گزارشی از نهمین مجمع عمومی
سازمان زنان هشت مارس (ایران - افغانستان)
ژوئن ۲۰۱۶
مجمع عمومی سازمان زنان هشت مارس، در روزهای ۳، ۴ و ۵ ژوئن ۲۰۱۶ (۱۴-۱۶ خرداد ۱۳۹۵) با حضور اکثریت اعضا و تعدادی از دوستداران سازمان زنان هشت مارس و برخی از فعالین جنبش زنان بهعنوان مهمان در فضایی گرم و صمیمانه برگزار شد. این نشست قرار بود پس از پنج سال بعد از آخرین مجمع و وقفهی ایجاد شده در برگزاری مجمع عمومی سازمان، در یک بحث و تبادلنظر جدی و صمیمی به یک جمعبندی عمیقتر و همهجانبهتر از گامهای پیشین و یافتن راهکارهای نظری و عملی بهتر و صحیحتر یاری رساند. بنابراین با توجه به اهمیت آن شرکتکنندگان با میل و رغبت فراوان از راههای دور و نزدیک و با غلبه بر مشکلات متعدد خود را به محل نشست رساندند.
سالن نشست که بهوسیلهی تیم برگزارکنندهی مجمع با عکسهایی از مبارزات زنان از سراسر جهان تزیین شده بود، در کنار گلهای سرخ تقدیمی از طرف آنها و عکس رفقای درگذشتهمان «آذر» و «مینا» بر طراوت، سرزندگی، شادابی و همدلی فضا و جمع میافزود. حضور یکدل و همراه زنان از ملیتهای مختلف (افغان، کُرد، تُرک، بلژیکی ... و ایرانی) خود نمودی از فراملیتی بودن جنبش زنان و مبارزه متحد و مشترک ما علیه پدر/مردسالاری بود. حضور زنان از گرایشهای مختلف سیاسی، متشکل در احزاب یا غیرمتشکل، زنان جوان به لحاظ سنی و سیاسی و ... جمعی را شکل داده بود که در مباحث این سه روز نشان دادند بر سر مبارزهی مشترک و متحد انقلابی در جنبش زنان اتحاد نظری و عملی بالایی دارند. حضور زنان مبارزی که کولهبار تجربه و دانش خود را به همراه داشتند و طرههای خاکستری و سفید موهایشان چیزی از طراوت و سرزندگی ایدهها و آرزوهایشان نمیکاست، در کنار زنان جوانی که با شور و نشاط، انتقادات و سؤالات بیپروایشان فکر و عمل را به چالش میطلبیدند، نویدبخش برقراری پیوند بین دو نسل از زنان مبارز بود. شرکت فعال و پیگیرانهی جمع و خصوصاً مهمانان و دوستداران سازمان زنان هشت مارس در مباحث به عمیقتر شدن بحثها کمک کرد و باعث شد که مجمع عمومی امسال در فضایی پرشور، پرامید، فعال و غنی انجام پذیرد.
جمعه سوم ژوئن:
جلسه روز جمعه را با یاد رفیق سرخمان «آذر درخشان» آغاز کردیم، چون این اولین مجمعی بود که رفیق عزیزمان آذر را در کنار خود نداشتیم، با یاد او و به احترام زندگی پربارش یک دقیقه دست زدیم و جلسه با خواندن پیام هیأت مسئولین دور قبل آغاز شد.
این پیام با یاد و نام میلیونها زن و مبارزاتشان در سراسر جهان آغاز گردید، به یاد دو تن از یاران متعهد، پیگیر و پرتلاشمان که مجمعهای عمومی قبلی با همت آنها برگزار میگردید و در حیات سازمان زنان هشت مارس نقش بزرگی داشتند، اما تلاش ما این بوده که تسلیم غم و اندوه نشده و یاد آنها را با بالندگی هرچه بیشتر این سازمان و اهدافش زنده نگهداریم. این پیام تلاش داشت تا با ترسیم شرایط دهشتناک و وارونهی جهان نشان دهد چرا این دهشت جهانی، در موقعیت ستمدیدهگی زنان در سراسر جهان نمود بارزتر، عمیقتر و اشکالی بهمراتب بدویتر و مخربتر یافته است و چگونه تشدید بحران سرمایهداری جهانی به تشدید و تولید اشکال مختلف ستم بر زن منجر شده است. از دیگر سو رشد نیروهای واپسگرای مذهبی در سراسر جهان و نبود آلترناتیو انقلابی باعث به وجود آمدن جو انفعال و ناامیدی گشته است و بر این بستر فقط یک نیروی انقلابی و مصمم میتواند امکاناتِ واقعی تغییر را در دل این شرایط سراسر تاریک و دهشت ببیند. این پیام تلاش داشت نشان دهد که مجمع عمومی سازمان زنان هشت مارس در چنین شرایطی و با درک آن برگزار میشود. به همین دلیل تأکید داشت که علیرغم این شرایط ما بدون ذرهای تردید و با اطمینان به حقیقتی که در دست داریم، در پی راهی هستیم که اکثریت زنان را به منافعشان آگاه و برای این مبارزهی انقلابی متشکل نماییم. برای ما مجمع عمومی گام عملی دیگری در ترسیم و حدادی افق رهایی زنان بوده و تلاشی است برای ایجاد فضایی که زنان مبارز و انقلابی برای به راهاندازی جنبشی انقلابی در جهت سرنگونی رژیم زنستیز جمهوری اسلامی همفکری و همراهی نمایند.
شرکتکنندگان بعد از شنیدن پیام هیأت مسئولین، به معرفی خود پرداختند و تا حدی از انگیزهها و دلایلشان برای شرکت در نشست صحبت کردند، از نحوهی آشنایی و یا تأثیرات کنونی یا پیشین سازمان زنان هشت مارس بر روشنایی بخشی بر انتخابهای فردی و سیاسیشان و سویهی این مبارزات و همچنین تأکید بر اهمیت مبارزات مشترک و متحد در درون جنبش زنان. پس از استعفای هیأت مسئولین سابق و انتخاب مسئولین جلسه، پیشبرد «دستور جلسهی پیشنهادیِ هیأت مسئولین سابق» به توافق جمعی رسید.
ابتدا بولتن داخلی و اسناد نشست در اختیار شرکتکنندگان قرار گرفت. بولتن داخلی که به همت هیأت مسئولین سابق تهیه شده بود، به شکل مبسوطی به موضوعات زیر پرداخته بود:
فعالیتهای سراسری، جایگاه نشریه، بیانیهها، نقش و جایگاه کار تودهای، تشکیلات، مسألهی مالی، سایت، فیسبوک، پیشنهادات برای فعالیتهای آتی و ...
بخش بینالمللی:
در این بخش به ابتکار عمل هیأت مسئولین، برخی از دوستان غیرفارسی زبان سازمان زنان هشت مارس نیز به جمع پیوستند تا ضمن اعلام همبستگی با هشت مارس و مبارزاتش، هرچه بیشتر با اعضا و فعالین آن آشنا شده و بر بار مجمع بیفزایند.
ابتدا یکی از فعالین هشت مارس به زبان انگلیسی سخنرانی کوتاهی در معرفی این سازمان ایراد کرد که در آن تأکید داشت افق ما رهایی زنان سراسر جهان از ستم و استثمار است؛ اما در ایران و افغانستان و ... زنان در مبارزات خود برای پایهایترین مطالباتشان با یک مانع بزرگ روبهرو هستند، به همین دلیل سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی اولین گام برای رهایی زنان این کشورهاست؛ و در این راه ضمن تأکید بر استقلال این تشکل تودهای و انقلابی، در مبارزه با کلیهی نیروهای واپسگرای پدر/مردسالار امپریالیستی و بنیادگرایان مذهبی با کلیهی نیروهای انقلابی و پیشرو در سراسر جهان ابراز همبستگی مینماید. این دوستان هم در فرصتی که در اختیارشان قرار گرفت، تلاش داشتند که ضمن صحبت از تجربیات فردی و جمعی خود، تأکید بر مبارزات سخت و پر چالش زنان در اروپا و دستآوردهای پیشین، عقبگردهای امروزین و برخورد گرایشهای مختلف درون جنبش زنان در اروپای بهاصطلاح دمکراتیک ولی عمیقاً امپریالیستی پدر/مردسالار و ... بر سختی و پیچیدگی مبارزات امروز و اضطرار مبارزهی متحد و جهانی زنان پرتو بیفکنند. آنها با تکیه بر تجربهی موفق مبارزهی مشترکشان با سازمان زنان هشت مارس، از این آشناییِ بیشتر و حضور در جمع ما ابراز خرسندی کردند و معتقد بودند که نوع فعالیت و خطوط سیاسی سازمان هشت مارس در شکلگیری این پیوند تأثیر عمده داشته و امیدوار بودند که این مجمع راهی برای مبارزات مشترک آتی بگشاید.
پخش فیلم مستند:
آخرین برنامهی روز اول نشست، تماشای فیلم یک ساعتهای از «کارزار لغو کلیهی قوانین نابرابر و مجازاتهای اسلامی علیه زنان» بود. این فیلم به همت فعالین هشت مارس تهیه و برای اولین بار به نمایش درمیآمد تا ضمن گرامیداشتِ دهمین سالگرد شروع این کارزار، به بررسی جوانب مختلفی از آن نیز بپردازیم تا بتوانیم دستآوردهای این مبارزهی متحد در درون جنبش زنان را هرچه بیشتر جذب نماییم. نمایش فیلم با این مقدمه آغاز شد که در اصل پیشنهاد این کارزار توسط سازمان زنان هشت مارس داده شد تا در کنار سایر زنان در خارج از کشور مبارزهی متحدانهای را به حول شعار لغو کلیهی قوانین نابرابر و مجازاتهای اسلامی علیه زنان، به پیش بریم. این کارزار متکی بر دو محور اصلی بود، یکی سرنگونی جمهوری اسلامی و دیگری علیه امپریالیستهای پدر/مردسالار که در آن زمان پس از حمله به افغانستان به نام آزادی زنان، عراق را نیز اشغال کرده بودند.
زنان مبارز، مترقی و انقلابی بسیاری به این کارزار پیوستند و سال اول (۲۰۰۶) با یک تظاهرات پنجروزهی وسیع، باشکوه، رزمنده و رنگارنگ از شهرهای مختلف کشور آلمان به هلند، یک شروع قدرتمند و خیرهکننده را برای این کارزار چهارساله، رقم زدند. به جرأت میتوان گفت، بعد از تظاهرات ۸ مارس ۱۳۵۷ این بزرگترین حرکت متحد و متشکل اعتراضی زنان علیه جمهوری اسلامی بوده است. البته حمایت و پشتیبانی زنان و مردان، احزاب، سازمانها، هنرمندانِ و ... ایرانی و غیرایرانی در شکلگیری و پیشبرد این کارزار نقش بزرگی داشت که در این فیلم تا حدی منعکس شده بود. از آنجایی که عدهای از زنان جوان حاضر در نشست در این کارزار حضور نداشتند، پس از نمایش فیلم بحث و تبادلنظر دوستانهای درگرفت و یاد همهی کسانی که در آن روزهای مبارزاتی حضور داشتند و امروز در کنار ما نیستند را گرامی داشتیم.
شنبه چهارم ژوئن:
روز شنبه طولانیترین روز این نشست بود و به همین دلیل بیشترین مباحث نیز در این روز صورت گرفت و همهی شرکتکنندگان به علت اهمیت و فشردگی موضوعات و کمبود وقت بدون خستگی و مسئولانه ساعات زیادی را به بحثوجدل حول مسائل گوناگون پرداختند.
بخش اول - بحث و بررسیِ جمعبندیِ ارائه شده در بولتن داخلی توسط هیأت مسئولین:
ابتدا مسئولین جلسه ضمن اشاره به اوضاع بحرانی جهان و گسترش بیسابقهی خشونت علیه زنان تأکید کردند که وضعیت زنان و موقعیت جنبش زنان در سراسر جهان نشان میدهد که جنبش زنان درمجموع و خصوصاً در غرب از پیش گذاردن راهحلهای انقلابی و رادیکال در مقابل این شرایط عقبگرد کرده است؛ و برخلاف جنبش فمینیستی دههی شصت و هفتاد که ضمن پیشبرد یک مبارزهی رادیکال حول مسألهی ستم بر زن و تحت تأثیر مبارزات انقلابی و رهاییبخش در سراسر جهان، بسیار ساختارشکنانه بود، امروزه عمدتاً فمینیسم و راهکارهای آن در جنبش زنان در چارچوب امکانات و خواستههای نظام سرمایهداری قرارگرفته است. درحالیکه در مقابل این شرایط جنبش زنان باید بتواند ساختارهایی که این خشونت را تولید و بازتولید، نهادینه و تحکیم مینماید، عمیقاً تغییر دهد. امروزه زنان در چرخهی میان سرمایهداری امپریالیستی پدر/مردسالار و بنیادگرایی مذهبی نابود میشوند. جنگ علیه زنان و تنفر از زنان رشد روزافزون دارد و این شرایط سخت، وظایف سنگینی بر دوش جنبش انقلابی زنان گذارده است.
به همین دلیل بررسی بولتن سازمان هشت مارس که عمدتاً بخشی از فعالیتهای بیرونی آن را منعکس کرده است، نشان میدهد علیرغم کار گسترده و تلاش بیوقفهای که انجامشده، نباید و نمیتوان راضی بود. باید در پرتو مبارزهی سیاسی جمعی به شکل متمرکز به جمعبندی دقیقتر و علمیتری برسیم.
پس از این مقدمه بحثی گسترده با یادآوری این نکته آغاز شد که تأکید بر عمده بودن تشدید شرایط دهشتناک جهانی و برخورد نقادانه به خودمان نباید از یک طرف باعث تخریب، تزلزل و ناامیدی ما شود و یا از دیگر سو فکر کنیم هر چه بدتر شدن شرایط جهانی به معنای وقوع خود به خودیِ انقلاب است، در حالی که انقلاب نیاز به تئوری و عمل آگاهانه دارد.
ما در حالی صحبت از آلترناتیو رهاییبخش میکنیم که از یکسو کماکان هنوز بخشی از جریانات منتسب به چپ به دلیل نداشتن آلترناتیوی برای رهایی زنان، جنبش زنان را بورژوایی میدانند و این مبارزه را به بورژوازی میسپارند، تمام نحلههای فکری درون جنبش زنان را به فمینیسم لیبرال فرو میکاهند و حتی تحت نام مقابله با یک جنبش بورژوایی با فمینیسم مقابله میکنند و آن را رقیبی برای خود مییابند. از دیگر سو جنبش فمینیستی هم امروزه در بسیاری از کشورهای جهان، عمدتاً خود را با سرمایهداری تطبیق داده و عقبگرد کرده است. درحالیکه فمینیسم هم بدون افق انقلابی و رهاییبخش نمیتواند تبدیل به یک جنبش ادامهدار و عمیق در جهت تغییر شود. برای ایجاد چنین جنبشی رویکرد ما باید به سمت منافع اکثریت زنان و خصوصاً زنان طبقات تحتانی باشد.
متقابلاً تأکید شد که طرح این بحث صحیح نباید باعث کمتوجهی ما به فمینیسم و دانش فمینیسم شود. ما هم نیاز به دانش فمینیسم و هم علم مارکسیسم داریم. ما باید بتوانیم همریشهی ستم بر زن را بیشازپیش روشن کنیم و هم رابطهی آن را با کارکرد سیستم سرمایهداری و سایر ستمهای درون جامعه توضیح دهیم تا بتوانیم رابطهی بین این مبارزات و مبارزه علیهی ستم بر زن را روشنتر کنیم. در درون جنبش زنان هم زنان از طبقات مختلف حضور دارند و طبیعتاً راهحلهای طبقاتی خود را در جنبش پیش میگذارند، به همین دلیل هم برخورد با سایر گرایشهای طبقاتی درون جنبش ساده نیست و موضوعی پیچیده و چالش برانگیز است. این درست است که وظیفهی جنبش زنان کسب قدرت سیاسی نیست، اما بدون برخورد به تضادها و چالشهای درون جنبش زنان هم نمیتوان راهحل واقعی و انقلابی جلو گذاشت. برای پاسخ به این چالشها اهمیت تئوریهای انقلابی برجسته میشود و متعاقباً اهمیت ابزاری به نام نشریه برای یک سازمان انقلابی. از این زاویه نقش و جایگاه نشریهی هشت مارس یکی از موضوعات مهم است که باید به آن پرداخت. نشریهای که شانزده شمارهی آن در پنج سال گذشته منتشر شده است و بررسی این شانزده شماره یک رشد کمی و کیفی را نشان میدهد.
نشریه کماکان باید نقش مبلغ و مروج را داشته باشد و بتواند تدارک مبارزهی سیاسی را ببیند؛ و زمینهی تحولات متناسب با واقعیت عینی را به وجود بیاورد. در این بحث تأکید شد که نشریه بهدرستی وارد چالش و نقد نظریههای مختلف درون جنبش زنان شده که در اصل بازتاب راهحلهای طبقاتی متفاوت هستند و از این طریق تلاش کرده تا زنان را از سلطهی تفکر و راهحلهای بورژوایی درون جنبش زنان بیرون بکشد؛ اما نشریه نمیتواند با تودهی زنان رابطهی یکطرفه داشته باشد، بلکه باید بتواند بازتاب نظرات مختلف باشد که بهوسیلهی ما سنتز شده و ارتقا مییابند.
ما باید توجه داشته باشیم که دیدگاههای رفرمیستی و بورژوایی درون جنبش زنان کاملاً مبتنی بر یک کار فشردهی تئوریک - سیاسی در دستگاههای عریض و طویل حکومتی و غیر حکومتی جهانی است. ما نیز متقابلاً برای شکل دادن به دیدگاههایمان نیاز به کار فشرده و منسجم داریم؛ بهعنوان مثال این تلاش عمدتاً در نشریهی ما منعکس شده است؛ اما با علم بر اینکه نشریه هم برای اینکه بتواند مباحث پیچیدهی تئوریک را در درون زنان گسترش دهد نیاز به واسطههایی دارد که بتوانند این مباحث را ترویج و تبلیغ نمایند.
باید توجه داشته باشیم که در مورد کار بین طیف وسیعی از زنانی صحبت میکنیم که تاریخا تحت ستم جنسیتی بودهاند و جایگاه فرودستشان در جامعه یک شکاف تاریخی ایجاد کرده است. شکاف بین نقش زنی که حتی در خانهی خود و برای انجام امور روزمرهی خانهداری تحقیر میشود تا نقش زنی که سرنوشت خود و جامعه را تعیین میکند. به این شکاف یک پروسهی آگاهانه و داوطلبانهی مبارزاتیِ جمعی با اتکا به ابزاری مثل نشریه (به اتکای خط سیاسی ـ تشکیلاتی) پاسخ میدهد. همینجا ضرورت تشکیلات، نشریه، فعالین آگاه و انقلابی و ... برجسته میشود. واضح است که نابرابری درون جامعه بهقدری زیاد و زنان بهقدری از کارِ فکری محروم بودهاند که نشریه بهتنهایی نمیتواند افکار را متحول و انسانها را متشکل نماید و نیاز به فعالینی دارد که با جسارت با ایدههای مختلف روبهرو شوند و در جریان تغییر ایدههای دیگران، خودشان هم تغییر و ارتقا یابند.
خصوصاً امروزه که کارکرد نظام سرمایهداری امپریالیستی باعث سر برآوردن انواع نیروهای واپسگرای مذهبی شده است و مردم تنها یک پاسخ بالفعل در مقابل خود مییابند: «تحمل وضع موجود!»، بهصورت عینی زنان کمونیست نقش ویژهای به دوش دارند. امروزه جنگ اصلی، جنگ ایدههاست. یکطرف ایدههایی که کرنش به وضع موجود را توجیه، تفسیر و تقدیس میکنند و در طرف مقابل ایدههایی که ضرورت مبارزه با این وضع را توضیح میدهند و تحلیل میکنند. به همین دلیل نشریهی ما ابزاری است که روی موضوع ایدهها تمرکز میدهد و مشخصاً راهحل خودش را در رابطه با ستم بر زن به میان میآورد. نشریهی ما ایدههای صحیح را متمرکز کرده و تشکیلاتمان برای آن ایدهها سازماندهی میکند. برای درک اهمیت ایدهها در دنیای امروز باید بدانیم که وقتی صحبت از رشد بیسابقهی رسانهها میشود، یعنی رشد و سیطرهی مراکز تبلیغ و گسترش ایدههای حاکم، حتی داعش هم ـ که یک نیروی واپسگرا با رویکردی بدوی است - برای تبلیغ واپسگرایانهترین ایدههایش از رسانهها به شکل حرفهای استفاده میکند.
البته این بحث به این معنا نیست که ایدههای انقلابی ما هم در فرایند رایج در دنیا و به شکل خود به خودی تولید میشوند. ایدههای صحیح به شکل فردی و ارادهگرایانه ایجاد نمیشوند و نیاز به یک پروسهی تاریخی، جمعی، عینی، علمی و آگاهانه دارند. اگرچه موضوع ستم بر زن یک موضوع خاص است، اما نمیتوان منشأ آن را بدون توضیح رابطهی آن با سایر تضادهای درون جامعه توضیح داد و نیاز به یک دید علمی عمیق دارد که بتواند صحیحترین ایده و راهحل را به شکل علمی و عینی توضیح دهد. از این زاویه نقش زنان انقلابی و کمونیست (حتی در درون تشکیلات زنان هشت مارس) پررنگتر میشود.
البته با تأکید بر اینکه آنچه نقش زنان انقلابی را نسبت به سایر زنان متمایز میکند مسئولیتی است که داوطلبانه و آگاهانه بر دوش میگیرند، یعنی نشان دادنِ امکانِ تغییر شرایط موجود. مسلماً این پاسخ از درون سوالِ «چرا اوضاع اینگونه است؟!» بیرون میآید؛ از درون طرح این «چرایی» موضوع «چه باید کرد؟» بیرون میآید.
در درون جنبش زنان، آنچه سازمان زنان هشت مارس را متمایز میکند، روشن بودن هدف و ایدههایش و به میان آوردن بیتزلزل آن است. هشت مارس مکانیسم درونی سرمایهداری و بنیادگرایی در ارتباط با ستم بر زن را بهروشنی افشا میکند.
هرچند مشکلات واقعی را نمیتوان نادیده گرفت، مثلاً در همین اوضاع موضوع کمیت هم اهمیت دارد اما مسألهی کیفیت امروزه اهمیت بیشتری دارد و حیاتی است؛ و این جمع از کیفیتی برخوردار است که در جنبش زنان فعلی موجود نیست. به میدان آمدنِ کمیتِ بالا، بدون ایدههای صحیح، تکرار همان اتفاقی است که در خیزش ۸۸ شاهد آن بودیم، جمعیت عظیمی که چون راه روشنی در مقابل نداشتند، انرژی خود را از دست دادند. به همین دلیل امروزه اهمیت دارد که بهجای معترض بودن و معترض ماندن، روی مبارزه کردن، تأکید کنیم و زنان باید بیش از هرکسی روی مبارزه پافشاری کنند. آنهم در شرایطی که همهی نیروهای واپسگرا در پی مخدوش کردن ایدههای صحیح هستند. در چنین شرایطی مهم این است که چه کسی میتواند ایدهی روشنی پیش بگذارد. کما اینکه امروزه زنان زیادی در سراسر دنیا عاصی و ناراضی هستند، اما فاقد ایدهی صحیحی برای جهت صحیح دادن به این عصیان و نارضایتی هستند. این آگاهیرسانی روشن و انقلابی کاری است که هشت مارس در پی انجام آن است. آگاهی هم لزوماً ربطی به سواد یا تحصیلات دانشگاهی ندارد. این آگاهی انقلابی از وضعیت موجود میتواند یک زن ناراضی را - که حتی سواد ندارد - به موقعیت خودش و جایگاهی که میتواند به آن دست یابد، آگاه کرده و با انرژی زیاد به میدان مبارزه بیاورد.
از دیگر وجوه تمایز و دستآوردهای سازمان زنان هشت مارس این است که جزء معدود نیروهایی است که به شکل جدی و علمی روی مسألهی زنان متمرکز است و این باعث شده که در جنبش بهعنوان یک نیروی جدی شناخته شود. این در نشریهی هشت مارس برجسته میشود و به همین دلیل باید به موضوع مخاطبین نشریه، نفوذ آن در داخل کشور، روش پخش گستردهی اینترنتی با اتکا به رشد تکنولوژی و ... بیشتر فکر و تلاش کنیم و راههای خلاقانهای برای هر چه تودهای شدن نشریه بیابیم. اگرچه نشریه به لحاظ کیفی رشد داشته است اما ما باید اصول کار تودهای را بیاموزیم و به کار ببندیم تا بتوانیم هم نشریه را تودهایتر کنیم و هم فعالینِ مجربتری را پروش دهیم و از این طریق حتی شکاف نسلی پیش آمده را هم از بین ببریم و زنان جوان بیشتری را آگاه و متشکل نماییم.
در مورد کار آگاهگرانهی انقلابی موضوع دیگر فقط اثبات این نیست که به زنان ستم میشود، این موضوع بهقدری اظهرُ مِن الشمس است و این ستم بهقدری نهادینه شده که عمدتاً «طبیعی» و «عادی» به نظر میرسد، اما امروزه موضوع اصلی راهحل رفع این ستم است که جنبش انقلابی زنان باید به آن بپردازد.
با اتکا به ایدههای انقلابی که ما در خدمت به رهایی زنان در اختیارداریم با این سوال روبهرو هستیم که چگونه این ایدههای صحیح را به میان تودههای وسیع زنان ببریم؟ در همین بحث اهمیت کار تودهای هم روشن میشود. این پاسخ بستگی مستقیم دارد به اینکه چه نقش و جایگاهی برای خودمان میبینیم؟! چرا مبارزه میکنیم؟! رویکرد استراتژیک ما چیست؟! موضوع انقلاب را چگونه میبینیم؟! ما باید بتوانیم موانعی که بر سر بردن این ایدههای انقلابی در بین زنان وجود دارد را بررسی، شناسایی و رفع کنیم. تاریخ نشان داده است که کار یک نیروی انقلابی این است که خلاف جریان موجود حرکت کند. با علم بر اینکه این مردم هستند که درنهایت این تغییر را رقم خواهند زد. بنابراین ما باید بتوانیم صفوف هر چه وسیعتری از مردم و مشخصاً زنان را به این درک صحیح برسانیم که این سیستم چگونه عمل میکند و چگونه تغییر خواهد کرد. اگر زنان نیاموزند که چگونه سیستم موجود را به چالش بکشند، همواره در حد معترض باقی خواهند ماند. موضوع این است که این نیروی معترض باید بداند به کجا و چگونه میتواند دست یابد تا بتواند به شکل گسترده به صفوف انقلاب بپیوندد. البته این کار سادهای نیست. چون همیشه منافع فردی یا راهکارهای میانبری هم وجود دارد که در مقابل مبارزهی جمعی و استراتژیک قرار میگیرند. نمیتوان انتظار داشت که همهی زنان انقلابی شوند اما باید بتوانند به صفوف گستردهی مبارزه برای تغییر و رهایی بپیوندند.
این موضوع باید برای ما روشن باشد که انقلاب کار تودههاست. تشکلات زنان باید در پیدا کردن راه انقلاب نقش فعال بگیرند، درحالیکه انقلاب هم بدون اتکا به تودهی وسیع زنان امکانپذیر نیست. بدون رابطهی مستقیم و تنگاتنگ با آنها راهکارهای ما هم غیرملموس و انتزاعی خواهند بود. اگر بحثهای ما به درون طیف وسیع زنان نرود، تبدیل به بحثهای خام روشنفکری خواهد شد که ربطی به واقعیت جامعه ندارد. این راهکارها باید به درون جامعه برود و دوباره به میان ما بازگردد. کار تودهای پل ارتباطی ماست حتی اگر در شرایط کنونی از دسترسی به تودهی وسیع زنان محروم باشیم؛ اما یافتن روزنهای در شرایط دهشتناک امروز راه را بر انفجارهای بزرگ باز خواهد کرد. تشکیلات انقلابی زنان ابزاری برای باز کردن این روزنه است. چون ستم بر زن وجود دارد، مقاومت زنان هم وجود دارد، جنبش زنان هم همواره وجود دارد و مسلماً تشکلات زنان هم موجود و ضروری هستند، هرچند گاها مجبور میشوند خود را در مقابل جریان مردسالارانهی حاکم، به جنبش تحمیل کنند.
اما در سطح جهانی و در تحلیل نهایی، نهایتاً دو ایدهی کلان وجود دارد. یکی ایدهی طبقات ستمگر و استثمارگر یعنی سیستم سرمایهداری حاکم که به همهی اقشار و طبقات ستم میکند و زنان را هم بهعنوان نیمی از جمعیت جهان تحت ستم و استثمار قرار میدهد. ایدهی دیگری هم در مقابل آن قرار دارد که معتقد است این وضعیتی نیست که انسانها به شکل ابدی و ازلی محتوم به تحمل آن هستند و میتوان آن را برای ریشهکن کردن ستم و استثمار تغییر داد. این دو راهکار در برابر همهی مردم قرار دارند. به همین دلیل هم باید با دقت بررسی کرد که ایدههای طبقات دیگر چه جهتگیری دارند و به کدام راهکار خدمت میکنند. اگرچه ایدهی اول شکل غالب دارد، اما پایههای مادی ایدهی تغییر هم در سراسر جهان به شکل بالقوه وجود دارد، حتی اگر امروزه به شکل بالفعل در اقلیت باشد. این دو راه در جنبش زنان هم انعکاس مییابد. تلاش سازمان زنان هشت مارس این بوده است که به تغییر وضع موجود خدمت کند. تکیه ما همواره هم به جنبش زنان و دستاوردهای آن بوده است و هم به جنبش انقلابی برای رهایی بشر و همچنین دستاوردهای تجربهی مبارزات انقلابی و سوسیالیسم و ... ما با اتکا به این دستاوردها شکل گرفتهایم، در حالی که همواره تلاش داشتهایم، دستآوردها را ارتقا و تکامل دهیم. اما سوال این است که آیا این کیفیت بدون جذب یک کمیت مشخص میتواند کماکان در خود ارتقا یابد؟! مسلماً نه! کیفیت در ارتباط دیالکتیکی با کمیت قرار دارد، هرچند کیفیت جهت عمده را دارد. کما اینکه اگر هشت مارس در طی این سالها کیفیت را فدای کمیت میکرد جمعیت این جلسه چندین برابر بود. کیفیت الویت دارد اما در خود ارتقا نمییابد. کیفیت باید بتواند کمیتی را بسیج و متشکل کند تا بتواند کیفیت را هم ارتقا دهد. بدون این رابطهی دیالکتیکی کیفیت هم بالا نخواهد رفت.
در دنیای امروز مبارزهی اصلی بر سر این است که تودهها با چه نیرویی سمتگیری میکنند، خصوصاً تودههای طبقات میانی که به خاطر حفظ منافع طبقاتیشان معمولاً باقدرت سمتگیری میکنند و این سمتگیری طبقهی میانی در سرنوشت کلی جامعه تأثیرگذار است. به همین دلیل هم نیروهای مرتجع در پی کسب مشروعیت از مردم هستند و هم نیروهای انقلابی در پی تغییر و به میدان آوردن تودهها؛ خصوصاً تودههای طبقات تحتاتی که باید بتوانند بخش پیشرویِ طبقات میانی را هم با خود همراه کنند. امروزه تغییرات جهانی و خصوصاً رشد جهانیسازی باعث به وجود آمدن یک طبقهی میانی وسیع شده که در آن زنان هم تحصیل کردهاند و هم موقعیت مالی و اجتماعی بالاتری دارند و عمدتاً هم ناراضی و معترضاند. اما اگر نیروی انقلابی وجود نداشته باشد این نیروی میانی کماکان ناراضی باقی میماند و به سمت حاکمیت سوق مییابد. تاریخا هرگاه یک نیروی انقلابی و آلترناتیو قوی در جامعه حضور داشته است، بخش قابل ملاحظهای از طبقهی میانی را همراه و همسو کرده است. مثلاً در خیزش ۸۸ مردمی که به خیابان آمدند، عمدتاً از طبقات میانی بودند اما به علت نبود آلترناتیو انقلابی تحت رهبری جناحی از طبقهی حاکم قرار گرفتند. این موضوع باعث شد که پس از عقبگردِ خیزش حتی بسیاری از تشکلات و سازمانهای زنان نیز عقبگرد کرده و حتی منحل شوند. اما سازمان زنان هشت مارس به علت جهتگیری عمدتاً روشنی که داشت نهتنها عقبگرد نکرد بلکه وظایف بیشتری به دوش گرفت.
این تحلیل البته به معنای این نیست که مقاومتِ درون مردم ارزش و تأثیری ندارد. اما پرداختن به نیروی اعتراضی زنان، پافشاری بر مقاومت در برابر ستمی که بر آنان روا میشود، افشای این ستم و سازماندهی مقاومت در درون جنبش زنان یک چیز است و موضوع راهحل پایان دادن به این ستم چیز دیگر است. فارغ از این جهتگیری ما با زنانی روبهرو هستیم که به خاطر موقعیت فرودستشان معترضاند و خواستار تغییر این شرایط هستند، اما راهحل تغییر از درون این اعتراض به شکل خودی به خودی بیرون نمیآید. دیدن این پتانسیل در درون شرایط زنان و پیدا کردن راه متحقق کردن آن وظیفهی نیروی آگاه انقلابی و متشکل درون جنبش زنان است؛ پتانسیل جنبش زنان یا در جهت تغییر شرایط به سمت جلو آزاد میشود و یا صرف در جا زدن و مقاومت در برابر عقبگرد و ... اما نباید فراموش کنیم که خیل عظیم زنان یعنی زنانی با گرایشهای مختلف و نقاط ضعف و قوتشان، یعنی زنانی که گاها ناآگاهانه خطا هم میکنند، عقبگرد هم میکنند، ستم را میپذیرند و حتی به تقویت ساختار ستم یاری میرسانند و یا به دنبال راهحلهای فردی و میانبر میروند و ... اما تکیهی ما برای به حرکت در آوردن این پتانسیل عظیم بر پیشروترین زنان است و همین زنان هستند که پتانسیل تغییرات بزرگ و تاریخی را دارند.
ما برای اینکه شمار فزایندهای از زنان را برای تغییر ساختار ستم همراه و متحد کنیم باید بتوانیم علاوه بر افشای ساختار نابرابر و دهشت آفرینِ موجود، تصویر جامعهای که عاری از این نابرابری است به شکل عینی و مادی ترسیم نماییم (و نه اتوپیایی و ایدهآلیستی). به این شکل همهی زنان لزوماً همشکل نمیشوند اما همجهت میشوند. اینکه این موضوع دائماً در جلسهی ما تکرار میشود، خود دلیلی بر این مدعاست. این بحث ارادهگرایانه طرح نمیشود، از یک واقعیت مادی برمیخیزد. از درون همان پاسخی که در مقابل شرایط موجود راهی وجود دارد که میتواند به این دهشتها به شکل پایهای پاسخ دهد. البته که این پاسخ هم تکخطی و ساده نیست، بلکه منوط بر یک پروسهی پیچیده، آگاهانه، طولانی، سخت و گاها حتی غیرقابل تصور است. بهعنوان مثال امروزه حتی برای ما تصور اینکه در دنیایی زندگی کنیم که انسانها حتی پیش از تولدشان بر اساس جنسیت طبقهبندی نشوند ناممکن است، تصور اینکه نتوانیم جنسیت انسانها را از روی نامشان تشخیص دهیم کار سادهای نیست، اما شدنی است.
برای بردن آگاهی مبارزاتی در درون زنان باید به این موضوع هم آگاهانه برخورد کنیم که زنان در جامعه از طبقات و گرایشهای و تفکرات مختلف هستند و ما نمیتوانیم از ابتدا به شکل گزینشی با آنها برخورد کنیم. باید فضایی را ایجاد کنیم که بتوان با کلیهی زنان ارتباط برقرار کرد و آگاهی را به میان آنها برد. ما باید نقاط ضعف و قوت پیشینمان را بررسی و دوباره به عمل در آوریم، در غیر این صورت کار تودهای در حد تئوری باقی میماند. البته کار سیاسی با تودههای زن ـ فارس زبان یا غیرفارس زبان ـ مطلقاً ساده نیست و در مقابل آنهم مقاومت وجود دارد؛ مقاومتهای اصلاحطلبانه، طبقاتی، نژادی یا حتی مرکز محور یا اروپا محور یا ... ما هم در مقابل باید یک مبارزهی سیاسی منسجم داشته باشیم که ابزارهای مختلفی دارد؛ مثلاً نشریه. اما جهت خط سیاسی در درون تشکیلات سیاسی تعیین میشود. به همین دلیل بدون کار متشکل و بدون سازماندهی نمیتوان به این اهداف (هرچقدر هم خوب) دستیافت. برای یک مبارزهی آگاهانه و هدفمند داشتن تشکیلات ضروری است. کار اولیهی ما افشاگری است؛ یعنی برداشتن پوششی است که روی دهشتهای این سیستم کشیده شده است و کارکرد و شقاوت ساختاری آن را پوشانده است؛ یعنی روشن کردن این موضوع که لازم نیست و نباید این شرایط را تحمل کرد. اگر ما بتوانیم امکان و نحوهی فرو ریختن این سیستم را در ذهن زنان روشن کنیم، زنان برای عملی کردن آن خود پیشقدم میشوند. از این طریق میتوانیم جنبش وسیعی ایجاد کنیم که به انقلاب خدمت میکند.
ما بهعنوان زنان آگاه انقلابی نسبت به زنانی که این آگاهی را ندارند، مسئولیت داریم. باید برای جبران این کمبود و کمکاری باقدرت بیشتری کار کنیم. از این بابت اهمیت تشکیلات انقلابی زنان و متشکل شدن زنان برای گسترش این آگاهی بیشتر روشن میشود. هرچند در مقابل آنهم یک مقاومت در درون زنان وجود دارد و زنان هم عمدتاً تشکلگریز هستند. باید به چرایی این موضوع هم بپردازیم. چون خیلی از زنان ترجیح میدهند فردی مبارزه کنند تا مبارزهی متشکل؛ درحالیکه قرنهاست شاهد بینتیجه بودن این نوع مبارزه هستند. این در حالی است که ما در جهانی زندگی میکنیم که نیروهای واپسگرا و امپریالیستها به حداکثر و برای تکتک اهدافشان از کلان تا خرد تشکلات مختلف دارند (از اهداف سیاسی و نظامی و ... تا آموزشی و تبلیغاتی) در مقابل چنین سیستمی که با تمام توان و متحدا در سطح جهانی، مردسالاری را تولید و بازتولید میکند، مبارزهی فردی ما انرژی زیادی را به هدر میدهد و در مقابل مبارزهی متشکل حداقل امکانات را فراهم میکند. یک نیروی کوچک انقلابی هم باید بتواند به حداکثر متحد و متشکل عمل کند.
در برابر دستگاهی که ایدئولوژیزدایی را برای تحکیم ایدئولوژی خودش تبلیغ میکند تا هر چه بیشتر مردم را در گیجی و ناروشنی نگاه دارد، یکی از راهکارها تبلیغ علیه متشکل شدن و مبارزهی متشکل است. تشکلگریزی در بین همهی مردم وجود دارد، اما مشخصاً در بین زنان که به علت جایگاه نابرابر اجتماعی کمتر امکان و توان متشکل شدن حول خواستههای خود را داشتهاند، این تشکلگریزی بیشتر تبلیغ میشود. امروزه حتی در بین قشر «روشنفکر» تشکلگریزی یک امتیاز قابل افتخار محسوب میشود که دلالت بر «استقلال» رأی و نظر دارد؛ درحالیکه این ایده کاملاً حساب شده در جامعه تبلیغ میشود و حاصل یک تحلیل فردی نیست. مثلا امروزه یکی از تئوریهای رایج در جنبش زنان پستمدرنیسم است که با تبلیغ اینکه حقیقت واحدی وجود ندارد، این جریان پراکندهگی و فردگرایی را تقویت مینماید. درحالیکه این پراگندهگی بیش از همه در خدمت سیستم مسلط قرار میگیرد.
به طور واقعی میتوان گفت، در بحث بخش اول نکات بسیار پایهای، مهم، خلاقانه و متنوعی طرح شد که امکان پرداختن به همهی آن نقطهنظرات در این گزارش وجود ندارد اما نکتهی مرکزی و بحث اصلی این بود که در برابر اضطرار اوضاعی که زنان در سراسر جهان دارند، فقط یک راهحل حقیقی رو به جلو و برای برونرفت از این شرایط وجود دارد. چون لزوماً وضع بد به تغییرات انقلابی ختم نمیشود و میتواند به فساد و تباهی و انحطاط منجر شود. به همین دلیل باید ایدهها و اندیشههای صحیح و انقلابی برای برونرفت از این شرایط را پیش گذاشت و به حداکثر به درون طیف وسیعی از زنان از اقشار و طبقات مختلف برد. امروزه مبارزهی اصلی در دنیا جنگ بین ایدههاست و نحوهی بردن آن ایدههای صحیح به درون تودهها. بدون کار فکری منسجم و هدفمند و فعالیت بیرونی مستمر و متشکل در یک حرکت خلاف جریان این هدف متحقق نمیشود و جنبش خود به خودی زنان بدون تئوری علمی و دانش انقلابی و بدون تشکیلات ره بهجایی نخواهد برد. سرمایهداری بدون وجود یک جنبش آگاهانه و انقلابیِ آلترناتیو، دائماً بازتولید میشود و هر بار مسألهی ستم بر زن در درون آن با شدت بیشتر و اشکال عریانتری بازتولید خواهد شد. از این زاویه کار آگاهگرانه و انقلابیِ متشکل که بر جمعبندیهای تعمیق یافتهتر و علمیتر استوار است میتواند امکاناتی که در درون این شرایط وجود دارد را شکوفا نماید و نیروی اعتراضی درون جنبش زنان را به یک جنبش انقلابی برای تغییر ریشهای مبدل نماید. این اضطرار و پاسخ به این اضطرار پایه و جهت اصلی وظایف ما را روشن میکند.
در این بخش مباحث جانبی دیگری مثل رابطهی بین جنبش زنان و جنبش کمونیستی و جنبش کارگری و سایر جنبشهای اجتماعی و ... و جایگاه فمینیسم هم به میان آمد و از دیدگاههای مختلف به آن برخورد شد، بحثهایی که گاها زاویهدار یا تقابلی بودند و اتفاقاً مورد استقبال جمع قرار گرفت، چون معتقدیم این چالشها باعث رشد فکری شده و زمینهی بحثهای عمیقتر و مبارزات نظری آتی را فراهم مینماید.
بخش دوم - بررسی و تصویب قطعنامههای سیاسی:
در هر مجمع عمومی قطعنامههایی به تصویب میرسند که متکی بر منشور سازمان زنان هشت مارس هستند و چارچوب نظری و سیاسی فعالیتهای آتی را تعیین میکنند. به عبارتی قطعنامهها منشور سازمان زنان را به شکل فعال و زنده و منطبق بر اوضاع عینی بیان میکنند. بر بستر این ارزیابی سیاسی است که دور آتی فعالیتهای نظری و عملی این سازمان را میتوان تحقق بخشید.
محور مرکزی قطعنامهی پیشنهادی بخش افغانستان به شکل فشرده به این میپرداخت که امپریالیسم آمریکا تحت نام آزادی زنان دست به این اشغالگری زد و دولت دست نشاندهی خودش را از همان روز تا به حال بر سر کار آورده است، یعنی دولت جمهوری اسلامی افغانستان. موقعیت فرودست زنان افغان بهوضوح فریب نظام جهانی امپریالیستی را نشان میدهد که امپریالیستها نمیتوانند در هیچ جای جهان، هیچ زنی را حتی ذرهای آزاد کنند.
بحث متعاقب بر سر این بود که اگرچه امروزه حداکثر دستآورد اشغالگران این است که در چند خیابان کابل برقع به روسری تغییر یافته و روسریها کمی عقبتر رفته است اما بنا به گفتههای ارگانهای رسمی خودشان خشونت بر زنان بهشدت تعمیق یافته و نهادینهشده است.
در مقابل جنبش زنان ایران که عمدتاً بهشدت فارس- محور است نهتنها به جنبش زنان ملل دیگر در ایران هیچ وقعی نگذاشته است، بلکه به زنان مهاجر افغان مطلقاً توجهی نداشته است. زنانی که علاوه بر فرودستی جنسیتی، مهاجر، آواره و بهشدت فقیر بودهاند. زنان افغان در ایران ستمدیدهترین ستمدیدگان هستند. اگر جنبش زنان ایران، شوونیسم فارس ساختاری درون جمهوری اسلامی را افشا نکند، نمیتواند ادعای مترقی بودن یا حتی ادعای مبارزه علیه ستم بر زن را داشته باشد. این قطعنامه بهدرستی نهتنها با شوونیسم ساختاری جمهوری اسلامی ایران بلکه با افغانستیزی و فارس ـ محوری درون مردم نیز مرزبندی میکند و تأکید دارد که یکی از مبارزات جنبش زنان ایران باید مبارزه با اشکال مختلف افغانستیزی باشد.
در افغانستان هم زنان علاوه بر مواجه با جمهوری اسلامی افغانستان با سایر نیروهای واپسگرا و همچنین تفکرات واپسگرایانهی درون مردم نیز مواجهاند. به آتش کشیدن بدن فرخنده هشداری به تمام زنان افغانستان بود تا اعلام کنند اگر از مرزهای سیستم پدر/مردسالارانهی مذهبی عبور کنید، تنبیه سختی خواهید شد.
اهمیت قطعنامهی بخش افغانستان صرفاً در توجه و اهمیتِ مبارزات جنبش زنان در افغانستان نیست، بلکه اهمیت این مبارزه در ایران هم هست. چون اولاً بیشترین مهاجرین و فرودستترین مهاجرین جامعهی ایران افغانها هستند و از طرف دیگر در جابهجایی جمعیت افغانستان در طی این سالها کماکان بیشترین تعداد از این مهاجرین افغان در دنیا، ساکن ایران هستند. زنان افغان به شکل مادی بخشی از جنبش زنان ایران هستند که کماکان به رسمیت شناخته نمیشوند. همین چند واقعهی اخیر و مؤخرترین آن موضوع تجاوز و قتل «ستایش» نشان داد که در بهترین حالت نگاه اکثریت جامعهی ایرانی، فارس ـ محور و ترحمطلبانه است و حق مبارزه و خواست برابری برای زنانِ افغان در ایران حتی در دید «بخش مترقی» جامعهی ایران و «جنبش زنان ایران» هم به رسمیت شناخته نمیشود. از این زاویه پرداختن به موضوع زنان مهاجر و تبعیدی افغان داخل ایران و همبستگی با این بخش موضوعی است که بیش از پیش باید به آن پرداخت. بخش انقلابی جنبش زنان ایران باید به سازماندهی و متشکل کردن زنان افغان بپردازند؛ وظیفهای که سالهاست سازمان زنان هشت مارس به دوش داشته اما باید این وظیفه در مقابل کلیت جنبش انقلابی زنان در ایران قرار بگیرد و برای مادیت بخشیدن به آن تلاش کند.
در بخش دوم قطعنامهی پیشنهادی بخش ایران به بحث گذاشته شد. گفته شد که این قطعنامه آگاهانه وارد تحلیل از وضعیت درونی طبقهی حاکمه ایران و یا روابطش با امپریالیستها نشده است، چون پیش از این بهتفصیل در قطعنامههای دیگر و یا بیانیهها و ... به این موضوع پرداخته است و موضعگیری و تحلیل روشنی از این موضوع دارد؛ بنابراین زاویهی دیگری را مدنظر قرار داده و به اوضاع زنان در ایران و کارکرد جمهوری اسلامی در این ۳۷ سال پرداخته است و با تفکر اصلاحطلبانه، فارغ از جناحبندیهای درون هیأت حاکمه ایران و مشخصاً این تفکر در درون جنبش زنان مجدداً مرزبندی کرده است. قطعنامه سعی کرده است که درکهای علمیتر و عینیتری را - که از لزوم تغییرات بنیادی در جامعه در طی این سالها به دست آورده - طرح نماید و از این زاویه وظیفهی سازمان زنان هشت مارس را هم روشن نماید.
یکی از سوالات این بخش این بود که چرا در طی این ۳۷ سال تغییرات بنیادی به وقوع نپیوسته است؟! در پاسخ به این سوال عمدتاً به این پرداخته شد که امروزه در ایران اعتلای انقلابی وجود ندارد، البته به این معنا نیست که جنبشهای خودبهخودی و نارضایتی شدید عمومی در جامعه موجود نیست و یا اینکه اگر نیروهای انقلابی دائماً و بیوقفه کار انقلابی کنند به تغییرات انقلابی دست خواهیم یافت. برای اینکه فعالیت انقلابی آگاهانه در جامعه بتواند به تغییرات انقلابی منجر شود نیاز است که این فعالیت انقلابی با گسلهای اجتماعی بزرگ که از دل ساختارها و روابط درون جامعه بیرون میزند، همراه و همساز شود. مثلاً در گسل سیاسی ـ اجتماعی سال ۸۸ در ایران یا مصر و تونس و ... اگر نیروی انقلابی از پیش فعالیت کرده و تدارک فکری و عملی دیده بود و با سازماندهی انقلابی علنی و مخفی در سطوح و جنبشهای گوناگون، در حین انتظار کشیدن بر سرعت و جهت اوضاع سیاسی تأثیر گذارده بود، میتوانست از شرایط این گسل به نفع انقلاب و تغییرات ریشهای در جهت منافع اکثریت استفاده کند. بهطور خلاصه تسریع کردن در حین انتظار کشیدن وظیفهی کلیهی نیروهای انقلابی است و نه فقط جنبش زنان. به این معنا که باید در حین رصد کردن موقعیتهای انقلابی که در درون کارکرد سیستم به وجود میآیند، حداکثر تدارک فکری و عملی را دید که در هنگام بروز وقایع بتوانیم تغییر جهتهای انقلابی را ایجاد کنیم و این ضرورت یکشبه و خودبهخودی به وجود نمیآید.
قطعنامه تلاش داشت روشن کند که اگرچه تا پیش از این هم ما روی ضرورت کار متشکل و هدفمند تأکید داشتیم اما امروزه کار متشکل باید با یک افق و راستایِ روشن و انقلابی انجام بپذیرد. از این زاویه تأکیدمان بر کار هدفمندی است که میتواند اوضاع انقلابی مورد نظر ما را هم تسریع بخشد. درحالیکه ما زنان هم بخشی از آن کل انقلابی هستیم - نه تمام آن - و وجود طبقات و ملیتها، جنبشهای اجتماعی و ... برای به وجود آوردن آن تغییرات ریشهای ضروری است اما زنان برای به وجود آوردن آن وضعیت انقلابی نقش ویژه و مهمی دارند.
قطعنامه آگاهانه از موضوع سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی صحبت میکند تا خط تمایز خود را با سایر نیروهایی که خواهان براندازی جمهوری اسلامی به روشهای غیرانقلابی هستند هم روشن کند.
در این بخش که بحثهای خلاق و چالشی خوب دیگری هم درگرفت مسایلی مانند مطالبات پایهای زنان و جنبش سیاسی، نقش قوانین و تغییر قوانین، موضوع اهمیت ورود زنان به چرخهی تولید و کار، اهمیت استقلال مالی زنان، انعکاس تفاوت منافع زنان طبقات مختلف در جنبش زنان و ... به میان آمد که گرایشهای مختلف در آن به اظهارنظر پرداختند.
مجمع عمومی در پی دو بحث خلاق دو قطعنامهی سیاسی را تصویب نمود: یکی در بخش ایران و دیگری در بخش افغانستان. هر دو قطعنامه نسبت به گذشته با روشنایی بیشتری نسبت به قطبی شدن هر چه بیشتر جهان در بین نیروهای واپسگرا یعنی رشد بنیادگرایی مذهبی و امپریالیستها در جهان موضعگیری میکنند. بر بستر اوضاع عینی امروز که حاصل روابط درون جامعه است، بسیار روشنتر و علمیتر از گذشته اهمیت موضوع ضرورت انقلاب را توضیح میدهند. در این قطعنامهها روی موضوع در هم شکستن خشونت علیه زنان بهعنوان یک پدیدهی فراگیر و جهانشمول و راهحل جهانی آن تأکید ویژه شده است. این قطعنامهها روشن کردهاند که برای پیشبرد این مبارزات ما با سایر نیروهای انقلابی، در عین حفظ استقلال وحدت و همبستگی داریم.
برنامههای آتی:
در این بخش با توجه به جمعبندیهای درون بولتن و مباحث نشست، پیشنهادهایی که برای نحوهی پیشبرد مبارزات آتی طرح شده بود به بحث گذاشته شد. نکات و پیشنهادهای خوبی طرح شد و توافقات اولیهای صورت گرفت و یکی از فعالترین مباحث این روز بود و همهی دوستان در آن نقش فعال ایفا کردند؛ اما همه معتقد بودند که برای اجرایی کردن این طرحها نیاز به زمان برای بررسی بیشتر و تعمیق مباحث و تدقیق راهکارهای عملی است.
جشن همبستگی:
آخرین برنامه روز دوم، جشن کوچکی بود که پس از یک روز طولانی بحثوجدل، بسیار بهجا و لذتبخش بود. در یک جو شاد و جمعی صمیمی تلاش کردیم که از بودن در کنار هم انرژی بگیریم و با همراهی و شادمانی، آرزوهای بلندپروازانهمان را برای جهانی که انسانها بتوانند در کنار هم شاد بودن و شاد کردن را بدون پیشفرضهای نابرابر و غیرواقعی تجربه کنند، جشن گرفتیم. با آرزوی روزهای بهتر خواندیم، رقصیدیم، خندیدیم و یاد عزیزانی که در جمعمان نیستند را هم باقدرت و نشاط زنده کردیم.
یکشنبه پنجم ژوئن:
مباحث این روز عمدتاً روی پیشنهادهای مطرح شده در مورد منشور و آییننامهی سازمان زنان هشت مارس متمرکز بود. از آنجایی که مجمع عمومی بالاترین ارگان این سازمان برای ایجاد این تغییرات است، همهی شرکتکنندگان با دقت و حوصله روی نکات پیشنهادی هیأت مسئولین سابق و دیگر فعالین بحث کردند. البته این بحث هم بیچالش نبود و یکی از سؤالات این روز بر سر استقلال سازمان زنان هشت مارس از مردان و احزاب بود. یک دیدگاه معتقد بود که ورود مردان بهعنوان حامی و پشتیبان، فرصتی برای آگاهی بیشتر مردان و پیشبرد یک مبارزهی متحد به وجود میآورد، اما دیدگاه اکثریت این بود که حفظ استقلال سازمان زنان هشت مارس از مردان جزو اصول پایهای آن است و دلیل آن عدم توجه به آگاهی مردان به ستم بر زن یا تمایل به ایجاد جداسازی جنسیتی نیست. بلکه بهعکس تضاد بین مرد و زن وجود دارد و در دنیایی که یکی از ارکان آن نابرابری جنسیتی زن و مرد است، این جداسازی برخلاف میل ما شکل گرفته است، حتی در بین طبقه کارگر و فرودستانی که خود تحت ستم طبقاتی و سایر ستمها قرار دارند. تاریخ جنبش زنان نشان داده که چرا زنان علاوه بر مشارکت در سایر عرصههای مبارزه طبقاتی نیاز به تشکلاتی دارند که بتوانند نیروی فکری و عملی زنان را به روی مسألهی رفع ستم جنسیتی متمرکز نمایند و کمترین امکان را برای بازتولید رابطهی مسلط و ستمگرانهی مرد بر زن ایجاد نمایند. حتی در درون تشکلات کمونیستی هم زنان تجربهی خط، روابط و متدهای عقبمانده و مردسالارانه را داشته و دارند که نیاز به مبارزهای آگاهانه و دایمی در درون آن ساختار هم دارد. اما تشکلات زنان با تمرکز فکری، عملی و تشکیلاتی روی مسألهی رفع ستم جنسیتی، فضا و امکانی را برای زنان ایجاد میکنند که تاریخا از آن محروم بودهاند. با تأکید بر این موضوع که حضور و فعالیت زنان در تشکلات مستقل زنان مانع مشارکت یا حضور زنان در سایر عرصههای مبارزهی سیاسی و طبقاتی نیست. در عین حال که ما برای زنان و مردان در سایر تشکلات مشترکشان برابری دمکراتیک قائل هستیم (که نیازی به دادن امتیازی به زنان یا مردان نیست) اما در عمل میبینیم که در آن تشکلات، مردان عمدتاً از امتیازات مردسالارنه برخوردار بوده و از آن استفاده کرده و میکنند.
اگرچه ما خواستار جداسازی جنسیتی نیستیم و مخالفتی هم با مبارزهی مشترک با مردان نداریم، اما از سوی دیگر همهی ما میدانیم که رابطهی مسلط مرد بر زن که برخاسته از سیستم پدر/مردسالار حاکم است به سرعت در هر فضا و رابطهای بازتولید میشود (مگر اینکه آگاهانه علیه آن مبارزه شود) و زنانی که در تشکلات زنان فعال هستند، عمدتاً از بازتولید این فضای فکری و عملی در حضور مردان ناراضی و حتی متنفرند، بنابراین تشکیلات زنان باید بتواند چنان فضای فکری و عملی را ایجاد کند که زنان بتوانند انرژی خود را برای مبارزه رها کنند و ساختارهای مرسوم و عواملی مثل ترس از تحقیر، تمسخر، قضاوت شدن، نادیده شمارده شدن، کمبود دانش سیاسی یا اجتماعی، عدم اعتمادبهنفس و ... مانع فعالیت زنان نشود (با علم بر اینکه زنان هم میتوانند روابط مردسالارانه را بازتولید کنند)؛ بنابراین تا زمانی که مسألهی ستم جنسیتی و نابرابری جنسیتی وجود دارد تشکلات زنان فضایی برای ارتقای آگاهی، توانایی، مشارکت در تعیین سرنوشت و بالا بردن اعتمادبهنفس زنان است و آنها را برای حضور پرقدرتتر در سایر عرصههای مبارزاتی یاری میرساند. تشکیلات زنان باید فضایی را ایجاد کند که زنانی که میخواهند صرفاً برای رفع ستم جنسیتی مبارزه کنند، بدون ترس و تردید از اینکه فعالیتهایشان ناآگاهانه در خدمت به برنامهی احزاب و جریانات سیاسی قرار بگیرد، مبارزه و فعالیت کنند؛ و متقابلاً انتخاب سیاسی زنان متشکل در احزاب هم باید به رسمیت شناخته شود تا با آرامش خیال بتوانند دیدگاههای حزبی خود در مورد رهایی زنان را به حداکثر به مبارزه بگذارند و از آن دفاع کنند.
علاوه بر اینکه مسلماً مردان آگاه همیشه میتوانستهاند و میتوانند از اهداف، خواستهها و عملکرد تشکلات زنان به حداکثر حمایت کرده؛ برای پیشبرد آن نقش بگیرند؛ و از آنان بیاموزند، اما یکی از پایهایترین اصول حمایت آنها این است که استقلال تشکلات زنان را به رسمیت بشناسند و به حفظ آن یاری برسانند. به رسمیت شناختن این سازماندهی برای مردانی که اتفاقاً نیاز دارند که امتیازات جامعهی مردسالار را کنار بگذارند، نیز اهمیت دارد. نوع رابطهی مردان با تشکلات مستقل زنان، به نوع فعالیت، سازماندهی و آگاهیرسانی این تشکلات هم مربوط است چون با هیچ بند آییننامهای و تشکیلاتی نمیتوان این تضاد را از بین برد. فقط با کار آگاهگرانه و مبارزاتی میتوان مردان را هم به ستم جنسیتی آگاه کرد تا از آن گسست نمایند. تشکیلات ما به مردان نگاه ابزاری ندارد، بلکه مردان میتوانند داوطلبانه از سازمان ما حمایت نمایند.
در ضمن تأکید شد که در درون زنان نیز دیدگاههای متفاوتی وجود دارد و بعضی زنان متشکل و بعضی غیرمتشکل در احزاب هستند؛ اما یکی از اصول دمکراتیک این جمع این است که اتفاقاً اصراری ندارد که زنان هویت ایدئولوژیک ـ سیاسی و یا تشکیلاتی خود را نفی کنند. عضویت آنّها در احزاب، مانعی ندارد ولی در درون این تشکیلات باید بر اساس چارچوبه و اهداف آن حرکت کنند و نباید انتظار داشته باشند که برنامهی احزابشان را در درون سازمان زنان هشت مارس پیش برند؛ اما هر فردی میتواند و باید به حداکثر دیدگاههای خود را به میان بیاورد و بر سر آن مبارزهی سیاسی سالم و دوستانه را بهپیش برده و دیگران را با دیدگاههای خود متحد کند.
در پی این بحث و با مشارکت جمعی، منشور و آییننامهی سازمان زنان هشت مارس بهروزرسانی و تصویب شد.
در بخش پایانی ابتدا پیام «جمعیت مبارزه برای آزادی زنان ایران» به نهمین نشست سازمان زنان هشت مارس قرائت شد که موجی از همبستگی مبارزاتی با خود به همراه داشت و دریچهای رو به فعالیتها و همکاریهای آینده باز میکرد.
پس از آن عدهای از دوستانی که مدتی در سازمان زنان هشت مارس فعال بودند، درخواست عضویت دادند و با سخنان پرشور، پرامید و زیبایشان، این انتخاب برای کار متشکلتر را اعلام نموده و اختتامهی زیبایی برای این نشست رقم زدند. این دوستان روی نکاتی مثل نیاز به مبارزهی متشکل، اهمیت این انتخاب و پذیرش مسئولیت در سطح بالاتر مبارزاتی، تبادل دانش و تجربهی جمعی، نیاز به تئوری و عمل همزمان برای ارتقا، پیوند دو نسل انقلابی، جهت صحیح مبارزاتی دادن به نیروی اعتراضی خودجوش و حسی، نگاه بلندمدت به مبارزه و تحقق منافع بلندمدت در مقابل خواست منافع کوتاهمدت و سهلالوصول، آموختن تجربه و عمل مبارزاتی و ... بهعنوان دلایل این انتخاب اشاره کردند.
در پایان هیأت مسئولین جدید با نظر جمعی شرکتکنندگان انتخاب شدند تا خود را برای دور آتی فعالیت آماده نماید.
روز یکشنبه پنجم ژوئن نهمین مجمع عمومی سازمان زنان هشت مارس، پس از سه روز بحثوجدل جدی و پیگیر در فضایی دوستانه و صمیمی و پرامید به پایان رسید. حضور زنان جوان و اعضای جدید با خود جوی از طراوت و امید و شور به همراه داشت و نویدبخش آیندهای پربار و روشن بود؛ درحالیکه در این سه روز از تمام فرصتهای استراحت رسمی برای تحکیم روابط درونیمان نیز استفاده کردیم و ما از تمام دقایقی که بحث رسمی متوقف میشد استفاده کردیم تا با درگیری ذهنی و عملی، فردی و جمعی، تجربیات جدید و قدیم، سوالات، چالشها، ناروشنیها و انتقادات و... یکدیگر روبهرو شده و شناختمان را از یکدیگر و مبارزهی مشترکمان بالاتر ببریم. همه برای یک دور دیگر از مبارزات علیه روابط پدر/مردسالاری در جهان با هم مشارکت، مبارزه و تجدید عهد کردیم و با انرژی، امید، انگیزه و اتحاد در سطح بالاتری از هم جدا شدیم.
سازمان زنان هشت مارس