طرحی نو باید در اندازیم
جنگ و ناآرامی در دهههای اخیر تمامی ابعاد زندگی در اغلب کشورهای تحتسلطه را تحتالشعاع قرار داده است. خبر کشته و زخمی و آواره شدن صدها هزار نفر در جهان، امروزه به بخش لاینفکی از اخبار روز بدل گشته است، تا جایی که گوش بسیاری از شنوندگانِ این اخبار هم، حساسیت خود را از دست داده و به سادگی این خبرها را در کنار اخبار جام جهانی فوتبال دنبال میکنند.
در میانهی خون و آتش و آوارگی، زنان، یعنی همان مرغانی که در عزا و عروسی سر بریده میشوند؛ یا باید در غزه، زیرآتش موشک و خمپارهی صهیونیستها، کشته و زخمی شوند و یا در خانه مورد خشونت قرار گیرند. یا باید در جشن پیروزی السیسی در مصر مورد تجاوز گروهی قرار گیرند و یا به جهادالنکاح در سوریه بپیوندند. یا باید در سودان به جرم ازدواج با مرد مسیحی حکم اعدام بگیرند و یا به بردگی جنسی در کشورهای عربی تن بدهند و صنعت قاچاق سکس را متمول سازند. یا باید مانند فرزانه زن پاکستانی به جرم مقاومت در مقابل ازدواج اجباری به دست خانواده در مقابل چشم پلیس سنگسار شوند و یا مانند ریحانه در ایران به جرم مقابله در برابر تجاوزِ به مرگ محکوم شوند. یا باید در عراق مورد تجاوز تروریستهای داعش قرار گیرند و یا در نیجریه توسط بوکوحرام از مدرسه ربوده و اسیر و تهدید به فروش در بازار شوند...
سرکوب وحشیانهی زنان برای حفظ و تشدید فرودستی آنان، امری است که امروزه به عنوان نقطهی مشترک ایدئولوژی و سیاست تمامی نیروهای ارتجاعی دنیا و بهخصوص کشورهای تحتِسلطه به روشنی قابل ملاحظه است. مرتجعین جهان که بنا بر اینکه در بلوکبندیهای جهانی از کدام امپریالیست تبعیت میکنند، گاه به جان یکدیگر میافتند و در مقابل هم شمشیر هم میکشند، بر سرِ سرکوبِ زنان اما، با هم متفق القولند و در اِعمال ترفندهای قرون وسطیای برای این منظور، از هم پیشی میگیرند.
ایران بهعنوان یکی از قدیمیترین کشورهای منطقه که در آن حکومت دینی مستقر شده است، الگوی مناسبی برای سرکوب زنان در سایر حکومتهای مرتجعِ منطقه است. در طول سی و چند سال حکومت، جمهوری اسلامیِ ایران، دولتهای رنگارنگ با شعارهای متفاوتی را تجربه کرده است. در دورانِ رئیس دولتِ فعلی، حسن روحانی، که مبارزاتِ انتخاباتیِ خود را با شعار برابری برای زنان و تقبیحِ سیاستهای ضد زنِ دولتهای گذشته به پیش برد، بالاترین تفکیکِ جنسیتی در دانشگاهها و ادارات دولتی صورت گرفته و بسیاری از زنان به بهانهی حفظ کرامت انسانیشان باید خانهنشین شوند. سقط جنین و پیشگیری از بارداری با مشکلات فراوان منجمله خطر زندان و جریمه روبهرو است. حملهی نیروهای انتظامی، مجلس و روحانیون به زنان برای تعیین نوع پوشش آنها ابعاد وسیعتری یافته است. هر یک از جناحهای حکومتی، برای اثبات تحجر خود و نشان دادن میزان نزدیکی و سرسپردگی به مقام رهبری، به اشکال مختلف به حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی، به خبرنگاران زن، به وکلای زن و فعالین زنان در عرصههای خصوصی و عمومی گستاخانه حملهور میشوند و با زندانی کردن و شکنجهی آنان، ابراز قدرت میکنند. افزایشِ آمار ازدواجِ دختر بچهها و مجوز ازدواج با دخترخوانده، افزایش آمار قتلهای ناموسیِ بدونِ مجازات؛ و دهها موردِ آشکار و پنهانِ دیگر، حربههایی هستند که به شکل سیستماتیک برای فرودست نگاه داشتن زنان بهکار برده میشود.
اولین نشانههای حضور و قدرت نیروهای ارتجاعی مثل طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان را میتوان در اشکال مختلفِ سرکوب زنان، ممنوعیت حضور زنان در خارج از خانه بدون همراهی فرد مذکر خانواده، تحریم و مسموم ساختن آبِ مدارس دخترانه، سنگسار، تجاوز و خلاصه تمامی حربههای ممکن در به بند کشیدن و کنترلِ زنان دید. بوکو حرام هم هویت و قدرت و نفوذ خود را با ربودن چند صد دختر از مدرسه، پوشاندن حجاب اسلامی به سرو تن آنها، تحمیل اطاعت از قوانین اسلام، تهدید به فروش آنها در بازار و ازدواجهای اجباری، به نمایش میگذارد. داعش در شُرُفِ قدرتگیری، قبل از هر اقدامی، خود را موظف میداند که با سرکوب وحشیانهی زنان و وضع قوانین ضدزن، ثابت کند که در زنستیزی، سَبُعیَت و هار بودن چیزی از برادران مرتجع و وحشی خود در منطقه کم ندارد. در کشور به اصطلاح سکولار ترکیه هم اوضاعی که برای زنان تدارک میبینند، همین سمت و سو را دارد و هر روز محدودهی تنگِ حقوقی زنان را تنگتر میکنند. حدود دو سال پیش، رجب طیب اردوغان نخستوزیرِ پیشین ترکیه در یک سخنرانی اعلام کرد که او سقط جنین را همانند قتل میداند و دولتش قانونی برای محدود ساختن زنان در استفاده از امکانات سقط جنین آماده میسازد.۱ اواخر ماه جولای امسال (2014)، بولنت آرینچ معاونِ نخستوزیر و عضو حزب حاکم عدالت و توسعهی ترکیه در سخنرانی عید فطر گفت: «زنان ترکیه نباید در ملاعام بخندند. عفت و پاکدامنی بسیار مهم است. اینها تنها کلمات نیستند، بلکه نشانهی جاذبه و افتخار زنان ترکیه است. یک زن باید پرهیزگار باشد. باید تفاوت میان یک جمع عمومی و خصوصی را بداند. او نباید در ملأعام بخندد...». «نقش زنان در مقابله علیهی سیاستهای ارتجاعی حزب توسعه و عدالت در ترکیه چشمگیر است، نیروهای محافظه کار در دولت و خارج از آن رشد و تحول زنان این کشور را برنمیتابند و میخواهند فضای عمومی همچنان زیر سلطهی فرهنگ مردسالار باشد و زنان به دلیل زن بودن به سکوت و فرودستی درجامعه تن بدهند.»۲
با سرنگونی مبارک در مصر و قدرتگیری جریان اسلامگرای اخوانالمسلمین و تشکیل دولت توسط مُرسی، حضور زنان در عرصههای اجتماعی بیش از پیش ناامن و پر خطر شد و آمار تجاوز و فشارها و مزاحمتهای جنسیتی، به نحو وحشتناکی بالا رفت. با تغییر این مهره یعنی مرسی و قدرتگیری ارتش، (یعنی همان ارتشی که هم در زمان مبارک و هم در زمان مرسی، عامل سرکوب و تحقیر و ضرب و شتمِ زنان و خفه کنندهی هر ندای اعتراضی بود) هم طبیعتا نه تنها شرایط زنان امنتر نشد بلکه در همان جشن پیروزیِ اشغال کرسی ریاستجمهوری توسط فرماندهی ارتش -ژنرال السیسی- چند تن از زنان مصر مورد تجاوز گروهی قرار گرفتند.۳
در لیبی، رئیس دولت انتقالی، مصطفی عبدالجلیل فقط چند روز بعد از سقوط قزافی، بهعنوان نمونهای از مواردی که قانون کنونی لیبی با دین اسلام مغایرت دارد و باید تغییر یابد، به مسألهی چندهمسری مردان اشاره کرد. وی گفته بود: «قوانین کنونی اجازهی چندزنی را بهجز تحت شرایط خاص نمیدهد، اما شریعت اسلام بر پایهی آیهای از قرآن اجازهی چندزنی را میدهد»۴
اوایل ماه جولای امسال(2014)، یک پروفسور اسرائیلی به نام «مردهخای کیدار» در رادیو اسرائیل گفت: «تنها راه حلی که میتواند از بمبگذاری انتحاری جلوگیری کند، این است که اگر بتوانیم، خواهر و مادرشان را به چنگ آوریم و مورد تجاوز قرار دهیم! ... تنها چیزی که مانع یک بمبگذار انتحاری میشود، آگاهی داشتن از این امر است که اگر او ماشه را بکشد و یا خود را منفجر کند، خواهر و مادرش مورد تجاوز واقع خواهند شد. این تنها چیزی است که به منظور حفظ حرمت و شرافت خواهرش او را به خانه بر میگرداند!»۵ ایشان یک پروفسور معمولی نیستند که بهطور تصادفی این حرف را زده باشند. ایشان ۲۵ سال سابقهی خدمت در بخش اطلاعات و آگاهی ارتش دارند. تخصص ایشان مطالعه و بررسی گروههای مسلمان است!۵
سرمایهداری که در بدو پیدایشِ خود، برای تامین نیروی کار ارزان، زنان را از چاردیواری خانه خارج کرده و به بازار کار گسیل داشت، ناخواسته زمینه و شرایط رشدِ توانمندیها، آگاهی اجتماعی و استقلالِ این نیمهی انسانی را ایجاد نمود. نیروی زنان که سالها تحت انواع فشارهای اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی مهار شده است، از پتانسیل انفجاریِ فوق العادهای برخوردار میباشد که با تلفیق با آگاهی، اتحاد و تشکل، قادر خواهد بود به آ تشفشانِ عظیمی بدل شود؛ آتشفشانی که میتواند پایههای این سیستم استثمارگر و ستمگرانه را به لرزه در آورد. احساس خطر از جانب حافظانِ نظمِ موجود، آنان را بر آن داشته تا با اتکا و تقویتِ عقبافتادهترین اعتقاداتِ فئودالیِ ضدِزن در جامعه، به طراحی و پرورشِ نیروهای به غایت ارتجاعی بپردازد. مثالهای بالا که تنها یادآورِ قسمت کوچکی از عمل کردِ مردسالارانه و ضدبشریِ مرتجعین جهان، از حکومتهای وابسته گرفته تا اربابان امپریالیست آنهاست، نشان میدهد که چطور این احساس خطر باعث شده که حکومتهای مختلف ارتجاعی و استثمارگر جهان زنان را هدف حملات خود قرار دهند.
از بعد از فروپاشیِ شوروی و شکست انقلاب در چین، خلاءِ وجود یک آلترناتیو قویِ انقلابی در سطح جهان، به بورژوازی این امکان را داد که بتواند برای تبلیغات ضدانقلابی خود، هر روز تزهای جدیدی را اختراع و یا ایدههای پاسیویستی موجود را از زیر آوارِ تاریخ در آورده، در سطح گسترده تقویت و تکثیر نماید. به فراخور سطح فرهنگی و نیازهای اجتماعی اقشار و جوامع مختلف، ایدههای متنوعی رشد کرد که فصل مشترکشان ضدیت با انقلاب و یا هرگونه دگرگونی ریشهای در سیستمِ حاکم است. این نظریات به لحاظ طبقاتی، اقشار خرده بورژوازیِ متوسط تا بورژوازی را نمایندگی میکنند، یعنی تمامی اقشاری که منافع خود را در حفظ مالکیت خصوصی و نهایتا بقای سیستم موجود مییابند و خواست حداکثری آنها، تغییرات یا رفرم در شکل و اجرای برخی از ساختارهای جانبی سیستم و آن هم نهایتا با هدف حفظ سیستم و پیشگیری از تزلزل و خطر انهدام آن است. دول غربی و ایدئولوگهای آنان از هر روزنهای برای جا انداختن این که انقلاب غلط است و باید در نهایت همین نظام را سر و سامان داد استفاده میکنند. بورژوازی برای اشاعهی نظراتش در بین مردم، به بسیاری از فلسفههایی که در دهههای گذشته، خصوصا در دوران انقلابات سوسیالیستی شوروی و چین و مبارزات آزادیبخش در دنیا ضربه خورده بود، پر و بال داد تا بتواند به کمک آن فلسفهی مبارزه، جهش به پیش و ساختن دنیای نو را که در بین مردم و خصوصا جوانان ریشه دوانده بود، بیاعتبار سازد. در دههی 60 چین به عنوان یک پایگاه قوی انقلابی، الهامبخش بسیاری از مبارزات آزادیبخش دنیا بود. جنبش دانشجویی در فرانسه و مبارزات زنان به شدت تحتِ تاثیر این انقلاب قرار داشتند. زنان فمنیست جهان برای مشاهدهی تغییرات واقعی و عمیق در موقعیت همجنسانِ خود سفرهای تحقیقاتی را به چین برنامهریزی میکردند.۶ کُتُب، مقالات و نوشتههای روزنامههای چینی به زبانهای مختلف دنیا و در سطح وسیع ترجمه میشد و بسیاری از جوانان با ولع تمام به مطالعه و بحث پیرامون آن میپرداختند. اینها دستاورد انقلابی بود که در شرق رخ داده بود. احزاب و سازمانهای چپ در خاورمیانه پایگاه وسیع تودهای داشتند. کمونیسم به عنوان یک آلترناتیو قوی مطرح بود. بورژوازی از آن دوران به قدری ضربه خورد که تمام تلاش خود را به کار برده و میبرد که آن تفکرات و فلسفه را از ذهن تودهها دور کند و در نتیجه در عرصههای مختلف دست به کار شد. کتابهای زیادی در مورد پستمدرنیسم، پراگماتیسم، نظریات لوترگینک و گاندی و غیره چاپ شد و هواداران این نظریات در کشورهای مختلف از جمله ایران به ترجمه و پخش آن همت گماردند. در عرصهی ادبیات، فیلم، معماری، نقاشی هم این روند پی گرفته شد. فیلمها و رمانهای فراوانی هم پرداخته شد که با بزرگنماییِ خطاهای انقلاب و نادیده گرفتن دستاوردها، جهنمی را به تصویر میکشند که نسل جوان را از نزدیک شدن به این تجربه به شدت میهراساند و سر فرود آوردن در مقابل نظام موجود را تبلیغ میکند.
در چند دههی اخیر، روشنفکران خرده بورژوایِ بسیاری، مأیوس از انقلاب، با سیلابی که بیرحمانه تلاش میکرد تمامی دستاوردهای انقلابات سوسیالیستی را بشوید و اثری از آن باقی نگذارد، همراه شدند. اینان که به لحاظ پایگاه طبقاتیشان هم نمیتوانستند تا به آخر از همراهان انقلاب باشند، شروع کردند به فرموله کردن سرخوردگی و بیعملیِ خود. مکاتبی مثل مکتب فرانکفورت و پستمدرنیسم که بعضا حتی در ابتدا بر پایههای مارکسیسم حرکت خود را آغاز کردند، به بهانهی بازنگریِ انتقادی به مارکسیسم، این علم را از محتوا خالی کرده و در ادامه بیرودربایستی کلا از آن گسست کردند. با حمایت بیدریغ مدیای امپریالیستی و نشر و تکثیر وسیع این مکاتب به زودی بر این پایه، صدها مکتب ریز و درشت زاده و از تریبونهای مختلف تبلیغ شد که علیرقم تفاوتهایی که با هم دارند ولی فصل مشترکشان ضدیت با انقلاب و تلاش در جهتِ مهارِ تمامی انرژی و پتانسیلِ شورش در زنان و مردان انقلابی بوده و هست. فرو کاستن خواستههای برحقِ زحمتکشان مبنی بر رهایی و عدالت اجتماعی، به رفرمهای حقیر و سطحی با عنوان این که مدینهی فاضلهای وجود ندارد و بهتر است به هر آنچه ممکن و قابل دسترسی است، رضایت دهیم. هدف این مکاتب طبیعتا خوشایند و در جهت منافع سرمایهی جهانی است.
امپریالیستها در کنار تولیدات فکری ضدانقلابی و حذف کنندهی کمونیسم، با تحرکات و برنامهریزی سیاسی و نظامی، در مجموع، صحنهای را چیدند که در همه جا خصوصا در کشورهای تحتِ ستم خاورمیانه که پتانسیل و شرایط عینی برای بر هم زدن نظم ارتجاعی موجود است، تنها دو آلترناتیو در مقابل تودههای ناراضی متصور باشد؛ نیروهای امپریالیستی و یا بنیادگرایان اسلامی. یا باید دل به نیروهای امپریالیستی خوش بدارند و استثمارگران خود را حمایت و تقویت نمایند و یا دست به دامان بنیادگرایان اسلامی شده و به نیرویی برای تحکیم واپسگرایی، تحجر و استثمار بیشترِ خود بدل شوند. برخی به این استدلال، اتکا میکنند که مردم منطقه، مسلمان هستند و پیوستن آنان به نیروهای اسلامی برای مقابله با امپریالیسم، امری بدیهی است؛ این دروغی بیش نیست، چرا که در همان دههی 60 بسیاری از مردم و خصوصا جوانانِ همین منطقه، به دنبال فلسفهی مارکسیستی بودند و آن را جوابگو میدیدند. در همهی این کشورها از افغانستان گرفته تا مصر و ترکیه و .... در بین مردم و به خصوص روشنفکران و در دانشگاهها، فلسفهی مارکسیستی پایهی وسیعی داشت و فلسفههای ایدهآلیستی، مذهبی و رفرمیستی اساسا وزنهای به حساب نمیآمدند.
در ایران هم این خط فکری، به خصوص از بعد از به قدرت رسیدن ضد انقلاب، (یعنی همزمان با مهیا شدن شرایط جهانی که پیشتر گفته شد) فعالیت خود را گسترش داد. این طرز تفکر در بین زنانی که خود را متعلق به جنبش زنان میدانند نیز پیش گذاشته شد. آنان با تمام نیرو و با پشتیبانی بخش وسیعی از روشنفکرانِ اصلاحطلب در ایران و خارج و با اتکا به ایدئولوژیهای رفرمیستی و پراگماتیستی، هرگونه ایده و حرکت شورشی زنان که در جهت برهم زدن نظم موجود شکل گرفته بود را تقبیح و آن را به باد انتقاد گرفتنند. با تبلیغِ اعتراض در چارچوبی بیخطر و کم هزینه، انقلاب و تغییرات بنیادی را بینتیجه و به بیانی، توحش و دوری از مدنیت، میخوانند. با تبلیغ دوستی بین استثمارگر و استثمار شده، مرز بین دوست و دشمن را مخدوش کرده، مانعِ هر حرکت رادیکال میشوند. زنان ایران همیشه بر سر خطِ قرمزهای بنیادگرایانهي حکومت سر ناسازگاری داشته و به اشکال گوناگون اعتراضِ خود را به گوشها رساندهاند. عبور زنان از خط قرمزهای نظام، نشان میدهد که آنان نمیخواهند خود را در چارچوب ممکنها اسیر نمایند بلکه میروند که ناممکنها را، ممکن کنند. در مقابل نقشی که امروزه زنان رفرمیست و اصلاحطلب حکومتی و غیرحکومتی در مهار و به انحراف کشیدن مبارزاتِ زنانِ عاصی دارند، این است که سکوت و مسالمت با دشمن را به عنوان راه رهایی برای زنان موعظه کرده و امثال گاندی را که با استثمارگران داخلی و خارجی مماشات میکرد، به عنوان قهرمان ملی و الگوی مبارزات زنان معرفی میکنند.
نگاهی به عملکرد گاندی به عنوان یکی از نمونههایی که مورد تحسینِ فعالینِ رفرمیستِ جنبش زنان قرار دارد، ما را بیشتر با آنچه آنان برای جامعه نسخه میپیچند، آشنا میکند. گوشهای از برخورد گاندی در سطح جامعه و به مبارزات اقشار و طبقات گوناگون و در مقابل تودههایی که در پی رهایی خود از نظام ستم و استثمار بودند را در زیر میتوان دید:
«در مواجهه با سرکوب خشن جنبش ضداستعماري توسط انگليسيها در سال 1919، سرکوب اعتصابات گسترده کارگري در فاصله 1921 و 1922 و همينطور سرکوبِ شورش ملوانان در مومبای در سال 1946، گاندي سياست سکوت و حفظ آرامش و سر فرود آوردن در برابر امپراتوري بريتانيا را موعظه کرد.»۷
ماهاتما گاندی خود به صراحت، در یک مصاحبه در ژوئیه 1934، به نقش خود به عنوان سدی در مقابل انقلاب معترف است. در بخشی از این مصاحبه گاندی به هیأت نمایندگی زمینداران متحد استانهای هند میگوید: «میتوانید مطمئن باشید که من همهی نفوذ خود را به کار میگیرم تا از جنگِ طبقاتی جلوگیری کنم... در صورتی که به ناحق اقدامی برای محروم کردن شما از مایملکتان صورت گیرد، شما مرا در این نبرد کنار خود خواهید یافت.»
کسی که به روشنی از جایگاه خود به عنوان حافظ نابرابری موجود، سخن میگوید، قهرمانی توانا برای رهبری جامعه در راهِ خروج از منجلابِ حقارت و توهین، معرفی میشود. این معنا را در نوشتهی زیر میتوانید بخوانید: «اگر مهاتما گاندی توانست جامعهی متکثر و به شدت تحقیر شدهی هند را از میان منجلاب حقارت و توهین و سرکوب خشونتبار، با روشی صلحجویانه و غیرخشونتآمیز به سر منزل مقصود برساند، حاصل سالها و دههها آموزش چهره به چهره، انتشار صدها کتاب و هزاران خطابه و تدوین صبورانهی ادبیات این شکل از مبارزه بوده است.»
ولی آیا واقعا در حال حاضر، جامعهی هند از منجلاب حقارت و توهین و سرکوبِ خشونتبار بیرون آمده و سرنوشتِ هند، همانی است که باید برای زنان و کلا جامعهی ایرانی آرزو کنیم: در زمینهی جنایت علیه کودکان و قاچاق انسان هند رتبهی هفتم را در جهان دارد. تنها در شهرهای بزرگ هند بین ۲۷۰ تا ۴۰۰ هزار کودکِ تنفروش وجود دارد که عمدتا در برابر مبلغ اندکی به این کار روی میآورند. تجاوز گروهی به زنان از پدیدههای روزمره و عادی در هند به شمار میرود. گروههای حقوق بشر با تحقیقهای خود اعلام کردهاند که بیش از ۷۲۰۰ کودک در سال در هند مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند. هیولای مرگ ناشی از جهیزیه در ایالات مختلف هند آثار وحشتناک خود را نمایان کرده است. طی یک سال و نیم اخیر، تنها در یک بخش ایالت «آندراپرادش» بیش از 200 مورد قتل همسر توسط خویشاوندان و یا خود شوهر گزارش شده است که دلیل، آن عدم توانایی زنان در پرداخت جهیزیهی کافی بوده است. به آتش کشیدن زن هنوز یک روش متداول برای خلاصی یافتن از دست همسرانی است که به همراه خود جهیزیهی کافی به خانهی شوهر نمیآورند و شوهرانی که نمیخواهند دستشان به خون آغشته شود، چنان زندگی را به همسر خود تنگ میکنند تا او خودش دست به خودکشی بزند.
این فجایع تنها گوشههای از زندگی معمولِ روزانه در هند است. این سقفِ «یک جامعهی بدور از حقارت و توهینی» است که از مبارزات به شیوهی گاندی میتوان انتظار داشت. این حداکثرِ استحقاقِ زندگی برای انسانها و سر منزل مقصود از نگاهِ اصلاحطلبان حکومتی و غیرحکومتی است.
زنان به عنوان یکی از پرجمعیتترین اقشار تحت ستم که مضاف بر این که همراه با مردان از ستم طبقاتی و ملی و ... در رنجند، متحمل ستم جنسیتی هم بوده و در نتیجه از پتانسیل بالایی برای شورش علیه نظم موجود برخوردار میباشند، یکی از اهدافِ اصلی و مخاطبینِ مهم نظریات رفرمییستی و اصلاحطلبانه هستند. این نظریات تلاش میکنند تا تمامی نیروی بالقوهی زنان را که میتواند همچون رودخانهای خروشان، برای ریشهکن کردن ستم، جاری شود، به جویبارهای باریک و حقیرِی هدایت کنند که حداکثر میتوانند به رسیدن به اشکالِ متعادلترِ ستم، خدمت کند. رهایی زنان به عنوان یکی از دو جنسِ بشر وقتی تحقق مییابد که دیگر فاکتوری به نام جنسیت در تعیین حقوق، قوانین، معیارهای اخلاقی و هویتی، برتریهای اجتماعی و خلاصه در تمامی شئونات زندگی بیرنگ و بیمعنا باشد. در سیستمی که یکی از پایهایترین شروطِ حفظِ آن، فرودست نگاه داشتن زنان است؛ و حیات خود را مدیون حفظِ و تشدیدِ نابرابریهاست و با کمال افتخار تشدید و تحکیم نابرابری را انگیزهای برای تلاش و در نتیجه رشد جامعه معرفی میکند، رهایی زنان با ایجاد اصلاحاتی روبنایی، توهمی بیش نخواهد بود. تا زمانی که در چارچوب همین سیستمِ پدر/ مردسالار، به حضور چند نمایندهی زن در مجلس، یا وزیری در کابینهی دولت و یا حداکثر تغییراتی سطحی در قانون اساسی، مثل تخفیفِ مجازاتِ زنان برای استفاده از پایهایترین حقوقِ انسانیِ خود، دل خوش کنیم، نخواهیم توانست موقعیت بردهوار زنان را ذرهای تکان دهیم. همانطور که بارها در ایران و کشورهای منطقه شاهد بودیم، نظرایاتِ نمایندگانِ زنی که در این سیستم وارد مجلس میشوند در رابطه با لوایحی که به موقعیت زنان در جامعه و خانواده مربوط میشود، نه تنها رهایی بخش نیست بلکه حتی گاهی بیش از نظرات مردانِ نماینده، سرکوبگر و مردسالارانه است. تشابه سیاستهای ضدزنِ مهرههای مختلفِ حکومتهای ارتجاعیِ منطقه و جهان، گویای این نکته است که با تغییر مهرههای استثمارگر و مرتجع، هیچ زنی و هیچ ستمدیدهای رها نخواهد شد. با نگاهی گذرا به موقعیت زنان در منطقهی خاورمیانه میبینیم که با این تغییراتِ روبنایی نه تنها موقعیت زنان بهبودی هر چند کوچک نیافته است، بلکه بر عمق و گستره فرودستی آن افزوده شده است. امروزه برای نشان دادن اینکه چه حکومتی اسلامیتر از بقیه است، میزان فشار بر گردهی زنان آزمایش میشود. آیا در برابر این اوضاع میتوان ذره ذره و میلیمتری حرکت کرد و با عریضه و امضا و غیره به طور واقعی در موقعیت بردگی زنان تغییری ایجاد کرد؟ برهم زدن و زیر و رو کردن نظامی که بر این پایه میچرخد تنها و تنها روزنهی امیدی است که همهی زنان جهان و تمامی ستمدیدگانِ جهان برای رهایی میتوانند به آن دل ببندند.✦
منابع:
۱- http://ir.voanews.com/content/turkey-women-/1145755.html
۲- www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=61515
۳- www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930320000535
4- www.radiofarda.com/content/f12_ntc_leader_tries_to_ease_fears_of_islamism/24369813.html
۵- www.hafteh.de/?p=73776
متن مقاله به زبان انگلیسی را میتوانید در آدرس زیر مطالعه کنید:
www.ibtimes.co.uk/israeli-professor-rape-hamas-militiants-mothers-sisters-deter-terrorist-attacks-1457836
۶- نویسندهی کتاب «نیمی از آسمان» که به فارسی هم ترجمه شده است، «كلودي بوروايل» (يكي از فعالين جنبش زنان فرانسه در سالهاي 1970) نام دارد. او در این کتاب شمهاي از آنچه در چينِ انقلابي، در مسير رهایی زنان ميگذشت را میآورد. در مقدمهی کتاب از زبان نویسنده میخوانیم: ما در نوامبر ۱۹۷۱ از چين ديدن كرديم. منظورم از ما، ۱۲ زني است كه از پاريس و ساير نقاط فرانسه گرد آمده بودند. در بين ما هم دانشجو بود و هم كارمند. يك دهقان و يك مادربزرگ از طبقهی كارگر نيز در اين جمع بودند. ما شامل زنان مجرد و مادراني ميشديم كه از يك تا شش فرزند داشتيم. اما يك چيز در ما مشترك بود: همگي فعالين مبارزه در راه رهايي زنان بوديم.
۷- برگرفته از مقالهی «گاندی، مردی که زنجیر میبافت» نوشتهی حمید محصص، 30 خرداد 1393
۸- کتاب «ده روزی که ایران را لرزاند»، نوشتهی نوشین احمدی خراسانی