كارزار افغان ستيزی جمهوری اسلامی را درهم شکنیم!
بار ديگر رژيم مرتجع جمهوری اسلامی كارزار گسترده و همه جانبه ی ديگری راعلیه افغانی های مقيم ايران براه انداخته است تا چهره بغايت ضد مردمی خود را هرچه بيشتر به معرض نمايش بگذارد. اين كارزار با حمله گروهی از اوباشان به پناهجويان افغانی در يزد به اوج خود رسيد. روز جمعه ۱۰ تير اوباشان به خانه های پناهجويان افغان در محله كشتارگاه يزد هجوم آوردند و وحشيانه اين مردم بي دفاع را مورد ضرب و شتم قرار دادند و خانه فقيرانه آنها را به آتش كشيدند. به گونه ای كه تعدادی از آنان سوخته و مجروح شدند و عده ای سراسيمه خانه و كاشانه خود را رها كرده به خارج از شهر و يا خانه آشنايان خود پناه بردند.
عوامل رژيم و رسانه های وابسته به آن تلاش كردند كه حمله وحشیانه را با پيدا شدن جسد يك دختر ۱٨ ساله يزدی كه به او تجاوز شده و در چاهی در اطراف شهر انداخته شده بود، ربط دهند و بطور ضمنی اين يورش را توجيه كنند. دولت و رسانه ها هويت فردی را كه در ارتباط با قتل دختر ۱٨ ساله دستگير شده بود يك افغان معرفی كردند. اعلام هويت اين فرد، خواه مجرم باشد خواه بی گناه، نه توجيه كننده اين عمل شنيع است و نه می تواند بی رابطه با كارزاری باشد كه جمهوری اسلامی در چند ماه گذشته برای اذيت و آزار پناهجويان افغان براه انداخته است.
اذيت و آزار پناهجويان افغان در ايران در۳۰ سال گذشته پيوسته ادامه داشته وهيچگاه متوقف نشده است. اذيت و آزاری كه هم از جانب دولت و هم از جانب افراد نا آگاه و تحت تاثير فرهنگ شونيستی غالب اعمال شده است تا جايی كه ابعاد باور نكردنی و غير قابل تصوری را بخود گرفته است. سالهاست كه ماموران مرزی ايران علاوه بر اذيت و آزار افغان ها كه جنبه معمول بخود گرفته است، با شلیک گلوله بطرف آنان، تعداد زیادی را زخمی و يا به قتل رسانده اند. اما اخيرا در مرز تركيه بيش از ۲۰ نفر از شهروندان افغانستان مورد رگبار نيروهای نظامی جمهوری اسلامی قرار گرفتند که اكثريت آنها كشته، بقيه بسختی مجروح و اوضاع جسمی آنان واخیم گزارش شده است.
در سالهای اخير صدها تن از شهروندان افغان توسط جمهوری اسلامی در ارتباط با جرمهای مربوط به مواد مخدر به اعدام محكوم شده و تعدادی از آن ها تا بحال اعدام شده اند كه خشم مردم در دو سوی مرزها را برانگيخته است. اين در حاليست كه بنا به گزارشات، سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در بالاترين سطوح در ارتباط مستقيم و يا غير مستقيم با مافيای مواد مخدر، در تجارت آن و انتقال آن به ايران و همچنين به سایر کشورها درگير است و از اين طريق برای خود و حكومت شان ثروت می اندوزد و ميليون ها جوان در ايران و بقيه كشورها را عامدانه به دام مواد مخدر می اندازد.
پيش درآمد جنايات اخيردر یزد، كارزار افغان ستيزانه ای است كه از طرف حكومت در سطح كشور و استانهای مختلف به اجرا در آمده است. ممنوع كردن ورود زنان و مردان افغانی به پارك صفه اصفهان در سيزده بدر با وجود ناباوری همگان تنها می توانست اوج شونیسم يك سيستم ضد مردمی را به نمايش بگذارد. بدنبال آن استانداری مازندران وقيحانه اعلام كرد كه تا آخر خردادماه سال جاری كليه پناهجويان افغانی چه آنانی كه دارای كارت اقامت هستند و چه آنانی كه مجوز اقامت ندارند بايد مازندران را ترك كنند. مقامات اين استانداری فاش كردند كه حضور پناهجويان افغانستان در ۱۰ شهر ساحلی از قبل ممنوع بوده است. اين مقامات همچنين گفتند كه "حضور افغانها برای مازندران يك تهديد است" و وزارت كشورهم اعلام كرد كه مازندران بعلت توریستی بودن نمی تواند حضور آنها را بپذيرد. آيا برای وقاحت و بيشرمی اين مزدوران می توان حد و حصری قائل شد. آيا كلماتی وجود دارند كه بتواند اوج تفرعن، پستی و شونیسم اين مرتجعين را توضيح دهد.
سوال به حق مردم اين است كه آيا اين پاسداران مزدور، نيروهای انتظامی و ارشاد منفور هستند كه مخل آسايش پير و جوان و بخصوص زنان می باشند كه با اشكال تراشی های خود و كلاشی هايشان خون مردم را به شيشه ميگيرند و يا مردم زحمتكشی كه برای حداقل زندگی رنج و محنت بسیاری را در کارهای طافت فرسا تحمل می کنند. آنچه مسلم است رژيم جنايت پيشه جمهوری اسلامی برنامه سازمان يافته ای را برای محدود كردن و در نهايت اخراج پناهجويان افغان تدارك ديده كه از سالها قبل به مرحله اجرا گزارده است. بر طبق گزارشات، تا كنون حضور پناهجويان افغان در ۲٨ استان ايران كاملا ممنوع و يا بخشا محدود شده است. اخيرا در ادامه گونه خدمات از قبيل تحصيل، درمان و استفاده از وسايل نقليه عمومی و حتی فروش مواد غذايی به پناهجويان "غير مجاز" را ممنوع كرده است. اگر دولت قبلا صاحبان حرفه ها و مشاغل مختلف را از استخدام پناهجويان منع كرده و در صورت تخلف جريمه می كردند، اينك كسانی را كه به آنان مواد غذايی بفروشند نيز تهديد به بستن كسب می كنند.
تو گويی اين مرتجعین فاشیست در نظر دارند كه گوی سبقت را از فاشيست های نازی بربايند و با قطع نان و آب و گرسنگی دادن به كودكان و فرزندان این مردم ستمديده بر افتخار جنايات عدیده خود بيافزايند. گويی كه خون هايی را كه از مردم كردستان، خوزستان، بلوچستان، تركمن صحرا و از انقلابيون و كمونيستها و ... ريخته اند آنان را سيراب نكرده است و اينك چشم طمع به خون فرزندان و كودكان افغان دوخته اند. اما به اينجا بسنده نكرده اند و از شهروندان می خواهند كه خود سرانه "مشخصات هويتی اتباع بيگانه را مطالبه و رويت کنند" تا بدينوسيله با تحريك عناصر عقب مانده و اوباشان وابسته بخود رعب و وحشت در ميان اين پناه جويان را به اوج برسانند.
ميليون ها كارگر و پناه جوی افغانی در اثر مداخلات خارجی و جنگ های داخلی بين بنيادگرايان اسلامی در افغانستان، كار و زندگی و خانه خود را از دست دادند و آواره شده، مجبور به ترك كشور خود و پناه آوردن به كشورهای همسايه و ديگر كشورهای جهان شدند. کارگران و زحمتکشان افغان در ایران، به جانكاه ترين كارها تحت بدترين شرايط در كوره پزخانه ها و مزارع، كشتارگاهها، كارهای ساختمانی، سنگ بری، چاه كنی و كارهای نظافتی و... تن داده اند. در محروم ترين محله ها و در فقيرانه ترين خانه ها زندگی می کنند. از هيچ گونه حقوق شهروندی برخوردار نیستند، امنيت جانی و شغلی ندارند، مورد اخاذی و قلدر منشی رژيم و مزدوران آن قرار می گیرند، مورد تحقير و اهانت مشمئز كننده اوباشان و افراد نا آگاه متاثر از فرهنگ و شونيسم ايرانی قرار دارند. بسیاری از کارگران افغانی مزد ناچيز كارشان توسط كارفرمايان پرداخت نمی شود و يا توسط مزدوران رژيم بزور غصب می شود.
كارگران افغانی هزاران بار بيش از آنچه مزد دريافت و يا از منابع و خدمات اجتماعی مصرف می كنند، بر ثروت جامعه با کار و زحمت شان می افزايند تا لاشخوران در قدرت و اطرافيانشان آنرا بسرقت برند. آنگاه حاكمان مرتجع اسلامی با كمال بيشرمی می گويند كه اين پناه جويان سربارجامعه اند و هر روز فشار را بر آنها بيشتر می كنند و عرصه را بر آنها تنگتر، و از ابتدايی ترين حقوق محرومشان کرده و زندگی اشان را به شكنجه مبدل می كنند. حاکمان مزدور جمهوری اسلامی چنين تبلیغ می کنند كه گويا اين پناه جويان با ميل شخصی خانه و كاشانه خود را ترك كرده اند!هرچند كه اگر هم با ميل شخصی محل زندگی خود را ترك می كردند، این مزدوران حق نداشته و ندارند كه برای آنها مشكل ایجاد كنند. اما براستی اگر مداخلات مرتجعانه كشورهای امپرياليستی و منطقه از جمله جمهوری اسلامی نبود، چنين سرنوشتی در انتظار ميليون ها نفر مردم ستمديده افغان می بود؟ اگر صدور بنيادگرايی اسلامی به اين كشور كه جمهوری اسلامی پا به پای امپرياليستهای غربی در آن نقش داشت درکار نبود اين همه آواره ببار میآمد؟ مگر اين جمهوری اسلامی نبود كه احزاب بنياد گرای اسلامی شيعه مثل حزب وحدت و حركت اسلامی و چند حزب ديگر را از حمايت های مالی و نظامی خود برخوردار می كرد؟ مگر اين جمهوری اسلامی ايران نبود كه از جمعيت اسلامی و احزاب جبهه شمال و جنگ سالاران وابسته به آن در مقابل حكمت يار در جنگ داخلی كه به نابودی كابل انجاميد حمايت می كرد؟ مگر اين جمهوری اسلامی نبود كه بعد از بقدرت رسيدن طالبان به همه جنگ سالاران سابق از جمله حكمت يار و دارودسته اش كمك كرد تا بازهم نفوذش را در افغانستان حفظ كند؟ مگر اين جمهوری اسلامی نبود كه از جاده صاف كن های اشغال افغانستان توسط امپرياليستهای غربی شد؟ آيا جمهوری اسلامی به نوبه و در توان خود با مداخلاتش در افغانستان در داغان كردن افغانستان پا به پای قدرتهای امپرياليستی و مرتجعین منطقه نقش بازی نكرده است؟
آری جمهوری اسلامی در تمامی جنايات عليه مردم افغانستان نقش داشته و بخشی از مشكل افغانستان بوده و هست. اما چنين وانمود می كند كه گويا ناگهان چند ميليون ميهمان ناخوانده برايش فرا رسيده است و به خود حق می دهد كه هر جنايتی را در مورد آنها اعمال كند و آنها را مورد عنايت، عطوفت و رافت اسلاميش قرار دهد. اينك ديگر طعم رافت اسلامی را هم زحمتكشان ايران و همه زحمتكشان افغانستانی، هم زنان هم كليه اقليت های ملی و مذهبی چشيده اند و درك كرده اند كه مفهوم آن چيست.
اما كفگير ايدئولوژيك جمهوری اسلامی به ته ديگ خورده است و به شونیسم مشمئزه كننده ايرانی دستاويز شده است تا پايه های سنتی خود را اين بار حول اين ايدئولوژی زنگ زده متحد كند. جمهوری اسلامی اگر می خواهد بحران ايدئولوژيك خود را با افغان ستيزی، گرسنگی دادن به آنان، محروم كردن بیمارانشان از دارو، و... حل کند،سخت در اشتباه است.
اگر می خواهد مشكلات سياسی اقتصادی، سيستم بيمار و بحران زای خود را با دامن زدن به جو افغان ستيزی آنهم به شنيع ترين شكلش حل كند در خواب و خيالی خام است. بركسی پوشيده نيست كه جمهوری اسلامی با بحران سیاسی و اقتصادی روبرو است و حتا اگر همه شهروندان افغانی را از ایران اخراج کند، نمی تواند ضعف و استیصالی که دچار آن است را تخفیف دهد.
مزد زنان كارگر افغان كه در اكثر موارد در خانه كار می كنند و به همين دليل حتی كار كودكان خانواده را نيز به آن می افزايند، چندين بار كمتر از مزدی است كه به بقيه پرداخت می شود، كه كفاف نان خالی را هم نمی دهد. بسياری از خانواده ها توسط زنان اداره می شود و يا اینکه زنان تنها نان آور خانواده اند.
چرا كه مردان آنان يا در زندانهای جمهوری اسلامی اند و يا اينكه در جنگ ها كشته و یا بدليلی از خانواده جدا شده اند و در چنين شرايطی بايد با فشارهای جمهوری اسلامی و مزدورانش درگیر شوند. جمهوری اسلامی در بيش از سه دهه حاكميت خود تلاش كرده است كه فرودستی زنان را به يكی از نرمهای اصلی جامعه تبديل كند. حتی با دادن امتياز به مردان از طريق قوانين تبعيض آميز تلاش كرده است تا حمايت مردان و بخصوص بخش های عقب مانده آنان را به خودجلب كند و با انواع و اقسام سياستهای زن ستيزانه و با ايجاد آپارتايد جنسی زنان را به فرودست ترین ها در نظام جمهوری اسلامی تبدیل كند. زنان افغانی علاوه بر اين فرودستی، بخاطر افغان بودن شان نیز تحت فشار بیشتری قرار می گیرند و از این رو ستمدیده ترین ستم دیده گان جامعه هستند.
برای آنكه عمق تلفيق زن ستيزی و نژادپرستی جمهوری اسلامی روشن شود كافی است نگاهی به ازدواج های ميان پناهجويان افغان و زنان ايرانی بیاندازیم. جمهوری اسلامی شهروندانش را تنها از طريق خونی و آنهم از جانب پدر برسميت می شناسد، به عبارت ديگر پدر يك كودك بايد ايرانی باشد كه شهروند ايران به حساب آيد. به اين ترتيب فرزندان خانواده هائی که در نتیجه ازدواج مرد افغان با زن ایرانی هستند، شهروند ايرانی بحساب نمی آيند و حتی آنها از تحصيل و خدمات اجتماعی محرومند. اما مساله به اينجا خاتمه نمی يابد، جمهوری اسلامی از سال۱۳۷۰به بعد حتی ازدواج زنان ايرانی با افغانها را به رسميت نمی شناسد و برای آنها برگه ازدواج صادر نمی كند. بر طبق برخی آمارهای دولت ۳۲۰۰۰ ازدواج غير رسمی ميان مردان افغانستانی و زنان ايرانی بخصوص در استانهای شرقی ايران صورت گرفته است و مسلما تعداد حقيقی این پیوند ها بسيار بيشتر از آماری است که جمهوری اسلامی ادعا می کند.
برای فرزندان اينها كه جمعيتی نزديك به ۱۰۰هزار نفر را تشكيل می دهند حتی شناسنامه صادر نمی شود، حق تحصيل، بهداشت و سایر امكانات اولیه زندگی به كنار. اما در مورد دختر جوانی كه در يزد مورد تجاوز قرار گرفته و بعد به قتل رسيده است. اين واقعه دلخراش بيش از هر چيز يادآور خشونت های جنسی هستند
كه با سياستهای زن ستيزانه جمهوری اسلامی شدت گرفته اند. اين دختر جوان به سرنوشتی دچار شده است كه هزاران دختر جوان تحت شرايط جمهوری اسلامی به آن دچار می شوند. در كشوری كه زن ستيزی در راس سياستهای كشوری قرار می گيرد، در كشوری كه تبعيض عليه زنان در قوانين ودر كليت نظامش نهادينه شده است، در كشوری كه خشونت عليه زنان يك جريان قدرتمند است و در تار و پود رژيم و دستگاههای سركوبگرش تنيده شده است، در كشوری كه زندانهايش با تجاوز به زنان عجين شده است، در كشوری كه پرچم ايدئولوژيكش در حجاب اجباری و فرودستی مطلق زنان تبلور يافته است، بايد انتظار داشت كه خشونت علیه زنان در همه عرصه های جامعه عليه زنان به يكی از عمده ترين جنايت مرسوم در جامعه تبديل شود.
در نظام جمهوری اسلامی است که کسانی چون"خفاش شب" آفریده می شوند و در ضدیت با زنان قتل های زنجیره ای را مرتکب می شود؛ با دستگیری و معرفی وی به عنوان یک مرد افغانی، بطور آگاهانه به جو ضدیت با افغانی ها دامن می زند. واقعه هولناك در روستايی در ورامين را بياد بياوريم كه در ويدئویی كه دست بدست می شد، يك دختر جوان مورد تجاوز گروهی شش مرد قرار ميگيرد. بلافاصله شايعه شد كه متجاوزين به اين دختر، افغان بودند. و تا زمانيكه اين شايعه تكذيب شد بسياری از افغان ها در ورامين و بسياری از جاهای ديگر مورد ضرب و شتم اوباشان و افراد نا آگاه قرار گرفتند. باید در نظر داشت که رژیم جمهوری اسلامی چه در خشونت علیه زنان و چه جنایات علیه شهروندان افغان مسئولیت اصلی را بر عهده دارد و بسیار آگاهانه و هدفمند به شایعات بر علیه زحمتکشان افغان دامن می زند. بر همه مردم آزاده است كه نه تنها به دفاع از زحمتكشان افغانستانی در مقابل هجوم افسارگسيخته حاکمین مرتجع جمهوری اسلامی بپا خيزند بلکه هم چنين در مقابل شونيسم مشمئز كنندهٌ عظمت طلبانه ايرانی كه تنها به ابزاری در دست حاكمين برای بسيج عناصر و افراد نا آگاه و فرصت طلب تبديل شده است،به مبارزه برخيزند. هيچ وجدان آگاهی نمی تواند و نبايد، جنايت هايی را كه اوباشان جمهوری اسلامی ايران در حق پناه جويان افغان انجام داده و ميدهد بی جواب باقی بگذارد.
زحمتكشان افغان چه آنان كه در افغانستان هستند و چه آنانی كه در ايران اند مورد ستم جمهوری اسلامی قرار داشته و دارند و از جنايات مستقيم و غير مستقيم جمهوری اسلامی رنج برده اند. بخصوص زنان افغانستان كه بخاطر نفوذ بنيادگرايي، ستم های قرون وسطائی را در ۳۰ سال اخير از سر گذرانده و می گذرانند، خيلی بيشتر از جنايات جمهوری اسلامی زجر كشيده اند، به همين دليل ارتباط تنگاتنگی بين زحمتكشان ايران و زحمتكشان افغانستان، بين زنان ايران و زنان افغانستان ايجاد شده است.
زحمتكشان افغانستانی كه در ايران زندگی ميكنند بخشی جدايی ناپذيری از مردم ايران و طبقه كارگر را تشكيل می دهند، و اين حق و تصميم مسلم آنهاست كه در هر كجای ايران سكونت كنند و از خدمات ارائه شده توسط خودشان و بقيه مردم و منابع و توليدات جامعه بهره مند گردند نه رژيم منفور جمهوری اسلامی كه خود را بزور اسلحه، كشتار، ارعاب، تجاوز وشكنجه و زندان، خشونت عریان علیه زنان و نژاد پرستی بر مردم تحميل كرده است.
زنان افغان و ایرانی به همراه کل طبقه کارگر و زحمتکشان افغانی و ایرانی باید تمام نیرو و انرژی خود را برای سرنگونی رژیم نژادپرست، زن ستیز و ارتجاعی جمهوری اسلامی بکار برند تا با هم بتوانند در ساختن جامعه ای بدون نژاد پرستی، ستم، استثمار و ستم جنسیتی همگام شوند.
سازمان زنان هشت مارس (ایران- افغانستان)
7 ژوئیه 2012■