زنان شورشگر! متحد و متشکل، حجاب اجباری را به موزهی تاریخ بسپاریم!
در شرایطی به استقبال 8 مارس روز جهانی زن میرویم که خیزش مردم علیه رژیم جمهوری اسلامی و حضور پرقدرت و الهامبخش زنان در آن، شور و شعف مبارزاتی، اتحاد و همبستگی، عزم و ارادهی تودههایِ جان به لب رسیده را بیشازپیش به نمایش گذاشته است. مردم خصوصاً جوانان بهدرستی کل رژیم را که عاملِ اصلیِ فقر، بیکاری، کارتنخوابی، گورخوابی، تنفروشی، اعتیاد، بیآیندهگی، ستم جنسیتی، ستم ملی، ستم طبقاتی و... است، نشانه رفتهاند. ادامهی این مبارزات نشان از این دارد که مردم، خصوصاً فرودستان، پابرهنهگان و بیچیزان در برابر تهدید و ارعاب، بازداشت هزاران نفر و اعدام دستهدستهی جوانان، سرِ ایستادن ندارند.
در شرایطی به استقبال روز جهانی زن میرویم که فشردهی چهل سال مقاومت و مبارزهی زنان علیه حجاب اجباری، موج تازهای از مخالفت و انزجار زنان را برانگیخته و آنان را به صحنهی مبارزهی خیابانی کشانده است. اعتراض نمادینِ «ویدا موحد» در خیابان انقلاب در بحبوحهی خیزش مردم تبلوری هرچند کوچک اما مؤثر از خشمی است که به مدت نزدیک به چهار دهه فشردهشده است. زنانی که در سیونه سال گذشته در زندان متحرکی به نام حجاب، زندانی بودند، این بار یکی پس از دیگری روابط قدرت پدر/ مردسالارانهی اسلامی را به چالش گرفتند. موج اعتراض جسورانهای که زنان ـ پیر و جوان، شهر و روستا، مجرد و متأهل، مرکزنشین یا مرزنشین، سکولار و یا حتا محجبه و ... ـ به راه انداختند، تبدیل به مبارزهای الهامبخش برای سایر زنان و حتا مردان در سراسر جامعه شده و به شکلِ جدی، نماد و پرچم دولت اسلامی را که از بدو قدرتگیریاش به ضرب سرکوب و زور، تیغ و اسید، بازداشت، زندان، شکنجه، تهدید، تحقیر و توهین و ... بر بدن زنان فرود آمده بود، به چالش کشیده است.
چهل سال پیش، زمانی که خمینی و دار و دستهاش بحث «انقلاب اسلامی» را پیش کشیدند، اکثریتی از مردم نمیدانستند قرار است رژیمی بر مسند قدرت بنشیند که ستم و استثمار را به شکل وحشیانهتری بر آنان تحمیل کند. درست ده روز بعد از به قدرت رسیدن این رژیم بود که خمینی یکی از مهمترین پایههای «انقلاب اسلامی»اش را در حجاب زنان فشرده کرد و اینچنین حجاب اجباری نماد و پرچم ایدئولوژیک این نظام شد. خصوصاً اینکه خمینی زنستیز و دارو دستهاش حضور هزاران هزار زن در مبارزه علیه رژیم شاه را خطری برای نظام خود میدیدند و میخواستند این غول را به شیشه برگردانند. جمهوری اسلامی با اعلام اجباری بودن حجاب، مناسبات نابرابر را بهعنوان پایهی حاکمیت خود اعلام کرد. این رژیم با فرمان حجاب اجباری اعلام کرد که بر پایهی سرکوب، تبعیض، خشونتِ گسترده و بردهگی زنان استوار است. در پس اجباری کردن حجاب بود که کلیهی قوانین نابرابر و مجازاتهای اسلامی علیه زنان را تصویب و به پشتوانهی نیروی نظامی و قوهی قهر به گردهی آنان تحمیل کرد. رژیم قصد داشت با اجباری کردن حجاب، زن را به قبول اطاعت و درجه دوم بودن، بزدل و هیچ بودن و تحقیر و توهین عادت داده و اینگونه او را از هویت و شأن انسانیاش بیگانه کند. این رژیم با تحمیل حجاب اجباری، فرهنگ بهشدت پدر/ مردسالارانهی اسلامی را در کل جامعه تبلیغ کرد و هم در قانون و هم در فرهنگ و سنت به مردان جایگاه ویژهتری نسبت به آنچه در گذشته داشتند، اعطا کرد تا زنان را بخشی از مایملک خصوصی خود بدانند. عمق و گسترهی این خشونت بر زنان در جامعهای که نیمی از جمعیت آن توسط نیم دیگر کنترل میشود، بازتاب روابط پدرسالارانهای است که ربط مستقیم به روابط تولیدی حاکم بر جامعه دارد.
در مقابلِ اجباری کردن حجاب و اعلام جنگ علیه زنان از جانب رژیم تازه به قدرت رسیده، دهها هزار زن که زودتر از تمام نیروهای اجتماعی صدای پای استبداد حاکمین دینی را شنیده بودند، روز 8 مارس 1357 به خیابان آمدند و یکصدا فریاد برآوردند که: «ما انقلاب نکردیم، تا به عقب برگردیم!»، «آزادی، نه شرقیست! نه غربیست! جهانیست!»، «معیار آزادی جامعه، آزادی زن است!» و ... اینچنین این زنان جسور و پیشرو پایههای جنبش نوین زنان را پی ریختند. تظاهرات 5 روزهی زنان در ضدیت با حجاب اجباری اولین مبارزهی گسترده و جسورانه با حکومت دینی بود.
مبارزات زنان سال صفر اما به تظاهرات پنجروزهی سال ۵۷ و به مبارزه با حجاب اجباری ختم نشد؛ مقاومت و مبارزهی آنان ادامه یافت و در دههی 60 و تابستان خونین 67 به اوج خود رسید. هزاران هزار نفر از آنان زندانی شدند، بهطوریکه وجود این تعداد زندانی سیاسی زن در تاریخ جهان بیسابقه بود و نشان از رزمندهگی، جسارت و مقاومت آشتیناپذیر آنان با رژیم حاکم داشت. زنان سال صفر مبارزاتشان علیه حجاب اجباری را حتا در سیاهچالهای مرگبار رژیم اعدام و شکنجه ادامه دادند و بسیاری از آنها جان خود را در این راه فدا کردند.
در تمام این سالها زنان خصوصاً زنان جوان به اشکال مختلف، با افتوخیز، فردی و جمعی، آگاهانه و یا خود به خودی این جنگ نابرابر و یکطرفه را در ضدیت با حجاب اجباری و علیه سایر اشکال ستم و خشونتهای گسترده بر زنان به پیشبردهاند. زنان در زندان و زیر شکنجههای وحشیانه، در خیابان و در مقابل گشتهای ارشاد، در محیط کار، در مدارس و دانشگاه و ... در برابر تبعیض جنسیتی، در دادگاههای طلاق و حضانت در برابر قوانین تبعیضآمیز جنسیتی، در خانواده در برابر اشکال سرکوب و کنترل مستقیم و غیرمستقیم و ... ایستادهگی کردهاند؛ و در تمام این سالها تن ندادن به حجاب اجباری یکی از برجستهترین عرصههای به چالش کشیدن قدرت حاکمه بوده است. این نیروی مقاومت و مبارزهی تاریخی را نمیتوان به یک دوره و یک فرد فروکاست و این تاریخ چهلسالهی مبارزاتی را نمیتوان و نباید در مصادرهی نیروهای فرصتطلب و سازشکار رها کرد.
با درسگیری از گذشته در شرایط کنونی، جنبش نورستهی زنان خصوصاً زنان جوان که با جسارت و تهورشان هوای تازهای به جنبش دمیدهاند، باید اهمیت حیاتی این موضوع را بدانند که به حداکثر و تمامقد خواستهها و حقوق پایهای زنان را در مبارزات خیابانی و تجمعات اعتراضی طرح کنند و ذرهای هم از آن کوتاه نیایند. البته طرح این خواستها به معنای طلب کردن آن از رژیم مستأصل، درمانده و سرتاپا زنستیز حاکم نیست، بلکه هدف تیزتر کردن هرچه بیشتر پیکان مبارزه در جهت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است. طرح حقوق پایهای زنان نهتنها مانعی برای همبستگی با سایر جنبشها نیست بلکه عاملی در خدمت بالا بردن معیارها و افق جنبش انقلابی است. پیش گذاشتن خواستههای زنان و به چالش کشیدن مناسبات و فرهنگ پدر/ مردسالارانه در صفوف مبارزات مردم میتواند به درجاتی مردان و حتا زنانی که توسط این رژیم به تفکرات مردسالارانه آغشته گشتهاند، متحول ساخته و در جهت ساختن آیندهای فارغ از ستم جنسیتی سوق دهد. در همین روزهای پرتلاطم شعار «زنها به ما پیوستند، بیغیرتها نشستند!» بازتابدهندهی این نگرش مردسالارانه در صفوف مردم بود؛ همچنان که در شبکههای اجتماعی شاهد بودیم که مردم برای تشویق «دختران انقلاب» آنها را به امتیازات مردانه مفتخر میکردند. ما باید به شکل واقعی نشان دهیم که چرا معیار آزادی در یک جامعه، آزادی زنان است؟! طرح این موضوع هم به شکل اصولی به مبارزات کنونی جهت و عمق میدهد و به بالا بردن آگاهی خدمت میکند و هم امکان سنجش صحیحتر برنامهها و نقشههای همهی نیروهای طبقاتی را فراهم میکند.
پیش گذاشتن موضوع آزادی و برابری زنان، خصوصاً درصحنهی پرآشوب کنونی که همهی نیروهای طبقاتی از امپریالیستهای آمریکایی ـ در رأس آن رژیم فاشیستی و بهشدت زنستیز ترامپ/پنس ـ گرفته تا امپریالیستهای مردسالار اروپایی و روسیه که هر یک به دنبال منافع کوتاه و درازمدت خود در ایران هستند، اهمیت ویژهای دارد. ما در همین دورهی اخیر شاهد ادعای توخالی، عوامفریبانه و بهشدت فرصتطلبانهی این دولتها نسبت به مبارزات مردم و نقش زنان در آن بودیم که حکایت از نقشههای ارتجاعی این دولتها برای بهرهبرداری از مبارزات مردم و خصوصاً زنان دارد. دولتهایی که خود گردانندهگان اصلی سیستم پدر/ مردسالار امپریالیستی در سطح جهان هستند و ستم جنسیتی یکی از پایههای سیستم مبتنی بر نابرابری آنهاست، حال خود را «مدافع» اعتراضات مردم و حقوق زنان در ایران معرفی میکنند. متعاقباً ما شاهد امتداد همین رویکرد در بخشی از بهاصطلاح اپوزسیون هستیم؛ از جریانات پروامپریالیست و ضدزنی همچون سلطنتطلبها و مجاهدین گرفته که مترصد فرصتی هستند تا با حمایت امپریالیستها جایی برای خودشان در مبارزات مردم و نقشههای آتی امپریالیستها باز کنند تا جریانات اصلاحطلب بهطور کل و همین جریان در جنبش زنان بهطور خاص. این فضای مسموم و این فرصتطلبی لجامگسیخته، مسئولیت و نقش فعالین و تشکلات انقلابی و همه زنانی که در راستای برابری و آزادی خود مبارزه میکنند را برجستهتر میکند. افشای بیوقفهی برنامهها و نقشههایی که سرنوشتِ آتی مردم و خصوصاً زنان را رقم میزند و در چگونگی پیشرفت مبارزه تعیینکننده است، حیاتی است.
امروزه بهجرأت میتوان گفت که حاصل مبارزاتِ ـ نزدیک به چهار دهه ـ زنان و خصوصاً تکثیرِ دخترانِ انقلاب در سطح وسیع این است که رژیم زنستیز جمهوری اسلامی که از بدو قدرت تا امروز با گسیل نیروهای سرکوبگرش برای مهار و کنترل زنان «بیحجاب» و «بدحجاب» در اجتماع، با اسیدپاشی سازمانیافته بهصورت زنانِ «بدحجاب»، با اشاعهی فرهنگ و سنت ضد زن در جامعه و با اعمال تبعیض علیه زنانِ «بدحجاب» در مقابل امتیاز دادن به زنان «محجبه» و ... نه تنها نتوانست «پوشش اسلامی» و نمونهی «زنِ مسلمان» مطیع و فرمانبردار را حداقل در کلانشهرها بر زنان تحمیل کند، بلکه در برابر مبارزه و مقاومت خیل عظیمی از زنان در ضدیت با حجاب اجباری عاجز شده است.
حضور گستردهی زنان در خیزش اخیر، در مبارزات دانشجویی و کارگری، در مقابل زندان برای آزادی زندانیان سیاسی، مقاومت و مبارزهی زنان زندانی و... حرکت جسورانهی دختران انقلاب از دستاوردهای این دوره برای پیشروی جنبش زنان است. خصوصاً طرح مسألهی مبارزه با حجاب اجباری بهعنوان یکی از پایهایترین حقوق زنان در مقابله با جمهوری اسلامی و تبدیلشدن مقاومت و کشمکش روزمرهی زندگی زنان به یک مبارزهی سیاسی در فضای علنی و به شکلی کاملاً آگاهانه حتا به شکل فردی را باید یکی از دستاوردهای مهم و برجستهی جنبش زنان در این دوره ارزیابی کرد؛ اما زنان برای حفظ این دستاورد نیاز به پیشروی سریع و جدی با نقشه و برنامهای هدفمند دارند. امروز بیش از هر زمان دیگر شرایط عینییی شکلگرفته که نسل جوان، دانشآموزان، دانشجویان و ... و همهی زنانی که سالیان سال ضدیت خود باحجاب اجباری را به شکل روزمره نشان داده بودند، نهتنها میتوانند به شکل انبوه و تودهای، در کوی و برزن، در شهر و روستا، در تظاهراتها و هر مبارزهای حجاب از سر برگیرند و در عمل حق آزادی پوشش را اعمال کنند، بلکه آن را بهعنوان نماد کنترل بدن زن در حکومت اسلامی و برای نشان دادن خشم و تنفر خود از یک رژیم تئوکراتیک دینی که به مدت نزدیک به چهل سال گستردهترین و سازمانیافتهترین خشونت را در جامعه بر آحاد زنان اعمال کرده است، به آتش کشند.
زنان با جمعی سر نکردنِ حجاب و با به آتش کشیدن آن میتوانند در این مرحله جهشی در مبارزاتشان به وجود آورند که میتواند آغازی قدرتمند برای پایان دادن به تحمیل کلیهی قوانین نابرابر و مجازاتهای اسلامی ـ برگرفته از شریعت اسلامی ـ باشد؛ میتواند آغازی برای متحول کردن بسیاری از مردم باشد که به مدت چهل سال در معرض فرهنگ و سنت پدر/ مردسالارِ یک رژیم بنیادگرای اسلامی قرار داشتند؛ میتواند قدمی واقعی برای دستیابی زنان به حقوق پایهایشان باشد و همزمان مرزبندی روشنی در برابر تفکر و عملکرد کسانی قرار دهد که تلاش دارند جنبش زنان را جنبشی بیخطر و صلحآمیز جا بزنند. درحالیکه در واقعیت بین اکثریت زنانی که به مدت چهل سال توسط رژیم جمهوری اسلامی در موقعیت بردهگی و در فرودستی «قانونی و شرعی» زیستهاند و موجودیتشان تحت مالکیت و ارادهی مردان رقم خورده و خشونت جنسیتی بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمرهشان بوده است، هیچ صلحی با رژیم حاکم وجود ندارد. برای بسیاری از زنان، مبارزه صرفاً به لغو حجاب اجباری و کسب آزادی پوشش محدود و ختم نمیشود، هرچند مبارزه با حجاب اجباری یکی از مهمترین و برجستهترین مبارزات زنان تحت حکومت تئوکراتیک است اما این مبارزه خود دریچهای برای ورود به ریشههای ستمدیدهگی و فرودستی زنان و دلایل تقویت رابطهی قدرت و کنترل مرد بر زن است. این مبارزه میتواند سرآغازی باشد برای اینکه هیچ دولتی، هیچ مذهب و هیچ فردی نتواند برای زنان و بدنشان تصمیم بگیرد. این مبارزه میتواند در اشاعهی خواست جدایی دین از دولت نقش بهسزایی ایفا کند. پیشبردِ این مبارزه میتواند در خدمت به ایجاد دولتِ نوین پس از رژیم جمهوری اسلامی قرار گیرد که آزادی و برابری برای زنان در همهی عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در سرلوحهی برنامهاش باشد.
برای متحقق کردن این خواستهها در مرحلهی کنونی که روی به آینده دارد، آیندهای که رهایی همهی زنان و مردان از هرگونه قیدوبند طبقاتی، جنسیتی، ملی و مذهبی از اولین اقدامات آن باشد، ضروری است که زنان نه صرفا بهطور فردی بلکه به شکلی سازمانیافته و با برنامه و نقشهی آگاهانه در مبارزات شرکت کنند.
به همین دلیل زنان بیش از هر زمان دیگر نیاز به مبارزهی متشکل و سازمانیافته حول مسألهی ستم جنسیتی و در رأس آن حجاب اجباری دارند. میتوان به جرأت گفت که در پاسخ به چنین ضرورتی بود که سازمان ما با همهی فراز و نشیبها به مدت بیست سال روی این اصل پافشاری و برای رهایی زنان ایران و افغانستان فعالیت کرده است. هرچند هرگز رفع ستم جنسیتی را در خود ندیده آن را پدیدهای درهمتنیده با سایر اشکال نابرابری و ستم و استثمار دانسته و به همین دلیل همواره در سایر عرصههای مبارزاتی در حد توان نقش گرفته است. سازمان زنان هشت مارس، در بیست سالِ حیاتاش، رژیم زنستیز جمهوری اسلامی را با همهی جناحها و طرحهای رنگارنگاش عامل اصلی فرودستی زنان در ایران دانسته است و بیوقفه نظراتاش را از طریق کتاب، جزوه، نشریه، بیانیه، سخنرانی و ... طرح کرده، اما هرگز به جنبهی عملی کمتوجه نبوده است و درصحنهی عمل نیز در جهت افشا و سرنگونی این رژیم فعالیت کرده است؛ به مدت بیست سال علیه حجاب اجباری و کلیهی قوانین نابرابر و مجازاتهای اسلامی مبارزه کرده است؛ به مدت بیست سال علیه فرهنگ، آدابورسوم و سنت و خرافات پدر/ مردسالارانه که از طریق رژیم تئوکراتیک اسلامی در تاروپود جامعه اشاعه شده، مبارزه کرده است؛ به مدت بیست سال برای جدایی دین از دولت که زنان در تحقق این خواست جزء ذینفعترین بخش جامعه هستند، مبارزه کرده است. این سازمان به مدت بیست سال کلیهی قدرتهای سرمایهداری/ امپریالیستی مردسالار که فرودستیِ زنان را نهتنها در کشورهای خود، بلکه در سراسر جهان تحمیل کردهاند، افشا نموده است؛ و به مدت بیست سال تلاش کرده است با همسرنوشتان خود در هر کشوری که در آن حضور داشته است همکاری و همیاری کند، چراکه بهدرستی بر این حقیقت که جنبش زنان، جنبشی است جهانی، پای فشرده است.
امروزه که بازهم شاهد حضور گستردهی زنان شورشگری هستیم که در میدان نبرد کلیت نظام جمهوری اسلامی را به مصاف طلبیدهاند، لازم میبینیم که بیست سال تلاش و تجربهمان را در اختیار جنبش نورستهی زنان قرار دهیم تا در کنار هم از دستاوردها نردبانی بسازیم برای پیشرویهای آتی و کمبودها را ضرورتی بدانیم که پاسخی درخور میطلبند. به خاطر بسپاریم که بدون ایجاد تشکلات مستقل تودهای و انقلابی زنان، باهدف آزادی و برابری در خدمت به رهایی زنان و همهی مردم از قید ستم و استثماری که میلیونها انسان را به مرز نابودی کشانده است، نمیتوان جامعهی نوینی پس از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایجاد کرد. وقت آن رسیده است که زنان بهطور متحد و متشکل پیشقراول انقلابی شوند که در آن زنان نهتنها رژیم سرتاپا زنستیز جمهوری اسلامی را به زیر کشند بلکه به ساختن جامعهی نوینی یاری رسانند که آغازی برای رهایی زنان و آحاد جامعه از ستم و استثمار است.