نسیم سعادت
"سوزان زنی 25 ساله اهل کنگو است، روستایش مورد حملهی گروههای نظامی مخالف قرار گرفت. قبل از این که افراد نظامی به او، مادر و خواهراناش در برابر فرزنداناش به کرات تجاوز کنند، او شاهد کشته شدن وحشیانهی شوهر و پدرش بود. سوزان همراه با سه فرزندش به کنیا فرار کرد و در آنجا به کمپ پناهندگی کاکوما رفت. بلافاصله بعد از ورود به کمپ متوجه شد که آبستن است و در همان کمپ چهارمین فرزند خود را متولد کرد. در دوران اقامتاش در کاکوما بهخاطر تجاوزی که به او و خانوادهاش شده بود مورد سرزنش و اذیت و آزار قرار میگرفت و از جانب برخی افراد طرد میشد. ادامهی زندگی برای او و فرزنداناش با سختی و پر از مشقت بود. یکی از مردان در کمپ به او گفت که اگر با او رابطه برقرار کند به او و فرزنداناش کمک خواهد کرد. او به این کار راضی نبود اما فکر کرد که چارهی دیگری ندارد. رابطهاش همراه با خشونت بود، اغلب او را مورد ضرب و شتم قرار میداد و به او تجاوز میکرد. وقتی که سوزان سرانجام خواست او را ترک کند، سوزان و فرزنداناش را تهدید به مرگ کرد."
(جزوهی منتشر شده توسط دولت استرالیا در مورد زنان پناهجو در استرالیا)
سوزان اولین و آخرین زنی نیست که چنین دوران سخت و غیر قابل تحملی را از سرگذرانده است. اما نمونهایست برای بازگو کردن برخی فشارهای وحشیانه بر زنان پناهجو.
بنا بر گزارشات متعدد 80 درصد پناهجویان در جهان را زنان و بچههایی که عمدتا تحت سرپرستی آنان قرار دارند، تشکیل میدهند. در مورد فشار بر پناهجویان سخن بسیار گفته میشود، اما ویژگی این فشارها در مورد زنان یا به عبارت دیگر این 80 در صد بهخاطر زن بودنشان اغلب در خفا باقی میماند. صدها هزار زنی که یا تنها و یا با فرزندانشان برای خلاص شدن از وضعیت غیر قابل تحملی که در کشورهایشان رخ میدهد، مجبورند با تحمل سختیهای بسیار از میان تونل وحشت و هولناکی عبور کنند. تعدادی در میان راه قربانی میگردند و هرگز این راه را به آخر نمیرسانند و آنانی که به مقصد میرسند با مشکلات عدیدهای روبرو هستند که در جامعه مردسالار حاکم این مشکلات یا بهرسمیت شناخته نمیشوند و یا این که پنهان میشوند و یا با مهارت زیاد بر روی آنها مانور داده میشود. در این میان زنان پناهجو باید به تحمل سختیها ادامه دهند و هم چنان جور جامعهی مردسالار را به دوش کشند.
غرق شدن کشتی حامل 500 پناهجوی آفریقایی در آبهای مدیترانه در نزدیک سواحل جزیرهی ایتالیایی لمپه دوسا در مهر ماه گذشته جنبهای از خطرات مرگباری را نشان میدهد که پناهجویان را تهدید میکند. این خبر باعث شد که یکبار دیگر موضوع پناهجویان در سطح جهان طرح شود. کشتی حامل 500 پناهجو به حال خود رها شد تا غرق شود. از این تعداد تنها 155 نفر (که بسیاریشان توسط ماهیگیران) نجات یافتند، جان سالم به در بردند، اما بقیه پناهجویان در قعر دریای مدیترانه دفن شدند. سالانه حداقل 1500 نفر از رنج دیدهگان آفریقایی که بهمنظور رهایی از اوضاع فلاکت بار زندگی، جان خود و خانوادهشان و دار و ندارشان را به قمار گذاشتهاند، طعمهی این دریا میشوند. تنها در دو ماه مهر و آبان 400 نفر آفریقایی که اکثریت آنان از سومالی، اریتره بودند، در دریا غرق شدند. شمار زیادی از قربانیان این تراژدی را زنان و کودکان تشکیل میدادند. زنان و کودکانی که هم چون سوزان و فرزنداناش انبوهی از فشارها و ستمهایی را که ما از آن بیخبریم متحمل شده بودند تا به آنجا برسند.
گرچه مسألهی نقلِ مکان و مهاجرت برای کار و یا زندگی بهتر و یا فرار از جنگ و فرقهگرایی امر تازهای نیست و از قرنها پیش صورت میگرفته است اما ابعاد آن در دوران امپریالیسم به مراتب و کیفیتا بیشتر و گستردهتر شده است؛ و در شرایط امروز به آن چنان حدی رسیده است که به یک تهدید مهم برای ثبات جهان امپریالیستی تبدیل شده است. ناگفته پیداست که اصلیترین دلیل گسترش ابعاد پناهندگی در نتیجهی کارکرد سیستم سرمایهداری در سطح جهان میباشد.
کشورهای امپریالیستی که مسببین اصلی بهوجود آمدن این اوضاع هستند و پناهجویان عمدتا به سوی کشورهای آنان روانند، همراه با رسانههای وابسته به خود، کارزارهای عظیم راسیستی و ضد خارجی را در ابعاد وسیع علیه آنان و در سطح بیسابقهای بهراه انداختهاند و این پناهجویان را "افراد غیرقانونی" و مجرم معرفی میکنند تا بدین وسیله از یک طرف واقعیتها را وارونه جلوه دهند، و از طرف دیگر ابزار ستم و استثمار علیه آنها را هر چه بیشتر صیقل دهند.
در حال حاضر هر ساله میلیونها نفر برحسب اجبار مجبور به رها کردن خانه و زندگی خود و مهاجرت به منطقهای دیگر هستند. این مهاجرتها از مناطق جنگزده، از مناطقی که در آنها حکومتهای استبدادی و سرکوبگر حاکم است، از مناطقی که تبعیضات جنسیتی، مذهبی، ملی و نژادی بیداد میکند، از مناطق عقبماندهی اقتصادی که زندگی و امید به آینده در میان جوانان آن از بین رفته است و ... صورت میگیرد.
شکی نیست که کلیهی پناهجویان در بیشتر موارد مجبورند در این مسیر پر پیچ و خم خطرات بسیاری را از سر بگذرانند، کلیهی دار و ندار خود را به قاچاقچیان داده و یا خرج مسیر راه کنند. غرق شدن کشتی پناهجویان آفریقایی در دریای مدیترانه در مهرماه تنها یک نمونه از آن بود. اما اگر این پناهجویان در مسیر راه طعمهی آدمخوران نگردند و بتوانند به مقصد برسند با انواع مهماننوازیهای نوع راسیستی و تبیعضگرایانهی نهادینه شده در کشور میزبان روبرو خواهند شد و در نهایت به عنوان شهروند درجه دوم، مورد ستم و استثمار قرار خواهند گرفت. اما کلیهی این فشارها برای زنان پناهجو دارای جنبهی کیفیتا سختتر، طاقتفرساتر و جنایتبارتری است. هر چند نمونهی سوزان عمق فشار و اذیت و آزار زنان پناهجو را نشان میدهد اما اشکال فشار بر زنان پناهجو بسیار فراتر و متنوعتر است. ستم بر زنان پناهجویی چون سوزان ستمهای طبقاتی، جنسیتی، ملی، مذهبی و نژادی یک سیستم پوسیده را در خود یک جا نهفته دارد.
علاوه بر این که زنان به همراه خانوادهی خود تحت فشارهای سیاسی، ملی و فرار از موقعیت اقتصادی غیر قابل تحمل، مجبور به رها کردن خانه، زندگی، محل و کشوری که در آن زاده شدهاند، هستند، فشارهای عدیدهی جنسیتی که در بسیاری موارد مهلکتر و داغان کنندهتر است را نیز باید به دوش بکشند. واقعیت اینست که در اکثر قریب به اتفاق موارد این مهاجرتها نه بنا بر میل شخصی بلکه برحسب اجبار و بدون باقی ماندن راه و چارهای در مقابل آنان صورت میگیرد.
اخبار و وقایع جهان این واقعیت را هم چون روز روشن کرده است که ستمی که بر زنان به خاطر تبعیض نژادی، مذهبی، طبقاتی، قومی، ملی و هم چنین تبعیضات اقتصادی ـ اجتماعی وارد میشود، توسط ستم جنسیتی کیفیتا تشدید مییابد.
شیوههای نگرشی مذهبی و ملی زنستیزانه که سنتها و فرهنگهای منتج از آنها که تصویر زن را تجسم ارزشهای مذهبی، ملی و سنتی میدانند، به حملات و آزار جنسیتی گسترده علیه زنان بهمثابهی یک عمل سیاسی پا دادهاند. نمونهی آن را در جنگهای داخلی افغانستان که توسط گروههای جهادی به پیش برده میشد و یا در جنگ بوسنی بهطور گستردهتر و سیستماتیکتر به اجرا گذاشته شد، میتوان دید.
در جنگهای نژادی، آبستن کردن زنان توسط مردان ملت و یا قوم متخاصم شیوهی کثیفی است که برای نسلکشی بهکار میرود. شکی نیست که زنان به جرم تعلق به ملیت، مذهب و یا قوم متخاصم و همچنین بهخاطر زن بودن مجبورند بار چنین ضربهای را به دوش کشند. زن بودن باعث میشود که آنان بهصورت مضاعفی بیگانه محسوب شوند و این مسأله آنها را هدف عمدهی تجاوز، تجاوزهای سیستماتیک و شکنجهی جنسی قرار دهد تا بدین وسیله مردان و جامعهی مردسالار دیگر را بی آبرو کنند! تسلط مردسالاری بر کلیهی این جوامع باعث میشود تا این شکنجه و ابزار جنگی بهشدت مؤثر واقع شوند و حتی در مواقعی که عقبماندگی بیداد میکند، زنانی که از این تجاوز و جنگ جان سالم بهدر میبرند، مورد هدف قتلهای ناموسی از جانب مردان جامعهی خود و حتی خانوادهی خود قرار میگیرند تا این "لکهی ننگ" را از جامعه و یا از خانواده پاک کنند. بهعبارتی برای بار سوم و در جامعهی خود "بیگانه" و حتی دشمن محسوب میشوند! به جرم این که مورد هدف نیروهای مردسالار متخاصم قرار گرفته و بار فشار این جنگ را بیش از هر کسی دیگر تحمل کردهاند.
بنابراین اضافه بر فشارهای بیشماری که بر پناهجویان و مهاجرین زن وارد میشود، به زنان تجاوز میشود تا شوهران و پدران خانواده و مردان آن جامعه را مورد اهانت قرار دهند! تعداد وسیعی از پناهجویان زن مجبور میشوند به منظور تهیهی غذا و احتیاجات اولیه برای فرزندان خود تنفروشی کنند، آنها نه تنها توسط نیروهای نظامی، نگهبانان مرزی، حتی توسط نیروهای حافظ صلح که قرار است از آنها محافظت کنند نیز مورد تجاوز قرار میگیرند. در واقع تجاوز و آزارجنسی معمولترین شکل شکنجه سیستماتیزه شده علیه زنان است. حتی بنابر شواهدی گفته میشود که نیروهای نظامی برای مرتکب شدن به این جنایات تعلیم داده میشوند. این روند در بسیاری از درگیریهای چند دههی اخیر تشدید شده است. در بوسنی در اروپا، در رواندا در آفریقا و در سیرالئون و تیمورِشرقی در آسیا و... تجاوز و خشونتِ جنسی علیهی زنان یکی از ابزارهای مهم جنگی بوده است.
زنان بسیاری بهخاطر فعالیتهای سیاسی و یا مخالفت با حکومت کشورهای خود مورد ضرب و شتم قرار گرفته و زندانی شدهاند و در بازداشتگاهها و یا زندانها مورد تجاوز و اذیت و آزار جنسی قرار گرفتهاند. برای زنان ایران این مسألهی تازهای نیست. شواهد بسیاری مبنی بر تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام وجود دارد. زنانی که توانستند از زندانها و شکنجههای دهشتناک رژیم جمهوری اسلامی جان سالم بهدر برند از جنایت بازجویان و شکنجهگران جمهوری اسلامی مبنی بر تجاوز بهمثابهی یک شکنجهی زجردهنده علیه زنان زندانی سیاسی و بهخاطر شکستن مقاومت آنها در طول دههی 60 و بعد از حوادث انتخابات 1388 پرده برداشتهاند.
زنان در جوامعی که تجسم ارزشهای مذهبی، ملی و سنتی هستند، باید از بدن خود محافظت کنند، آن را در زندانی به اسم حجاب بپوشانند تا ارزشهای حاکم حفظ شود. به همین دلیل زنان در جوامع عقبمانده هم چون جوامع اسلامی بهشدت مورد تبعیض جنسیتی قرار میگیرند؛ و از آنجا که قانون، دین و سنت و فرهنگ همه با هم در این مورد متحدند، هر گونه سرکشی میتواند مورد سرکوب وحشیانه و در بسیاری از موارد جان دختران و یا زنان سرکش از جانب خانوادهی خود در معرض خطر جدی قرار گیرد. در نتیجه زنان علاوه بر فرار از اوضاع بد سیاسی حاکم در این کشورها، از جنگ، از گروههای نظامی و یا حتی اوضاع بهم ریختهی اقتصادی، مجبورند بهخاطر حفظ جانشان بگریزند. بههمین دلیل تعداد روزافزونی از دختران جوانی که میخواهند از ازدواجهای اجباری و یا از قتلهای ناموسی فرار کنند و جان خود را نجات دهند، به خیل پناهجویان میپیوندند. اما داستان زندگی این زنان برای بسیاری از کشورهایی که پناهندهها به آنجا پناه میبرند مورد قبول واقع نمیشود و بار دیگر این زنان مورد فشار و اذیت و آزار روحی و جسمی قرار میگیرند.
اوضاع در کمپهای پناهندگی:
کمپهای پناهندگی در جوار کشورهایی که جنگ در آنها جریان دارد، جهنمی دیگر برای زنان پناهجو است. خبرهایی که از کمپهای پناهجویان سوریهای میرسد این مسأله را تأیید میکند. "بسیاری از زنان سوریهای در مراکز پناهندگی مورد تجاوز قرار میگیرند و بههمین دلیل بسیاری ترجیح میدهند که به خانههایشان برگردند." (هوفینگتون پست، 26 اکتبر 2013) طبق همان خبر بیش از 50 درصد زنان سوریهای که از یک سازمان خیریه تقاضای کمک کردهاند به مددکارهای اجتماعی گفتهاند که مورد آزارجنسی قرار گرفتهاند.
یک زن 37 ساله در همین مرکز در لبنان گفته است که توسط پدرشوهر60 سالهاش مورد تجاوز قرار میگیرد. او به همراه شوهرش بهصورت غیرقانونی وارد لبنان شدند، شوهرش بهخاطر مدارک قلابی دستگیر شد، او و سه فرزندش پیش پدرشوهر رفتند تا در آنجا اقامت کنند. پدرشوهر او را تهدید کرد که "اگر قبول نکنی و یا اینکه به کسی بگویی بچهها را از تو خواهم گرفت و تو را بیرون خواهم انداخت."
در همین مرکز که بیش از نیم میلیون پناهجو از سوریه سکونت دارند، حتی دختران 12 ساله شوهر داده میشوند تا خانوادههایشان مسئولیت آنها را از سر خود باز کنند. بهعبارت دیگر نوعی از تجاوز و خشونتِ جنسیِ قانونی در اینجا به پیش میرود.
طبق یک خبر در کمپهای پناهندگی در جنوب سودان، کارکنان سازمانهای خیریه میگویند، که زنان خصوصا زنان تنها و مسن موقعیت بسیار شکنندهای دارند. حتی برخی مواقع مجبورند که در مقابل کمک برای حمل و نقل مواد غذایی، جیره غذایی خود را تقسیم کنند. آنها مجبورند که برای تأمین انرژی از جنگلهای اطراف هیزم جمع کنند، که نه تنها کار سختی بهخصوص برای زنان ضعیفتر و یا مسنتر است، بلکه برای آنها خطرناک است، چرا که جایی است که مورد حمله و تجاوز قرار میگیرند؛ و برای زنان این کار با ترس و وحشت همراه است. چرا که موارد بسیاری از تجاوز و آزارجنسی و قصد تجاوز به زنان و دختران جوان گزارش شده است و این در حالیست که اکثر مواقع تجاوز و سایر آزارهای جنسی از ترس بیآبرو شدن گزارش نمیشود.
داستان زهرا زن 30 سالهی سومالیایی نیز جنبهی دیگری از ستمهای جنسیتی علیه زنان را نشان میدهد. با حملهی قبیلهی دشمن به روستایشان همه مردان روستا از جمله شوهر زهرا کشته میشود. سپس به زهرا و دو دختر بزرگش بارها تجاوز میشود. آنگاه او به همراه 5 فرزندش به کمپ پناهندگی داداب در کنیا میگریزد. به گفتهی او زندگی در کمپ بسیار خطرناک بود، زنان و دختران اکثرا مورد تجاوز قرار میگرفتند و غذا و پول برای مواد ضروری مثل صابون و دارو هیچگاه کافی نبود.
مانند بسیاری از زنان در کمپ زهرا احساس میکرد برای اینکه بتواند پول لازم برای تغذیهی فرزنداناش را فراهم کند چارهی دیگری بهجز تنفروشی ندارد. اما بهمحض اینکه مردان این مسأله را فهمیدند زهرا و فرزنداناش را مورد اذیت و آزار قراردادند، و طرد کردند. حتی جیرهی غذایی که به آنها تعلق میگرفت دزیده میشد. زهرا برای این که از خانوادهاش مواظبت کند سخت کار میکرد. او از کاری که مجبور بود انجام دهد بهشدت ناراضی بود، مردان اغلب اوقات بزور وارد خانهی او میشدند و به او تجاوز میکردند، و به او میگفتند که او نمیتواند نه بگوید، چرا که او یک "فاحشه" است. زهرا فرزند ششم خود را در کمپ متولد کرد، تا اینکه بالاخره او به استرالیا انتقال یافت. (بهنقل از جزوهی منتشر شده توسط دولت استرالیا در مورد زنان پناهجو در استرالیا)
تجاوز بخش جداییناپذیر و نهادینه شده در این کمپهاست و در اغلب موارد توسط مأمورین و ادارهکنندگان کمپها بهصورت سیستماتیک و برنامهریزی شده انجام میگیرد. این یکی از مکانیزمها و راههای کنترل این کمپها در مقابل اعتراضات و سرکشیها است!
زنان پناهجو در کشورهای مقصد که عمدتا کشورهای غربی بهعلاوهی استرالیا است، علاوه بر مشکلاتی که پناهجویان عموما با آن درگیر هستند با مشکلات ویژهای بهخاطر زن بودن نیز روبرو هستند. اما این مشکلات از جانب این کشورها به رسمیت شناخته نمیشود. بهعبارت دیگر به علت شونیسم مردسالارانهی بافته شده در ساختار قدرت دولتی حاکم بر این کشورها، تجاوز به زنان فاقد اعتبار برای قبول تقاضای پناهندگی میباشد. مشکل اینجاست حتی در شرایط استثنایی که ممکن است تجاوز مبنای معتبری به حساب آید، فرهنگ ناباوری نسبت به پناهجویان و زنان باعث میشود که آن چه بر سر این زنان در نتیجهی تجاوز و آزارجنسی رفته است، باور نشود. در حالی که بنابر شواهد بسیاری در اکثر موارد، زنان پناهجویی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند به دلایل گوناگون آن را پنهان میکنند.
استرالیا جزو معدود کشورها و یا شاید تنها کشوری باشد که از سال 1989 ویزایی به نام "ویزایی برای زنان در معرض خطر" صادر میکند. سوزان و زهرا که داستان آنها در بالا گفته شد بر طبق همین ویزا در استرالیا اسکان داده شدند. اما غلط است اگر تصور شود که ادعاهای دولت استرالیا در مورد فراهم کردن تسهیلات برای زنان پناهجو و در معرض خطر، جدی است و به معنای زدودن فرهنگ مردسالارانه در ساختار دولتی آن است. برای این مسأله کافی است به تحقیقی که در این مورد شده است اشاره کنیم. در ابتدا تنها 60 ویزا تحت عنوان ویزا برای زنان در معرض خطر اختصاص داده شده که در دو سال اول تنها یک سوم آنها یعنی تنها 20 ویزا در مقابل هزاران زن و کودک پناهجو صادر شد. اما چرا؟ بحث آنها این بود که اگر زنی در مورد تجاوز و آزارجنسی صحبت کند به معنی این نیست که آنها در معرض خطرند، بهطوری که یکی از مردان مقامات دولتی دربارهی موضوع تجاوز و تقاضای پناهندگی میگوید: "اگر تنها تجاوز یک معیار باشد، من میتوانم تقریبا تمام زنان اردوگاه را برای شما بفرستم، این اتفاق دائما، بهخصوص برای زنان غیرمتأهلِ جوان رخ میدهد؛ و ما نمیتوانیم در این مورد کاری کنیم". یکی دیگر از مقامات میگوید: "تجاوز نمیتواند مبنایی برای پناهندگی باشد در نتیجه نمیتواند مبنایی برای صادر کردن این نوع ویزا باشد، بلکه زن باید در معرض خشونت شدید باشد." و نفر سوم میگوید که "تجاوز تا آن حد رایج است که نمیتواند مبنایی برای پناهندگی محسوب شود و به هر حال این راهی است که زنان برای گرفتن غذای بیشتر [از مأمورین] از آن استفاده میکنند." و بدترین اظهار نظر این بود که "اغلب آنچه که اتفاق میافتد را واقعا نمیتوان تجاوز نامید، چرا که زنان از آن طریق از جنسیت خود در کمپ استفاده میکنند تا از مأمورین سرویس بگیرند." و این که "آنقدر این اتفاق میافتد که زنان به آن عادت میکنند و به نوعی انتظار آن را دارند، و آن را بهعنوان خشونت مثل زدن و یا شکنجه نمیبینند") پناهجویان، نژاد و جنسیت: تبعیضات چندگانه علیه زنان پناهجو الین پیتاوی و لیندا بارتولومی(
جالب توجه است که تجاوز همچنان در سطح بینالمللی بهمثابهی مبنایی برای پناهندگی به رسمیت شناخته نشده است! و مبنای آن هم اینست که تجاوز در همه جا وجود دارد و زنان پیوسته در همه کشورها با آن روبرویند. البته بعد از تجارب زنان در بوسنی و کزوو و راه پیدا کردن این خبرها به رسانهها باعث تغییراتی در به رسمیت شناختن تجاوز در جنگها شد، اما این تغییرات در سیاستها بیشتر متأثر از جوانب سیاسی واقعه بود تا این که در نتیجهی هولناکی جنایت باشد.
در بسیاری از کشورها هنوز تجاوز به صورت جدی بهعنوان یک جنایت نگریسته نمیشود، تجاوز و آزارجنسی همچنان مسألهای مربوط به حریم خصوصی خانواده به حساب میآید. در نتیجه در محدودهی مسئولیت دولت نیست. بسیاری از کشورهای اسلامی و همچنین واتیکان و برخی کاتولیکهای بنیادگرا متحدا در مقابل شناخته شدن تجاوز به مثابهی جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت ایستادهاند و بسیاری از کشورهای دیگر به نفع خود دیدهاند که مخالفت زیادی با آن نشان ندهند. واتیکان بهخصوص نگران آن است که این مسأله منجر به جا افتادن لزوم حق سقط جنین در ابعاد گسترده گردد، و در نتیجه موقعیت خانواده و حاکمیت مردان برآن متزلزل گردد. مسألهای که خود دولتها و یا حداقل جناحهای قدرتمندی از آنان را نگران میکند.
به این ترتیب اصرار بر نادیده گرفتن تجاوز آن هم در این ابعاد هولناکش بهمثابهی تهدید و یا خطر برای زنان، ریشه در سخت جانی ارزشهای پدرسالاری در ساختارهای کشورهای قدرتمند و همچنین ساختارها و سازمانهای بینالمللی از جمله سازمانِ ملل دارد. ارزشهایی که از طرق مختلف و با شیوههای مختلف تولید و بازتولید میشوند.
طبق گزارش منتشر شده توسط یک گروه حامی پناهجویان در بریتانیا، نیمی از زنانی که در بریتانیا تقاضای پناهندگی کردهاند قربانی تجاوز در کشور خود بودهاند که تقاضای 70% آنها رد شده است. بر اساس همین تحقیق بیشتر زنان در گروه مورد مطالعه قربانی جنایتهای ضد بشری، از جمله تجاوز، زندان، خشونت از طرف سربازان و یا پلیس، ازدواج اجباری و یا تنفروشیِ اجباری بودهاند. در میان آنانی که تقاضای پناهندگی دادهاند دو سوم آنها بدون هر گونه حمایتی در فقر رها شدهاند و بیش از نیمی از آنها به فکر خودکشی افتادهاند.
بر طبق تحقیق دیگری توسط (Asylum Aid) - "سازمان حمایت از پناهجویان" در بریتانیا - تقاضای پناهندگی 87% زنان در ابتدا رد میشود چرا که عمدتا آژانس مرزی بریتانیا به سادگی داستان آنها را باور نمیکند؛ و دادگاه تنها بهنفع 42% کسانی که تقاضایشان در ابتدا رد شده است، رأی میدهد.
مقالهای در گاردین 8 مارس 2013 در واکنش به برخورد کارکنان آژانس مرزی (UKBA) چنین مینویسد: "علیرغم اینکه ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه بریتانیا، از لزوم پایان دادن به "مصونیت" تجاوز به زنان بهمثابهی یک اسلحه جنگی سخن میراند، اما کسی که دقیقا به خاطر همین نوع حمله به بریتانیا پناه میبرد، وقتی که به این جا میرسد نباید لزوما انتظار همدردی (از سوی مقامات آژانس مرزی و یا مقامات اداره مهاجرت) داشته باشد."
همین روزنامه مینویسد که "در یک مورد مشخص یکی از مأموران آژانس مرزی بریتانیا از یک زن پناهجو که قربانی تجارت سکس شده بود میپرسد که آیا از تنفروشی لذت میبرد؟ از قربانی دیگری پرسیده میشود که آیا تلاش کرده است در مقابل کسی که به او تجاوز میکرده بایستد و ..."
اما اینها تنها ناشی از بیاطلاعی و بیتفاوتی مأموران مرزی نیست بلکه ریشه در سیاستهای عمومی ضدخارجی و مردسالارانهی قدرتهای حاکم نیز دارد. گزارشهای بیشتری در سالهای اخیر در مورد کشیده شدن زنان به فقر و تن فروشی در بریتانیا بوده است که ناشی از فشارهای بیشتر بر پناهجویان و بهخصوص زنان پناهجو که بیش از دیگران شکننده هستند، می باشد.
یک تحقیق به ریاست سارا تیتِر، عضو لیبرال - دمکرات پارلمان بریتانیا، به بررسی فقر روز افزونِ متقاضیان پناهندگی اختصاص داده شده بود. در این بررسی که توسط چندین مؤسسهی خیریه حمایت میشد، بیش از 200 نفر از پناهجویان، شاهدان و سازمانها شهادت دادهاند. این تحقیق به این نتیجه رسید که کودکانِ پناهجویان در بریتانیا در شرایط فقر زندگی میکنند به گونهای که مادرانشان مجبور به تنفروشی میشوند، چرا که سیستم حمایت دولتی از کار افتاده است و این وضعیت ممکن است به افزایش مرگ نوزادان و مادران در هنگام حاملگی بیانجامد. (گاردین 30 ژانویه 2013)
اوضاع در بسیاری از کشورهای امپریالیستی که پناهجویان به آنجا روی میآورند، در موقعیتی کم و بیش در همین سطح است، بدین معنی که پناهجویان مجرم و غیرقانونی معرفی میشوند، سیاستهای ضدخارجی و راسیستی گسترش بیشتری مییابد و در بیشتر موارد زنان در موقعیت بهمراتب شکنندهتری قرار دارند.
تجارت زنان بهمنظور وارد کردن آنها در "صنعت سکس" در کشورهای غرب و ثروتمند جنبهی دیگر و عامل دیگری است که بر فشار و ستم بر زنان مهاجر و پناهنده افزوده است. مکانیزم و تحرک عمدهی آنها در چارچوب مکانیزمی است که مهاجرت از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند (عمدتا غرب بهعلاوهی استرالیا و ژاپن) را گسترش داده است، که خود ناشی از عملکرد سیستم امپریالیستی در سطح جهان است. اما ویژگی آن اینست که به غیر از موارد خاص، این زناناند که هدف قرار میگیرند. علت اصلی آن، فقر و شکنندگی زنان در کشورهای فقیر و تحتسلطه است. این موقعیت شرایطی را ایجاد کرده است که مورد سوء استفادهی تبهکاران و قاچاقچیان و سوداگران انسان که سر نخشان در مراکز تجارتهای بیلیونیِ سکس در اروپا، آمریکا و استرالیا ... نهفته است، قرار میگیرد. این شبکههای جنایتبار با نابود کردن زندگی میلیونها دختر و زن جوانی که تلاش میکنند از فقر، جنگ، به قتل رسیدن، تنهایی و ازدواج اجباری فرار کنند، برای خود سرمایههای کلان بسازند. قوانین مهاجرت در کشورهای مقصد، به این روند کمک مهمی کرده است و عامل مهمی در بهوجود آوردن این تجارت پولساز برای سوداگران انسان بوده است. در طول یکی دو دههی گذشته رسواییهایی که نشان از دخالت و همکاری مقامات دولتی کشورهای غربی در این تجارت داشته است همچون همکاری مقامات دولتی هلند، در کشاندن دختران از نیجریه، افشا گشته است و یا حتی در شرایطی که چنین دخالتی افشاء نشده است، قوانین مهاجرت در خدمت به آن و بیتفاوتی و چشم بستن مقامات و ارگانهای دولتی بر روند شکلگیری و گسترش آن به اندازهی کافی گویا بوده است. وضعی که علیرغم تبلیغات پوچ در ابعاد گستردهتری همچنان ادامه دارد.
اعمال فشار و سختگیری بر پناهجویان ارتباط مستقیمی برای اعمال سیاستهای راسیستی، تبعیضگرانه و پایین راندن این قشر در جامعه دارد. در نتیجهی این سیاستها، پناهجویان به قشر پایینی جامعه رانده میشوند؛ و بدین ترتیب نیروی کار آنها تلف و یا بهشدت ارزان میشود. اما در سالهای اخیر هجوم بیسابقه و وسیع پناهجویان به سمت کشورهای غنیتر، مسألهی کنترل را هم به یک موضوع و دغدغهی مهم این کشورها بدل کرده است. بههمین دلیل پناهجویان بهطور روزافزونی "غیرقانونی" میشوند و در نتیجه "جرم" آنها سنگینتر میشود و از آن فراتر بهعنوان مسببین بسیاری از جنایات و نابسامانیهای جامعه معرفی میشوند. تا جایی که مشخصا به زنان مربوط میشود آنها را باری بر دوش سیستم خدمات رفاهی ارزیابی میکنند. به همین علت در بسیاری مواقع خانوادههایی که همراه با مرد باشند بر خانوادههایی که بدون مرد هستند، ترجیح داده میشوند. زنانی که قربانی تجاوز هستند، در نزد مأموران ادارهی اقامت و مأموران مرزی بهعنوان زنان تنفروش ارزیابی میشوند.
اینها همه تلاشهای مذبوحانهای برای وارونه جلوه دادن حقایق است. واقعیت اینست که شواهد بیشماری نشان داده است و کسانی که از نزدیک با امور پناهندگی سرو کار داشته و دارند، مثل سازمانهای حقوق بشری و یا خیریه و حتی دستگاههای دولتی مربوط به این مسأله بهخوبی آگاهند که اکثریت قریب به اتفاق پناهجویان چه سیاسی و چه اقتصادی خواهان این نیستند که کشوری که در آن تولد یافته، بزرگ شده و کلیهی فامیل، خانواده، دوستانشان و زندگیای که سالها برای آن زحمت کشیدهاند را رها کنند. خود و خانواده خود را تا خرخره در زیر قرض فرو کنند، و جان خود را در کف دست بگذارند و خطرات و ریسکهایی تا این حد را به عهده گیرند تا بتوانند شرایط زندگی قابل تحملتری را برای خود و خانوادهشان بیابند.
همهی اینها سوالی را بهدنبال میآورد: چه شرایطی است که این پناهجویان را وادار به تن دادن به چنین خطراتی میکند؟ هنگامی که این سوال در مقابل واقعیاتی که جهان امروز را میسازد، گذارده میشود، وقتی که روشن است جهان بدو رشته از کشورهای امپریالیستی و تحتسلطه تقسیم شده است، هنگامی که اقتصاد کشاورزی کشورهای جهان سوم در نتیجهی کارکرد سیستم امپریالیستی و بهخصوص گسترش گلوبالیزاسیون در دو دههی اخیر بهشدت مخروبه و بهشدت نامتوازن شده است. هنگامی که روستاییان قادر نیستند شکم خود را سیر کنند به شهرها پناه میبرند اما در آنجا با سیل زاغهنشینانی که اینک نیم میلیارد جمعیت جهان را تشکیل میدهند، روبرو میشوند. هنگامی که از کار و هر گونه امکاناتی محروماند. در شرایطی که اکثریت مردم کشورهای جهان سوم علیرغم زحمات و کار طاقتفرسا در سیاهچالها و یا مکانهای خطرناکی به نام کارخانه، شبیه آنچه که کارگران زن در کارگاههای دوزندگی بنگلادش، هند، مکزیک و ویتنام بهسختی کار میکنند اما قادر به تأمین زندگی خود نیستند، هنگامی که شرکتهای بزرگ چندملیتی زمینهای روستایی در آفریقا و هند و ... را به سرقت میبرند، هنگامی که دولتهای ارتجاعی در کشورهای موسوم به جهان سوم هر نوع مخالفتی را سرکوب میکنند و زندانهایشان مملو از معترضین میباشد، هنگامی که میلیونها زن در فرودستی مطلق قرار دارند و سرمایهداری حاکم در جهان از آن برای انباشت سرمایه سود میجوید و ... چگونه میتوان انتظار نداشت که از مکزیک، اریتره، نیجریه، هند، پاکستان، ایران و ... سیل پناهجویان سرازیر نشوند. هنگامی که جنگهای خانمان برانداز در بالکان، عراق، افغانستان و سوریه، سومالی، سودان، مالی، کنگو و ... براه میافتد چگونه میتوان انتظار نداشت که سیل پناهجویان از این کشورها سرازیر نشوند. این خیل عظیم پناهجویان در نتیجهی کارکرد سیستمی است که در پی انباشت سرمایه مجبور به حمایت و گماردن دولتهای بهغایت ارتجاعی و هم زمان نابود کردن نیروی انسانی در نتیجهی جنگهای ارتجاعی و ایجاد ارزشهای مردسالارانه که منبع زنستیزی در کل جهان است را به شیوهها و اشکال متفاوت تقویت کند. در نتیجه، این سیستم امپریالیستی و حاکمین و مسئولان آن و وابستگان فاسد و دیکتاتوری که در کشورهای جهان سوم عملا به نمایندگی از آنان حکومت میکنند، مجرم هستند نه پناهجویان.
بدون شک مهاجرت و پناهجو شدن به منظور نجات خود و فرزندان خود برای زنان ستمدیده، یک حق است و نه یک جنایت آنگونه که کشورهای امپریالیستی مینمایانند. اما واقعیت اینست که پدیدهی پناهندگی در جوار فقر اقتصادی به همراه سیستمهای پوسیده و فاسد دیکتاتورهای سیاسی و مذهبی در نتیجهی وجود مناسبات عقبماندهی زنستیز همچنان ادامه خواهد یافت و همانگونه که تاریخ یک قرن گذشته شهادت داده است، افزایش یافته و خواهد یافت و ابعاد بسیار گستردهتری را باز هم بهخود خواهد گرفت. تا زمانی که سیستم امپریالیستی موجود باشد وضع به همین منوال خواهد بود و با توجه به سیاستها و کارزارهای راسیستی امپریالیستی فجایع بسیاری بهخصوص در مورد زنان که در موقعیت شکنندهتری در این جوامع قرار دارند، بهوجود خواهد آمد. به همین علت برای این که مردم جامعه نه به دلیل جبر اقتصادی و یا سیاسی بلکه بر مبنای اختیار بتوانند نقلِ مکان کنند و یا این که مجبور به نقلِ مکان نباشند، باید این شکاف عظیم میان کشورهای غنی و فقیر، میان طبقات غنی و زحمتکش از بین برود، باید سیستم پدرسالاری از بین برود. برای حرکت بدین سو سیستم و نظام نوینی طلب میشود که باید بعد از سرنگونی حاکمیت طبقات مرتجع سرمایه دار امپریالیستی و حاکمیت دین و مذهب ساخته شود و مردم و زحمتکشان را بر سرنوشت خویش حاکم گرداند. به همین دلیل مبارزه برای حقوق پناهجویان و بهخصوص پناهجویان زن و مبارزه برعلیه اعمال ستم و فشار بر پناهجویان بر علیه مجرم شناختن پناهجویان یک ضرورت است. زنان پناهجو بهمثابهی شکنندهترین بخش آن باید در این مبارزه نقش فعالی بهعهده گیرند، و این مبارزات باید با چنین نگرشی پیوند یابد که برای رهایی از این وضعیت، مبارزات عمیق، پیگیر و ریشهایتری برای از بین بردن مردسالاری و کل سیستم سرمایهداری لازم و ضروری است. ✦