نشریه شماره 8 تشکل زنان 8 مارس
تبعیض جنسی از منظر تعلیم و تربیت
زمان مسعودی
قسمت اول اين مقاله در نشريه شماره 7 هشت مارس بچاپ رسيده است.
نقش اسباب بازی:
متخصصین بر این عقیده اند که در بچه ها حداکثر تا سن 6 سالگی پروسه تکامل هویت جنسی به پایان میرسد. یعنی آنچه را که قرار است در طول زندگی یک انسان به عنوان جنسیت او عمل کند تا این سن پایه گذاری شده و از این به بعد جزئیات، چگونگی عملکرد و ظرافت های آن می تواند تشدید و یا تضعیف گردند ولی بنیان یک سنت دیرینه بطور بسیار محکم گذاشته شده است. و صنعت تولید اسباب بازی در حفظ و ادامه آن نقش بسزایی دارد.
اسباب بازی هایی که در اختیار کودکان قرار می گیرد، از زمان تولد تا سن یک سالگی تقریبا یکسان می باشد ولی از آن به بعد نوع آن بر حسب جنسیت کودکان تغییر می کنند.
بازی برای بچه ها به معنی کشف کردن، لذت بردن، شکوفا شدن، آرامش یافتن و همچنین یافتن راه حل برای درگیرهای روزمره خود با محیط می باشد. در سنین بسیار کم، یادگیری و تجربه مکرر از اهمیت ویژه ای برخوردار است زیرا بازی نه تنها برای رشد و توسعه توانائی های نوزاد مهم است بلکه از نظر روحی روانی و شکل گیری شخصیت او هم بسیار تعیین کننده است. بازی با وسایل گوناگون یعنی درک و تجربه های متفاوتی که از طریق تکرار تکامل یافته و بصورت نقش آینده در کودکان درونی می شود.
در بازی ها هنجارهای بسیاری از روابط اجتماعی- فرهنگی نهفته است و این روابط در حین بازی دائما کودک را تحت تاثیر قرار داده و تمام محتوا، شکل، رل و فرمی را که در فرهنگ حاکم و بزرگسالان خواهان حفظ و ادامه آن می باشند به کودکان انتقال یافته و حک زده می شوند.
در میان اسباب بازی های موجود اشیاء بسیار کمی یافت می شود که از محتوی خنثی و بی طرفانه ای بر خوردار باشند و کودکان در تصورات و تخیلات خود با آن بازی جدیدی را کشف کنند. اکثر اشیایی که در اختیار کودکان قرار می گیرند حامل پیام هایی هستند که در خدمت ارائه محتوی مشخصی که در فرهنگ جامعه و خانواده حاکم هستند قرار دارند.در اینجا می توان برای مثال از اسباب بازی های جنگی نام برد .
از همان یکسالگی مادران و سایر نزدیکان عروسک را در اختیار دختربچه قرار می دهند،برای دختران بازی با عروسک از محتوی و کیفیت انسانی ویژه ای برخوردار است. دختربچه در حین بازی خود را با عروسک هم هویت می یابد، احساساتی که از طرف او به عروسک ابراز می گردد از نظر عاطفی او را پایبند می کند. او عروسک را شیر می دهد، می شوید، لباس می پوشاند، نوازش می کند و به گردش می برد و مراقبت می کند. تکرار این بازیها تاثیر آنها را از چنان استحکام و عمقی برخوردار می سازد که کودک در مقابل عروسک احساس مسئولیت کرده و عملکرد آن در هویت و نقش آینده دختربچه بسیار تعیین کننده می گردد.
بزرگسالان از طریق گفتگو، راهنمائی و تصحیح کردن بازی های کودکان نه تنها طرز استفاده و نوع عمل و خاصیت اشیاء را به کودکان می آموزند بلکه آنها استفاده از آنهارا هم با مقررات و نرم های مشخص در زمان های معین و حتی مجاز و یا ممنوع بودن اعمال مشخصی را هم تعیین و به کودکان عادت می دهند. برای مثال عروسک را فقط به دختربچه نمی دهند بلکه آن را در بغل او می گذارند که شیر بدهد، لباس بپوشاند، نوازش کند، با کالسکه به گردش ببرد، غذا بدهد و بخواباند. یعنی به او محتوی کار و عمل عروسک و وظیفه او نسبت به عروسک تمرین و منتقل می گردد. ولی این امر در مورد پسربچه ها صورت نمی گیرد.
پزوهشگران در تحقیقات خود در مورد دختربچه و عروسک همه مشترکا به "انعکاس جنباندن عروسک" اشاره میکنند. یعنی آنقدر زود عروسک در اختیار کودکان دختر قرار میگیرد،که حرکت تکان دادن عروسک برای اطرافیان بصورت مادرزادی جلوه می نماید. همانطوری که ملاحظه میکنید،از آنچه را که از ابتدا به دختران تحمیل میکنندبه عنوان معجزه بیولوژیکی، امری طبیعی و غریزه مادری نام می برند.
و پسربچگان هم از ابتدا با ماشین، تفنگ، چاقو و اسباب بازی های مردانه انس گرفته و عادت می کنند. یعنی آنها هم چیزهایی را که در آینده بعنوان مرد با آنها سروکار خواهد داشت می شناسد و تجربه می نمایند.
از آنجایی که عروسک وسیله ای مناسب برای یادگیری و رد و بدل ملاطفت و نوازش است، می تواند برای کودکان هر دو جنس و بخصوص کودکان پسر بسیار آموزنده باشد. اگر به جای این که پسران را از بازی با عروسک منع کنند، آنها را همانند دختربچگان به بازی با آن تشویق بنمایند، از این طریق علایق و ملاطفت، گفتگو و همدلی، نوازش و همدردی و مراعات حال دیگران را کردن از همان ابتدا به آنان آموخته و تمرین میگردد.
عروسک اطاق نشیمن، آشپزخانه و وسایل درون آن، گهواره و کالسکه که از همان ابتدا از جمله اسباب بازی های مورد علاقه بزرگسالان برای کودکان دختر بشمار میروند، کاملا این پدیده را روشن می کند که چگونه آموزش و تقلید از الگوی مشخصی می تواند روی انسان موثر واقع شود. و جای رفتار آزادانه و عکس العمل طبیعی انسان و شکوفائی توانایی او در مقابل محیط بیرونی همه از او صلب شده و دختران را آنچنان رام کنند که آنها دیگر حساسیت و نیروی درک خواسته ها و حتی نیازهای غریزی خود را همه از دست داده و تمام حواس و نیروی خود را در خدمت به دیگران متمرکز سازند. و همزمان کودکان پسر بوسیله بازی با قطعات متفاوت از نظر رنگ، اندازه و فرم تخیلات خود را پرواز داده و بی پروا و دور از هرگونه فشار و نگرانی غرق در بازی آزادانه استعداد و توانائی های خود را بر روی اشکال و فرم های مختلف متمرکز کرده و خلاقیت های گوناگون را آزمایش و تجربه نمایند.
حتی دختران با تنبیه و دوز و کلک تمرین داده می شوند که از خواسته های خود به نفع برادران خود گذشته و با این گفته که تو "دختری" او را با "اسباب بازی از نوع Barbie"، اطوکشی، ماشین خیاطی، ظرفشویی و شیردادن عروسک و مواظبت از خواهر و برادر کوچکتر که همه در حقیقت کار بالغین است و نه خردسالان، دست و پنجه نرم می کنند. از آنجایی که بازی با این نوع وسایل با "تولید" همراه است و کودکان هنوز توانائی و مهارت این گونه کارها را ندارند، دائما از طریق بزرگسالان تصحیح می شوند و دختران سعی می کنند که اشتباهات خود را تکرار نکرده و از این طریق ساعات بازی دخترکان به "دوران کارآموزی" در رشته خانه داری، کاردستی و بچه داری تبدیل شده و در آنها این برداشت را تقویت می کند که تو "ناتوانی" و با این احساس ناتوانی زودرس و تایید آن از طریق تصحیح دائم بزرگتران،از همان ابتدا سنگ زیربنای احساس حقارت، ناتوانی و عدم اعتماد به نفس در دختربچگان گذاشته می شود. تمرین کارهای خانگی، نگه داری از خواهر و برادر، خدمت به پدر و برادر و غیره آنچنان احساس مسئولیت و وظیفه شناسی را در دختربچه تشدید میکند که او دیگر از بازی زده می شود. و مادران مفتخر از کدبانو شدن دخترانشان به شادی می پردازند و جلو دیگران به تحسین از او پرداخته و از این طریق به تحکیم این نقش دامن می زنند.
اگر درست توجه کنیم در ارتباط با هر دو جنس از این طریق شرائط و توانائی های لازم برای تقسیم کار جنسی آینده بازتولید می شود. و هر دو جنس نقش و ارزش های اخلاقی-اجتماعی زندگی آینده خود را در ناخودآگاه خود، درونی می نمایند.
در تحقیقات زیادی که صورت گرفته است نشان میدهند که:
فقط50% از هدیه هایی که دختر بچه گان دریافت می کنند اسباب بازی می باشند در صورتی که 73 %هدیه های پسران وسایل بازی بوده است و 50% درصد دیگر هدیه دختران یا وسایل قابل استفاده در خانه و آشپزخانه بوده و یا پول برای جمع آوری وخرید جهیزیه می باشد .
این کلیشه ها در فیلم، کتاب های کودکان، شعر، ترانه در داستانها و افسانه هایی که دهان به دهان برای کودکان بازگو می شوند گنجانده شده وبطور مداوم در رفتار وگفتار آنان باز تولید می گردند. فرهنگ این انتقال وباز تولید آنچنان دقیق وعمیق عمل می کند که گویا این نرم ها مادرزادی و غیر قابل تغییر می باشند.
این فرهنگ زن ستیز که بوسیله سنت، مذهب، ادبیات در تمام شئون جامعه شبکه خود را گسترده و نامحسوس عمل می کند، آنچنان شیاری را در ضمیر انسان به یادگار می گذارد که نه تنها مردان بلکه اکثریتی وسیع از خود زنان هم آماده پذیرش و حفظ و ادامه آن می باشند.
کم نیستند زنانی که با امر مبارزه با زن ستیزی مخالفت ورزیده و حتی در همین شهر هامبورگ با روشنگری در مورد دخترانشان در آموزشگاه اعتراض می کنند. در طول پروسه زن شدن خود انسان ماده، ترکیبی از خصوصیات درهم تنیده ای را که در قالب موجود "زنانه" می گنجد می آموزد و اجتماع به این چهارچوب "زنانه" بعنوان توجیه جایگاه زن در خانواده و بخصوص از آن بعنوان دلیل تقسیم کار جنسی استفاده می نماید.
یعنی زنان نه به این دلیل که در زمان تولد خود از ساختار ویژه جسمی و روحی برخوردار بوده اند، بایستی کارهای مناسب با این ویژه گی ها را به عهده بگیرند، بلکه به دلیل این که وظیفه کار خانگی، سرپرستی کودکان و خدمت به شوهر به عهده آنهاست، بایستی توانائی ها، صفات و مهارت های ویژه این وظائف را در طول پروسه رشد و تکامل خود بیاموزند. این آموزش در خدمت حفظ و تحکیم تقسیم کار جنسی یعنی کار خصوصی (در خانواده) و کار اجتماعی (در اجتماع) قرار می گیرد. و از این طریق به حفظ و ادامه سلسله مراتب و برتری مرد بر زن خدمت می کنند.
مواردی که انسان ماده را در دوران زن شدن خود بیش از همه تحت تأثیر قرار داده و زندگی آیندۀ او را بسیار بنیادی رقم میزند را میتوان در سه جنبـه ی مهم خلاصه کرد.
1ـ نقش انسانی – اجتماعی زن یعنی الگوی همسر و مادر بودن و نقشی را که در این رابطه زنان مادام العمر بعهده میگیرندو آنها حتی اگر پای خود را از چهارچوب این وظایف در خانواده فراتر گذاشته و شغلی در خارج از خانه بعهده بگیرد، شغل هایی ًزنانهً مثل پرستاری، مامائی، مربی کودک، سکرتری، معلم دبستان و سرپرستی از سالمندان و غیره ... خواهد بود.
2ـ جنبه ی خدمتکاری و انجام خدمات بصورت کار خانگی می باشد. این مورد با نقش انسانی – اجتماعی زن در هم تنیده و از آنجایی که چگونگی آن بر همه روشن می باشد، توضیح در مورد آ ن را لازم نمیدانم.
3- نقش ارضای تمایلات جنسی مرد (Sexobjekt) می باشد. در این بخش، یعنی نقش وسیله جنسی بودن زن میل دارم به چند مورد زیر اشاره کنم :
انتظارات جنسی پدر و مادر از فرزندان
تجاوز جنسی به کودکان دختر در خانواده
تن فروشی
تبلیغات و زیبایی زنان
وقتی ما در زندگی روزمره خود به انسانها برخورد می کنیم، اولین چیزی که توجه ما را جلب می کند جنسیت آنها است. ما آنها را بعنوان زن یا مرد، دختر یا پسر شناسائی کرده و آگاهانه و یا ناآگاهانه تصورات مشخص و انتظارات معینی از آنان داریم. دو جنسیتی بودن در تاریخ بشریت آن چنان طبیعی و عادی به نظر می رسد که کمتر کسی چگونگی آن را زیر سوال می برد.
پدر و مادران هم از روز تولد با دیدن آلت تناسلی فرزند خود کلیشه های مشخص زنانه مردانه را که سالیان سال در آنان نقش بسته، در مورد فرزندان خود اعمال کرده و بعنوان بازتاب از آنها انتظار رفتارهای جنسی ویژه خود را دارند. از دحتربچه گان انتظار ً صفات زنانهً مثل احساساتی بودن،پوشیدن لباسهای زیبا، عشوه گری،کدبانو بودن،علاقه به خانواده وبچه وخود را بازنان هم هویت دانستن و ......
از پسربچه گان انتظار ً صفات مردانهً مثل شجاع بودن، علاقه مند به ماشین، تفنگ، چاقو وغیره...
در تحقیقات زیادی که در این مورد بعمل آمده است، روشن می گردد که پدران بمراتب بیشتر از مادران مایل به تمرین و اجرای نقش های جنسی فرزندان خود هستند. پدران از رفتار زنانه پسران خود نفرت دارند. و بخصوص بوضوح نشان داده شده است که پدران به دختران خردسال خود بعنوان وسیله ی جنسی„Sexobjekt“ نگاه می کنند. بیش از 30% از پدرانی که در یک تحقیق شرکت داشته اند می گویند که دخترانشان سعی به لاس زدن و عشوه گری و جلب توجه آنان را داشته اند. البته این ادعا به این معنی نیست که دختران واقعا اقدام به دلبری از پدر خود کرده اند ولی طرح آن این واقعیت رانشان می دهدکه پدران این انتظار را از فرزند دختر خود داشته و یا حداقل خود نسبت به فرزند دختر این احساس و برداشت را داشته اند. 70% این پدران معتقدند که جنسیت زن و یا زنانگی را نمی توان از روابط جنسی „Sexualität“ جدا کرد.
50% مادران می گویند دختر من با من لاس نمی زند ولی پدرش معتقد است که با او این کار را می کند. در جمع بندی این تحقیق اشاره می شود با وجود این که پدران علاقه زیادی به حفظ تفاوت جنسی و انتظار اجرای آن را دارند ولی در جامعه اکثرا مادران را مسئول کلیشه و رفتار جنسی دختران می شناسند. پدران نه تنها این کلیشه ها را زیر سوال نمی برند بلکه در تحکیم و انجام آنها هم تاکید دارند. نکته ای که در تمام تحقیقات تقریبا همه دانشمندان بر سر آن توافق دارند، وجود خشونت زیاد در جنس نر در تمام سنین می باشد.
این خشونت در تمام ابعاد جامعه نسبت به زنان اعمال می گردد و حتی در چهارچوب "امن خانواده" هم فجیع ترین نوع خشونت در مورد کودکان دختر از طریق اعضای مذکر خانواده اعمال می شود. همانطور که در بالا اشاره کردم از منظر بسیاری از پدران دختربچگان چیزی جز وسیله ارضای غرایض جنسی وحشیانه مردان نمی باشند. در آمریکا در سال 1991 آمار زنانی را که در دوران کودکی به آنان تجاوز جنسی شده است به 23 میلیون نفر تخمین می زنند. (
تجاوزگران اکثرا به هسته مرکزی خانواده تعلق دارند مثل پدر، برادر، شوهر مادر، دوست مادر و پدربزرگ تعلق دارند. اگر در مورد دختربچه گان تجاوز دیده ،درست مقایسه کنیم احتمال خطر تجاوز به آنها در خانواده توسط بستگان، بیشتر ازخطر در محیط مدرسه و خیابان است.
دو زن محقق آمریکایی در تحقیقات خود که در سال 1991 در مورد زنان تن فروش انجام داده اند، می نویسد: ما با 130 زن تن فروش مصاحبه کرده و از زندگی دردناک دوران کودکی آنان نت برداشتیم. 90% آنان در سنین کودکی مورد خشونت فیزیکی و تجاوز جنسی مردان خانواده خود قرار گرفته اند، 77% این زنان مورد تجاوز جنسی مردان خانواده، 30% آنها بوسیله پدرانشان و 62% بوسیله مردان دیگر خانواده و بقیه بوسیله دوستان خانواده و یا غریبه مورد تجاوز قرار گرفته اند. اکثر این زنان برای نجات خود از استثمار جنسی از خانه فرار کرده و به دام "پدران و برادران" دیگری که در همه جای این دنیای سودجو و استثمارگر در کمین طعمه های خود نشسته اند، افتاده اند.
در سال 1983 فیلم مستندی که از زندان زنان شهر Illinois در کانال ABC تلوزیون شیکاگو نشان داده شده است، گزارش می شود که تمام زنان زندانی در زمان کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند.
طبق آمار های مختلف از هر 2 تا 3 کودک دختر یک نفر آنان در خانواده مورد تجاوز واقع می شوند.
سنگینی درد و تحقیری که دخترکان از طریق نزدیکان "مورد اعتماد خود" تجربه می کنند بقدری دشوار و غیر قابل تحمل است که کم نیستند کودکانی که بین ضمیر آگاه و جسم خود تجزیه و گسستگی. (Dissoziation) بوجود می آورند تا عمل تجاوز جنسی را که از طرف نزدیکان به آنان وارد می شود و برای آنان با مرگ یکسان است را آسان تر پشت سر بگذارند.
از آنجایی که این تجاوزات به یک بار و یا مدت زمان کوتاهی محدود نمی شود و در بسیاری از موارد سالها طول می کشد، برآن کودکان صدمات جبران ناپذیری را ببار می آورد.
تعداد کسانی که موفق می شوند با شکستن این تابو و برملائی این راز "شرم آور" اقدام به شکایت کنند، بسیار محدود است. اگر این واقعیت تلخ را از زبان وزارت دادگستری ایالات متحده آمریکا بشنویم از هر 10 نفر زن تجاوز دیده فقط یک نفر اقدام به شکایت می کند.
در اینجا بسیار میل دارم نظر شما را به چند جمله ای از درددل های این زنان ستم دیده جلب نمایم.
- دختر جوانی می گوید:" هیچ کس در خانواده مرا بنام خودم صدا نمی کرد "
زن دیگری می گوید:
- "بعنوان یک دختر خردسال آن زمان فکر می کردم این فاجعه به دلیل این که مادرم سر کار میرود بر سر من آمده است . زیرا قبل از آن مادرم همیشه در خانه بود و پدرم کمتر امکان دستمالی من را داشت. با خودم شرط کردم ا گر روزی بچه دار شدم، هرگز سرکار نروم."
زن میان سالی اضافه می کند:
-"من از زیبایی خود همیشه شرمنده بودم، به خصوص اگر کسی در این مورد مرا تحسین می کرد، عرق شرم به پیشانی ام می نشست و چهره ام سرخ می شد. با به خاطر آوردن صحنه ای از 5 تا 6 سالگی ام در یک جلسه گفتار درمانی علت این شرمندگی برایم روشن شد. این صحنه از این قرار بود که وقتی پدرم می خواست مرا حمام کند، من در وان می ایستادم و او پاهای چاقالوی مرا که از بازی به شل و گل آلوده بودند با دست و دوش آب می شست، من لرزیدن او را حس می کردم و وقتی که دست او با لیف آغشته به صابون به وسط پای من نزدیک می شد و من می دیدم که چهره او سرخ شده است و وقتی به من می گفت که تو چه قدر زیبا هستی، صدایش می لرزید من از زیبائی خود خجالت می کشیدم."
دختر جوانی که معتاد هم بود می گفت:
- " وقتی بالاخره بعد از سال های سال زجر و تحمل این همه ستم در سن 12 سالگی جرات کردم به پدرم بگویم: تو میدونی من می تونم ترا دادگاهی کنم و جلو دادگاه بگویم که تو با من چه کارها کردی، گفت اگر به کسی حرفی بزنی ترا می کشم. و من باور کردم و به سکوت خود ادامه دادم ولی تا 15 سالگی بیشتر تحمل نیاوردم و از خانه فرار کردم و به این روز افتادم."
محقیقین می نویسند: برای ما هیچ شکی نیست که مشکل زنان مسئله خصوصی و انفرادی آنان نمی باشد بلکه مشکلی اجتماعی – اقتصادی است ولی دادگاه بعضی از آنها را بجرم فرار از خانه، انحراف جنسی و هرزگی محکوم کرده است. همه آنان احساس گناه می کنند و خود را مقصر می دانند. از عدم اعتماد به نفس و ناتوانائی خود در سر و سامان دادن به زندگی شان رنج می برند.
تن فروشی :
تن فروشی بدون مرز، تیتر متنی در این مورد بود که روزنامه Le Monde Diplomatique در شماره نوامبر 2001 خود انتشار داد. لوموند در این مورد می نویسد:
- طبق گزارش سازمان ملل، سالیانه بطور متوسط 5- 4 میلیون زن و دختر خرید و فروش می شوند. 70000 دختر اهل نپال بعنوان کارگر سکسی در شهرهای دهلی و بمبئی به تن فروشی مشغولند.
- بیش از 55000 زن کامبوجی سالیانه به سراسر دنیا فرستاده می شوند تا از طریق فروش جسم خود برای قاچاقچیان، پول هرچه بیشتری کسب نمایند.
- درآمدی که سالیانه تایلند از طریق توریست های سکس دریافت می کند به بیش از یک میلیارد دلار تخمین زده می شود.
- حداقل سالی 200000 زن اروپای شرقی بدام قاچاقچیان در اروپای غربی می افتند.
- بنا به گزارش اتحادیه دفاع ار حقوق زنان در کیف، حداقل سالیانه 100000 زن اکراینی به دام شبکه قاچاق زنان افتاده و به تن فروشی واداشته می شوند.
- تخمین درآمد سالیانه خودفروشی زنان بطور متوسط بیش از 7 میلیارد دلار می باشد.
- هر زن تن فروش بطور متوسط سالیانه برای جاکش (Zuhälter) خود 107000 دلار درآمد دارد.
- جنبه دیگری که میل دارم به آن اشاره کنم مسلئه تبلیغات و زیبائی زنان می باشد.
از فشاری که در ارتباط با چگونگی ظاهر زنان یعنی لاغری اندام، فرم بینی، چربی شکم، آرایش صورت، مدل مو، مد لباس، کیف و کفش و.... به آنان تحمیل می شود مجله (Emma) با ترور زیبایی نام میبرد. این ترور بسیار سخت و همه جانبه است. زن تحت فشار اجبار زیبائی مدام، جوانی جاودانه استثمار می شود. اسطوره ها، افسانه ها و اشعار قصه دلربائی و پیچ و خم گیسوان او را سر می دهند .
شاعران هرزه بجای ذکر سن چهارده سالگی او از دو هفت ساله نام می برند و انسان را بیاد بیماران پدوفیل می اندازد. اشعه برخاسته از حلقه های موی او و ارتعاش نوای آوازش آنچنان با تربیت زن ستیز گره خورده است که خود او هم نه تنها از باز کردن این زنجیرها ظاهرا ناتوان است بلکه این بندها را پذیرفته و برای حفظ و پیش بردنشان تلاش می کند. پیری و سفیدی مو، چاقی و چروکیدگی پوست برای مردان نه تنها اشکالی ندارد بلکه گویا آنها را جالب تر هم می کند ولی زنان از ذکر سن خود شرم و وحشت دارند. چنانچه مردی آراسته و تمیز نباشد می گویند طبیعی جلوه می کند و اگر زنی لباس راحت بپوشد می گویند شلخته است.
مسئله سکس و زیبایی زنان وسیله اصلی تبلیغات جامعه مصرفی سرمایه داری است. مثلا برای تبلیغ شلوار Lee زنی با این شلوار و بدون بالاتنه روی چمن با مردی گلاویز است و زیر این تصویر نگاشته شده Lee مدلی که آزاد می کند و یا برای تبلیغ شلوار Relapf ، چهار بار باسن زنی را با این شلوار در حالت های مختلف نشان داده و زیر آن می نویسد رهایی باسن.Die Emanzipation des Pos) )
این سودجویان استثمارگر با بی شرمی از واژه ی رهائی و رهائی زن که مسئله اصلی زنان می باشد به نفع تبلیغات سود جسته و به غارت هر چه بیشتر انسانها می پردازند.
در تبلیغات صنعت تولید وسایل خانگی، از خرید وسایل آشپرخانه به وسیله ی مردان بعنوان بالاترین دلیل عشق آنان به زنان نام برده می شود، که گویا شوهران برای لوس و بدعادت کردن زنان خود این وسایل را به آنان هدیه می کنند و نه برای بیگاری کشیدن از آنان!! در تبلیغ ماشین ظرفشوئی Bauknecht می نویسد: Bauknecht می داند که زنان چه آرزوهائی دارند و یا تولید کنندگان دیگری اسم ماشین ظرفشوئی خود را Lady می گذارند. و یا برای تبلیغ وسایل میز تحریر می نویسد: وقتی زن شما وسایل آشپزخانه را سفارش می دهد، چرا شما برای دفتر کارتان چیزی سفارش ندهید؟!!
زنان با کالا مقایسه می شوند، و هدف از این مقایسه، مشابه نشان دادن صفات این تولیدات با زنان و در نهایت کالا جلوه دادن زنان است. از طریق مطرح کردن تولیدات با سکس زنانه فروش آنها بالا می رود. شراب، بستنی، طایر اتومبیل، ماست میوه تاثیر این قیاس ها در انسانها آموزش این معادله است که زن مساوی است با سکس.
با انتشار تصویر برهنه زنان که اکثرا سینه و یا باسن آنها را به نمایش می گذارند، زنان را تا حد برجستگی های بدنشان تقلیل داده و این تصور را بجای می گذارند که زنان فقط برای ارضای نیاز جنسی مردان بوجود آمده اند. همانطوریکه قبلا هم اشاره کردم، در دوران بسیار تعیین کننده ای، بازی با عروسک هایی از نوع Barbie)) تاثیر عمیق خود را گذاشته است واکنون با تبلیغات کمی به نتیجه ی مطلوب میرسند. در بسیاری از نشریات و تبلیغات، زنان بعنوان موجوداتی جلف، هرزه، نادان، ضعیف، ناتوان و وابسته به مرد تصویر می گردند.
نگاهی به نشریات زنان در اروپا بسیاری از توهمات را زیر سئوال می برد و ما می بینیم که با وجود دستاوردهای زیادی که مبارزات زنان داشته است ولی هنوز هم این مجلات مملو از مطالب و تبلیغات وسیع در باره مد، زیبائی ولوازم آرایش،آشپزی و نسخه های آن، تربیت کو دکان و اندرزهای رایج برای چگونگی "تورکردن" مردان می باشد. زنان در این انتشارات اکثرا" در نقش های مادر، همسر، زن خانه دار، میزبان و یا در حال آشپزی می باشند.
با وجود اینکه رقم زنان شاغل بسیار بالا رفته است ولی کمتر در مورد چگونگی شغل، تخصص موقعیت آنان گزارش تهیه میگردد. از آنجائی که این مطالب ضد زن به نشریات محدود نبوده و در فیلم، کتاب، تلویزیون، برنامه کودکان، کارتون و روی هر در و دیواری و در درون صندوق پست هر خانواده ای، وسیعا" و بطور روزانه پخش میگردد، این تبلیغات نه تنها کودکان را تهیج و وادار به خرید کالاهای مصرفی می نماید بلکه بصورت الگو در شکل گیری شخصیت کودکان موثر واقع شده و مواضع و نرم های زن ستیز را تحکیم می نماید.
زیبائی و سکس زن یکی از پر درآمدترین بخش های اقتصادی جهان است ومعیار این زیبائی زنان سفید پوست وبلوند غربی می باشند.
فقط درآمد 10 شرکت تولید لوازم آرایش مثلWulb ,Avon ،نخل زیتون...غیره در سال1995، بیش از 64 میلیارد دلار بوده است.
در بخش جراحی پلاستیک، مکیدن چربی شکم،جراحی بینی، بزرگ و کوچک کردن سینه،صاف کردن پوست صورت وغیره سالیانه میلیاردها دلار به جیب این بخش از"خدمات"ریخته می شود.
آنچه که در بالا آمد، کوششی است در ارتباط با آسیب شناسی پدیده مهمی بنام تبعیض جنسی. بدون شک ابعاد مسئله بسیار گسترده تر از توان من و وقت این نوشتاراست، و من به بخش های دیگر مثل نقش آموزشگاهها محتوای کتب درسی و.... اشاره ای نکردم. آنچه که می ماند راه یابی برای پاسخگویی به این نابرابری است. که خود بسیار بغرنج و جدال انگیز است و از این رو، من فقط به طرح سوالاتی چند اکتفا می کنم:
- چه مناسباتی بین رهائی جامعه و رهائی زن موجود است؟
- آیا براداشتی که از واژه رهائی می شود برای همه یکسان است؟
- چه مناسباتی بین „Globalisation“ جهانی شدن و رهائی زن موجود است؟
- در جوامع غربی بخصوص شمال اروپا زنان به دست آوردهای زیادی رسیده اند، پس چرا ستم جنسی در این جوامع هم چنان ادامه دارد، چه موانعی در این جوامع علیه رهائی زن عمل می کند؟
منابع:
Der Frauenatlas, Joni Seager 1997
Emma, Nr. 1/ 2003
Tageszeitung 20.08.2002
Le Monde Diplomatique November 2001
Weiterleben nach dem Inzest, Karen Lison/Carol Posten 1991
Wir werden nicht als Mädchen geboren, wir werden dazu gemacht,
Ursula Scheu1976
Frauenfeindliche Werbung, Sexismus als heimlicher Lehrplan Christiane Schmerl 1980