بیشک این یک آغاز است؛ آغاز سطح نوینی از چهل سال مبارزه علیه حجاب اجباری
مصاحبهی ۸ مارس با «لیلا پرنیان» فعال کمونیست و فعال جنبش زنان
مصاحبه: فریبا امیرخیزی
فریبا: قبل از ورود به بحث نقش زنان در خیزش دیماه ۹۶ میخواستم بپرسم نظر تو در مورد خود خیزش و عواملی که به این خیزش پا دادند چیست؟
لیلا: خوب همهی شواهد نشان از این دارد که نیروی اصلی خیزش اخیر را تحتانیترین طبقات جامعه و اقشاری که از دایرهی اقتصاد رسمی خارجشده و در حاشیهی شهرها و بهطورکلی در حاشیهی جامعه زندگی میکنند و یا موقعیت اقتصادیشان بهیکباره سقوط کرده است، تشکیل میدهند. این واقعیت که 40% جمعیت زیرخط فقر زندگی میکنند و در میان کارگران این رقم به 70% میرسد بهاندازه کافی گویای عمق مسائل است. در عین اینکه فشار زیادی بر بخش تحتانی طبقهی میانی وارد شده و بسیاری از آنان موقعیتِ مالی خود را ازدستدادهاند و با مشکلات روزافزون اقتصادی روبهرو هستند؛ از طرف دیگر تورم سرسامآور و بیارزش شدن پولِ رایج علاوه بر ضربات سنگینش بر بودجهی مردم و بهخصوص بر طبقات پایین بهطور مشخص باعث تقلیل و کاهش درآمد کارمندان، حقوقبگیران و مزدبگیران شده است. طبقات و اقشاری که در پیشبردِ زندگی خود با مشکل روبهرو بودند خصوصاً در دو دههی گذشته فشارهای بیشتر و بیشتری را متحمل شدهاند؛ و اوضاع و مشکلات اقتصادی برای آنها به سطح غیرقابلتحملی رسیده است. موقعیت کشاورزی و روستاییان بیشازپیش سخت شده است؛ وارداتِ مواد غذایی ازیکطرف، بیآبی و نبود امکانات برای روستاییان امکان زندگی در روستاها را غیرممکن کرده است و بسیاری از آنان نیز به جمع بیچیزان و محرومان جامعه پیوستهاند. از طرف دیگر بیکاری غوغا میکند؛ هرچند آمار دقیقی در دست نیست اما برخی منابع آن را تا 40 درصدِ نیروی کار تخمین میزنند. بسیاری از جوانان دارای مدارک لیسانس و دکترا از داشتن هرگونه شغل و یا لااقل شغل مربوط به رشتهشان محروم هستند. حقوقِ کارگران و کارمندانی هم که شغلی دارند چندین ماه و در برخی موارد تا چند سال عقبافتاده است. این در شرایطی است که اختلاف طبقاتی به بالاترین حد خود رسیده است، فقر بیداد میکند، اما ثروت در دست عدهی قلیلی که در دایرهی حکومت هستند و یا بهنوعی به حکومت وصلاند، متمرکزشده است. زندگی و ثمرهی کار مردم، منابع ملی و کل جامعه در دست این عده و در خدمتِ این بخش نازک و انگلی در جامعه و منافع آنان قرار میگیرد. فساد حکومتی و همچنین اختلاسها و دزدیهای علنی و مخفی به اشکال مختلف در جامعه بیشازپیش نهادینهشده است. اینها مسائلی هستند که مردم هرروزه میبینند، از آن زجر میکشند و بهشدت احساس میکنند که باوجود این سیستمِ حکومتی هرگونه تغییر به نفع مردم غیرممکن است. البته ابعاد ورشکستگی اقتصادی و فشارهای ناشی از آن بسیار گستردهتر از این مواردیست که اشاره کردم.
همانطور که میدانید فشارهای اقتصادی به همهی اقشار و طبقات بهصورت یکسانی وارد نشده است. فشارهای اقتصادی عمدتاً و بیش از همه بر طبقات تحتانی، کارگران و زحمتکشان وارده شده است؛ اما فشار فقر یک ویژهگی مهم دیگر هم دارد؛ اینکه فقر در ایران به درجات زیادی زنانه شده است و درنتیجه عواقب خود را هم به دنبال داشته است. مثلاً پدیدهی کارتنخوابی را نگاه کنید! ما قبلاً با پدیدهی زنان کارتنخواب روبهرو نبودیم و یا حداقل در این ابعاد روبهرو نبودیم که البته بیانِ بیخانمانی، بیکاری و بیآیندهگیِ گسترده در میان زنان است. تنفروشی در جامعه به بیسابقهترین سطح خود رسیده است. سن تنفروشی در میان دختران به زیر 12 سال رسیده است. بسیاری از زنانِ تنفروش، زنان متأهل هستند که فروش بدنشان را تنها راه برای تأمین بخشی از مخارج زندگیشان میبینند. اعتیاد که خود عمدتاً از نتایجِ فقر است در میان زنان بهطور بیسابقهای رشد کرده است. بیکاری در میان زنان روز به روز بیشتر میشود و گفته میشود که تعداد زنانِ تحصیلکردهی بیکار سه برابرِ مردان است. در پروسهی بیکارسازی کارفرمایان معمولاً اولازهمه عذر کارگران و یا کارمندان زن را میخواهند.
البته با توجه بهشدت عملکرد جامعهی پدر/مردسالار ازیکطرف میتوان چنین انتظاری هم داشت که فقر تا این حد زنانه شده باشد و از طرف دیگر همین مسأله باعث شده است که روابط پدرسالارانه و متعاقباً خشونت علیه زنان در جامعه شدت و حدت یافته باشد؛ مثلاً بالا رفتن خشونت خانگی، فروش دختران خردسال، صادر کردن دختران جوان از طریق شبکههای قاچاق انسان و...
v باوجود اینهمه شواهد اما چرا بسیاری از نیروهای سیاسی در مقابل این خیزش غافلگیر شدند و یا حداقل بهگونهای عمل کردند که نشان میداد غافلگیر شدهاند؟ آیا نشانههایی از شکلگیری این خیزش، با این ابعاد از پیش موجود نبود؟ اگر همانطور که بسیاری میگویند این خیزش بیچیزان بوده و محور آن مسائل اقتصادی است، پس چرا شعارها بهشدت سیاسی بودند؟
t در اکثر مواقع طوفانهای مبارزاتی یکباره از راه میرسند؛ اما بر بستر زمینههای مادییی که موجودند. واقعیت این است که مبارزات اقشار و طبقات مختلف در چند سال گذشته حدت و شدت بیشتری یافته بود؛ اما آنچه پیشبینی دقیقتر این طوفانها را مشکل میکند این است که در چه زمانی مجموعهای از فاکتورها و تضادها دستبهدست هم میدهند و چاشنی یک انفجار بزرگ را فراهم میکنند؟ هرچند زمان انفجار این خیزش روشن نبود اما مردم عادی هم حالت غیرعادیِ زندگی روزمرهی خود را احساس میکردند؛ غیرممکن بودن زندگی در این شرایط را میشد در برخی ناآرامیها را در میان اعتراضاتِ گستردهی مردمی مشاهده کرد؛ مثلاً مبارزات کارگران برای حقوق عقبافتادهشان و یا شرایط کار و زندگی، مبارزه و اعتراضِ کسانی که داراییهای خود را بهواسطهی مؤسسات مالی و اعتباری از دست دادهاند؛ مبارزهی روستاییانی که هم به خاطر بیآبی و خشکسالی و هم سیاستهای اقتصادی دولت، همهچیز خود را از دست دادهاند؛ بهعلاوهی قرضشان به بانکها که به علت ناتوانایی در پرداخت آن، چند برابر هم شده است. مواردی مثل ناکارآمدی در مقابل زلزله و بیتوجهی مسئولین به زلزلهزدهگان کرمانشاه هم باعث اعتراضات وسیعی نهتنها از طرف زلزلهزدهگان بلکه از جانب مردم شد. از طرف دیگر تضادهای درون هیأت حاکمه به سطوح جدیدی رسیده؛ و به نظر میرسد که دیگر از حبس و حصر گذشته و به حذف فیزیکی طرفین رسیده است. اختلافات باند احمدینژاد با قوهی قضائیه و ... حاکی از بروز سطوح دیگری از اختلافات میان دایرهی قدرت است؛ یعنی اختلافات ابعاد گستردهتری به خود گرفته که نشانهی ضعف و چند پارچهگیِ حکومت است. اینها نشانههای مهمی هستند از ضعف و از دست دادن کنترل که بر بستر آن یک جرقهی کوچک در جامعه میتواند به یک خیزش بدل شود؛ اما همانطور که گفتم زمان و چگونگی خیزش از قبل معلوم نیست.
اما برگردم به سیاسی بودن شعارها ... باید این حقیقت را در نظر بگیریم که این خیزش ادامهی اشکال مختلف مبارزات مردم در چهل سال گذشته هم بود که امروزه به نقطهی معینی رسیده است. جمهوری اسلامی رژیمی است که بر پایهی ستم و استثمار استوار است و علاوه بر آنکه کل جامعه را با دیکتاتوری طبقاتی، دینی و مذهبی به ستوه آورده است، مسألهی ستم ملی و ستم جنسیتی را بهشدت تشدید کرده است. بهعبارتدیگر مجموعهای از تضادهای طبقاتی، ملی، جنسیتی و مذهبی به همراه عواقب زیربنایی و روبنایی که به همراه داشته است به چنین شرایطی پا داده است؛ بنابراین علیرغم اینکه در مورد تأثیر فشارها و مشکلات اقتصادی و بهطور مشخص فقری که سراسر جامعه را در برگرفته است ـ و در مورد ضایعات اجتماعی آن صحبت کردیم ـ اما اشتباه بزرگی خواهد بود اگر این خیزش را تنها به مسألهی فقر تقلیل دهیم. به همین دلیل هم عمدهی شعارهایی که مردم در خیزش اخیر پیش گذاشتند، سران این حکومت و کلیت نظام جمهوری اسلامی را نشانه رفته بود.
v اما چرا وضعیت اقتصادی جامعهی ایران به فلاکت کشیده شد؟ سران جمهوری اسلامی که سالها ادعا میکردند در «تقابل» با قدرتهای امپریالیستی جامعه را به نفع «مستضعفین» سازماندهی خواهند کرد؟ آیا تضاد چند دههی گذشته، بین جمهوری اسلامی با امپریالیستها خصوصاً آمریکا و مشخصاً تحریم اقتصادی مسبب این وضعیت نیست؟ میدانیم که بسیاری از نیروهای منتسب به چپ در غرب جمهوری اسلامی را یک نیروی «ضدامپریالیست» میدانند، آیا نمیتوان گفت که این اوضاع ماحصل درافتادن با امپریالیستها و تحریم شدن از جانب قدرتهای جهانی است؟
t بسیار واضح است که جمهوری اسلامی هیچگاه برنامهی اقتصادییی که بخواهد و یا بتواند ایران را از چارچوب اقتصاد سرمایهداری جهانی جدا کند، نداشته است. درست بالعکس برنامه و تلاش جمهوری اسلامی پیوسته ادغام بیشتر و سریعترِ اقتصادش در شبکهی سرمایهی مالی امپریالیستی بوده است و تلاش داشته است که در این زمینه با رقبای منطقهای رقابت کند. چنین ادغامی میتوانست سریعاً امکان فربهشدن طبقهی حاکمه را ممکن سازد؛ و ساخت. همهی جناحهای اصلی و فرعی جمهوری اسلامی بر سر آن اتفاقنظر داشتند. هرچند که بر مبنای منافع و قدرت اقتصادی و سیاسی در بین باندهای حاکم اختلافاتی بر سر چگونگی ادغام و یا تمرکز ممکن است موجود بوده باشد؛ اختلافاتی بر سر گزینش رشتههای سرمایه و یا گزینش سمتگیری با قدرتهای امپریالیستی و یا گروهبندیهای امپریالیستی...
این روند گرچه از ابتدای قدرتگیریِ جمهوری اسلامی آغازشده است اما بعد از جنگ ایران و عراق با سیاستهای رفسنجانی رسمیت بیشتری یافت و سپس در دوران خاتمی و احمدینژاد بازهم شدت بیشتری گرفت و همچنان در همان مسیر پیش میرود. در کل سیاستهای رژیم بهخصوص بعد از جنگ ایران و عراق بهطور روزافزونی منطبق بر برنامههای اقتصادییی بود که توسط مؤسسات مالی بینالمللی، بهطور مشخص صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی تنظیم و به کشورهای تحت سلطه تحمیل میشود تا این ادغام را در خدمت به سرمایههای امپریالیستی ممکن و تسهیل کند.
خصوصیسازیها، ایجاد تسهیلات برای سرمایههای خارجی، جهت دادن عمدهی تولیدات کشاورزی برای بازار جهانی، وابستگیِ اقتصادی و ضربه زدن به تولیدات داخلی و بهخصوص آن محصولات کشاورزی که برای مصرف و نیازهای پایهای تودههای مردم بوده است، اتکا بیشازپیش به تولید نفت و اتکا ازلحاظ غذایی به بازار جهانی و سیاست برداشتن سوبسیدها (یارانهها بر مواد ضروری) که تحت نام هدفمند کردن یارانهها صورت گرفت، اینها همه به روند پرتاب کردن بخش عظیمی از جامعه به زیرخط فقر، انجامیده که درنتیجه آن، گرانی، بیکاری و ایجاد بسیاری از شغلهای کاذبِ بیثبات برای طبقات پایین و سودآور برای اقشار بالا را به همراه داشته است. روند شکلگیری و تقویت یک طبقهی سرمایهدار که در وابستگی شدید به سرمایهی جهانی است همراه بود با بخوربخورها در میان دایرهی باندهای حاکم که با استفاده از قدرت و موقعیت، ثروت نجومی به جیب زدند، پدیدهی آقازادهها به وجود آمد و پدیدهی اختلاسهای کلان در کنار آن بود.
موضوع دیگر، سیاستها و اقدامات جمهوری اسلامیست برای مستحکمتر کردن قدرت سیاسیاش که هزینهی هنگفتی در بر داشته و تودههای مردم آن هزینهها را میپردازند. مثلاً هزینههای هنگفتی که صرف دستگاه دولتی و بهخصوص نظامی میشود تا ماشین سرکوب و جنگ خود را قدرتمندتر کنند. از طرف دیگر جمهوری اسلامی در رابطه با توسعهطلبی خود در سوریه، عراق، لبنان و... پول هنگفت و عظیمی را خرج میکند که قطعاً نه در خدمت به تودههای مردم این کشورها بلکه برای نفوذ رژیم و در رقابت با قدرتهای منطقهای برای تحکیم قدرت و قبولاندن خود بهعنوان یک قدرت منطقهای به امپریالیستهاست. این خرج هنگفت عمدتاً از سفرهی فقیرانهی میلیونها خانوار دزدیده میشود و درنتیجه چنین شرایط هولناک اقتصادی را برای مردم به وجود میآورد.
در حال حاضر برای بسیاری روشن است که اختلافات جمهوری اسلامی با قدرتهای امپریالیستی ریشه در ضدامپریالیست بودنِ جمهوری اسلامی ندارد بلکه ریشه در تضاد میان امپریالیستها، اختلافات بر سر نفوذ در منطقه و گروهبندیهای امپریالیستی و منطقهای دارد که جمهوری اسلامی در خدمت به تحکیم قدرت خود درصدد است جایی در آن برای خود باز کند؛ اما این نیز واقعیتی است که چنین جهتگیرییی توسط رژیم جمهوری اسلامی تضادهای خود و نیروهای معکوس خود را نیز میپروراند که میتوانند در جهت عکس عمل کنند و به نقطه ضعیف رژیم تبدیل گردند.
v چه ویژهگییی این خیزش را از سایر مبارزاتِ تا کنونی در جمهوری اسلامی متمایز میکند؟ آینده آن را چگونه میبینی؟
t یکی از مهمترین ویژهگیهای این خیزش آن است که رهبریاش در دست جناحی از حکومت نبود و این خود نشاندهندهی این است که تا حد زیادی توهمات نسبت به جناحهای درون حکومتی ریخته شده است. شعارها عمدتاً متوجهی کلیت جمهوری اسلامی و نمایندهگان هر دو جناح بود. دوم اینکه در این مبارزات طبقات و اقشار تحتانی در ابعادی بسیار وسیعتر از قبل شرکت کردند. اقشار و طبقاتی که جمهوری اسلامی توانسته بود بسیاری از آنها را برای مدتها با توسل به دین، مذهب و سیاست از اعتراضات دور نگاه دارد. نکتهی مهم بعدی این بود که این خیزش، به تهران و چند شهر بزرگ منتهی نشد. بلکهی بالعکس مرکز آن در شهرستانها بود ـ حدود هشتاد شهر و به گفتهای نزدیک به صد شهر را در بر میگرفت. در شهرهایی که نامشان برای ما و یا بسیاری از مردم آشنا نبود. مبارزات ضدرژیم حتا در شهرهایی هم به پیش رفت که فیلم و عکس آنها به شکل وسیع در شبکههای اجتماعی پخش نشد و بسیاری از مردم از وجود این مبارزات بیخبرند. این گستردهگی فوقالعاده بود؛ و نشان از گستردهگی و وسعت نارضایتیها، مخالفت و تضاد با رژیم دارد. علاوه بر این موارد شعارهایی که تاروپود جمهوری اسلامی را به چالش گرفته بود نشاندهندهی خشم مردم و رادیکالیسم این خیزش بود. این خیزش دستاوردهای مهمی در تاریخ مبارزاتی مردم ما بر جا خواهد گذاشت. یکی از مهمترین دستاوردهای آن ضربهی کیفی به مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی است. مشروعیتی که ازیکطرف بر مبنای به سرقت بردن انقلاب ضد سلطنتی توسط خمینی و متحدین و دارودستهاش در سال 57 به دست آورده بود؛ و از طرف دیگر از طریق اتکا به اعتقادات مذهبییی که مردم هم بهنوعی به آن وابسته بودند. این رژیم همواره برای تحمیق تودهها و استفادهی حداکثری از آنها ـ در خدمت به منافع کوتاهمدت و درازمدت خود ـ به دین و کاربرد آن در میان تودههای وسیعی از مردم اتکا کرده است. در این خیزش تا حدی به دین، خرافات و تعصبات دینی در میان مردم ضربه وارد شد. از طرف دیگر با بیرنگتر شدن حنای اصلاحطلبان، موقعیت جمهوری اسلامی بیش از هرزمانی در چهار دههی گذشته متزلزل شده است؛ و به همین دلیل مجبور است بیشازپیش به نیروهای سرکوبگرش اتکا کند و روی متحدین بینالمللی حساب کرده و بیش از گذشته به قدرتهای امپریالیستی توسل جوید.
در مورد جهت و آیندهی این خیزش اما نمیتوان با قطعیت صحبت کرد چون به عوامل بسیاری مربوط است. نقطهضعف این خیزش این بود که از یک رهبری انقلابی محروم بود. بهعبارتدیگر عمدتاً خودجوش، خودبهخودی و بر بستر تضادهای مختلف درون جامعه آغاز شد؛ اما برای گسترش آن نیاز به یک رهبری آگاه و انقلابی دارد تا آن حدی که بتواند آن را از میان افتوخیزها و پیچوخمها بهسوی یک انقلاب واقعی که جمهوری اسلامی را سرنگون سازد، مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه را به نفع تودههای مردم، کارگران، زحمتکشان و... دگرگون کند، دولت انقلابیِ را برقرار سازد و در مسیر جامعهای بدون ستم و استثمار سوق دهد... که متأسفانه این خیزش از آن محروم بود.
v بدین ترتیب آیا میتوانیم بگوییم که خیزشی که در 7 دیماه آغاز شد پایانیافته است؟
t بههیچوجه! اگرچه به همان دلایل عمدهای که پیشتر اشاره کردم، ما احساس میکنیم این خیزش فروکش کرده است اما پایان نیافته است. اوضاع سیاسی جامعه همچنان متشنج است. اعتراضات به اشکال دیگر ادامه دارند. مثلاً مبارزات زنان جسور علیه حجاب اجباری نشان از این مسأله دارد. مبارزهای که با ابتکار «دخترِ خیابان انقلاب» (ویدا موحد) علیه حجاب اجباری آغاز شد، با نرگس حسینی ادامه یافت و همچنان در حال گسترش است. همینطور مبارزات کارگران، تاکسیرانان، مالباختگان و... ادامه دارد. همچنان شعارنویسیها، به آتش کشیدن نمادهای جمهوری اسلامی ـ از عکس و پوستر گرفته تا مراکز بسیج و ... ـ ادامه دارد. بهعبارتدیگر تمام تضادهایی که به این خیزش پا دادند همچنان در جامعه موجود است. حتا اگر رژیم با توجه به ضعفهای این جنبش، موفق شود، بر آن کنترل یابد اما واقعیتها نشان میدهد که مبارزهی مردم دوباره بهنوعی دیگر و شکلی دیگر خود را نمایان خواهد ساخت. چراکه تضادهایی که به خیزش دیماه پا داد، همچنان باقی هستند. این رژیم نه میخواهد و مهمتر از آن نه میتواند این تضادها را حل کند. این تضادها بخشی جدانشدنی از سیستم و کارکرد استثماری و ستمگرانهی کلیت رژیم جمهوری اسلامی است. هرچند که باید در نظر داشت که رژیم کاملاً قدرت مانور خود را از دست نداده است و ممکن است با برخی اقدامات و یا مانورها بتواند بهصورت موقتی وقوع این جنبشها را به عقب بیندازد اما نمیتوان گفت که رژیم قادر است جایگاه متزلزل خود و اقتصاد بهگلنشستهاش را سروسامانی دهد.
v هرچند سوالات مهمی در رابطه با موقعیت جمهوری اسلامی باقیمانده اما با توجه به اهمیت موضوع میخواستم بپریم با توجه به اینکه نقش زنان در خیزش اخیر بسیار بحثبرانگیز بود و خصوصاً با پدیدهی دختران انقلاب اهمیت بیشتری هم پیدا کرده است، تو نقش زنان در خیزش اخیر را چگونه میبینی؟ برخی میگویند تعداد زنان شرکتکننده در این خیزش کم یا لااقل کمتر از مشارکت آنها در سال ۸۸ بود، نظر تو چیست؟
t اول اینکه شواهد نشان میدهد که تعداد بسیار زیادی از زنان در این مبارزات شرکت داشتند. بسیاری از دستگیرشدهگان را زنان تشکیل میدهند. بهطور مثال گزارشی بود که نشان میداد نزدیک به 50 نفر از دستگیرشدهگان شهر کوچک و رزمندهی ایذه را زنان تشکیل میدهند و یا در کردستان 10 نفر از دستگیرشدهگان زنان بودند؛ اما این واقعیت را هم باید در نظر داشت که با وجود اینکه زنان نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل میدهند، نیمی از شرکتکنندهگان در خیزش را تشکیل نمیدادند که این موضوع هم دلایل خود را دارد؛ و زنان در جامعهی پدر/ مردسالارانهای زندگی میکنند که نزدیک به چهار دهه خشونت و فشارِ روزانه بهصورت کمی و کیفی تشدید شده است. قطعاً موضوع شرکت زنان در مبارزات نسبی است و آن را باید با توجه به محدودیتهای اجتماعی و سیاسی بررسی کرد. در روزهای اوج این خیزش، مبارزات خیابانی عمدتاً شب و اکثراً در شهرهای کوچک به وقوع پیوست. هردوی این عوامل محدودیتهایی را برای زنان ایجاد میکند. هرچند در همین مبارزات هم زنان حضور داشتند، شعار میدادند، گاز فلفل میخوردند و ... اما به شهادت فیلمها و تصاویر منتشرشده از مبارزاتی که در طی روز صورت گرفت زنان بیشتری شرکت داشتند و این شرکت در شهرهای بزرگتر که بافت سنتی کمرنگتری دارند بازهم بیشتر بود؛ مشخصاً در تجمعات مالباختگان، در اعتراضات دانشجویی، در تحصن مقابل زندانها و در اعتراضات کارگری که زنان برخلاف گذشته گاهاً سخنگویان این اعتراضات بودند و ... حضور زنان برجسته بود؛ دیگر اینکه موضوع نسبی بودن را باید در کیفیت نقش زنان دانست. فیلمهایی که از مبارزات و اعتراضات مردمی در شبکههای اجتماعی پخش شد نشان از آن دارد که زنان با جرأت و جسارت بیشتری به افشاگری از نظام جمهوری اسلامی و رهبران آن پرداختند. زنان در پیش گذاشتن شعارهای ضد رژیم و مشخصاً علیه سران آن، تهیهی فیلم و گزارش و همچنین در شعارنویسیها نقش فعالی داشتند. نکتهی مهم دیگر این است که در همان فیلمها میبینیم که در مواردی از این مبارزات خیابانی، زنان بدون حجاب هستند و این خود نمود رادیکال و جسورانهای از مبارزه علیه سیستم و یکی از نمادهای ایدئولوژیک آن است. چیزی که نمونهاش را در سال 88 نمیدیدیم. این خود نشاندهندهی گسترش خواست، نقش و پتانسیل مبارزاتی زنان بهصورت تعرضی است. زنانِ بیشتر و بیشتری پرچم مبارزه علیه حجاب را برمیدارند. این مسأله و اهمیتش آنگاه خود را بیشتر از هر زمان دیگر نشان میدهد که در کنار و بهموازات اعتراضات و مبارزات تودهای، مبارزهای علیه حجاب اجباری توسط مبارزهی دختران خیابان انقلاب آغاز میشود و پابهپای مبارزات اعتراضی بهپیش میرود و حتا بعد از اینکه خیزش بهصورت نسبی فروکش میکند اعتراض زنان از پیر و جوان، در تهران و یا شهرهای دیگر توسط زنان و با حمایت برخی مردان و حتا زنانی که خود حجاب بر سردارند، ادامه مییابد و همچنان ادامه دارد. اینها همه نشان از پتانسیل و کیفیت مبارزات زنان دارد که نهتنها ریشه در جامعهی پدر/ مردسالار و قرنها ستم بر زنان دارد بلکه متأثر از تشدید و حدت یافتن زنستیزی توسط نظام تئوکراتیک جمهوری اسلامی در چهار دههی گذشته دارد که بهصورت قانون، فرهنگ، عرف و سنت و ... علیه زنان به اجرا گذاشتهشده است.
v با توجه به همهی این موضوعات اما چرا شعارهای مربوط به زنان طی این خیزش طرح نشد؟
t روشن است، مطرح نشدن شعارها و خواستهای زنان در مبارزات تودهای به معنی عدم وجود این خواستها و تضادها نیست. بلکه موضوع این است که اهمیت مسألهی زنان و ربط آن به اعتراضات و در اساس انقلاب و جامعهای که در آینده باید ساخته شود چگونه دیده شده و یا چگونه دیده میشود؟!
قبلاً به موضوع شرکت زنان در این اعتراضات اشاره کردم و اینکه مسأله با مبارزات قبلی تا چه اندازه تفاوت کیفی دارد و اینکه حتا تا چه اندازه پتانسیل و نقش زنان در این مبارزات و اعتراضات بیشتر شده است؛ اما ما با مشکل غلبهی روابط و درنتیجه تفکر مردسالارانه بر جامعه نیز مواجه هستیم. جامعهای که در چهار دههی گذشته تحت بمباران افکار مذهبی و خرافاتی یک رژیم تئوکراتیک بوده که وظیفهی اصلیاش تحکیم همین روابط پدر/ مردسالارانه و توجیه سیاستهای زنستیزانه بوده است. میتوانیم بگوییم که ضدیت آشکار با این سیاستهای زنستیزانه در میان زنان رشد یافته است؛ اما نمیتوانیم بگوییم که فرهنگ ضدزن تأثیرِ مخربی در جامعه نداشته است. این تأثیرات میتواند به شیوههای غلیظ و واضحِ مردسالارانه و یا بهگونهای پوشیده و پیچیده، خود را نشان دهد. مثلاً تحت این عنوان که مسألهی زنان تابع مسائل مهمتری مثل سرنگونی جمهوری اسلامی است، درنتیجه فعلاً آن را مطرح نکنیم و بعد از اینکه رژیم سرنگون شد آنگاه مسائل زنان هم بهخودیخود حل خواهند شد و یا حتا این بحث که بعد از سرنگونی رژیم میتوان مسائل زنان را مطرح کرد و ... اینها ازجمله طرز تفکراتی هستند که از طرح مسائل زنان طفره میروند و یا حتا از آن جلوگیری میکنند. بحث من این نیست که ممکن است این تفکر خیلی آگاهانه اینچنین بیان شده باشد؛ درست برعکس در بیشتر مواقع این تفکرات خودبهخودی طرح میشوند. بهخصوص اینکه وقتی در نظر میگیریم که این اعتراضات اساساً خودبهخودی بودند درنتیجه تفکرات پدر/ مردسالارانهای که از جامعهی طبقاتی نشأت میگیرد هم بهصورت خودبهخودی عمل میکنند. مثلاً شعار «زنان به ما پیوستن، بیغیرتها نشستن» در بطن خود عملکرد خوبهخودی و عامیانهی همین طرز تفکر را بروز میدهد.
این طرز تفکر آنقدر قدرتمند است که حتا از طریق برخی سازمانهای چپ که خود را رادیکال مینامند نیز پیش گذاشته شده و میشود. به همین دلیل بود که در انقلاب 57 با وجود اینکه دارودستهی خمینی و انقلاب اسلامیشان موقعیت زنان در جامعه را بیشازپیش و بهشدت به خطر انداختند و اولین حملهشان علیه زنان و حقوق آنان بود، بسیاری از سازمانهای چپ با توجیهاتی از قبیل آنچه در بالا آورده شد از حقوق زنان دفاع نکردند؛ خواستههای آنها را مطرح نکردند؛ و از مبارزات پنجروزه و عظیم چند دههزارنفری زنان که جسورانه علیه حجاب اجباری در تهران و برخی شهرهای دیگر به راه افتاد یا حمایت نکردند و یا حمایت فعالی نکردند. حالا دیگر از سازمانهای سیاسی ارتجاعی که اساساً زنستیز، مردسالار و مروج زنستیزی هستند، صحبتی نمیکنم. نظرات انحرافی و غلط نسبت به موضوع زنان در میان گروهی از سازمانها و احزاب منتسب به چپ، علیرغم تجربهی تلخ 57 کماکان پابرجاست. درنتیجه تعجبی هم ندارد که تفکرات مردسالارانه در میان مردم عادی و بهصورت خودبهخودی در اعتراضات خیابانی خودنمایی کنند. حتا اگر تعداد شرکتکنندهگان زن در مبارزات هم بیشتر از مردان باشد این تفاوت کمی بهصورت اتوماتیک موضوع زنان و خواستههای آنان را به صحنه نخواهد آورد. همانگونه که شرکت زنان در انقلاب 57 نیز موضوع زنان را به یکی از موضوعات اصلی انقلاب تبدیل نکرد. علیرغم اینکه دهها هزار زن در برابر حجاب اجباری مبارزه و مقاومت کردند. همانطور که قبلاً هم اشاره کردم موضوع زنان و رهاییشان و اشاعهی دیدگاه درست در جامعه بیش از همه به رهبری انقلابی این خیزشها و عملکرد آن در طول مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و پایهریزی جامعهی نوینی که باید ساخته شود، برمیگردد.
v منظورت از درک اهمیت مسألهی زنان و رابطهای که با انقلاب و جامعهی نوین دارد، چیست؟
t من به یکسری از درکهای غلط اشاره کردم، درکهایی که درنهایت موضوع زنان را تابع مسائل «اصلی» و یا «عمده» میکند و همیشه تمایل دارد که طرح موضوع زنان چه در مورد مطالبات پایهایشان و چه در مورد نقش آنان در جامعه به بعد از انقلاب موکول شود. درحالیکه این نیروها درک نمیکنند که همان موضوع اصلی و یا انقلاب تا چه اندازه به موضوع زنان که نیمی از جامعه را تشکیل میدهند، گرهخورده است. نیمی از جامعه که در موقعیت فرودست، در مالکیت مردان قرار دارند. نیمی از جامعه که بدن، فکر و همهی زندگیشان در کنترل دولت و مردان قرار دارد. نیمی که تنها از زاویهی ابزار جنسی بودن، ماشین تولیدمثل یا انجام کارهای خانه، آشپزخانه، تر و خشککردن بچه و مردان خانواده «به درد میخورند». نیمی که در زندان متحرکی به نام حجاب زندانیشدهاند تا مبادا مردان به «گناه» بیفتند، چراکه ازنظر نظام مردسالار حاکم، زنان منشأ فساد هستند.
اما واقعیت این است که زنان نیمی از جامعهاند، نیمی که تحت ستم و استثمار بیشتری قرار دارند و پیروزی واقعی انقلاب بدون شرکت فعال و وسیع این نیمه قابلتصور نیست. وقتی از پیروزی صحبت میکنیم تنها سرنگونی رژیم نیست اینکه خواستههای انقلاب درمجموع به سرانجام برسند و یا اینکه در مسیر واقعی تحقق آن قرار بگیرند، از اهمیت بالایی برخوردار است؛ اما زمانی زنان به معنای واقعی به انقلاب خواهند پیوست که خواستهها، حقوق و منافع آنان در انقلاب نهتنها طرح شود بلکه تضمین شود و مهمتر از آن به حول آن، سازماندهی شوند. تضمین شدن آن با توجه به ماهیت، جدیت، فعالیت، عملکرد و خلاصه در خط سیاسی ایدئولوژیک نیروی رهبری کننده آن است. مسلم است افکار ارتجاعی و پدرسالارانه چه بهصورت آگاهانه و چه خودبهخودی و حتا اگر بهصورت پوشیده و غیرمستقیم مطرح شوند باعث راندن زنان از مبارزات خواهند شد. مسلم است که وعدههای سرِ خَرمن یعنی به تعویق انداختن خواستههای زنان به شرکت فعال آنان در مبارزات و خیزشها ضربه خواهد زد. مسلم است که بیان آبکی و ظاهری مسائل زنان بدون اینکه با فعالیت در آن عرصهها همراه باشد زنان را متأثر نخواهد کرد؛ بنابراین بدون شرکت زنان نه انقلابی خواهد بود و نه اینکه زنان بدون وجود تشکلات انقلابی خود و طرح خواستههایشان بهطور وسیع در مبارزات گوناگون در جهت انجام انقلابی که بهطور بنیادی ریشههای جامعهی کهنه را زیرورو کند میتوانند در راه رهایی خود از قید ستم هزاران ساله آزاد شوند. این دو جنبه پیوسته بر هم تأثیر میگذارند.
v در همین رابطه سوال من این است که آیا در خیزش اخیر تشکلات یا سازمانهای زنانی بودند که بتوانند نقشی ایفا کنند؟
t به سوال تو در یک کلمه میتوانم جواب بدهم، نه! این کمبود غیرقابلانکار، دلایل گوناگون دارد که تلاش میکنم به برخی از آنها بپردازم. برای بسیاری از مردم روشن شده است که این رژیم نه قادر است و نه میخواهد در مورد زنان اصلاحاتی انجام بدهد و یا تغییرات اساسی در موقعیت زنان ایجاد کند. چراکه فرودستی زنان برای این رژیم یک موضوع ایدئولوژیک و نشانهی اسلامی بودن آن است و در طول چهار دهه با تمام قوا تلاش کرده است که زنان را در موقعیت بردهگی نگاه دارد. در نظر داشته باشیم که هرچقدر موقعیت زنان در یک جامعه عقبتر نگاه داشته شود، کل جامعه را میتوان راحتتر به پایین کشید.
یکی از مشکلات این است که زنان بهصورت پراکنده و خودبهخودی و زیر چتر گروههای اجتماعی دیگر مثل دانشجویان، معلمین و بعضاً کارگران و ... در این اعتراضات شرکت کردند و نه تشکلیافته و یا بهمثابهی گروهی از زنان. این در حالیست که میدانیم زنان بهمثابهی یک قشر اجتماعی در نظام جمهوری اسلامی تحت وحشیانهترین خشونت و ستم قرار دارند. این را هم میدانیم که صدای اعتراض زنان در چهل سال گذشته قوی بوده است و بهنوعی مشعل مقاومت و مبارزه را پیوسته روشن نگاه داشتهاند؛ اما در خیزش اخیر و در شعارها بهطور مشخص خواستههای زنان، خصوصاً در ضدیت با حجاب اجباری طرح نشد. این خواسته از طریق دختران خیابان انقلاب در یک ارتباط تنگاتنگ و در شرایط عینی شکلگرفته، سربلند کرد.
رژیم به خاطر حفظ و هر چه بیشتر در انقیاد قرار دادن زنان ـ که یکی از مهمترین پایههای ایدئولوژیکش را تشکیل میدهد ـ حساسیت زیادی نسبت به تشکلات زنان داشته و دارد. درنتیجه در طول نزدیک به چهار دهه زنان از حق داشتن تشکلات خود محروم بودهاند. تنها آن دسته از فعالین زن که مسالهشان نهتنها فعالیت در جهت حل ریشهای ستم بر زن نبود، بلکه حتا به موضوع مطالبات پایهای زنان همچون حق انتخاب پوشش نزدیک هم نشدند، توانستند از شرایط سیاسی و علنی برای پیشبرد خواستههای معینشان استفاده کرده و اشکالی از کار متشکل را سازماندهی کنند؛ تا خواستههایی که بیشتر در خدمت زنان طبقات مرفه و زنان حکومتی بود، طرح کنند. آنها به علت وابستگی به حکومت و زنان حکومتی به شکل علنی مخالفت خود با تشکلات مستقل زنان را پیش گذاشتند؛ در مبارزات تودهای سال 88 و با وجود شرکت وسیع زنان در آن، به خاطر مسائل «مهمتر» (رأی و حق شهروندی) طرح خواستههای زنان را نفی کردند. این دسته از زنان هموغمشان این بود که عمدتاً با اتکا به شخصیتهای درون حکومتی ـ و نه صرفاً اصلاحطلبان ـ برخی «اصلاحات» را برای زنان به دست آورند. مثلاً سالها برای دیه برابر تلاش کردند و این موضوع را یک دستاورد بزرگ برای جنبش زنان ایران معرفی میکردند؛ یا تلاششان این بود که مثلاً کابینهی دولت احمدینژاد و یا روحانی تعداد بیشتری وزیر و وکیل زن را بهکار گیرند. وکیل و وزیر زنی که قرار است در یک دولت دینی مشارکت کنند و با پیشبرد سیاستهای زنستیزانهاش، اسلامی بودن آن را در ایران و منطقه نشان دهند؛ با وجود اینکه بسیار روشن است که وجود یک دولت تئوکراتیک باعث تشدید سیاستهای زنستیزانه شده است، تلاش میکردند که بین اسلام ـ که ضدیتاش با منافع زنان آشکار است ـ و زنان آشتی برقرار کنند؛ مبارزه با حجاب اجباری را بیاهمیت و بیربط جلوه دهند و... در حقیقت این نوع نگرش و پیشبرد عملی آن حتا تلاشی برای اصلاحات در مورد حقوق زنان نبود بلکه سرگرم کردن زنان، تخلیهی پتانسیل مبارزاتی آنان و پایین آوردن سطح خواستها و انتظارات آنان بود.
از طرف دیگر بسیاری از سازمانهای منتسب به چپ و کمونیست بر اساس خط سیاسیشان صرفاً خواهان تشکیل سازمانهای زنان وابسته به احزابشان هستند؛ برخی این تفکر را بهصورت علنی بیان میکنند و برخی پوشیده. اکثریتی از این نیروها به دنبال تشکلات زنانی هستند که بتوانند مواضع سیاسی کلی حزبشان را در میان زنان تبلیغ کنند و این تشکلات را به شکل ابزاری مورد استفاده قرار دهند. درواقع تنها هدفی که دنبال میکنند، عضوگیری از میان تشکلات زنان است. این رویکرد و متدلوژی فرسنگها با ضرورت متحد کردن و بسیج تودهای زنان در تشکلات مربوط به خودشان فاصله دارد. درصورتیکه وظیفهی کمونیستها این است که بتوانند با ایجاد تشکلات تودهای زنان با گرایش و تفکر انقلابی حاکم بر آن به یکی از ضرورتهای تعیینکننده در تدارک انقلاب اجتماعی پاسخ صحیح دهند. اینچنین میتوانند در این تشکلات با پیش گذاردن خواستهای زنان و منافع آنان، نیرو، انرژی و پتانسیل آنان را در مسیر زیرورو کردن مناسبات کهنه و در خدمت به یک انقلاب اجتماعی بنیادین برای پایهریزی یک جامعهی نوین و رهایی واقعی زنان سازماندهی کنند.
v نظرت در مورد مبارزه با حجاب اجباری که توسط دختران خیابان انقلاب آغاز و در سطح گستردهای تکثیر شد، چیست؟ این مسأله تا چه اندازه با خیزش دیماه در ارتباط بود و چه نقشی برای جنبش زنان بازی میکند؟
t حرکت دختران خیابان انقلاب بیش از هر چیز نماد آشکار مخالفت زنان علیه حجاب اجباری است که توسط رژیم جمهوری اسلامی به مدت نزدیک به چهل سال بر زنان تحمیلشده است. به همین دلیل با جرقهای که توسط ویدا موحد زده شد و توسط نرگس حسینی ادامه یافت بهسرعت تکثیر شد. نمیتوان گفت که این شکل از مبارزه تودهای شده است اما جسارت و شجاعت مبتکران و ادامهدهندهگان آن الهامبخش بسیاری از زنان در شهر و روستا بوده است. زنان از پیر و جوان به این مبارزه پیوستهاند. حتا زنانی که خود حجاب دارند بهصورت سمبلیک از این مبارزه حمایت کردند و مردانی هم از آن دفاع و اعلام همبستگی کردهاند. بدون شک از یک نظر این یک آغاز است؛ نه آغاز مبارزه علیه حجاب اجباری چون چهل سال است که زنان بهخصوص علیه حجاب اجباری مقاومت و مبارزه میکنند. این شکل از مبارزه فشردهی همان مبارزات زنان است که به سطحی نوین رسیده است. از طرف دیگر در یک ارتباط تنگاتنگ با خیزش اخیر قرار دارد؛ یعنی در عین اینکه در کنار آن بود اما بخشی از آن و ادامهی آنهم بود؛ بنابراین بر دو فاکتور مهم در رابطه با این شکل از اعتراض علنی و ضدیت آشکار با حجاب اجباری میتوان انگشت گذاشت: یکم این حرکت ادامهی مبارزات زنان در چهل سال گذشته است اما در سطحی نوین که در موردش بیشتر صحبت خواهم کرد. دوم این حرکت بخشی از خیزش اخیر بود. درست است که در کنار آن گسترش یافت اما جسارت، شهامت و حس همبستگی و قدرت موجود در مبارزهی مردمی علیه قدرت و ... برخاسته از خیزش اخیر نیز الهامبخش استمرار و ادامهی این حرکت بود.
از این نظر میگویم ادامهی مبارزات چهلساله اما در سطحی نوین بود چون حرکتی تعرضی و اعلام جنگی علنی علیه جمهوری اسلامی بود. یکی از حساسترین قوانین جمهوری اسلامی، حجاب اجباری با جسارت به چالش کشیده میشود آنهم نه در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی بلکه با زیر پا گذاردن آن. این قانون یکی از مهمترین نمادهای ایدئولوژیک و درواقع پرچم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی نیروی سیاسی، نظامی، مالی و تبلیغی عظیمی تابهحال بر سر موضوع حجاب گذاشته است برای اینکه این موضوع اهمیت بالایی برایش دارد. عقبنشینی از آن و یا مجدداً سرکوب قهرآمیز آن میتواند بر موقعیت کلیاش تأثیر کیفی بگذارد.
اینکه این مبارزه به کجا برسد و تا چه اندازه گسترش یابد به عوامل بسیاری ربط دارد. بازهم همان مسألهی خودبهخودی بودن این مبارزه مطرح است. این درست است که جنبههایی از آگاهی را در خود دارد؛ و مبارزهای است علیه ستم جنسیتی که در تکامل نزدیک به چهل سال مبارزه علیه حجاب اجباری به این نقطه رسیده است. این درست است که این یک خواست مشترک زنان است که این زنان جسور و حامیان آنان را به هم ارتباط میدهد؛ اما متشکل نیست. هرچند که برخی افراد و جریانات هستند که با کمک رسانههای امپریالیستی همچون صدای آمریکا، بیبیسی، منوتو و امثالهم میخواهند یکباره چهل سال مبارزهی زنان را مصادره کنند و اتفاقاً جمهوری اسلامی هم کار آنها را تسهیل میکند و با نسبت دادن این مبارزات به آنها به این تبلیغات کمک میکند. دراینارتباط میخواهم مثالی بزنم که چگونه حتا برخی از این دختران جسور تلاش کردهاند دلایل خود برای اعتراضشان را به شکل واضحتری پیش بگذارند. مثلاً مصاحبهای که از نرگس حسینی در شبکههای اجتماعی پخششد این مسأله را بهخوبی نشان میدهد. نرگس بهصراحت میگوید که با قانون حجاب اجباری مخالفت دارد. از کارش هم پشیمان نیست و به این خاطر به این مبارزه دست زده است و حاضر است که عواقباش را نیز بپذیرد. او میگوید به چهارشنبههای سفید هم هیچ ربطی ندارد اما درعینحال میگوید: «هیچ وابستگی به هیچکس ندارم و اگر به چیزی وابسته باشم همان جنبش سبز است.» باید در نظر بگیریم که به این شکل جنبش 88 را از رهبری آن که جناحی از جمهوری اسلامی بود، جدا کرد. چراکه میدانیم جریان سیاسی حاکم بر جنبش سبز هیچگونه قرابتی با مخالفت باحجاب اجباری نداشت و ندارد. در حقیقت رهبران جنبش سبز پایشان را در همهی مسائل از چارچوب قوانین جمهوری اسلامی فراتر نگذاشتند، ازجمله در مورد حجاب اجباری.
بههرحال آنچه در شرایط کنونی میتواند در چگونگی ادامهیابی این مبارزه تأثیر مثبت و تعیینکننده بگذارد ازیکطرف ادامهیابی مبارزات مردم در سطح عمومی است که میتواند رژیم را در سرکوب این مبارزه نیز عاجزتر کند و از طرف دیگر تودهای شدن این شکل از مبارزه است. منظورم این است که اگر زنان بهطور وسیع و جمعی حجابهایشان را از سر برکنند و در هر مبارزهای، در کوچه و خیابان، مدرسه و دانشگاه و... بدون حجاب حضور یابند، هم پیشروی در امر مبارزه را تضمین و هم رژیم را در مقابله با آن عاجزتر میکنند. در نظر داشته باشیم که پیشبرد تودهای این مبارزه توسط زنان میتواند ضربات کاری و مهلکی بر دستگاه ایدئولوژیک و کلیت نظام جمهوری اسلامی وارد سازد و زمینهی پیشرویهای بعدی را فراهم کند و بهنوبهی خود بر جنبش و مبارزات عمومی مردم تأثیر بگذارد. این مسألهای است که در شرایط حساس و پرتنش سیاسی امروز احساس میشود. همانطور که قبلاً نیز اشاره کردم برای اینکه زنان بتوانند نقش خود را ایفا کنند، برای اینکه بتوانند در مسیر درست مبارزه برای سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی حرکت کنند، برای اینکه بتوانند درصحنهی عمل دست رد بر همهی قدرتهای امپریالیستی مردسالار و جریانات وابسته به آنان همچون سلطنتطلبها، مجاهدین و... بزنند، برای اینکه بتوانند نهتنها در مبارزه شرکت کنند، بلکه در رهبری مبارزات قرار گیرند، برای اینکه بتوانند خواستههای خود را با صدای بلند طرح کنند، برای اینکه بتوانند بهطور مادی به مبارزه با تفکرات پدر/ مردسالارانه در جامعه خصوصاً در بین مردان بپردازند، نیازمند متحدشدن و گردآمدن در تشکلات تودهای و انقلابی خود هستند. بدون تشکل انقلابی زنان در هر کوی و برزن نمیتوان در مسیر مبارزات برای زیرورو کردن مناسبات کهنه و برقراری مناسبات و جامعهی نوین ـ جامعهی نوینی که بر پایهی محو هرگونه ستم ازجمله ستم جنسیتی و هر شکلی از استثمار قرار دارد ـ حرکت آگاهانه و رو به آینده داشت.
v لیلای عزیز از تو تشکر میکنم که در این مصاحبه شرکت کردی!
t من هم از تو و دستاندرکاران نشریهی هشت مارس تشکر میکنم.