معیار و مفهوم آزادی پوشش
مهسا روژان
مطالعهی تاریخ جوامع بشری نشان میدهد که مسئلهی تاریخ حجاب، بهطور کل پوشش و اجبار به شکل خاصی از پوشش بهویژه به زنان که به قرنها پیش برمیگردد، تنها منحصر به دین نبوده بلکه پیش از آن و در بسیاری از جوامع نیز وجود داشته است. هرچند که دین و در رأس آن حکومت دینی نقش تعیینکننده در تقویت و نهادینه کردن آنها و فرهنگ و دیگر قوانین برخاسته از آنها (و بهطور خاص حجاب) داشته و دارد. این دو موضوع ما را به فکر وامیدارند که چرا و از کدام مقطع از تاریخ، پوشش زنان، کنترل و تعیین آن، اینکه چه و چطور بپوشند، به موضوع مهم جوامع تبدیل شد؟
بهطور کل تا قبل از پیدایش شکلی خاص از روابط تولیدی و اجتماعی، نیازها و فرهنگ منطبق بر آن در جامعه، پیدایش طبقات و درنهایت دولت بهعنوان طبقهی مسلط که بهطور منسجم و سیستماتیک از این روابط و فرهنگ محافظت کند، مسئلهی حجاب (در هر شکلی) و پوشش (بهطور خاص پوشش زنان) نیز اساساً نمیتوانست به یک «مسئله» تبدیل شود. در طول تاریخ و از زمان پیدایش جوامع طبقاتی شکل و نوع پوشش ضرورتی مهم در «نمایش» تمایزات طبقاتی و سلسلهمراتبِ اجتماعی بوده است. به این شکل که بین نوع پوشش (جنس، مدل و نحوهی پوشش) و اینکه افراد متعلق به کدام طبقه یا گروه خاص هستند و از چه موقعیتی در جامعه برخوردارند (برده یا بردهدار، رعیت یا ارباب، فقرا یا اشراف، زن یا مرد) رابطه وجود داشته است. این موضوع در رابطه با زنان اما شکلی بسیار خاصتر دارد؛ زیرا پیدایش اولین شکل دولت طبقاتی مبتنی بر مالکیت خصوصی تولید (بردهداری) پدیدهای به نام مردسالاری را نیز درون خود و بهعنوان بخشی مهم از تکامل کارکرد و ماهیتش پدید آورد که بهطور خاص برای مطیع کردن، مالکیت و کنترل زنان و توان جنسی و تولیدمثلی آنان بوده و هست. بعدها با آمدن مذهب و شکلگیری ادیان، مسئلهی چگونگی کنترل بدن زن و تداوم فرودستی موقعیت او نسبت به مرد نهتنها در این فرهنگ و سیستم مردسالار مبتنی بر ستم و استثمار طبقاتی تنیده شد بلکه اشکال ایدئولوژیک «خدایی و طبیعی» به خود گرفت. ازآنپس نوع و چگونگی پوشش زنان یکی از موضوعات مهم تعیینکنندهی این دولتها (مردسالار مبتنی بر ستم و استثمار طبقاتی) در کنترل بدن زنان و تملک آن و هر آنچه میتواند سودآور یا تولیدکننده باشد و تحکیم نقش فرودست زن در برابر مرد بهعنوان ابزار جنسی و تولیدمثلی بوده است.
ازاینرو شکل پوشش زنان، مفهوم پوشش، اختیار، آزادی و اجبار آنان، همه و همه بهطور بیقیدوشرطی در هر دوره از تاریخ درنهایت با نوع و ماهیت دولت طبقاتی، نوع مناسبات تولیدی و اجتماعی، فرهنگ، ضروریات و نیازهای آن و نوع نگاه به زن و جسم و فکر او نیز رابطه داشته و دارد.
در ایران نیز در شرایط کنونی دین و ماهیت سرکوبگرانه و ایدئولوژیک رژیم جمهوری اسلامی، در کنار کارکرد یک سیستم سرمایهداری که به ایجاد تمایزات ستمگرانه و تقویت آن در جهت کسب سود، استثمار و کنترل هر چه بیشتر منابع طبیعی و انسانی نیاز دارد، نقش بسیار زیادی در این امر داشته بهگونهای که اجبار همگانی زنان را در داشتن حجاب در بر دارد. زنان ایران نهتنها بهطور سیستماتیک تحقیر و فرودست میشوند، مورد سرکوب ایدئولوژیک و نظامیِ همهجانبه دولتیاند، از راه ایدئولوژیِ مذهبی و نگاه مردسالار درون خانواده، جامعه و بسیاری دیگر نیز سرکوب و از تصمیمگیری در خصوص نوع پوشششان منع شده و تابعی ازنظر مردان قرارگرفتهاند، بلکه حجاب و نوع پوشش نقش سیستماتیک و ویژهای در تعیین نقش زن (و البته نقش مرد به شکل دادن یک امتیاز مردسالارانه و عقبمانده) در ساختار اجتماعی موردنظر جمهوری اسلامی، در سرکوب زن به لحاظ فکری و عملی، در توجیه و اعمال دیگر قوانین، نرمها و رسوم زنستیزانه و سرکوبگرانه از همه مهمتر در حفظ سلسلهمراتبِ قدرت ستم و استثمار نیز داشته است.
مبارزه با حجاب اجباری در ایران تنها برداشتن یکقدم بزرگ برای رسیدن به آزادی پوشش نیست بلکه قدمی اولیه و بسیار مهم در جهت به دست آوردن هر چه بیشترِ حق کنترل بر بدن و دیگر حقوق نیز هست و باید باشد.
آزادی پوشش یعنی چه؟
بحث آزادی در بسیاری موارد نیازمند یک تعریف غنی و پربار است زیرا تعریفی که در جامعه رواج دارد تعریفی است که بر مبنای درک لیبرالی و فردگرایانه از آن داده شده است و اینکه گویا افراد در خلأ زندهگی میکنند. این در حالی است که نرمهای فرهنگی که بهطور اجتماعی ساختهشدهاند از راه تأثیر گذاشتن بر انتخاب، اعتقاد، امیال و جهتگیریهای فکری ما بر زندهگی و انتخاب آزادانهی ما تأثیر میگذارند. بهگونهای که حتا زمانی که میتوانیم یک انتخاب «آزاد» هم داشته باشیم این فاکتورها و نرمها انتخاب ما را تعیین و یا محدود میکنند. این امورِ عمیقاً شخصی و خصوصی که درعینحال انتخابهایی بهشدت اجتماعیاند بهدرستی نشان میدهند که شعار «خصوصی، سیاسی است» چقدر حقیقت دارد. تقریباً همهی ما در زندهگیمان به اشکال مختلف تجربه کردهایم که بهنوعی زیر فشار نرمهای جامعه قرار داریم که ظاهرمان را چطور نشان دهیم و یا همرنگ جماعت کنیم! پوشش، با اشکال گوناگون و در جوامع گوناگون، چه آشکار و مستقیم و چه موذیانه و پنهان همچنان در حال کنترل بدن و فکر ما است؛ بنابراین وقتی میگوییم حق انتخاب پوشش، این انتخاب واقعاً باید آزادانه باشد و مجموعهای از حقوق را با هم باید در بربگیرد تا کنترل بدن و فکرمان بهوسیلهی خودمان، واقعیتر و آگاهانهتر باشد.
به همین دلیل حق آزادی پوشش یعنی داشتن همزمان «حق انتخاب» هر نوع لباس و شکل پوشش، داشتن حق «خودکفایی و استقلال فکری» و حق داشتن عمل بر این مبنا، داشتن «حق بیان». بیانی از توان فکر، عمل، انتخاب و مانور ما در تنش بین موجودیتمان از یکسو بهعنوان افرادی که قادر به عمل هستیم، نیاز و میل فردی داریم، باورهای فکری داریم ... و از سوی دیگر عضوی از اعضای یک سیستم فرهنگی ـ سیاسی ـ اجتماعی هستیم که رفتارها، نیازها، امیال و باورهای ما را تعیین میکند. داشتن حق «کنترل بر بدن» که امری ضروری در حفظ شأن انسانی و موجودیتمان و یکی از ابتداییترین حقوق ما است. در غیر این صورت گویی بدنمان را از ما گرفتهاند. اگر بدنمان مال خودمان نباشد، نمیتوانیم دنیا را بهمثابهی یک فرد آزاد تجربه کنیم چون گویی یک بردهایم. بهخصوص در ایران که بهطور خاص یک بردهگی و تحقیر آشکار و همهجانبه از نوع بنیادگرایی مذهبی است.
انتخاب و آزادی پوشش نقش مهمی در رشد هویت و موجودیت فردی و اجتماعی بازی میکند و پایهای برای تمرین دیگر حقوق فردی و همچنین نیازی اولیه برای تکامل انسان است. به لحاظ یک جنبه از تکامل اجتماعی، روانکاوی و فرهنگی؛ مد و دیگر اشکال تغییر پوشش و لباس، نقش یگانه و منحصربهفردی در تکامل فردی و شکل دادن به یک «خود» اجتماعی بهعنوان یک عضو جامعه بازی میکنند و بهویژه اگر از سوی یک دولت انقلابی حمایت شود و بتواند پایهای برای پیشبردِ دیگر مبارزات زنان باشد در جامعهای همچون ایران میتواند باعث جهشی اولیه در رشد و شکوفایی خلاقیتها، فرهنگ نو، شکستن نرمهای کهنه، تنوع فرهنگی و فکری و ... در زمینهی روابط و نقش اجتماعی بین زن و مرد شده و درعینحال میتواند زمینهای مناسب برای چالش آنها را در جامعه فراهم نماید.
پوشش آزاد تنها به معنی انتخاب یکتکه پارچه برای پوشاندن بدن نیست. بیان هنر و خلاقیت است. آزادی عقیده است. بیان این است که بدنمان بهطور طبیعی مال خودمان است و میتوانیم بخشی از «خود» درونیمان را، احساسات، حالات روانی، عقاید فکری، سیاسی، هنری و حتا مذهبی را به شکلی اجتماعی، عملی و قابلمشاهده به تصویر بکشیم؛ و یا اصلاً نکشیم! میخواهیم پاسیو باشیم و چیزی را نشان ندهیم. میخواهیم کسی ما را نبیند و کلاهمان را تا آخر پایین بکشیم! هرچند بازهم داریم چیزی را از زاویه خودمان ابراز میکنیم. خودمان هستیم و میخواهیم خودمان باشیم. درواقع پوشش جنبهای از بیان شخصیت ما و ابراز آن توسط ما است؛ اما!
اینطور نیست که ما تنها چون حق کنترل بر بدن داریم بر آن مبنا حق انتخاب داریم؛ و یا چون آزادی بیان باید داشته باشیم. یا اینکه چون فرهنگ و «هویت» افراد متفاوت است و همه باید برابر باشند و تبعیض بر مبنای فکر و عقیده و ... نباشد. یا اینکه چون در بسیاری موارد نمیتوان آن را از فرهنگ، عقیده، ملیت، جنسیت و ... افراد جدا کرد. اگر فقط به اینها بهطور جداگانه فکر کنیم به سیاست هویتی و جبرگرایی میانجامد؛ زیرا درواقع رفتار افراد را مساوی با نژاد، جنس و جنسیت، ملیت، حق او در کنترل بدن و یا یک فرهنگ و ماهیت تغییرناپذیر میبیند. برای آنها «هویت» تعریف میکند و برچسب میزند (درحالیکه «هویت» بهوسیلهی نُرمها، فرهنگ و قوانین شکل میگیرد، و به همین دلیل قابلِ تغییر و گسست است). افق دیدمان را پایین میآورد. هرکسی را همانطور که هست به حال خودش رها میکند. در همان چارچوب و بسنده به آن رها میکند. نهتنها در خود جبرگرایی در ذات و هویت انسانها را در بر داشته بلکه آن را تقویت میکند و در جایی که لازم است بهنوعی در تقابل با گسست از آن نُرمها و به قولی هویتها نیز قرار میگیرد. زیرا اگر قرار است تغییری هم داده شود درنهایت رفرمی میشود که در همان چارچوب باید انجام گیرد و یا در همان چارچوب مفهوم مییابد که درنهایت به نفع سیاست و فرهنگ برآمده از آن چارچوب مبتنی بر تمایز و طبقه حاکم بر آن میشود.
یا تنها به این میپردازد که گویا چون فرهنگ، عقیده یا مذهبشان اینطور است، آنطور لباس میپوشند. یا پیشداوری میکند که گویا چون آنطور لباس پوشیده پس لابد مذهبی است، لابد مسلمان است، لابد سطحاش پایین است و عقبمانده است، لابد ملیتاش فلان است، لابد تنفروش است و دلاش میخواهد، لابد زن است، لابد همجنسگرا است، چون مرد یا زن است پس باید آنطور بپوشد، چون حق کنترل بر بدن و انتخاب دارد و ... . دیگر به این موضوع نمیپردازد که بهطور مثال چه عاملی باعث شده که آنطور لباس بپوشد؟ آیا یک انتخاب «واقعی» است و یا اجبار؟ اگر مسئله فرهنگ و مذهب است اینها چطور ساخته شده است؟ و یا اینکه فرد با این کار چه چیزی را دارد میگوید؟ آیا به لحاظ حفظ شأن انسانی او و رهایی واقعی بدن و فکر او از قید هرگونه مالکیت و کنترل، درست یا آزادانه است و یا نه؟ اگر درست نیست آیا میتوان آن را آگاهانه تغییر داد و یا اینکه بگوییم نه نمیشود چون «هویت»شان است و یا بدنشان مال خودشان است! آیا میتوان آنطور لباس پوشید ولی لزوماً زن، مرد، همجنسگرا، تنفروش، و ... نبود و به دلیل بودن در یک جامعهی طبقاتی با تمایزات ستمگرانه و سرکوبگرانه، برچسب نخورد و ارزشیابی نشد؟
و یا بهطور مثال صرفنظر از اجبار سیاسی ـ ایدئولوژیک پوشش در ایران، بسیاری افراد هستند که بهاجبار شرایط اقتصادی اجتماعی خاص، خانواده، نرمهای غالب و ... پوشش خود را «انتخاب» کردهاند. اما نگاه جامعه اغلب نگاهی تبعیضآمیز و مبتنی بر معیارهای ارزش است که بر شکل ظاهر و پوشش منطبق شده است. این بهطور خاص در مورد زنان بسیار برجسته است. اینجاست که میبینیم نهتنها به نُرمها و تفکرات نهادینهشده در جامعه، و ساختار و چارچوب سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی مبتنی بر تمایز نگاه نمیکنند بلکه اتفاقاً به دلیل بودن در همان چارچوب حتا آنجا که افراد معتقدند «هر فرد حق دارد دربارهی پوشش خود تصمیم بگیرد (چه غلط و چه درست)»، بازهم به پوشش بهمثابهی یک حق در خود و منحصربهفرد نگاه نمیکنند. به بدن زن بهمثابهی بخشی طبیعی از موجودیت او و رها از قید هرگونه تفکر مبتنی بر مالکیت، شرم و تحقیر و یا ابزارگرایانه نگاه نمیکنند. بلکه پوشش همچنان واسطه یا وسیلهای شده است برای تعیین موقعیت و ارزش افراد و یا هویتسازی برای آنان.
به همین دلیل حق انتخاب و آزادیِ پوشش همهی اینها را (حق بیان، انتخاب، کنترل بر بدن و ...) در برمیگیرد اما به هیچکدام بهتنهایی محدود نمیشود. به حق انتخاب لباس و هر نوع پوشش باید در خودش و بهمثابهی یک حق منحصربهفرد بهعنوان فعالیت ارزشمند فردی و اجتماعی نگاه کرد که اساساً شخصی است. چیزی که به بدن و موجودیت فیزیکی فرد مربوط است. به برداشت و تجربه فردی از زندهگی و عمل در انطباق با آن مربوط است. اینکه این حق باید بهمثابهی یک حق فردی در نظر گرفته شود که فرد بتواند هر نوع پوشش را بدون اجبار از سوی کسی، بدون برچسب تعلق به فرهنگ و ماهیت تغییرناپذیر زده شدن و بدون پیشداوریها و تعیین موجودیت انسانها بر آن مبنا (زن، مرد و غیره) انتخاب کند یکچیز است. اینکه به افراد آگاهی داده شود که بتوانند بهطور واقعی بهحق انتخاب و آزادی خود دست یابند، و بدنشان را از فرو کاسته شدن به یک ابزار جنسی در هر شکلی و یا ابزاری برای کسب سود در هر شکلی، و از افکاری که بر این مبنا در جامعه در هر شکلی نهادینهشده رها کنند و ورای آن چارچوب رفته از آنها گسست کنند ... یکچیز دیگر است. به همین دلایل چون همهچیز را در برمیگیرد، پس ماهیت آن چارچوب و درواقع دولت، فرهنگ و نیازهای آن و ساختار اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی آن را نیز قبل از هر چیز باید در بربگیرد.
از پهلوی تا جمهوری اسلامی...، مبارزه ادامه دارد!
پوشش زنان ایران در دو نظام پهلوی (رضاشاه) و جمهوری اسلامی موضوع کشمکش بوده است. «آزادی» زنان در هر دو نظام، مشروط به تن آنان بوده و بهزور نیروهای ویژهی سرکوبگر به زنان اعمال شده است. یکجا بهاجبار برمیدارد و یکجا بهاجبار میگذارد! این مهم نیست که این دو نوع اجبار پیامدهای متفاوتی در جامعه داشتهاند. مهم این است که در هر دو حالت تن زنان برای به ثمر نشاندن اهداف سیاسی مورداستفاده بوده است و این محکوم است. چه اجبار به تحمیل حجاب و چه اجبار در برداشتن آن، نمایانگر مردسالاری، تملک جسم، خواسته و استقلال فکری و عملی زنان است.
در دورهی محمدرضا شاه نیز که حجاب اجباری نبود و دین بهاصطلاح قرار بود از دولت جدا باشد، پوشش آزاد زنان به معنای این نبود که نگاه جامعه بر بدن آنها مردسالارانه، جنسی، مذهبی و یا سلطهگرانه نبود. یا مذهب و شریعت اسلام در تعیین قوانین ضد زن و نابرابر نقش نداشتند. بلکه یک کنترل مردسالارانهی دولتی و اجتماعی از راه این قوانین و عرف بر بدن و فکر زنان همچنان موجود بود. نهتنها دین و مذهب از سوی دولت تبلیغ میشد بلکه مقامات حکومتی ازجمله خود محمدرضا شاه (و حتا برخی از مقاماتی که مذهبی هم نبودند) در توجیه تلاشهای زنان معترض میگفتند که قوانین و اصلاح آن با دین اسلام و دستورات آن و نهاد روحانیت نباید مغایرت داشته باشد! زیرا منفعت حکم میکرد اینگونه باشد!
از زمان به قدرت رسیدن رژیم فاشیستی و بنیادگرای جمهوری اسلامی نیز زنان ایران همواره در کشمکش و مبارزه با قانون زنستیزانه و در رأس آن حجاب اجباری بوده و هستند. زنان با اعلام حجاب اجباری از سوی خمینی، به خیابانها ریختند و اعتراض کردند. آنها میگفتند که علیه رژیم استبدادی پهلوی انقلاب نکردند تا به عقب برگردند. اما حجاب با زور تیغ و اسید به زنان اجباری و تحمیل شد. از آن به بعد نیز جمهوری اسلامی به مدت چهل سال است که در تلاش است با اعمال حجاب با زور نیروی نظامی ویژه، زنان را در بردهگی و فرودستی نگه دارد. اما زنان با انواع و اقسام «بدحجابی»ها نهتنها در طول چهل سال این قانون را به سخره گرفتهاند بلکه همزمان با خیزش دیماه ۱۳۹۶ موج نوین اعتراض و مبارزه با حجاب اجباری آغازشده است. این مبارزات بیان این است که زنان دیگر به «بدحجابی» بسنده نمیکنند بلکه با دست خود و در خیابانها، با ابتکار عملها و روشهای گوناگون در حال لغو قانون حجاباند. پیام همه یکی است: «پایان سرکوب در هر شکلی، حق انتخاب و آزادی پوشش».
متأسفانه در شرایط و وضعیت بحرانی کنونی تنها آلترناتیوهای ارتجاعی گوناگون در حال مطرح کردن خود هستند. همهی دربارهی آزادی زنان حرف میزنند چون از اهمیت مبارزات زنان و نقش آن در سرنگونی جمهوری اسلامی نمیتوان چشم پوشید. این نیروها که هرکدام خود را متفاوت از دیگری و بهترین گزینه مینامند و برای حق آزادی پوشش زنان نیز در حال شعار دادناند، همه گزینههایی حمایتشده و برنامهریزیشده از سوی قدرتهای امپریالیست غربی و آمریکا هستند. همانهایی که با استثمار تن، بدن و فکر انسانهای کشورهایِ تحت سلطه و منابع طبیعی آن در حال غارت آنهایند و همواره پشتیبان موجودیت و دوام نیروهای بنیادگرا ازجمله رژیم جمهوری اسلامی بودهاند. رژیمهای بنیادگرایی که فرودستی زنان و مالکیت بر جسم آنان برایشان امری «خدایی و طبیعی» است. هرچند این مهمترین جنبه از ماهیت این نیروهاست اما تنها جنبه نیز نیست. هرکدام از آنها خصوصیات ویژه و مهم خود را نیز دارند و با ظاهری متفاوت در تلاش برای سوارشدن بر موج مبارزات مردم و زناناند.
بهطور مثال یکی از موضوعات مهم سازمان مجاهدین خلق پرداختن بهحق انتخاب آزادانهی پوشش است! سازمانی که در مورد لباس و پوشش بالاترین محدودیتها و فشارها را بر روی افرادش اعمال میکند. تمام زنان آن بهطور اجباری حجاب دارند و فرم و ظاهر پوشششان نیز بهطور اجباری یکسان است و این یک مسئلهی کاملاً ایدئولوژیکی برای آنان است! ولی میبینیم که چطور در حال بوق و کرنا کردن برنامههای «آزادیبخش و دموکراتیک» خویش برای مردماند و چگونه از سوی امپریالیسم آمریکا و غرب در حال حمایت و تبلیغ شدن هستند.
به نیروهای مربوط به سلطنتطلبها و جریاناتی همچون فرشگرد و ... نگاهی کنیم که قصد دارند به شکلی کاملاً عوامفریبانه حکومتی را بر مردم تحمیل کنند که چهل سال پیش به دست مردم سرنگون شد! این نیروها (بهطور خاص «فرشگرد») با طرح شعارهای مبهم و عام لیبرال دمکراسی و سکولاریسم و ایران آزاد و ... و اینکه پوشش باید آزاد باشد و تبعیض نباشد ... قصد دارند خود را آزادیخواه نشان دهند. برخی حقوق ابتدایی، ناچیز و بدیهی را که معادل رهایی و آزادی زنان میدانند با آب و لعاب برمیشمارند و فکر میکنند باید آب از لبولوچه مردم آویزان شود. آنجا که از «برابری زن و مرد» حرف میزنند بهصراحت میگویند فضا باید برای ورود «زنان توانمند» باز شود تا همراه با مردان صحنهی سیاسی اجتماعی جامعه را رهبری کنند؛ اما با عوامفریبی تمام، قسمت اصلی داستان را پاک میکنند. اینکه اگر مختصات جامعه و چگونگی سازماندهی تولید تعریف و تحلیل نشده باشد و بهعمد مسکوت گذاشته شود، یعنی سازماندهی بر مبنای همان تولید مبتنی بر سود سرمایهداری. درواقع یعنی اینبار زنان «آزاد» و «لیبرال» هم در یک دمکراسی مبتنی بر سود سرمایهداری همراه با مردان در استثمار مردم ( که لابد «توانمند» نیستند!) نقش ایفا کنند.
اینها بهدروغ میگویند که ما آیندهی ایران و تصمیمگیری برای شکل حکومت را به دست مردم میسپاریم. البته منظور چیزی شبیه رفراندومی است که خمینی و دار و دستهاش در آغاز حکومتشان (که میگفتند کارشان دخالت در سیاست نیست و فقط خواهان رفتن شاه هستند!) بهاصطلاح به دست مردم سپردند و درواقع با دروغ و حقه رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی را به مردم حقنه کردند بدون اینکه مردم بدانند ماهیت آن چیست.
«فرشگرد»یها که با وقاحت تمام دخالت آمریکا و رئیسجمهور فاشیست آن و پشتیبانی آنها را عادیسازی، بدیهی و منطقی جلوه میدهند و عملاً با نامه از او درخواست «کمک» میکنند، این حقیقت را پنهان کردهاند که خمینی زنستیز، اسلام سیاسی و همان ارتجاع سیاهی که از آن حرف میزنند پدیدهای بود که بهطور کاملاً هدفمند بهعنوان آلترناتیو در برابر ایدههای مارکسیستی و آلترناتیو کمونیستی از درون کنفرانس گوادلوپ از سوی ۴ کشور غربی و در رأس آن آمریکا زاده شد و با چراغ سبز و رضایت کامل آنها، بیدرنگ فاجعهي سرکوب و کشتار وحشیانهي نیروهای آزادیخواه، مترقی و کمونیست را در سکوت جهانی رقم زد.
«فرشگرد» با ریاکاری به مردم میگوید که دمکراسی، برابری حقوقی و جدایی دین از دولت را برای مردم و زنان میخواهد. درحالیکه آنها از مردم پنهان میکنند نهتنها بخش بسیار مهمی از این سطح دمکراسی که در کشورهای غربی است مدیون چپاول و عقب نگاه داشته شدن آگاهانه و نقشهمند کشورهای تحت سلطه همچون ایران است، یک پایهی مادی داشته و بر بنیانهای اقتصادی استوار است (سرمایهداری پیشرفته و الزامات آن)، بلکه این دمکراسی که از نوع بورژوایی است به این معنا است که همه میتوانند «بر مبنای چارچوب و حفظ سرمایهداری امپریالیستی و گسترش آن» و فرهنگ و مناسبات اجتماعیِ منطبق بر آن انتخاب کنند، انتخاب شوند ... جامعه و در رأس آن بنیانهای اصلیاش را بهپیش برند.
ما با صراحت به گروههایی همچون فرشگرد و امثال آنها میگوییم، که خانمها و آقایان دلسوز که اسم خود را «شبکه» گذاشتهاید! اسم مهم نیست، محتوا و ماهیت مهم است. شما که کاملاً هدفمند و به ناگهان از مبارزات مردم سر برآوردهاید! و تا خرخره در بودجههای میلیونی از سوی آمریکا غرق هستید تا سوار بر موج مبارزات مردم و زنان از اقشار مختلف جامعه یک آلترناتیو ارتجاعی دیگر را به خورد جامعه دهید! آلترناتیو و برنامهی شما این است که چطور این وضعیت به بهترین شکل برای تداوم منافع امپریالیسم جهانی و قبل از هر چیز آمریکا مهار شود و بتواند منافع طبقاتی خود شما را برآورده کند که این یعنی ادامهی ستم و استثمار تودههای مردم و در رأس آن زنان، همانهایی که در خیابانها و اعتصابات شرکت کرده و میکنند. شعار جدایی دین از دولت و یا آزادی پوشش و شعار عوامفریبانهی لیبرال دمکراسی شما بههیچعنوان به معنای رهایی زنان و مردم ایران از قید قوانین نابرابر، مبتنی بر سنت، مذهب و دین نیست. زیرا نهتنها مردسالاری، مذهب، سنتها و افکار کهنه، سیاست و اقتصاد مبتنی بر استثمار و تمایز، همه درهم تنیده شدهاند بلکه فرودستی زنان و استثمار همهی مردم بهطور مشخص در کشورهای تحت سلطه، وجود تمایزات و نابرابریها در جامعه ... از الزامات توسعهی امپریالیسم، افسارگسیختگیِ استثمار، جهانیشدنِ سود و انباشت هر چه بیشتر سرمایه است که شما ناگزیر متعهد به انجام آن هستید. دیدیم که امپریالیستهای جنگافروز آمریکا و غرب، و نیروهای دستنشانده و مورد حمایتشان، تحت نام «آزادی و دمکراسی» چه بلایی بر سر زنان و مردم عراق، افغانستان، سوریه و لیبی و ... آوردند.
حق آزادی پوشش زنان بهطور مستقیم به مالکیت بر بدن زنان گرهخورده است. بهحق انتخاب زنان در تصمیمگیری برای هر آنچه مربوط به آنها و تنشان بهعنوان یک انسان است گرهخورده است. بهحق انتخاب در داشتن یا نداشتن فرزند، تولیدمثل و یا سقطجنین گرهخورده است. به تحقیر نشدن تن و موجودیت او و ابزار جنسی نبودن در هر شکلی، چه در حجاب و چه در پورنوگرافی و تبلیغات بر محور بدن او گرهخورده است. به اینکه به دلیل فقر مجبور به فروش تن و بدن خود نباشند و یا مورد تجاوز قرار نگیرند گرهخورده است. بهحق داشتن یک زندهگی که بهعنوان نوع بشر شایستهاش هستند گرهخورده است. زندهگی در جامعهای که مناسبات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگسازیاش تنها بر اساس تأمین منافع و نیاز مردم و در جهتی است که در آن تن و بدن هیچ انسانی دستمایهی سود و استثمار، ارزشها و تمایزات مبتنی بر آن نباشد و بر این معیارها تعریف نشود. این بخش مهم از ماهیتی است که یک آلترناتیو واقعی را از غیرواقعی در جهت منافع زنان و مردم متمایز میکند. چیزی که شما هرگز نمیتوانید باشید.
آزادی واقعی پوشش نهتنها در لغو قوانین عریان سرکوبگرانه و نوشتهشده علیه زنان، بلکه در درک قوانین نانوشتهای است که به شکل نامرئی پوشش اجباری و در کل چگونگی پوشش ما را از همان ابتدا رقمزده و میزنند. و در استفاده از این درک برای تغییر این واقعیتها و قوانین است. یعنی ما تا زمانی که در جوامعی زندهگی میکنیم که فرم و نوع لباس ما و ارزش ما و بدنمان را درنهایت یا تفکر بنیادگرایی مذهبی فاشیستی و تفکرات کهنه و سنتی، و یا دستان نامرئی سود بازار سرمایهداری امپریالیستی و تفکر جامعهی مردسالار عقبمانده نسبت به بدن زن، به اشکال گوناگون (از چادر و نقاب گرفته تا پورنوگرافی و لباسهای «سکسی»)، تعیین میکند، باید بهطور مداوم در حال مبارزه با اینگونه افکار، مناسبات و قوانین باشیم و به این شکل آزادی خود را بیشتر و بیشتر به دست آوریم. این چیزی است که یک آلترناتیو واقعی بهطور عملی و علمی در دستور کار خود میگذارد و از همین لحظه برای تمام اینها در ارتباط باهم برنامه میریزد. ª
بهمن 1397 / فوریه 2019