نگاهی به فیلم «تجاوز»
سپیده همراز
چهلوپنج سال پیش، در تابستان 1974 دو زن جوان برای تعطیلاتی عاشقانه از بلژیک راهی فرانسه شدند. مقصدشان جزیرهای در جنوب فرانسه بود. میخواستند به کمپ لختیها ملحق شوند. ولی دریا منقلب بود و باید صبر میکردند. در نزدیکی شهر جنوبی مارسی در ساحلی خلوت چادر زدند و منتظر هوای بهتر شدند. باکیشان هم نبود. کنار هم بودن در آن طبیعت زیبا خودش لطفی داشت... هنوز نمیدانستند که زن بودن هیچوقت و هیچ کجا واقعاً بیخطر نیست. چیزی از شب نگذشته بود که سه مرد وحشیانه به چادرشان حمله کردند. زبان خوش چاره نکرد. تلاش کردند از خود دفاع کنند. «آن» با چکش به سر یکی از مهاجمین کوبید. ولی زورشان به توحشی که برای تخریبشان سازمانیافته بود نمیچربید. توهین، تجاوز و شکنجه پنج ساعت تمام ادامه داشت ... ساعت 4 صبح تجاوزگران مغرور از فتوحاتشان به خانه و به زندگی روزمرهشان برگشتند. زندگی «آن» بیستوچهارساله و «آرسِلی» نوزدهساله برای همیشه عوضشده بود.
فیلم «تجاوز» (Le Viol) که همین امسال توسط Alain Tasma برای تلویزیون ساختهشده داستان واقعی این دو زنی است که تصمیم گرفتند در مقابل آنچه بر سرشان آمده بود، سکوت نکنند. زخمی، پردرد و مبهوت، بلند شدند، ژیانشان را به راه انداختند و خود را به اولین ایستگاه ژاندارمریِ سر راه رساندند. مشخصاتی که به پلیس داده بودند فوراً به دستگیری تجاوزگران انجامید. ولی این تازه اول کار بود. مردان متهم (طبق معمول) موضوع را انکار کردند، قاضی مسئول رسیدهگی به موضوع (که اتفاقاً زن بود) طبق عادت و در دفاع از تمام پیش قضاوتیهای حاکم، موضوع را جدی نگرفت. متجاوزین بهسرعت آزاد شدند.
تجاوز در فرانسهی زمان وقوع صرفاً جرم محسوب میشود، نه جنایت. جرمی در حد دوچرخه دزدی... در روند رسیدهگی به پرونده نیز بازهم این دو زن هستند که توسط دستگاه قضایی مورد خشونت قرار میگیرند. صحنهی وارسیِ بدن این دو زن جوان از طرف پزشکی قانونی واقعاً تکاندهنده است. یک مرد میانسال به همراه چهار مرد جوانتر، با روپوشِ سفید پزشکی، با حرکات و سخنانی که نشان میدهد هیچ انسانیتی برای این دو زن قائل نیستند، سرسری و وحشیانه «معاینه»شان میکنند و طبیعتاً به نتیجه میرسند که چیز عجیبی اتفاق نیفتاده است! (در میزگردی که بعد از نمایش فیلم با شرکت «آن» و «آرسلی» تشکیلشده میشنویم که «آرسلی» که تا زمان تجاوز باکره بود درنتیجهی این «آزمایش پزشکی» چنان به رعشه میافتد که مجبور میشوند به او دوای آرامشبخش تزریق کنند). قاضیِ مسئول پرونده هم در جمعبندیاش، حرفهایشان را طوری تحریف میکند که ترسشان از مرگ، رضایت به تجاوز قلمداد شود. زنده ماندنشان هم انگار ثابت میکرد که بهاندازهی کافی مقاومت نکردهاند. تصویر طوری ارائه میشود که شاید خودشان هم بیتقصیر نبودند. مگر نه اینکه لزبین بودند و میخواستند به کمپ لختیها بپیوندند؟
ولی این دو زن شجاع از مقاومت دست برنمیدارند و تصمیم میگیرند مسأله را دنبال کنند. میدانند که قربانیان یک جنایتاند و میخواهند در یک دادگاه جنایی دادخواهی کنند. وکلایشان با اتکا به جنبش پرخروش زنان در سالهای 1970 رسانهها را درگیر مسأله میکنند. رسانهای شدن مسأله هزینه هم دارد. در اجتماع و محل کار برخوردها عموماً دوستانه نیست. دوستانشان نمیفهمند که چرا این دو دستبردار نیستند. متوجه نیستند که صدای هر قدمی و بوق هر ماشینی سایهی مرگ را بر دلشان میاندازد. نمیدانند که هرچقدر قفل به درشان بزنند، حتا در خانه هم احساس امنیت نمیکنند. سه سال مبارزه برای بردن این پرونده به دادگاه جنایی بهجایی نمیرسد. دیگر پول وکیل هم ندارند. تا اینکه برحسب تصادف، «آن» در جلسهای در بروکسل با یکی از وکلای سرشناس فرانسه آشنا میشود: ژیزل حلیمی که در زمینهی حقوق زن و مشخصاً حق سقطجنین فعالیت میکند. ژیزل حلیمی که کلوتید کوورو (Clotilde Coureau) نقشاش را بازی میکند، تصمیم میگیرد که بهطور رایگان دفاعشان را به عهده بگیرد.
افکار عمومی از قبل در جریان است. ولی ژیزل حلیمی به زرادخانهی بزرگتری دسترسی دارد. در فعالیتهایش علیه استعمار و علیه شکنجهی مبارزین استقلال الجزایر توسط ارتش فرانسه، به همراه سیمون دوبووار کتاب معروف «جمیله بوپاشا» را منتشر کرده است. برای حق سقطجنین فعالیت میکند و کمی قبل از این واقعه، وکالت دختر شانزدهسالهای را به عهده گرفته که بر اثر تجاوز حامله شده بود و با کمک مادرش سقطجنین کرده بود و به همین خاطر به همراه مادرش محاکمه میشد. دادگاهی پر سروصدا که به آزادی متهمین میانجامد و در قانونی شدن سقطجنین (چند سال بعد) در فرانسه بیتأثیر نبود. با ورود ژیزل حلیمی، پروندهی «آن» و «آرسلی» در رسانهها پررنگتر میشود و نامهها و تلگرافهای بیشماری هم به سمت وزارت دادگستریِ فرانسه روان میشود. شخصیتهای مختلف ازجمله سیمون دوبووار، جین سیبرگ ... همه خواستار این هستند که تجاوز نه جرم که جنایت محسوب شود. مقاومت و مبارزهی این دو زن و تلاشهای ژیزل حلیمی در اوج جنبشِ زنان فرانسه باعث تغییر قانون فرانسه و به رسمیت شناختن تجاوز بهعنوان یک جنایت میشود. دادگاه به نفع «آن» و «آرسلی» رأی داد و سه تجاوزگر به زندان میافتند.
«تجاوز» فیلم بزرگی نیست و در فستیوالهای بینالمللی جایزهای به خود اختصاص نخواهد داد. برای تلویزیون ساختهشده و بیشتر از هر چیز بازسازی یک واقعیت است، واقعیتی تکاندهنده که فیلم بهخوبی منعکساش میکند. حتا در بعضی صحنهها (مثلاً فلاشبکی که پشت شهادت دروغ یکی از تجاوزگران گذاشته) مرد بودن کارگردان را حس میکنی. ولی واقعیت از فیلم فراتر میرود و این در میزگردی که بعد از فیلم در کانالِ سه تلویزیون فرانسه با شرکت «آرسلی» و «آن» (و چند تن دیگر) تشکیل شد، کاملاً روشن است.
امروز بیش از چهل سال از دادگاهی که باعث شد در قانونِ فرانسه تجاوز از جرم به جنایت تبدیل شود میگذرد. ولی وضعیت عملاً تغییر زیادی نکرده است. طبق گزارشهای رسمی فقط ده درصد از زنانی که مورد تجاوز قرارگرفتهاند شکایت میکنند؛ و فقط ده درصد از این ده در صد (یعنی تقریباً یک درصد کل موارد تجاوز) به محکومیت میانجامد. همهی موارد هم لزوماً در دادگاه جنایی موردبررسی قرار نمیگیرد. دلایل چندگانهاند. زنان (و دختران جوان) اغلب توسط نزدیکانشان مورد تجاوز قرار میگیرند. شکایت از «پدر بچهها»، «همسر»، «عمو یا دایی یا پدربزرگ»... کار آسانی نیست. ترس از ایزوله شدن و سرزنش نزدیکان نقش بزرگی در سکوت قربانی دارد. بهعلاوه پروسهی قانونی، معاینه پزشکی، بازجویی، شهادت... اغلب طوری صحنهپردازی میشود که انگار جامعهی مردسالار میخواهد دوباره عمل تجاوز را، این بار در ذهن جمعیاش، نشخوار کند.
چهل سال از تغییر قانون مربوط به تجاوز در فرانسه میگذرد ولی این شکل از تسلط قهرآمیز مردان هنوز بخشی از هستی روزمرهی زنانِ اینجاست. اینجا دیگر صحبت از فجایعی نظیر آنچه در کنگو گذشت نیست که در جنگهای داخلی اواسط سالهای 2000 ارتشهای درگیر، زنان را ابزار انتقام شکست و جشن پیروزیشان میکردند. (یک نمونه شهر مینووا بود که به هنگام عقبنشینی ارتش بهطور متوسط در هر ساعت به 48 زن تجاوز میشد). صحبت از تجاوز جمعی داعشیها به دختران یزیدی و بردهگی جنسی زنان «غیرمسلمان» برای جلب سرباز داوطلب نیست. صحبت از زندانهای جمهوری اسلامی و تجاوز سیستماتیک به دختران (و زنان) نیست. حتا صحبت از تجاوز «غیرقانونی» سربازان فرانسوی (و آمریکایی و ...) به زنان کشورهای تحت اشغالشان در افریقا (و هر جای دیگر) نیست. فرانسه، جایی است که ظاهراً «قانون» حاکم است و بسیاری بر این باورند که میشود با استفاده از قانون «چیزها را عوض کرد». ولی اتفاقاً همینجاست که ضعف قانون در مقابل حاکمیت پاتریارکی برجستهتر است. بهقولمعروف، پاتریارکی بیدی نیست که با این بادها بلرزد. پاتریارکی که امروز یکی از ستونهای اصلی نظام سرمایهداری حاکم است، قدمتی هزاران ساله دارد، در فرهنگ و سنت ریشه دارد، با نظامهای طبقاتی حاکم سازگار میشود و به خدمتشان میآید و شکلهای نوینی به خود میگیرد، همهجا زنان را در خدمتِ لذت و ثروت مردان و حاکمان میخواهد. بدون یک انقلاب ریشهای و ممتد، بدون ترکیبی از شورش و فرهنگسازی و بدون تغییر واقعی ساختارهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی صحبت از خلاصی از پاتریارکی و مردسالاری شوخی است.
پس اهمیت مبارزهی «آن» و «آرسلی» در کجاست؟ برگزارکنندهی میزگرد از «آن» که محرک اصلی مبارزهی زوجشان بود میپرسد که چه چیزی باعث شد دلسرد نشود و علیرغم سختیها در تمام این سه سال از مبارزه دست نکشد. جواب «آن» جالب است. میگوید که به قانون اعتقاد ندارد ولی جنایتی واقعشده بود و نمیبایست در مقابلاش تسلیم شد. نمیبایست ساکت ماند. عدم اعتقاد به قانون نباید پوششی برای تسلیم باشد. این دادگاه، بسیار رسانهای بود. موافقان و مخالفان در مقابل دادگاه صفکشیده بودند و شعار میدادند. طرفداران متهمین چندین بار ژیزل حلیمی را به هنگام ورود به دادگاه تف باران کردند. ولی این مبارزه، تجاوزکاران را بیتنبیه نگذاشت، در تغییر افکار بخشی از جامعه نسبت به تجاوز نقش بازی کرد و قانون هم برای کسانی که خواست و امکان استفاده از آن را دارند تغییر کرد. درواقع سوال این نیست که آیا باید با هرگونه ظلم و جنایتی مقابله کرد یا نه، سوال این است که این مبارزات را چطور باید پیش ببریم که به حرکت در مسیر رهایی کمک کند.
برگرفته از نشریه هشت مارس شماره 42