نقد کتاب:
وقتی که تاریخ وارونه آموزش داده میشود!
نقدی بر داستان «شیرین میخواهد رئیسجمهور ایران شود» نوشتهی نوشین احمدی خراسانی
لیلا پرنیان
اخیرا نوشین احمدی خراسانی به نوشتن داستانهای کوتاه برای نوجوانان خصوصا دختران نوجوان روی آورده است، تا بدین وسیله به آموزش افکار و آشنایی آنان با مسایل و مشکلات زنان بپردازد تا بتواند راههای مورد نظر خود را برای «حل» این مشکلات در مقابل نسلِ جوان پیش گذارد. یکی از این نوشتهها، داستان کوتاهی است به نام «شیرین میخواهد رئیسجمهور ایران شود».
شیرین دختر نوجوان 14 سالهای است که همراه مادرش و عدهای دیگر درگیر مبارزه برای جلوگیری از قطع درختان پارک محلهشان است. اما مامورین از تظاهرات ایستاده و آرام آنها جلوگیری میکنند و حتا پلاکاردهای آنها را هم مصادره میکنند. شیرین که از این امر به شدت عصبانی است تنها یک راه به نظرش میرسد که بتواند جلوی قطع درختان را بگیرد، این که رئیسجمهور شود. وقتی به او میگویند که طبق قوانین جمهوری اسلامی زن نمیتواند رئیسجمهور بشود جواب او اینست که قانون را هم میتوان عوض کرد. بنابراین خود را برای رئیسجمهور شدن اولین زن ایران در آینده آماده میکند.
در این حین شیرین کاملا «تصادفی» به جزوهای دست پیدا میکند که خاطرات فخری مادر فرخرو پارسا وزیر آموزش و پرورش دوران شاه 1347-1357 است و از آن طریق این امکان را مییابد که به جزواتی که حاوی خاطرات فرخرو پارسا اولین وزیر زن تاریخ ایران میباشد یک به یک دست پیدا کند.
این داستانی معمولی نیست و شاید هم هدف این نبوده که رمانی معمولی باشد. یعنی این که این داستان چنان به خط سیاسیای که مشخصهی نوشین احمدی است آغشته است و جنبهی سیاسی آن چنان غلیظ و پررنگ است که جنبهی ادبی داستان را کاملا محو میکند. تمرکز واقعی بر جنبهها و پیامهای سیاسی نهاده شده است. همین جنبهی داستان است که عمدتا مورد توجه من در این نقد قرار میگیرد.
در نگاه اول ممکن است این تصور ایجاد شود که گویا نوشین احمدی در صدد است، چالشهای مقابل پای زنان در جامعه را برای نوجوانان به تصویر کشد و آنها را با مصافهای واقعی که در پیش پای خود دارند آشنا کند. اما دیری نمیگذرد که خواننده متوجه میشود مقصود چیز دیگری است.
اما ببینیم زندگی اولین وزیر زن ایران در این داستان به چه نحوی الهامبخش شیرین برای رئیسجمهور شدن میشود؟ فرخرو آزرده و غمگین از این که پدر دوستش زینت، زینت را به خاطر دور بودن مدرسه از خانه، مجبور به ترک تحصیل میکند، تصمیم میگیرد که وزیر شود. تا با ساختن مدارس بسیار هیچ دختری از تحصیل محروم نشود. این تصمیم او مورد حمایت مادرش قرار میگیرد و به او یک آینهی طلایی میدهد که هر روز صبح که از خواب بیدار میشود خود را در آن ببیند و بگوید که من میخواهم وزیر شوم و این کار را آنقدر ادامه دهد تا این که روزی وزیر شود. این آینهی سحرآمیز که قبلا آزمایش خود را پس داده است و مادر فرخرو یعنی فخری را به معلمی رسانده است، به دخترش سپرده میشود که بعد از وزیر شدنش این آینه را در جایی دیگر پنهان کند و راز مکان پنهان آن را در صفحهی آخرِ آخرین دفترچهی خاطراتش بنویسد تا دختری با هوش و شایسته بتواند آن را پیدا کند. البته شیرین دختری باهوش و زرنگ است که با پیدا کردن خاطرات فخری قرار است به دنبال راز مکانهای پنهانی دفترچههای خاطرات فرخرو و سپس آینهی طلایی بگردد. این که آیا شیرین موفق میشود همه این دفترچهها و آینهی طلایی را بیابد یا خیر داستانی است که باید در رمان دنبال شود، اما آنچه مربوط به ما میشود روش و خط سیاسی تعلیم و تربیت نوجوانان و به خصوص نوجوانانِ دختر است که مورد بحث میباشد.
به هر حال همه میدانیم که فرخرو پارسا روزی وزیر میشود که آن روز 5 شهریور سال 1347 شمسی است. بررسی این که چگونه فخری علیرغم مخالفت پدر و شوهر معلم میشود و اینکه چگونه فرخرو علیرغم جو حاکم بر جامعه وزیر میشود، ماجرایی است که اگر به مثابهی زندگی این زنان به آنها برخورد شود، بدون شک جنبههای مثبت و منفیای را در خود دارد که قابل بحث و بررسی است. نه اینکه نمیتوان نتایج سیاسی گرفت بلکه آنچه مهم است این که این نتایج تا چه حد بر واقعیتها منطبق است. حذف بخشی از تاریخ، حذف شرایط زیربنایی جامعه و حتی عدم کوچکترین اشاره به این جنبهها، بدون شک کمکی است به یک نتیجهگیری سیاسی غلط، کاری که نوشین احمدی خراسانی در این داستان انجام میدهد. هنگامی که مسألهی آموزش نوجوانان در میان میآید اهمیت این مسأله بسیار بیشتر میشود و زیانهایی را که به افراد و نیروهای جامعه میرساند بسیار فراتر از یک اشتباه میباشد و نمیتوان در مقابل آن بی تفاوت ماند.
نتیجهگیریهای نوشین احمدی از زندگیِ خانم وزیر بیشتر از زبان شیرین، مادر شیرین و معلم شیرین بیرون میآید و شیرین آنهارا به کار میبندد. نوشین احمدی تحت عنوان این داستان میخواهد این نظر را تحمیل کند که گویا هر کسی میتواند در این جامعه و به طور مشخص جامعهی ایران به هر شغل و یا مقام مملکتی دست یابد، کلید آن دو چیز است، اول تصمیمت را بگیر، دوم از راه قانونی عمل کن. اما اگر بخواهیم ترتیب آن را از نظر سیاسی بنویسم اول از راه قانونی عمل کن سپس اراده کن، کار نشد ندارد. البته این که کار نشد ندارد، یک جنبهی ایدئولوژیک بسیار مثبت دارد؛ اما وقتی این جنبهی ایدئولوژیک به رعایت قوانین ارتجاعی و زن ستیز طبقهی حاکمه، و موقعیت اجتماعی و طبقاتی مشروط میشود بسیار خطرناک و ارتجاعی است. به عبارت دیگر، این نتیجهای است که نوشین احمدی از بررسی زندگی اولین زنان وزیر و سفیرو وکیل میگیرد. شرط بعدی این کلید را به صورت ناخواسته و یا حداقل بصورت پوشیده و تلویحی بیان میکند و آن اینست که آن فرد باید متعلق به طبقه و قشر خاصی باشد. طبقه و قشری که در محلهی خاصی از تهران زندگی میکند از امکانات و رفاه زندگی برخوردار است. با سالاد میوه و آب پرتقال صبحانه را آغاز میکند، عصرانه شیر و کیک شکلاتی میخورد، نه از آب شیر بلکه آب معدنی مینوشد، با تبلت و گوگل سروکار دارد. خانهشان مدرن است و آشپزخانهی اوپن دارد، به موزیک ریحانه و امثالهم گوش فرا میدهد و هری پاتر میخواند. به این وسیله نوشین احمدی تلویحا مشخص میکند که افرادی و نه «هر کسی» میتوانند به این مقامهای مملکتی دست یابند.
شیرین به موازات خواندن زندگی اولین وزیر زن، وارد دنیای سیاست میشود و همچنان به دنبال راه حل برای جلوگیری از قطع درختان پارک میگردد، زندگی وزیر، راهنماییهای مادر و معلم، که همان راهنماییهای نوشین احمدی است، او را به فکر جمع کردن امضاء علیه قطع درختان میاندازد.
در همین حین ماجرای کتک زدن یکی از محصلین مدرسه به نام شقایق توسط ناظم مدرسه صحنهی دیگری است که داستان به تصویر و به بحث میکشد. مادر شقایق روز بعد سیلی محکمی را به عنوان مقابله به مثل نثار ناظم میکند. شیرین در حالی که کتک زدن و مقابله به مثل را رد میکند راه دیگری به نظرش میرسد، به دوست نزدیکش مریم میگوید: «این جوری که نمیشود مریم، باید فکر دیگری کرد که خانم ناظم از این دیوانه بازی و برخوردهای توهینآمیزش دست بردارد... اگر مثلا خانم مدیر را وارد ماجرا بکنیم شاید بد نباشد، حداقل بداند که در مدرسه چه میگذرد....»
به همین دلیل روز بعد با خطابیهای به خانم مدیر در اعتراض به کتک زدنهای خانم ناظم و هم چنین در اعتراض به این که چرا رنگ لباس مدرسه باید تیره باشد، به مدرسه میآید و طرحش اینست که پدر مادرهای همکلاسیهایش آن را امضاء کنند.
حدس بزنید که نتیجه چه میشود؟! در برابر «خر بازیها و دیوانه بازیهای» ناظم مدرسه که مادر شقایق و دیگر پدر مادرها نتوانسته بودند کاری انجام دهند، اما در دنیای خانم احمدی، در عرض چند روز مدیرِمدرسه اطلاعیهای میدهد که دانشآموزان میتوانند از لباس روشن استفاده کنند؛ و ناظم مدرسه هم عملا اخراج میشود؛ واقعا چه جامعهی گل و بلبلی. در چنین جامعهای چه کارهایی که نمیشود انجام داد. فقط تصمیم بگیر و از طریق قانون به پیش برو، ببخشید اول از طریق قانون پیش برو و بعد هر تصمیمی میخواهی بگیر!
نویسنده تلاش میکند مدرسه را به مینیاتوری از جامعه تشبیه کند. که برای بهبود کار میتوان از طریق جمعآوری امضاء و طی کردن مراحل قانونی به مقصود رسید. این اولین توهمی است که نوشین احمدی به نوجوانان میدهد. دومین توهم اینست که تو گویی ناظم مدرسه عامل اصلی کتک زدن در نوع سیستم آموزشی است که در ایران و به خصوص در نواحی فقیر نشینتر و شهرستانها همچنان وجود دارد. و جالب اینجاست که مدیر مدرسه هم از آنچه که در مدرسه (آنچه که به عنوان سمبل جامعه در نظر گرفته شده است) میگذرد، خبر ندارد و خبرها از طریق این نامهها و عریضهها به او میرسد. دادن این توهم که نوع پوشش نه توسط یک نظام خاص و به منظور حفظ پرچم ایدئولوژیکاش آن هم در بالاترین مراجعش، تعیین میگردد، بلکه توسط شخصی که مجری آن تصمیمات است، معین میشود.
خلاصه نویسنده با این فریب و نیرنگها تلاش میکند که توسل جستن به بالاییها از طریق جمع کردن عریضه و امضاء را ایدهآلیزه کند. پیام دیگر نوشین احمدی برای نوجوانان این است که سطحینگر باشند و تلاش میکند تا ذهن آنان را از هرگونه ریشهیابی ستم و استثمار در جامعه و بر زنان و دیگر معضلات اجتماعی پیشِ پایشان و چگونگی کارکرد یک سیستم ستمگرانه منحرف کند و آنان را از شورشگری و خلاف جریان رفتن و در نهایت حرکت برای تغییرات انقلابی منع کند.
با توجه به این مسایل اگر بخواهیم به زندگی فرخرو برگردیم، نوشین احمدی زندگی او را در این داستان اینگونه توصیف میکند: فرخرو یکبار تصمیم به وزیر شدن میگیرد، مادر از او حمایت میکند، او از خانواده روشنفکر و نسبتا مدرنی است، در نتیجه با مخالفت پدر روبرو نمیشود. او معلم میشود، با تلاش و کار سخت به دانشگاه پزشکی راه مییابد و فارغ التحصیل میشود، از نظر سیاسی انجمن زنان دانشگاهی، انجمن زنان فرهنگی و غیره را که فعالیتهایشان عمدتا در راستای سیاستهای حکومت بوده، تاسیس مینماید. نمایندهی مجلس میشود، سپس معاون وزیرِ آموزش و پرورش و بالاخره اولین وزیرِ زن آموزش و پرورش میشود. فرخرو نه تنها در چارچوب مسایل قانونی عمل میکند بلکه در اکثر موارد بهخصوص در جنبههای سیاسی در راستای اهداف سیاسی رژیم شاه کار میکند. اما در اینجا موضوع مهمی که ناگفته باقی گذاشته شده است اینست که، افزایش نقش زنان در مناصب و مقامات دولتی نتیجهی یک تحول در شرایط جامعه بوده است. شکستن و ضربه خوردن برخی از مناسبات عقب مانده که در حال جایگزین شدن با مناسبات سرمایهدارانهی امپریالیستی بود، تغییرات سیاسی در روبنای جامعه را نیز ضروری میساخت و از اینرو نیاز بود که زنان بیشتری وارد بازار کار و به موازات آن در راس برخی مقامات دولتی قرار گیرند. این تغییرات در روبنا، با تضادهایی در بالا، یعنی در میان طبقات حاکمه همراه بود و به تنشهایی در میان مرتجعین اسلامی و نیروهای طرفدار غرب درون حکومتی دامن میزد. از این جهت شرکت زنان در رایگیری برای رفرم امپریالیستی تحت نام انقلاب سفید، به نقطهی حاد این تضاد تبدیل شد. حدت این تضاد بر سر موضوع زنان، بیان دو نوع دید متفاوت مرتجعین در طبقهی حاکمه بر سر چگونگی نقش زنان در ادارهی آن روز مملکت بود.
موضوع دیگر اینست که موانع اصلی که در مقابل پیشرفت زنان برای نقش بیشتر در جامعه قرار داشت، به مخالفت عدهای در قم و یا بازار تهران خلاصه نمیشد، بلکه آن عده از روحانیون و بازاریان فقط بخشی از نمایندگان و سخنگویان سرسخت و سمج آن مناسبات و روابط زیر بنایی عقبماندهای بودند که در سلولهای جامعه بافته شده بود. روابط زیربنایی عقبماندهای که ستم بر زنان از مهمترین پایههایش بود، با تغییرات کوچک و حساب شده و به نفع طبقات حاکمه در شکل، انجام گرفت. این مناسبات که بر فرهنگ جامعه تاثیرات خود را گذاشته بود باعث تحکیم مذهب و اسلام در جامعه نیز شد.
شاید برخی، از جمله نوشین احمدی بگویند که مهم نیست که چه کسی از بالا و یا پایین این تغییرات را انجام میدهد، تغییر، تغییر است. اما تفاوت بسیار زیادی است بین تغییراتی که از بالا صورت گیرد و یا از پایین و توسط زنان و تودههای عاصی. تغییر از بالا به معنی از بین بردن ستم نیست بلکه به معنی تغییر شکل ستم است. ستم میماند و ریشهی ستم حتی ممکن است محکمتر شود. اما با تغییر از پایین و بر اثر جنبش تودههای مردم و در نتیجه یک حرکت انقلابی و آگاهانه ریشههای ستم ضربه میبیند. تغییراتی که در زمان شاه انجام گرفت، آنقدر آبکی و سطحی بودند که بعد از غلبهی ضدانقلابِ اسلامی بر انقلاب 57، جهشی به عقب نمود و مرتجعین تازه به قدرت رسیده، بسیاری از این تغییرات را پس گرفتند؛ و در زمینههایی از جمله در زمینهی قانون حتی عقبتر از زمان شاه بردند؛ و اشکال عقبمانده و وحشیانهی قوانین علیه زنان، از جمله تحمیلِ حجاب اجباری، سنگسار، گرفتن حق طلاق و حضانت از زنان و بسیاری موارد دیگر را احیاء کردند؛ و زمینههای گسترش خشونت خانگی، قتلهای ناموسی و غیره را نیز فراهم نمودند.
اما نوشین احمدی اصرار دارد و بهتر میبیند که این تغییرات از بالا صورت گیرند و تمام تلاشهایش در نهایت برای چنین تغییراتی است و میخواهد دختران نوجوان سناریوی پیشرفت زمان شاه را تکرار کنند. آنهم در شرایطی که اینبار از حق انتخاب پوشش محرومند، از رفتن به ورزشگاههای رسمی منع میشوند؛ و در مقابل قانون به شدت مورد تبعیض و فرودستی قرار دارند.
نوشین احمدی زمین را به زمان میبافد تا شیوههای تدریجگرایانه و ذره به ذره را مقبول جلوه دهد. راه رفرمیستی و رفرمیسم را تنها راه رسیدن به مقصود ارائه دهد و نگاهها را به بالا متوجه کند. نتیجه این میشود که برای شکایت از سیستم نظمدهی مدرسه از ناظم به مدیر مدرسه باید شکایت کرد، برای اعتراض به جداسازی زنان و مردان در درشکه به رضا شاه پناه برد، برای حق رای زنان به محمدرضا شاه رجوع کرد؛ و وقتی که همه چیز به خانم مدیر و پادشاه و بالاترین مقام یک نظام ختم میشود نتیجهی منطقی آن در شرایط کنونی چنین است که در نهایت به خمینی و جانشین او خامنهای متوسل شد. شاید خمینی نمیدانست که در جامعه چه میگذرد و یا شاید هم خامنهای نمیداند چه در جامعه میگذرد و چگونه به مردم و خصوصا زنان ظلم میشود!
اما این طرز تفکر دو نتیجهی عملی دیگر هم دارد. یکم به دنبال جناح «بهتر» در میان حاکمین مرتجع گشتن و خود را به آن آویزان کردن است. عملکرد نوشین احمدی خراسانی در دو دههی گذشته این را به روشنی نشان داده است. که بدنبال خاتمی، آیتاللههای منطقیتر درون نظام، سبزها و آقای روحانی برای نقش دادن به زنها بوده است به همین دلیل هم در «انتخابات» 88 به امید راهگشایی در موقعیت زنان مبلغ سبزها شد. البته زمانی که سران سبزها مورد غضب بخش دیگر حاکمان اسلامی مرتجع قرار گرفتند بهسرعت خود را از آنها کنار کشید و فاصلهی معینی را حفظ کرد. همین خط نوشین عینا در داستان تکرار میشود. شیرین با ستاد انتخاباتی سبزها کار میکند، روسری خود را سبز میکند، اما هنگامی که تقلبات در انتخابات منجر به تظاهرات خیابانی میشود، «تصمیم میگیرد به خانه برگردد» و خواندن دفتر چه خاطرات را ادامه دهد. ...
دومین نتیجهی عملی این طرز تفکر کشاندن مردم و در این مورد نوجوانان به فریبهای انتخاباتی و رایگیریهای قلابی است. همانگونه که نویسنده تلاش دارد نشان دهد که میتوان از طریق رایگیری و انتخابات مشکلات را حل کرد و ستم را از بین برد و یا حداقل از شدت آن کاست. «اگر حق رای نداشته باشیم. سیاستمداران به خواستههایمان توجه نمیکنند در غیر اینصورت خیلی چیزها را میتوانیم برای زنان تغییر بدهیم.»
در حالی که تجربهی تنها چند دههی گذشته در ایران و جهان نشان داده است که حتی در پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری با سیستمهای بورژا دمکراسی رای مردم به معنی مشارکت واقعی مردم در امور سیاسی جامعهشان نبوده است. چه رسد به شرکت زنان در رفراندم «شاه و ملت»؛ و یا شرکت در نمایشهای انتخاباتی جمهوری اسلامی. نوشین احمدی و همفکرانش تلاش کردند جنبش زنان را مدیون خاتمی و جناح خاتمی نشان دهند. در حالی که نتایج کار خاتمی برای زنان بر کسی پوشیده نیست زیرا او نمیتوانست کاری انجام دهد، نه به خاطر این که جناح محافظهکار و سنتی کارشکنی میکردند، بلکه به این خاطر که خاتمی نیز همان سیستم زنستیزی را نمایندگی میکرد که جناح محافظهکار و سنتی نمایندگی میکرد. نمونهی انتخابات 88 بُعد دیگری از نمایش انتخاباتی رژیم جمهوری اسلامی را نشان میدهد. وقتی که به خاطر حدت تضادها قدرت حاکمه نتوانست میان خود به نتیجه برسد، مجبور شدند کارشان را با زور اسلحه حل کنند؛ و نمونهی انتخابات 92 بازهم بُعد دیگری را نشان میدهد که در برخی شرایط حساس بالاییها قادرند به هر وسیله که شده مصالحه کنند و کلاه بنفش روحانی را بر سر مردم بگذارند و پایهی نظام پوسیدهشان را موقتا سر پا نگاه دارند. دیگر از آنچه که بر سر زنان آوردهاند، چیزی نمیگوییم. اما نوشین احمدی همه این واقعیات را از چشم زنان و نوجوانان مخاطبش پوشیده نگاه میدارد و اصرار دارد که آنها را به سربازان و سیاهیلشگر نمایشهای انتخاباتی آینده این رژیم زنستیز تبدیل کند.
نکتهی دیگری را که این داستان و سایر داستانهای کوتاه نوشین احمدی میخواهد به نوجوانان بباوراند، اینست که تو گویی شرکت زنان در امور دولتی مساوی است با پیشرفت زنان در جامعه و یا شاید هم نشانهی از بین رفتن تبعیض علیه زنان! یا بهعبارت دیگر، گویا سفیر و وکیل و وزیر شدنِ زنان در مناسبات حاکم، تغییرات اساسی در جامعه را به وجود میآورد. میتوان گفت که در جامعهای که تبعیض علیه زنان نیست و یا مهمتر از آن پایههای ستم بر زنان از بین رفته باشد، بدون شک نقش زنان در جامعه بسیار گسترده است و آنان برای پیشرفت جامعه و ساختن جامعهی نوین نقش فعالی را بر عهده خواهند داشت. اما بالعکس آن به هیچ وجه درست نیست. نمیتوان از این واقعیت چنین نتیجه گرفت که شرکت چند زن در امور اجتماعی و مملکتی لزوما به معنی پیشرفت در جهت حذف تبعیض علیه زنان و از بین بردن ستم علیه زنان است.
اشاره به این نکته از این لحاظ حائز اهمیت است که بخش مهمی و شاید اصلی ترین بخش آموزشی این داستان همین مسأله را مد نظر دارد، نه تنها از این نظر که زندگی فرخرو پارسا به مثابهی وزیر زن را بررسی میکند بلکه از این لحاظ که شیرین به مثابهی یک زن میخواهد رئیسجمهور شود و میخواهد به جنگ تبعیضات موجود در قانون که به زنان اجازه رئیسجمهور شدن را نمیدهد برود. از طرف دیگر میتوان به سابقهی خط سیاسی نوشین احمدی هم رجوع کرد که در «انتخابات» 88 هم و غم او و گروهی که او با آنان کار میکرد (همگرایی زنان) این بود که کدام نامزد رئیسجمهوری تعداد بیشتری از زنان را در کابینهی خود میگنجاند.
اگر قرار باشد که انتصاب و یا انتخاب زنان به یک مقام مملکتی را به مثابهی نشانههایی از پیشرفت زنان در آن جامعه به حساب آوریم پس میتوان گفت که رسیدن ایندرا گاندی در سالهای 70 به نخست وزیری هندوستان بدین معنی بود که تبعیض علیه زنان اگر نگوییم از بین رفته تا حد زیادی ضربه خورده است. اما امروز، بعد از چهار دهه، کافی است نگاهی به جامعهی هند بیندازیم، به تحقیق عمیقی احتیاج ندارد تا تبعیضات وحشیانه علیه زنان در هندوستان را ببینیم به خصوص بعد از تجاوز گروهی به دختر جوانی در دهلی در دسامبر 2012 هر روز خبرهای هولناکی از ابعاد ستمگری بر زنان این جامعه افشا میشود. از طرف دیگر نخستوزیری بینظیر بوتو در پاکستان حتما باید نشانهی پیشرفت عظیمی در مسایل زنان در این جامعه باشد. در حالی که بر کسی پوشیده نیست که زنان در پاکستان یکی از محرومترین زنان جهان از نظر حق و حقوق در جامعهاند و اتفاقا در دوران نخستوزیری بوتو، که پاکستان دیگر جمهوری اسلامی شده بود، زنان پاکستانی در یکی از بدترین شرایط موقعیت خود قرار گرفته بودند. این مثالها و نمونهها را نیز میتوان در مورد کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری ادامه داد.
نوشین احمدی با نوشتن داستانهایی برای نوجوانان از جمله داستان «شیرین میخواهد رئیسجمهور ایران شود» از عرصهی مسألهی زنان به عرصهی تربیت نوجوانان پا مینهد. تلاش میکند آنها را با زندگی زنان روشنفکر و اولین زنان صاحب مقام مملکتی آشنا کند، تا اینجای قضیه مشکلی نیست. مشکل اینجاست که از کوزه همان برون تراود که در اوست. نوشین احمدی این تاریخ را با چاشنی خط سیاسی خود زهرآگین میکند و میخواهد تجربیات را بگونهای ناقص و وارونه به خورد نوجوانان بدهد.
نوشین احمدی به نوجوانان میگوید مبارزه کردن، همان امضاء و عریضه جمعکردن است. به نوجوانان میگوید که شرکت در سرنوشت سیاسی جامعه از طریق رای دادن و شرکت در انتخابات به دست میآید. نوشین احمدی به نوجوانان میآموزد که که نباید از چارچوب قانون پا را فراتر نهاد، حتی اگر این قانون یک قانون ارتجاعی باشد که میلیونها زن را به زنجیر اسارت و بردگی کشانده است.
خلاصه اینکه نوشین احمدی به نوجوانان میآموزد که به آنانی که بر مردم ستم وارد میکنند و بر سر آنان کلاه میگذارند، احترام بگذارند و با هزاران ملاحظه از آنان گوشهای از حق خود را گدایی کنند؛ باشد که به رحم آیند و خرده پارهای از حقشان را برایشان پرتاب کنند. او که به خوبی میداند این شیوههای اصلاحطلبانه و اتکاء به بالا برای مردم کاری نمیکند اما ابزاری است برای پیمودن پلههای قدرت. به نوجوانان میگوید که اگر هم تفاوتی حاصل نشد، باز هم نباید نا امید شوند بلکه رفرمیست پیگیری باشند؛ آنقدر باید در درگاه خدایان زر و زور گریه و زاری کرد تا این که بالاخره روزی به رحم آیند. «مگر رفته بودیم مانتو بخریم که با یکبار رفتن تمام بشود.» اگر خاتمی کاری نکرد موسوی میتواند، اگر او را به کناری نهادند، نگران مباش روحانی خواهد آمد. اگر او هم با قولهای قلابیاش کلاه دیگری بر سر زنان گذارد، بازهم، حتما شعبدهبازان رژیم آنقدر کارکشته هستند که بتوانند کسی دیگر را از آستین خود بیرون بیاورند. او به نوجوانان آموزش میدهد که به این مسایل فکر نکنند، فقط به محض این که به سن قانونی رای رسیدند، از این «حق رای شان» استفاده کنند!
نوشین احمدی، تحولی که میتواند جامعه را با جهش به پیش ببرد و قوانین آن را با مبارزات مردم و در یک پروسهی انقلابی، به سرعت به نفع تودهها و به خصوص زنان تغییر دهد، قبول ندارد و ممکن نمیداند، او روشی را ترجیح میدهد که هر جزء کوچک یک قانون به تدریج و میلیمتری دهها سال به طول انجامد تا تازه تعدیل شود. او میخواهد نوجوانان را از مسیر و راه انقلابی منحرف و دور کند.
نوشین احمدی میخواهد به نوجوانان آموزش دهد که سطح توقعشان را پایین بیاورند و افق دیدشان را محدود و محدودتر کنند تا در حقیقت ساختار جامعه پدر- مردسالار و ستمگر را با چنگ و دندان حفظ کند. بدین ترتیب کسانی چون نوشین، ببخشید شیرین امکان این که بر راس این ساختار بنشینند و بینظیر بوتوی ایران شوند بالاخره یک روزی فراهم گردد. شاید به این ترتیب، بتوان از خامنهای و یا جانشینش اجازهی ورود دختران به سالنهای ورزشی را بگیرند، بالاخره میتوان با وعدهی سر خرمن دادن، همه را راضی نگه داشت.✦