خانواده در چین سوسیالیستی

خانواده در چین سوسیالیستی

 

متن زیر گزیده‌ای از دو بخشِ «خانواده» و «اجتماعی کردن خانه‌داری» از کتابِ «نیمی از آسمان»، اثر «کلودی بوروایل» (ترجمه‌ی «منیر امیری») است. این کتاب حاصل مشاهدات کلودی بوروایل یکی از فعالین جنبش زنان است که در سال 1971 همراه با تعدادی دیگر از زنان فرانسوی به چین سفر کرد و تحولات صورت گرفته در جوانب مختلف زندگی زنان در چین سوسیالیستی را از نزدیک مشاهده و به نگارش در آورد. در این جا سعی شده است گزیده‌ی کوتاهی از این کتاب را در مورد تغییر و تحولات در خانواده و نقش و جایگاه این تغییرات در رهایی زنان در اختیار خوانندگان نشریه‌ی هشت مارس قرار دهیم.

نینا

خانواده در چین یک صفت مشخصه‌ي تاریخی دارد. این یکی از مهم‌ترین عوامل جهت افزایش شناخت ما از عمل‌کرد‌ها و انواع مختلف خانواده‌ها است. در عرض فقط بیست و پنج سال خانواده‌ای که مشخصه‌ی جامعه‌ی فئودالی بوده به نحوی در چین تغییر یافته که در هیچ یک از کشورهای سرمایه‌داری سابقه ندارد.

برای زنان در چین فئودالی راه حلی نمی‌توانست وجود داشته باشد. این صرفا رسوم قدیمی یا وزنه‌ی سنن دیرینه نبود که ستم بر زنان را حفاظت ‌می‌کرد. این ستم به عوامل زیادی وابسته بود و «پشتیبانان» زیادی داشت. رهایی زنان به هیچ وجه نمی‌توانست فقط مساله زنان باشد. ستم بر زنان به طور کلی محصولِ یک نظام اقتصادی بود و رهایی زنان چین فقط ‌می‌توانست با انقلاب تحقق یابد.

قانون ازدواج 1950 که در فردای انقلاب چین تصویب شد، گواه تغییراتی است که در مناسبات زن و مرد به واسطه‌ی انقلاب دمکراتیک نوین انجام گرفت. چند همسری و صیغه ممنوع شد. ازدواج دختران و پسران زیر 18 سال ممنوع شد. رضایت طرفین به یگانه اساس ازدواج تبدیل شد. محدودیت در دلایل طلاق برداشته شد و طلاق بی هیچ پرداختی جاری ‌می‌شد. اما این فقط یک قانون بود که بر خاتمه‌ی اخلاقیات فئوالی مهر تایید ‌می‌نهاد و یک جهت‌گیری سیاسی نوین را نشان ‌می‌داد. خانواده‌ی کهن هنوز عمل‌کرد داشت و باید در عمل نابود ‌می‌شد. اصلاحات ارضی با نابود کردن مالکیت‌های بزرگ ضربه‌ی مرگ‌باری بر ساختار‌های کهنه خانوادگی وارد آورد. تقسیم مجدد زمین بین خانوارهای دهقانی و نیز بین همه زنانی که تنها زندگی ‌می‌کردند یا ‌می‌خواستند شوهر خود را ترک گویند به نحو قابل ملاحظه‌ای قدرت نهاد ازدواج را تضعیف کرد. موج عظیم طلاق در دوره‌ای کوتاه سراسر چین را فرا گرفت و بسیاری از ازدواج‌های از پیش ترتیب داده شده به هم خورد.

بدون شک چین دارای برخی ویژگی‌های خاص خود است. در درجه اول مبازه علیه ساختار خانوادگی بورژوایی به پشتوانه‌ی حمایت یک رهبر پرولتری صورت ‌می‌گیرد. در درجه دوم گذشته‌ی فئودالی بر نوع خانواده‌ای که طی پیش روی انقلاب دمکراتیک نوین شکل گرفت تاثیر گذاشت.

درست همان‌طور که اصلاحات ارضی ضربه‌ی مرگ‌باری را بر ساختارهای خانواده‌ی فئودالی وارد کرد، کلکتیویزاسیون (کار گروهی کردن) نیز یک عامل قدرت‌مند در فروپاشی ساختارهای بورژوازی خانواده تحت دمکراسی نوین بود. بورژوازی به خوبی این را فهمید و با پیشنهاد برگشت به تولید خانوادگی کوشید ضربه‌ای دقیق بر کلکتیویزاسیون وارد کند. ایجاد دگرگونی انقلابی در خانواده یک وظیفه‌ی عظیم است. این شامل تغییر کارکرد خانواده و نابودی منافع فردی، و نیز ایجاد فزاینده‌ی مناسبات نوین بین مرد و زن و تغییر ریشه‌ای مناسبات بین والدین و فرزندان است. به همین خاطر باید به این نکته‌ی مهم توجه کرد که انقلابیون چینی دگرگونی خانواده را یک نتیجه‌ی ساده‌ی خیزش اجتماعی ندانسته بلکه یک پیش شرط ضروری انقلاب به حساب ‌می‌آورند. آن‌ها بر این عقیده‌اند که زنان طبعا مسئول «رهبری» انقلاب در خانواده هستند و این یکی از وظایف پایه‌ای است که زنان باید در قبال نوع بشر به انجام برسانند. اگر ‌می‌خواهیم به برابری جنسی برسیم باید یک مساله را حل کنیم. خصلت خانه‌داری باید دگرگون شود. رفیق «سو یین» عضو حزب کمونیست چین که از مسئولین اولیه‌ی سازماندهی زنان بود گفت: «اجتماعی کردن خانه‌داری یکی از رموز رهایی زنان است... اگر ما چنین کاری را عملی نکنیم، برابری جنسی صوری خواهد بود یعنی در قانون وجود خواهد داشت اما در واقعیت خیر. تضاد آنتاگونیستی بین مرد و زن حل نخواهد شد و در تحلیل نهایی سوسیالیسم شکست خواهد خورد...».

... من همیشه این «مشاهدات» بورژوایی که ساده‌لوحانه از کانال‌های رسمی ابراز ‌می‌شود را بسیار آموزنده یافته‌ام: «در حال حاضر خانه‌داران شهری همان ساعت کار را به خانه‌داری اختصاص ‌می‌دهند که زنان خانه‌دار در صد سال پیش.» وقتی ‌می‌گویند یک زن از طبقه‌ی کارگر با سه بچه "بی‌کار" است، او کماکان روزی چهارده ساعت به خانه‌داری ‌می‌پردازد... این واقعیت دارد که ما دیگر نباید به رختشوی‌خانه برویم تا لباس‌ها را بشوییم و مشت و مال دهیم، اما از سوی دیگر مادر بزرگ‌های ما با وظیفه‌ی دشوار سازمان‌دهی خود بر مبنای شیفتِ کاری شوهر، برنامه‌ی درسی بچه‌ها و ساعات کاری مغازه‌ها و ادرات پست روبرو نبودند. آن‌ها مجبور نبودند که ساعات طولانی را به رفتن از این سوپر مارکت به آن سوپرمارکت برای یافتن ارزان‌ترین محل اختصاص دهند... مادربزرگ‌های ما در گذشته مادربزرگ‌های‌شان را در کنار خود داشتند، در محله‌شان دوستان قدیمی داشتند که به آن‌ها کمک ‌می‌کردند... ما واقعا در موقعیت تحرک دایمی زندگی ‌می‌کنیم. ما همان‌طور شهر یا دوست عوض ‌می‌کنیم که کفش. اقامت ما در یک محله آن‌قدر کوتاه است که ‌نمی‌توانیم با مردمش آشنا شویم. والدین ما آن‌قدر دور زندگی می‌کنند که نمی‌توانند به ما کمک کنند. در گذشته آب لوله‌کشی وجود نداشت اما وقتی زنان به رخت‌شوی‌خانه‌ی روستا می‌رفتند، حداقل با زنان دیگر ملاقات می‌کردند. ممکن است که آب لوله‌کشی کار زنان را راحت کرده باشد، اما هم‌زمان ارتباط اجتماعی بین زنان را محدود کرده است. حالا کار رختشویی هر روز پشت درهای بسته صورت می‌گیرد. این کار "نامرئی" شده و به زبان رایج وجود خارجی ندارد. امروز زنان وقت خود را صرف مرتب کردن رختخواب، خرید، آشپزی، رخت‌شویی، اتو زدن، خرید دوباره، آشپزیِ دوباره، رخت‌شویی دوباره می‌کنند. این یک رشته وظایف خانگی است که هر روز تکرار می‌شود. حتا اگر یکی دو ساعت وقت واقعا آزاد وجود داشته باشد این زمان کوتاه‌تر از آن است که حتا بتوان از خانه بیرون آمد. نتیجه این است که اوقات استراحت نیز به ساعات کسل‌کننده و تنهایی و نومیدی مبدل می‌شود. آن وقت است که جلوی آینه می‌ایستی و به خودت نگاه می‌کنی. می‌بینی که مثل عروسک خیمه شب بازی به این طرف و آن طرف کشیده می‌شوی اما یک قدم هم جلو نمی‌روی. آیا تو برای این زندگی می‌کنی که جان بِکَنی، فقط برای این که شوهرت را رتق و فتق کنی تا او بتواند کارش را بفروشد و خوراک و لباس و خانه را تامین کند و تهیه و تعمیر و نگه‌داری بر دوش تو باشد؟  

تا وقتی که عمل‌کرد خانواده در جامعه عوض نشود زنان رها نخواهند شد. خانواده در میان طبقات تحت ستم وجود دارد تا کارگران آینده را تولید کند و کارگران امروز را نگه‌داری کرده، آنان را سرپا نگاه دارد. فرزندان و شوهران ما باید به همان چیزی تبدیل شوند که بورژازی از آن‌ها می‌خواهد. سیالیت و رقابتی که در به کار بست نیروی کار وجود دارد، باز تولید نیروی کار به شکل خصوصی را ضروری می‌سازد. هر کس در قبال تامین ملزومات جامعه سرمایه‌داری به کامل‌ترین شکل ممکن و در تمامی سطوح مسئولیت مستقلانه خویش را دارد، در غیر این صورت با خطر کنار زده شدن توسط پروسه‌ی تولید و در نتیجه با نابودی روبروست.

اجتماعی کردن خانه‌داری ضرورتا نفی نقش اقتصادی خانواده و در نتیجه نفی نقش سنتی سیاسی آن را ایجاب می‌کند. در این جا (چین ـ ویراستار) خانه‌داری به‌طور یک‌سان بین همه‌ی اعضای خانواده تقسیم می‌شود. بدین ترتیب هرکس - شوهر، زن، فرزندان، پدر و مادر بزرگ - در اداره‌ی امور خانه شرکت می‌کنند. وقتی مردی رخت می‌شوید، غذا را آماده می‌کند، زمین را جارو می‌کند، دکمه‌ها را می‌دوزد... و همه‌ی این کار‌ها منظما در طول هفته و نه فقط در روزهای شنبه و یک‌شنبه انجام می‌دهد، آن‌وقت او دیگر یک شوهر به مفهوم رایج کلمه نیست.

در این جا (چین ـ  و) کلکتیویزه کردن فزاینده‌ی خانه‌داری بیش از پیش آشکار ساخته که خانه‌داری به عنوان فعالیتی که مبتنی بر خانواده است، محصول یک شکل خاص از سازمان اجتماعی (و موقتی) بشر است. این نوع سازمان اجتماعی مستلزم وجود خانوارهای جداگانه‌ای است که مسئولیت خانه‌داری را به دوش می‌کشند. خانه‌داری همواره یکی از اشکال انواع تولید بوده است. زمانی که شما همراه با گروهی از مردان و زنان دیگر وظیفه وصله کردن جوراب‌های کل اهالی را به عهده می‌گیرید تازه می‌فهمید که این کار چرا سابقا بنده‌وار و شرم‌آور بوده است. این کار سابقا از سوی همگان تحقیر می‌شد، زیرا خصلت مفید و ضروری آن به‌طور اجتماعی شناخته نشده بود. برخوردهای جامعه‌ی چین کهن به بسیاری از کارها هنوز در غرب دیده می‌شود. به هر نوع کار بدنی و انجام‌دهندگان آن تحقیرآمیز نگاه می‌شود. در غرب خانه‌داری نه فقط تحقیر می‌شود بلکه واقعا آن را نادیده می‌گیرند. می‌گویند زنان که کار نمی‌کنند آن‌ها فقط "سر خود را گرم می‌کنند". یکی از کیفیات اساسی کلکتیوهای خانه‌داری در چین نقش دگرگون‌کننده‌ای است که در ارتباط با جوانان و مردان بازی می‌کند، وجود این کلکتیوها باعث می‌شود که آن‌چه ما زنان در غرب آن را "کار نامرئی" می‌نامیم، ملموس و محسوس شود. این واقعیت که مردان و جوانان چینی دیگر نمی‌توانند خانه‌داری را نفی کنند و در واقع اهمیت آن را به رسمیت می‌شناسند از میزان سطح شرکت داوطلبانه‌ی آن‌ها به‌طور نیمه‌وقت در فعالیت‌های کارگاه جمعی و در ساختن دسته‌جمعی کارگاه‌های جدید معلوم می‌شود. تیم‌ها هم‌چون موتور اولیه حیات فرهنگی محلات هستند... چین پر از گروه‌های آماتور تئاتر است. بسیاری از این گروه‌ها را خانه‌داران سابق تشکیل داده‌اند. در محلات شهری و روستاها «رستوران خلق» مهم‌ترین ساختمان عمومی است. زیرا تهیه‌ی غذا اولین وظیفه‌ی خانگی بوده که اکنون جمعی شده‌است.

کلکتیویزه کردن (اجتماعی کردن) زندگی خانه‌داران سابق را تغییر داده و غنا بخشیده‌است. تیم‌های نواحی، درست مانند هر واحد تولیدی دیگر سازمان‌دهی شده و درگیر فعالیت می‌شوند و به‌طور کامل در تمامی حیطه‌های حیات سیاسی شرکت می‌جویند. آن‌ها مباحثاتی را بر سر اوضاع بین‌المللی و بر سیاست‌های حکومت، بر سر موضوعات مهم مربوط به ساختمان سوسیالیسم و نقش زنان در انقلاب به پیش می‌برند. هیچ جنبه‌ای از جامعه چین وجود ندارد که بتوان خانه‌داران سابق را از آن منع کرد. اخیرا مطالعه‌ی مارکسیسم ـ لنینیسم باعث یک جنبش گسترده و قدرت‌مند شده‌ است. خانه‌دارانی که بیش از پنجاه سال سن دارند به‌سختی خواندن و نوشتن می‌دانند بدون خودنمایی به ما می‌گفتند که در حال مطالعه‌ی اثر لنین به نام « ماتریالیسم و امپریوکریتیسیزم» هستند. به‌سختی می‌توان این را از آثار عامه فهم لنین بر شمرد.

برای فهمیدن خانواده‌ی نوین در چین باید آن را بر بستر تحولات اجتماعی در نظر بگیریم. باید جایگاهی را که هر یک از اعضای خانواده می‌روند تا در جامعه اشغال کنند در نظر بگیریم. شما به‌جای این که مردان و زنان و کودکان چینی را به‌طور مجرد در نظر بگیرید باید زنی نظیر «مایو یین» از کارخانه‌ی چائو یان را به خاطر آورید. زنی کاملا آگاه که در آفرینش جمعی زندگی نوین شرکت دارد و به تغییر جهان کمک می‌کند تا خودش را هم دگرگون کند. زنی این چنین که هر روز صبح به کارخانه می‌رود تا «انقلاب کند» شباهتی با خانه‌داران دنیای ما ندارد که لنین درباره‌شان می‌گفت: ... «برده‌ی خانگی» هستند چون «بار بی‌معناترین، طاقت‌فرساترین و حوصله سربرترین زحمات در آشپزخانه و امور خانوادگی را به دوش می‌کشند».

شما باید یک بچه‌ی واقعی مثل «لی» کوچک را در نظر بیاورید. یک بچه‌ی آگاه به واقعیت اجتماعی که می‌داند هدف از مبارزات برای دگرگون ساختن مدرسه چیست. بچه‌ای که همراه با دوستانش انواع و اقسام فعالیت‌ها ـ از آزمون‌های علمی گرفته تا امور پزشکی، بحث در مورد سیاست‌های بین‌المللی، تشکیل جوخه‌های کودکان و نظافت خیابان‌ها ـ را سازمان‌دهی می‌کنند. چنین بچه‌ای شباهتی به بچه‌های ما ندارد. شباهتی با صغیر‌های مطیع و تحت ستمی که تحلیل از وضعیت روحی آن‌ها در راس مثلث خانواده قرار گرفته، ندارد.

شما باید یک مرد مشخص، یکی از میلیون‌ها دهقان، نظیر مردی که در «شوان» زندگی می‌کند را مجسم کنید. این مرد یک کارگر زراعی است و خود یک رعیت‌زاده است. او هنوز با طبیعت و دشمنان طبقاتی مبارزه می‌کند تا یک دنیای نوین بیافریند. این مرد، که وصله کردن جوراب‌ها برایش طبیعی است؛ و وقتی همسرش برای آموزش مارکسیسم می‌رود وظیفه‌ی خود می‌داند که از بچه‌ها نگهداری کند، را دیگر نمی‌توان یک کارگر ستم‌‌دیده و یا یک ستم‌گر مذکر در دنیای ما دانست. چنین زنان، کودکان و مردانِ نوینی استثنا نیستند. آن‌ها کمونیست‌هایی سرمشق برای همه خلقند. نمایندگان جهتی هستند که انقلاب دارد به آن سو می‌رود. ما باید زمانی که درباره خانواده در چین صحبت می‌کنیم آن‌ها را به یاد داشته باشیم. نوع جدید کار و اهمیت نوینی که به کار می‌دهند از قلب خانواده گذر می‌کند، خانواده را تصحیح و آزاد می‌کند.

تا زمانی که اجتماعی شدن هنوز کامل نشده، واحد خانواده باید بخشی از مسئولیت تامین اعضایش را به عهده بگیرد. بدون شک همین خانه‌داری بخشی از آن مبنای مادی است که خانواده را به‌عنوان یک واحد اقتصادی بازتولید می‌کند. حتا اگر مسئولیت خانواده در این عرصه مداوما محدود شود، خانه‌داری خصوصی یک مانع مادی و نه ایدئولوژیک در راه رهایی کامل زنان است. صحبت از "انقلاب در مناسابات اجتماعی" یا "برابری ضروری بین زن و مرد" یا "عشق به‌مثابه‌ی مبنای ازدواج آزاد" کار ساده‌ای است. اما تا زمانی که تولید بر مالکیت خصوصی مبتنی است این فقط در سطح یک حرف پوچ باقی خواهد ماند.

نشاندن تملک جمعی تحت سوسیالیسم به جای تملک سرمایه‌دارانه (خصوصی) ابزار تولید، یک اقدام حقوقی صرف نیست و پرولتاریا پس از کسب قدرت صرفا نمی‌تواند حکم خاتمه‌ی زیربنای سرمایه‌داری را اعلام کند. بقای ستم بر زن را نمی‌توان صرفا به مسایل ایدئولوژیک نسبت داد. ایدئولوژی ستم‌گرانه با وجود یک پایه‌ی مادی ستم‌گرانه است که می‌تواند بقا یابد و عمل‌کرد آن، منطقی جلوه دادن آن، ستم مادی است. سوسیالیسم موجب ناپدید شدن سرمایه‌داری و محو کلیه‌ی شرایط مادی که به آن نابرابری و مناسبات ستم‌گرانه پا می‌دهد، نمی‌شود. چنین اعتقادی به این معنا است که کاسه و کوزه همه‌ی ستم‌ها و نابرابری‌هایی که کماکان تحت سوسیالیسم وجود دارند را بر سر «ایده‌های کهنی» که گویی بدون هیچ مبنای مادی هنوز موجودیت دارند، شکسته شود.

در سراسر مرحله‌ی سوسیالیستی؛ سرمایه‌داری و کمونیسم که هر یک توسط طبقات اجتماعی مربوط به خود نمایندگی ‌می‌شوند، درگیر مبارزه‌ای بی‌رحمانه‌اند. علت این که ستم بر زن علیرغم تضعیف شدن، کماکان تحت سوسیالیسم بقا دارد، این نیست که سوسیالیسم مبنای مادی این ستم را فراهم ‌می‌کند، یا این که ستم بر زن چیزی ورای ستم اجتماعی است. بلکه صرفا بدین خاطر است که سرمایه‌داری به‌طور کامل ریشه‌کن نشده ‌است. در کمونیسم چنین نیست. در کمونیسم خانواده در هیچ جنبه یک واحد اقتصادی نخواهد بود. بنابراین خانواده دیگر پایه‌ای برای تولید ستم بر زن نخواهد بود. در کمونیسم و فقط در کمونیسم است که دیگر کیفیت یا کمیت کاری که هر فرد انجام ‌می‌دهد ما به ازایی نخواهد داشت: «به هر کس بر حسب نیازش».