومی دارند؛ همین و بس!
این فرض ها زمانی درست است که بخواهیم این عقب ماندگی را از مناسبات تولیدی مسلط جامعه جدا بدانیم و آن را به مثابه بخشی از «فرهنگ آن ها» بدانیم. نمی توان مردم را به یک «فرهنگ» وصل کرد ولی به مناسبات و نهاد های اصلی و قدرت مند جامعه و فرهنگ طبقات حاکم در هر دوره وصل نکرد.
«ناموس» نقش مهمی در خدمت به نظام کلی سلطه و کنترل در جامعه دارد و از همان اول هم قرار بوده داشته باشد. در ارتباط پیچیده ای با انواع مناسبات به هم پیوسته ی مبتنی بر سلطه مردانه، سلطه مالکانه و طبقاتی است که با هم و با نهادهای قدرتمند و اصلی موجود در جامعه هم چون «تولید واقتصاد، دین، سیاست» در کنش و واکنش هستند. این ها بخشهای جدایی ناپذیر از روند سلطه بر بدن، سکسوالیته، رفتار و موجودیت زن و در نتیجه قتل زنان به دست مردان خانواده اند.
رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی:
تقویت مناسبات قبیله ای و قتل ناموسی
۱. ضرورت خشونت و مناسبات مرد/پدرسالاری قبیله ای: یکی از شرایط ویژه زندگی زنان عرب، بلوچ، کرد و ... ایرانی در مناطقی که قتل ناموسی زیاد است فقر و محرومیت اقتصادی و فرهنگی، به حاشیه رانده شدن و ساختار اجتماعی قبیله ای است. در فرهنگ قبیله ای و طایفه ای، همه چیز تحت نظارت همه کس است! هر فرد اگر هویتی دارد مرتبط و برگرفته از قبیله و قوانین و ارزش های آن است و هم زمان هر رفتار او انعکاس جایگاه، اقتدار و ارزش های قبیله در میان دیگر قبایل است. خشونت ضرورتی است بر ﻧﻈﺎرت ﺑﺮ اﻓﺮاد و نقش آن ها، ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻓﺮزﻧﺪان، زنان و ﺣﻔﻆ «ﻛﺎﻧﻮن ﺧﺎﻧﻮاده- قبیله». در مورد زنان این خشونت، قوانین و محدودیت های سخت جوانب بسیار پیچیده تر و وحشتناکی دارد.
یکم این که مردان در درجه اول با اعمال خشونت نسبت به زنان و فرزندان و سپس با اقوام و طوايف ديگر است که «مردانگی و غيرت» خود را نشان می دهند. اگر غیر از این عمل کنند مرد نيستند و از اقتدارشان کم کرده اند! زیرا در فشار و كنترل اجتماعی شديد فرهنگ اين مناطق، احساس سرافكندگی و «کم تر» بودن می کنند! پاسداری از زن و توان جنسی و تولید مثلی و نقش اش در خدمت به مرد و خانواده-قبیله به عنوان موضوع مهم رقابت و اقتدار مردسالارانه است. زن در مناسبات بسیار محدود خانواده- قبیله-قوم، وظیفه و تعریفی بسیار خاص تر و فرودست تر از دیگر زنان در ایران دارد. نه تنها ﺧﺸﻮﻧﺖ خانگی بلکه خشونت از سوی کل قبیله و ارزش و معیارهای آن بر این زنان بسیار است؛ بسیار محدود و در خانه حبس اند و به شدت مورد کنترل، ستم و خشونت فیزیکی و روانی هستند. زنان تنها بايد به دليل موجهی از خانه بيرون بيايند وگرنه بلافاصله شايعه ايی می تواند در موردشان ساخته شود که به قيمت جان شان تمام شود.
جنبه دوم، فرهنگ کلی مردسالاری در ایران و جهان به «سکسوالیته و موجودیت» زن است. از نگاه مردسالاری در هر شکلی، زن برای ارضای میل جنسی مردان است و این نمودی از توان و قدرت مردانه، ضعف و فرودستی و خفت زنانه است. بدن و سکسوالیته اش نقطه ضعف بزرگ او در تحقیر شدن، حس ترس و تبعیت است. در واقع اگر دقت کنیم این تفکر در همه جا هست. هر جا مردان بخواهند زنی را که پا از گلیمش فراتر گذاشته بترسانند و سر جایش بنشانند آلت شان را نشان می دهند و زن را تهدید به «گاییدن» می کنند. هر جا بخواهند در رقابت های قدرت، دیگر مردان را حقیر نشان دهند، زنان آن مردان یا آن جامعه را تهدید به «گاییدن و تجاوز» می کنند. گویی میدان مبارزه ای را از این راه فتح و به نام خود می کنند. حتا اگر زن معلول جسمی و ذهنی باشد و نتواند «مبادله» شود، اما هنوز این پتانسیل را دارد که در رقابت های مردسالارانه و قدرت طلبانه مرد را شرمسار کند! چون هنوز واژن دارد! این جا «ناموس» دقیقن مساوی با «واژن زن» و نقشی که در تحقیر و شرم گین کردن مرد دارد می باشد! با آوردن نام واژن زنان آن مردان، یک جنگ می تواند در بگیرد و خون ها ریخته شود! تحقیر، ضعف، بی آبرویی و شرمی است که تنها خون می تواند آن را پاک کند! خودشان را، اقتدار مردانه و مرد بودن را، قوی، مقتدر،فاتح، مالک و... بودن را این طور ثابت می کنند. به همین دلیل است که حتا اگر زنی مورد تجاوز هم قرار گیرد محکوم به مرگ است. قرن هاست بدن زنان یک میدان مبارزه قدرت و مالکیت برای مردان بوده و هست. اقتدار این گونه مردان اگر در ارتباط با بدن زن، فتح و تملک آن نباشد اقتدار نیست! کلمه و مفهوم «ناموس» در اصل برای همین کار کشف شده است! کنترل سکسوالیته و واژن، بکارت و رفتار زن در این راستا.
«خانواده-قبیله» در بازتولید ناموس، سلطه و اقتدار مردسالارانه و مالکانه نقش مهمی دارند. این نقش با بودن در جامعه ای که رژیم جمهوری اسلامی برای حفظ موقعیت و منافع اجتماعی، سیاسی، طبقاتی، دینی و... خود به خشونت و مناسبات اجتماعی ستم گرانه در تمام لایه های جامعه نیاز دارد بسیار بیشتر شده است. رژیم جمهوری اسلامی نه تنها از وجود مناسبات قبیله ای سود می برد بلکه به طور کاملن آگاهانه در حفظ و تداوم آن می کوشد. تصور کنید که بخشی از جامعه از قبل به وسیله افراد دیگری تحت کنترل باشند و به ارزش ها و افکار خاصی زنجیر شده باشند. کارکرد قبیله طوری است که از خشونت و اتوریته پدرسالارانه، به عنوان یکی از روش های مهم کنترل تمام افراد در خانوارهای گوناگون، تقویت شدیدتر مردسالاری، رواج و نهادینه شدن افکار و سنت های بسیار عقب مانده تر و سرکوب گرانه تر در برابر افکار ترقی خواهانه، هویت فردی خواهانه، تحول و گسست طلبانه استفاده می کند. کنترل و رهنمونی که از سوی مردان در خانواده- قبیله و از همه مهم تر از سوی روسا یا شیوخ بر تمام آن جمع اعمال می شود، نه تنها ارزشهای به شدت ضد زن و هم چنین سرکوب گرانه منطبق بر اطاعت محض از اتوریته (شیوخ، مردان، قبیله) را حفظ می کند بلکه در دوران تبلیغات انتخاباتی، جنگ و یا هر زمان که ضرورت و مصلحت جمهوری اسلامی می طلبد، اتوریته شیوخ قبایل برای جذب، کنترل و هدایت آسان مردم ضروری می شود!
۲. ضرورت بقای اقتصادی و اجتماع قومی قبیله ای: در کنار سیاست ها، روابط و قوانین مردسالارانه، ستم گرانه و نابرابر اجتماعی که رژیم جمهوری اسلامی در کلیت جامعه اجرا می کند، سیاست های کاملن عامدانه و سیستماتیک تبعیض و سرکوب نسبت به اقوام غیر فارس ایرانی، از تحقیر و توهین به هویت قومی آن ها گرفته تا توزیع بسیار نابرابرتر امکانات مادی اقتصادی و اجتماعی و...، باعث ضرورت تقویت هر چه بیشتر ساختار و پیوندهای قبیله-طایفه ای محدود کننده و متعصبانه شده است. قتل ناموسی زنان و افزایش آن، بخش مهم از پاسخی است که در برابر ضرورت حفظ قبیله انجام می شود.
از یک سو بیکاری، فقر و عقب ماندگی اقتصادی که کاملن آگاهانه از سوی رژیم جمهوری اسلامی اعمال می شود، عاملی مهم در نیاز مردم به هرچه بیشتر آویزان شدن به قبیله و هر کار و منفعتی است که به طور گروهی تعیین می شود. قبیله به نوعی تنها راه حفظ آن ها در تنگنای بسیار سخت اقتصادی است. از سوی دیگر مردم این مناطق جهت ایستادگی در برابر این سرکوب ها، مفهوم بخشیدن به خود، حفظ وحدت و هویت قومی خود، باز هم به قبیله و قوانین قبیله پناه می برند، به شدت به حفظ «اصالت خونی» خود در شکل ازدواج های درون قومی-قبیله ای و تمام ارزش ها و خصوصیات آن می پردازند؛ به اشتباه «فرهنگ» عقب مانده موجود در قبیله را هویت و اصالت فرهنگی «قومی» خود دانسته و مجازات های شدید در برابر هر تغییر و حرکتی که بخواهد نظم درون خانواده و یا قبیله را دچار دگرگونی کند در نظر می گیرند. قدر مسلم زنان و نقشی که باید داشته باشند، در مرکز برقراری چنین نظمی در خانواده و قبیله اند.
اگر قواانین و ارزش های قبیله از طرف زنان زيرپا گذاشته شود، عواقب گذشت ناپذیری دارد. زنان یا کشته و خودکشی شده یا برای حفظ جان خود مجبور به فرار می شوند. در استانهای لرستان، ایلام و خوزستان (به ویژه در میان قبیله های قومی)، مردان جمع میشوند و هر کدام یک ضربه کارد به زنی که باید کشته شود، میزنند که قتل به گردن یک مرد نباشد. بعد هم همه قبیله با هم برای پرداخت دیه همکاری میکنند! یا زن را مجبور به خودکشی به خوردن روزی یک لیوان گچ حل شده در آب می کنند که پس از مدت زمانی معین زن از انسداد روده می میرد.
ضرورت ها و سازمان دهی های عقب مانده به گونه ای است که اگر زن مجازات نشود و این «خفت» با «اقتدار مردانه» جبران نشود، آن خانواده و طايفه برای هميشه از جانب دیگر طوایف و قبایل طرد و تحقیر می شود. این مساله نه تنها روابط اجتماعی از جمله ازدواج و مراودات دیگر را از بین می برد بلکه به دلیل فقر، سطح اقتصادی و تولیدی عقب نگاه داشته شده در این مناطق و نوع سازمان دهی هایی که معمولن بر مبنای قبیله و طایفه است (به طور مثال در مورد تقسیم کارها، زمین ها و منابع یا بهره برداری از آن ها و...)، آن طایفه جایگاه و منافع خود را از دست می دهد.
۳. دین- قانون: یک دلیل بسیار مهم دیگر در ادامه روند قتل ناموسی، قوانین شریعت اسلامی رژیم جمهوری اسلامی است. رژیم جمهوری اسلامی با استفاده از انواع و اقسام قوانین و سنت های مردسالارانه، ستم گرانه، نابرابر و عقب مانده دیگر که مبتنی بر شریعت اسلام است، درکنار ستم و استثمار افسار گسیخته بر تمام مردم، به طور مرتب شونیسم مردانه و ملک مردان بودن و فرودستی زنان را به وسیله اجبار حجاب، تبلیغ نقش زن به عنوان کالا و ابزار جنسی و تولید مثلی برای مرد را تولید و باز تولید می کند. قوانین اش زنان را به عفاف، حجاب، تمکین و خانه نشینی، تبعیت از شوهر، ارضای امیال جنسی شوهر در هر شرایطی، کشتزار مرد بودن، ممنوعیت سقط جنین و بسیاری دیگر اجبار کرده و فرا خوانده است. در برابر به مردان حق چند همسری وصیغه کردن های بی شمار و بسیاری حقوق دیگر داده...، آن ها را صاحب اختیار و مالک جان و زندگی زنان و فرزندان دانسته و در کل نقش و ارزش زن را در خدمت به همه گونه نیازهای مرد و فرزند آوری برای او قرار داده است. این قوانین به معنای واقعی کلمه منطبق بر همان نظم پدر/مرد سالاری برده داری است.
ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی می گوید «هرگاه مرد همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد، میتواند در همان حال آنها را به قتل برساند و در صورتی که زن مکره باشد، فقط میتواند مرد را بکشد.»
ماده ۲۲۰ می گوید « پدر يا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمی شود و به پرداخت ديه ی قتل به ورثه مقتول و تعزير محکوم خواهد شد.» همسران، برادران و دیگر مردان فامیل طایفه او نیز اگر شاکی خصوصی نباشد یا «ولی دم» از قصاص او گذشته باشد، طبق ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی، به علت اخلال در «نظم و صیانت و امنیت جامعه»، فقط به سه تا ده سال حبس محکوم میشوند!
این قوانین به شدت وحشیانه و عقب مانده به طور واقعی در قرن بیست و یکم دارند بر ما اعمال می شوند!! قوانینی که در واقع می گویند شوهر مالک واژن زن اش است و حق دارد بر سر «دستبرد» زده شدن به این واژن آدم بکشد! قوانینی که پدر (و پدربزرگ) را مالک واژن و رحم و بدن دختر به عنوان کالا می دانند تا بتواند او را «دست نخورده» مبادله کند و اوج اقتدار و برتری و «مرد» بودن خود را با نمایش توان حفظ تمام و کمال این کالا نشان دهد! قوانینی که تاکید می کنند برادر هم از سوی پدر مامور است که صاحب اختیار و حافظ این واژن باشد!
می گویند اگر خسارتی به این کالا وارد شود با دیه حل می شود! به صاحبان اولیه کالا که برای تولید و به ثمر رساندن آن کالا هزینه کرده اند پول می دهد و مساله حل می شود! به همین دلیل در نهایت زمانی که از مجازات پدر می گوید از «دیه به ورثه» حرف می زند. ورثه یک زن کیست؟!!! مگر نه این که همان است که او را کشته است؟! زمانی هم که از برخی به اصطلاح مجازات ها برای صاحبان دیگر زنان یعنی برادر و شوهر و... حرف می زند که تنها بر مبنای یک تصور، آن زن را کشته اند تنها زمانی است که پدر سالار و ولی دم از حق خود گذشته باشد! در هر صورت مساله این رژیم، خود زن نیست! زیرا زن بشر نیست و همان واژن است! مساله «اخلال در نظم و امنیت جامعه» است! در واقع به این مردان می گوید، اگر به چشم خود دیدید و کشتید که دست مریزاد! اگر تنها بر مبنای تصور بوده است، شما در این نظم اخلال کرده اید و حق پدر را پایمال! زیرا در درجه اول حق زندگی و مرگ «صاحب واژن» در درست پدر اوست! دوم این که اگر پدر با کار شما مساله ای ندارد، این ما و قوانین شریعت ماست که رفتار زن و تنبیه او را تعیین می کند! ما خودمان قانون خدایی برای شان داریم! نظم داریم! اتوریته و اقتدار داریم و قرار است اتوریته و اقتدار ما حرف اول را بزند! شما در این نظم هم اخلال کرده اید! این است تنها دغدغه ای که نظم رژیم جمهوری اسلامی از کشته شدن این زنان دارد.
وقتی خون زندگی و موجودیت زنان کردستان، خوزستان، ایلام، کرمانشاه، بلوچستان، لرستان و هر جای دیگر ایران به واژن و رحم شان وصل می شود تمام زنان جهان تکه تکه شده اند. همان طور که زنان پاکستان، هند و افغانستان و دیگر نقاط جهان. این تفکر بردگی مطلق و تملک اعضای بدن و افکار تمام زنان جهان است که دارد تمرین و اجرا می شود.
دست ما پای ما دهان ما قلب ما چشم ما به طور طبیعی بخش های بدن ما هستند. مال ما هستند. هر یک از ما با مجموعه ای از این ها موجودیت گرفته است تا نیازهای مان پاسخ یابد. اما واژن و رحم ما را دزدیده اند. مال خودمان نیستند. وحشیانه از ما جدایش کرده اند. ما واژن و رحم داریم تا با آن چند باره به بردگی گرفته شویم. فقط به همین دلیل هر روز کشته و سرکوب شویم. مورد تجاوز قرار گیریم. مردان آن را تصاحب کنند در حالی که مایه شرم مان بدانند! در خدمت به خود برایش قانون تعریف کنند. اعضای بدن ما را شرحه شرحه کرده و برای شان قانون تعریف کرده و آن را حق خود می دانند. ما را برای آن مبادله می کنند. چون ما و تمامیت ما همان واژن شده است. و اگر بخواهی مقاومت کنی، حتا به مقاومت فکر کنی، لت و پارت می کنند، به مشت و لگد می گیرندت، سرت را می برند، تکه تکه ات می کنند، سنگسارت می کنند، آتشت می زنند! می توانید تصور کنید؟ این دقیقن چیزی است که قرن ها در مورد زنان انجام شده و هنوز انجام می شود.
از بین بردن سیستم مبتنی بر ناموس یا بخشی از آن شدن؟
مردانی که با کشتن وحشیانه زنان به باز گرداندن شرف و ناموس شان افتخار می کنند خود قربانی اند. قربانیانی که نقش مهمی را در سوخت و ساز این روابط عقب مانده دارند. شاید آن ها ندانند که در حقیقت چه چیزی را دارند حفظ می کنند ولی این را خوب می دانند که به نام حفظ «ناموس» از منافعی که این سیستم به عنوان مرد به آن ها داده است تا بر زنان خانواده و جامعه برتری و سلطه داشته باشند دارند استفاده می کنند. آن ها هستند که نماینده روابط مبتنی بر سلطه در کلیت خود در سطح خانواده اند .آنان در حال تمرین و تکرار و بازتولید مردسالاری اند تا سیستم مبتنی بر روابط قبیله ای/طبقاتی فئودالی-برده داری و دیگر روابط عقب مانده را این بار برای سرمایه داری حفظ کنند. آنان در حال حفظ و بازتولید همان ارزش های طبقاتی سلطه گرانه، استثمار گرانه، مالکانه، نابرابر و تبعیض آمیزی اند که فقر و فلاکت و سرکوب و تحقیر و عقب ماندگی را برای شان در نظر گرفته است و آن ها را با رژیم رو در رو می کند. در حال تمرین و تکرار و بازتولید همان شکل وحشیانه، خشن و عریان سرکوبی هستند که جمهوری اسلامی به نام حفظ «دین و فرهنگ»، «شرف، عزت، اعتبار، اقتدار و ناموس» و «نظم و قانون»، خود بر زنان و بر کل جامعه اعمال می کند.
در نظام جمهوری اسلامی مناسبات مبتنی بر تبعیض، ستم و استثمار بسیاری وجود دارند. یکی از مهم ترین آن ها ستم بر زن و فرودستی آن ها است. اگر روابط سلطه گرانه موجود و ایدئولوژی منطبق بر آن را نمی خواهیم باید کل ستم و استثمار و تقسیم جامعه به طبقات را از بین ببریم. در غیر این صورت خود بخشی از آن شده و کلیت آن را تقویت خواهیم کرد. در چنین مناسباتی مردانگی و ناموس در نهایت فقط یک معنا دارد. یعنی شرکت فعال در این انقیاد و فرودستی. یعنی تلاش برای یافتن جای خود به عنوان یک «برتر»، یک «سلطه گر» و «ستم گر» دیگر در همین نظام که مجری اصلی تمام این جنایت ها و مناسبات نابرابر است. تبارز و مفهوم ناموس و مردانگی با «سلطه» بر زن معنا می یابد. هیچ معنای دیگری ندارد.
باید رژیم جمهوری اسلامی، ارزش ها و قوانینش را به گور تاریخ سپرد! این قساوت به حدی نهادینه شده است که به شکل قوانین غیر رسمی هم کار خود را می کند. این ها را هم باید به گور تاریخ سپرد! این شرحه شرحه کردن های بدن زنان و تصاحب آن در اشکال گوناگون، تبدیل به یک تفکر نهادینه شده است. مگر این که جامعه ای داشته باشیم که در کلیت خود، اساس و سوخت و سازش بر مبنای هیچ گونه سلطه و ستم و استثمار در هیچ شکلی و بر هیچ گروه و نژاد و نوع از بشریت کار نکند؛ وگرنه این جنایت ها بر زنان نه تنها به اشکال دیگر خود را بازتولید خواهند کرد، نه تنها از درون قوانین نانوشته ریشه کن نخواهند شد، بلکه به بازتولید و تقویت دیگر سلطه ها و تبعیض ها کمک می کنند. چون وجود این سنت ها و افکار در درون جامعه یعنی به زنجیر کشیده شدن افکار و زندگی تمام مردم. باید در جهتی تلاش و مبارزه کرد که هم تمام آن روابط کلی سلطه گرانه ی مردانه، مالکانه و طبقاتی را از بین برد و هم تمام این سنت ها و افکار عقب مانده را از دل جامعه زدود.
نشریه هشت مارس شماره ۴۸
اکتبر ۲۰۱۹ / مهر ۱۳۹۸