نشریه شماره 8 تشکل زنان 8 مارس
بيش از دو سال از اشغال می گذرد اما هنوز....
آذر درخشان
متن سخنرانی آذر درخشان در سمينار ائتلاف آنتی فاشيسم، آنتی راسيسم در گوتینگن، آلمان، در روز دوم اکتبر ٢۰۰۳
چند روز بيشتر به هفت اکتبر، سالروز تجاوز نظامی و اشغال افغانستان توسط دول غربی به سرکردگی آمريکا، باقی نمانده است. در ۷ اکتبر ۲۰۰۱ پس از حمله نظامی آمريکا و متحدينش به افغانستان و بمباران شهرها و روستاها ، اين کشور به اشغال کامل ارتش های نيروهای امپرياليستی درآمد.
همه به ياد داريم، اين تجاوز و متعاقب آن بمباران و کشتار بسياری از مردم بی گناه افغانستان تحت لوای دمکراسی و «رهايي» زنان صورت گرفت. بلافاصله پس از اشغال افغانستان و تشکيل دولت موقت، ما و بسياری از نيروهای مترقی و انقلابی اعلام کرديم که نه فقط شرايط زندگی مردم افغانستان و بطور خاص زنان تغيير نکرده، بلکه دورنمای بهبود شرايط نيز ديده نمی شود. اين نه يک پيش بينی بلکه نگاهی واقع بينانه به حوادث جاری آن موقع بود. اين نتيجه گيری از اين واقعيت نشئت می گرفت که امپرياليسم آمريکا برای پيشبرد اهدافش از همان ابتدا به جنگ سالاران و نيروهای مرتجع مذهبی و سران قبايل اتکا کرده بود و روشن است که بين منافع اين دارو دسته ها و منافع اکثر مردم افغانستان، بالاخص زنان، دريايی ازخون قرار دارد. در آن زمان بسياری از شيفتگان تجاوز امپرياليستی و متوهمان به مراحم غرب می گفتند حالا زود است و بايد به «ارتش رهائی بخش» اشغالگران فرصت بيشتری داد تا ماموريت «فمينيستي» خود را انجام دهند!(۱)
اينک بعد ازدوسال، فرصتی کافی است که نيروهای مختلف نشان دهند آيا حقيقتا غمخوار مردم افغانستان بوده اند و گام هايی هرچند اوليه را برای بهبود شرايط برداشته اند يا خير؟
متن زير برگزيده از گزارشهای مستندی است که برخی گروههای زنان، سرويس های خبری مترقی و برخی گزارشگران روزنامه های معتبر اروپايی از افغانستان ارسال کرده اند. اين اخبار نياز چندانی به تفسير و تحليل ندارد، و آشکارا موقعيت مردم و اهداف نيروهای اشغالگر را نشان می دهد.
وضعيت زنان
«دسته هشت مارچ زنان» که بطور غير علنی درافغانستان فعاليت می کند طی گزارشی از مناطق هزاره جات در اواخر جولای ٢۰۰۳ اعلام می کند که «نمی توان گفت وضعيت زنان نسبت به دوران طالبان بدتر شده است. اگرچه در منطقه هرات تحت فرمان اسماعيل خان پروسه طالبانيزه کردن آغازگرديده و مدارس دخترانه و پسرانه را از هم جدا کرده اند. در اين منطقه کليه سازمان های مربوط به زنان تعطيل گرديده است. حتی حبيبه سرابی وزير امور زنان را به شهر هرات راه ندادند. اين خانم ضمن مصاحبه با صدای آمريکا گفت نيروهای اسلامی می خواهند ما را به ستوه بياورند تا ديگر از خير تغييرات بگذريم. قاضی القضات هرات فتوا داد که زنان بايد از مردان جدا باشند. آنها در جلال آباد موفق شدند پروسه جدا سازی زنان از مردان را به پيش ببرند اگرچه هنوز در مناطق هزاره جات به اين کار موفق نشده اند. در مورد زنان روستايی که ۸۰٪ جمعيت زنان افغانستان را تشکيل می دهند، هنوزدرگيرهمان روابطی می باشند که از صد سال پيش در آن قرار داشتند. اين زنان عموما درگير کار پاک کردن کشمش هستند. عليرغم محدوديت هايی که جريانات اسلامی مرتب برای سازمان های غيردولتی (NGO) بوجود می آورند، آنها کلاس های خياطی و قالی بافی دائرکرده اند ولی جريانات اسلامی تا کنون چندين مرکز آموزشی دختران را به آتش کشيده اند که در برخی از نشريات کابل نيزعلنا به اين شيوه ها اعتراض شده بود.
فحشا بطور عموم و بطور خاص در کابل بسيار زياد شده است. زنان هم چنان از رها کردن برقع می ترسند. حبيبه سرابی وزير زنان اخيرا به ايران رفت و پس از بازگشت اعلام کرد که تجربه زنان تحت جمهوری اسلامی بسيار خوب است و ما بايد از اصلاحاتی که در ايران شده است ياد بگيريم! ايشان گفتند که چادر نماز بسيار پيشرفته تر از برقع است!!»
الهه امانی از زنان فمينيست ايرانی ساکن آمريکاست که همراه با يک هيئت چند نفره از زنان آمريکايی (هيئت غير دولتي) در ماه می ۲۰۰۳ به افغانستان رفته است. گزارش زير برگزيده ازمصاحبه وی در مورد وضعيت زنان افغانستان با راديو صدای زنان است.
«هدف ما تماس با سازمان های زنانی بود که در کابل فعاليت می کنند. ما موفق شديم با وزير امور زنان و ۳۰ سازمان زنان در کابل ملاقات کنيم. آنچه در کابل ديديم بسيار تاسف باربود. آن برداشتی که از اخبار های خارجی می شنويم نبود، بلکه شرايط بسيار بدتر و تاثرآورتر است. طالبان از ميان رفته اما فرهنگ طالبان هم چنان برپاست.
من با بسياری از زنان صحبت کردم و از آنان پرسيدم چرا هم چنان برقع می پوشند، آنها می گفتند بخاطر امنيت خودشان است و بعلاوه به دولتمردان فعلی اعتمادی ندارند.
در ژانويه ۲۰۰۳ قاضی دادگاه عالی در کابل تمام ماهواره ها و برنامه های ماهواره ای را بعلت تضاد با موازين اسلامی ممنوع اعلام کرد. به گفته ديده بان حقوق بشر در شهر هرات پليس مذهبی وجود دارد و زنان و مردانی را که در خيابان کنار يکديگر راه می روند، زنان را دستگير کرده و مجبور به آزمايشات پزشکی می کنند تا معلوم شود رابطه جنسی داشته اند يا خير!
طبق گزارش سازمان های وابسته به سازمان ملل در شهر کابل ۰۰۰‚۵۰ زن بيوه ثبت شده است که از اين تعداد فقط به ۰۰۰‚۱۰ نفر آنان رسيدگی می شود. در کابل علاوه بر کودکان خيابانی ما شاهد بسياری خانواده های خيابانی نيز هستيم. هم چنين ما شاهد حضور سنگين نيروهای ائتلاف شمال بوديم که بنابر گزارشات برخورد اينان نسبت به زنان بهتر از طالبان نبوده است.»
پناهندگان
دولت پاکستان و ايران پناهندگان مستقر در اردوگاههای اين دو کشور را جهت بازگشت به افغانستان تحت فشار زيادی قرار داده اند. از طرفی ديگر وضعيت پناهندگان بازگردانده شده بسيار وخيم است و به همين دليل پناهندگان تمايلی به بازگشت ندارند و اين نه بخاطر شرايط اردوگاهها که بسيار وحشتناک است، بلکه بخاطر اينکه در افغانستان شرايط اگر بدتر نباشد بهتر نيست. در آنجا آنها فاقد شغل و سرپناه و حتی آذوقه هستند.
بنابر گزارش سرويس خبری «جهانی برای فتح»، ۳۰ تا ٤۰ خانواده پناهنده در اوايل سال ۲۰۰۳به کابل باز گردانده شدند و چون سرپناهی نداشتند در محوطه ای بنام چمن در شهر کابل مستقر شدند. دولت که در صدد بود مراسم نوروز را در ماه مارس در اين محوطه برگزار کند، تلاش کرد اين خانواده ها را بزور از آن محوطه بيرون کند. البته بخاطر مقاومت آنها، دولت موفق به بيرون راندن آنها نشد. بسياری از اين خانواده ها در سرمای وحشتناک زمستان، کودکان خود را از دست دادند. اين شرايط يکی از دلايلی است که ما با روند بازگشت پناهندگانی افغانی به ميهن شان روبرو نيستيم.
اما وضع کودکان آواره و بی خانمان افغانی بسيار وخيم تر است. در کابل حداقل ۰۰۰‚۳۰ کودک خيابانی ثبت شده است که به کارهايی از قبيل واکس زني، حمل و نقل بار و گدايي، در خيابانها مشغولند.
فراموش نکنيم که افغانستان هم قرارداد بين المللی حمايت از حقوق کودکان و حقوق بشر را امضا کرده است بعلاوه کنوانسيون رفع تبعيض از زنان را نيز سال گذشته امضا نمود منتهی اجرای همه اين تعهدات بين المللی با يک تبصره الحاقی تبديل به دکور قفسه های وزارتخانه های افغانستان شده است. طبق اين تبصره کليه تعهدات بين المللی درصورتی قابل اجرا هستند که در تضاد با موازين اسلامی و شرعی نباشند!!!
شرايط عمومی مردم
بنا بر گزارش تشکل «دسته هشت مارچ زنان» و سرويس خبری جهانی برای فتح کرايه خانه هايی که در شهر کابل ۲۰۰ تا ۳۰۰ دلار بود هم اکنون به ٤۰۰۰ دلار در ماه رسيده است. اين در حالی است که دستمزد شاعلين دولت ماهيانه بين ۳۰ تا ٤۰ دلار است و بسياری از کارکنان دولت همين حقوق ماهيانه ناچيز را ماهها است که دريافت نکرده اند. با اين شرايط جای تعجبی نيست که بسياری از ساکنان کابل اساسا در ويرانه های اطراف شهر زندگی می کنند و ساختمان های معدود شهر در اشغال خارجيان (برخی از اینان کارمندان آژانس های کمک رسانی هستند) و مقامات بلند پايه دولتی است.
چندی پيش يکی از مقامات سازمان ملل به نام ميلتون کوتاری برای بررسی بحران خانه و مسکن به کابل رفت. بنا بر گزارش آژانس خبری بی بی سی در ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۳، اين مقام سازمان ملل پس از دو هفته تحقيق، وزير دفاع دولت کرزاي، محمد قسيم فهيم و وزير آموزش پرورش يونس قانونی و معاوت وی را متهم به دزدی زمين های مردم کرد. وی گفت وزرا و مقامات بالای حکومت بشدت مشغول تصاحب زمين و تخريب خانه های فقرا هستند. او اضافه کرد ليست اين افراد که عمدتا فرماندهان نظامی و مقامات عالی رتبه هستند بسيار طولانی است و اکثر اين افراد متعلق به ائتلاف شمال يعنی ستون فقرات دولت کنونی افغانستان هستند.
بلحاظ اقتصادی افغانستان مجددا در مقام بزرگترين توليد کننده مواد مخدر قرار گرفته است. بسياری از نيروهای نظامی جهادی در مرزها مشغول قاچاق مواد مخدر، انسان و کالاهای اساسی مردم هستند.
بسياری از افراد ارتش ۰۰۰‚۱۵۰ نفری افغانستان زندگی شان را از راه دزدی و غارت مردم می گذرانند. يادآوری ميشود که اين نيروهای نظامی متعلق به فرماندهان و جنگ سالاران مناطق مختلف افغانستان بودند که سالها جنگ عليه طالبان را به پيش بردند و هم اکنون فقط چند صد هزار نفر از آنان حقوق می گيرند.
رشوه و دزدی يک امر عادی درافغانستان تحت اشغال آمريکا و سربازان اروپايی است. البته اين مردم افغانستان هستند که بايد رشوه بدهند، اموالشان دزديده شود، مورد تجاوز و غارت قرار گيرند. مردمی که از حکومت طالبان رنج می بردند حالا مجبورند نيروهای مرتجع رنگارنگ را تحمل کنند: زمينداران، فرماندهان جنگی محلی و سربازان بيرحم آنان، باندها و دزدها، ارتش های امپرياليستی و يک دولت چندپاره و حالا هم خطر بازگشت طالبان!
بدليل ناامنی ناشی از اين شرايط بسياری از سازمان های کمک رسانی فعاليت خود را متوقف کرده اند. مردم در کابل مرتبا مورد حمله اين باندهای متجاوز، دزدان دولتی و گروههای بنيادگرا قرار می گيرند. در شهرها و روستاهای خارج کابل نيز مرتبا قربانی ستم و تجاوز مردان مسلح زميندارها ميشوند.
کمک های وعده شده آمريکا طی اين مدت بيش از ۶۰۰ ميليون دلار نبوده که آن هم عمدتا به جيب مقامات دولتی و برخی سازمان های خارجی رفته است. در حالی که آمريکا از ماه سپتامبر گذشته تا آخر ماه سپتامبر سال جاری يعنی طی يک سال مبلغ ۱۰ ميليارد دلار خرج ۹۰۰۰ سرباز خود در افغانستان کرده است.
خلاصه کنيم مردم افغانستان در شرايط کنونی فاقد شغل، خانه، زمين کشاورزي، آب آشاميدنی و کشاورزي، سلامتی و بهداشت، وامنيت هستند، آنها هيچ چيز ندارند بجز فقر و سختي. اين وضعيت برچسب «ساخت آمريکا» را دارد. برچسبی که آمريکا سعی می کند به کشورهای ديگر منطقه صادر کند. همان چيزی که در عراق جاری است. و لابد بعد در ايران و سوريه و ....
پيش نويس قانون اساسی
دست پخت امپرياليستها
بزودی با تصويب پيش نويس قانون اساسی بر همه اين شرايط وحشتناکی که در بالا برشمرديم مهر مشروعيت زده خواهد شد. سران دول اشغالگر به رهبری آمريکا با هيجان اعلام کرده اند که موفق شدند پيش نويسی تهيه کنند که حقوق همه مردم افغانستان در آن مستتر است. با نگاهی گذرا به اين پيش نويس متوجه می شويم که منظوراز مردم افغانستان همانا جنگ سالاران، مستبدين محلي، زمينداران، سران قبايل و آتوريته های مذهبی است.
در ماده اول و دوم اين پيش نويس می خوانيم که «افغانستان يک دولت اسلامی است» و «دين افغانستان دين مقدس اسلام است، شعائر دينی از طرف دولت مطابق با احکام مذهبی اجرا می گردد». طبق ماده هقتم و هشتم اين پيش نويس رئيس جمهور بايد حامی اساسات دين مقدس اسلام باشد و هم چنين يکی از شرايط رياست جمهوری مسلمان بودن است. ماده بيست هفتم آزادی بيان را در چارچوب اساسات دين اسلام مشروط می کند و بالاخره در ماده يکصد و هشتم تاکيد می شود که قانون اساسی می تواند مورد تعديلات قرار گيرد بجز اصل پيروی از اساسات دين مبين اسلام!
در کشوری که سالها تحت تاخت و تاز عقب مانده ترين حکومت های زن ستيز بوده است و ما هنوز با اثرات شوم اين زن ستيزی که متکی بر قوانين و سنن اسلامی بوده است مواجهه ايم ، تقريبا در هيچ کجای اين پيش نويس به مورد حقوق زنان تضمينی و تاکيدی و يا حتی اشاره ای نشده است. مسوليت نوشتن اين پيش نويس بر عهده هيئتی ۳٤ نفره بود که هفت تن از آنان زن که از جمله خانم سهيلا صديق وزير بهداشت بودند.
اين قوانين در افغانستان جديده نبوده بلکه بطور مشخص از سال ۱۹۹۳ که ائتلاف شمال قدرت را در دست داشت تا زمانی که طالبان بر قدرت بود، بنا بر همين قوانين مردم را سرکوب کرده و زنان را به اسارت و بردگی وحشيانه کشيدند. فراموش نکنيم که اين قانون اساسی قرار است پايه کار دولت« سکولاري» باشد که آمريکا به بهانه آن به افغانستان لشکرکشی کرد. شايد تا کنون توهم کسانی که اميد داشتند آمريکا برای مردم افغانستان مدرنيسم و سکولاريسم به ارمغان آورد، کمی برطرف شده باشد. گرچه ازنظرما و بسياری نيروهای انقلابی از همان ابتدا روشن بود که دولت بنيادگرای مسيحی بوش نمی تواند نه مدافع سکولاريسم در افغانستان و نه هيچ کجای دنيا باشد!
وضعيت نيروهای نظامی اشغالگر و محلی در افغانستان
آمريکا از ابتدای درگيري، نزديکترين متحدان خود را در ميان مرتجع ترين نيروهای افغانستان يافت. آنها به اتفاق ائتلاف شمال، دوستم، گل آقا شيرازي، اسماعيل خان و ژنرال فهيم قادر شدند طالبان را حذف کنند. بهمين جهت برای آمريکا و دول غربی انتخاب ديگری بجز حفظ و نگهداری اين شاه کوچولوها، با اعطای مقام هايی از نوع وزارت و وکالت نداشتند.
وزارت خارجه آمريکا با توسل به اين دارو دسته ها دولت مرکزی را تشکيل داد، اما هم زمان رقابت و جنگ قدرت بين اين دارودسته ها باعث شقه شقه شدن همين دولت مرکزی شده است. نفوذ اين جنگ سالاران و سران قبايل بحدی است که گفته می شود نمايندگان آمريکا بجای مذاکره با دولت مرکزی مستقيما با آنها ارتباط می گيرند. به گزارش سازمان کريستين اد در ۱۲ سپتامبر٢۰۰۳، فرماندهی ناتو پايتخت را کنترل می کند اما قسمت اعظم کشور در دست جنگ سالاران است.
جنگ سالاران، سران قبايل و زمينداران محلی در جريان لوی جرگه در شهر بن در سال ۲۰۰۱ به قدرت خود توسط فرستادگان واشنگتن مجددا قانونيت دادند. در حقيقت در جريان «نشست بن» دخالت های مستمر آمريکا چرخه قدرت را به نفع فرماندهان جنگی و صاحبان تفنگ به چرخش در آورد. اينها در جريان لوی جرگه در نشست بن نشان دادند که غرب بيش از هر کس به آنها بها خواهد داد، زيرا آنها بهتر از هر گروه ديگر خواسته های آمريکا و غربيان را برآورده می کنند. اينگونه بود که ژنرال فهيم از فرماندهان ائتلاف شمال وزير دفاع می شود و يونس قانونی دوست حزبی او (حزب وحدت اسلامي) وزير آموزش و پرورش!
اما ماجرای اسماعيل خان شنيدنی است. او که در سال ۱۹۹۳ در دوره حکومت ائتلاف شمال حاکم هرات بود از جانب آمريکا متهم به نقض حقوق بشر شد. البته وی در قساوت و جنايت بی نظير است و بهمين جهت منفور مردم منطقه می باشد. در ماههای اخير فرستاده واشنگتن به ديدار اسماعيل خان به هرات رفت وی پس از بازگشت اعلام کرد که اسماعيل خان مرد بسيار برازنده و دوست داشتنی است!!! اين فرستاده توضيح نداد که فرق بين حکومت اسماعيل خان در سال ۱۹۹۳ و حکومت اسماعيل خان در سال ۲۰۰۳ چيست؟
در حال حاضر ۹۰۰۰ سرباز آمريکايی در داخل و ۳۰۰۰ سرباز آمريکايی ديگر در خارج از کابل مستقر هستند. ۵۰۰۰ نيروی چند مليتی نيز در کابل مستقر هستند. بيشترين نيروی چند مليتی ۲۰۰۰سرباز از کانادا می باشد و آلمان نيز با ۱۵۰۰سرباز در اشتياق افزايش نيروهايش در اين منطقه است.
علاوه بر اينها ۰۰۰‚۱۵۰ نظامی افغانستانی موجود است که همگی متعلق به نيروهای جهادی مختلف هستند که عليه طالبان جنگيده اند و تا کنون هيچ کار ديگری بجز تفنگ نداشته اند. فقط ۰۰۰‚۱۰ نفر از اين جنگنجوها متعلق به ژنرال فهيم وزير دفاع است که به احتمال زياد ستون اصلی ارتش افغانستان خواهد شد. فراموش نکنيم که ۷۵٪ اين گروه مسلح تاجيک هستند.
به گزارش خبرنگار ليبراسيون درچهار سپتامبر، فليپ گرانجرو می نويسد: «دولت مرکزی فقط بر کابل کنترل دارد و خارج کابل در دست فرماندهان نظامی محلی است که مالياتها و عوارض منطقه ای را بطور کامل دريافت می کنند و قوای نظامی شان بی نهايت قدرتمندتر از ارتش مرکزی دولت کرزای است.»
مبارزه و مقاومت مردم
رسانه های دول غربی سعی دارند که مردم افغانستان را در حال استقبال با آغوش بازاز اشغالگران يانکي! ويا درنهايت، نسبت به اوضاع کشورشان منفعل، نشان بدهند به همين دليل نيز در اين رسانه ها اعتراضات و مقاومت مردم افغانستان در مقابل اشغالگران کاملا سانسور و حذف می شود.
گزارش اين اعتراضات عمدتا از طريق نيروهای سياسی مترقی و هم چنين برخی خبرنگارانی که هنوز تمام و کمال شرافت خود را به رسانه های بين المللی نفروخته اند به گوش بقيه جهان می رسد. نگاهی مختصر به برخی مبارزات اکثريت مردم افغانستان در زمان اخير نشان می دهد که آمريکاييها برای حمايت از مردم و دمکراسی آنجا نبوده بلکه برای منافع استعمارگرانه خود آنجا هستند.
در ٢٤ می ۲۰۰۳ صدها نفر از مردم در اعتراض به اشغال کشورشان در کابل دست به تظاهرات زدند. تظاهرکنندگان عمدتا جوانان بودند که در مقابل سفارت آمريکا ضمن پرتاب سنگ با خشم فرياد ميزدند: «مرگ بر آمريکا، مرگ بر بوش و کرزاي». اين اعتراض متعاقب قتل حداقل چهار سرباز افغانی و زخمی شدن چهار سرباز ديگر توسط سربازان آمريکايی بود.
در اواخر سال ۲۰۰۲ دانشجويان کابل در اعتراض به شرايط بد خوابگاهها دست به اعتراض زدند. اين اعتراض توسط مقامات دولتی بطور خشونت باری سرکوب شد و حداقل سه نفر دانشجو کشته شدند. مردم می گويند تعداد قربانيان بسيار بيشتر از تعدادی است که در روزنامه ها اعلام شد.
به اين اعتراضات بايد تنفر مردم روستاهای مناطق ديگر مردم افغانستان را از اشغالگران افزود. آمريکاييها و متحدين شان معمولا تحت لوای شکار «القاعده و طالبان» اين روستاها را بخاطر احساسات ضد آمريکايی شان بمباران می کنند، که تا کنون باعث کشته شدن بسياری از مردم اين مناطق شده اند.
احزاب انقلابی و تشکلات زنان مترقی افغانی نيز در شرايظ سخت کنونی مبارزه و مقاومت خود را برای افغانستانی آزاد و دمکراتيک به پيش می برند.
سخن آخر
بنا بر کليه مواردی که گفته شد نيروهای اشغالگر قادر نيستند ثبات را در افغانستان برقرار کنند چرا که خود اشغالگری منبع بی ثباتی است. فرماندهان جنگی و زميندارانی که بوسيله آمريکا بر سر قدرت آمدند و پر و بال داده شدند، بعنوان مهره های امپرياليستهای گوناگون فقط نمود بی ثباتی هستند. اينها اساسا با پشتوانه نظامی آمريکا و پول آژانس های کمک بين المللی قدرتشان رو به افزايش است.
قدرت مرکزی دست ساخته آمريکا يکدست نيست و هر يک از کشورهای غربی اميدوارند قدرت نظامی و سياسی خود را از طريق زمينداران و سران قبايل تحت نفوذ خود و سربازانشان افزايش دهند. اين واقعيتها نشان می دهد که اين جنگ سالاران فقط مهره های کوچک بازی بزرگی بنام نظم نوين جهانی هستند که امپرياليستها به سرکردگی آمريکا می خواهند به خورد جهان بدهند نظمی که در مرکزش استثمار وحشيانه و هرچه بيشتر همه مردم جهان است.
برای مردم افغانستان روشن شده است که هيچکدام از اين نيروها برای صلح يا حمايت مردم در افغانستان نيستند بلکه هر يک می خواهند دراين منطقه (که بلحاظ ژئوپلتيک اهميت دارد) سهمی داشته باشند و برای اين سهم تنها تکيه گاهشان نيروهای مرتجعی اسلامی و غير اسلامی است. نيروهايی که مورد تنفر مردم بوده و دهه هاست که مردم افغانستان را زير تازيانه ستم و استثمار خود له کرده اند.
تاريخ دلايل بسيارزيادی ارائه داده است تا کسی نخواهد فکر کند که قدرتهای بزرگ اشغالگر يا نوکرانشان می توانند صلح و ثبات و عدالت بياورند. مردم افغانستان نمی توانند از اين جهنم رها شوند مگر بدست خودشان. و اين مهم بدون يک مبارزه رهايی بخش و مستقل، بدون زودودن توهم به مرتجعين رنگارنگ، ممکن نيست. مبارزه ای مستقل برای خواسته هايی روشن و مشخص مانند تشکيل دولتی دمکراتيک با مضمون جدايی
کامل دين از دولت. اينها گام هايی اوليه است که مردم افغانستان و زنان افغانستان برای پيشروی در تاريخ بايد مصممانه بردارند. هزاره سوم هزاره همه ستمديگان جهان است هزاره دفن مرتجعين و نيروهای تجاوزگر و امپرياليستها. مردم افغانستان در اين جدال تاريخی در کنار همه مردم ستمديده چهان قرار دارند.
طلايه های چنين چشم اندازروشنی در افق هويداست. بگذاريد نيروهايی که برای رسيدن به اين افق رهايی مبارزه می کنند و مردمی که در اشتياق چنين جهانی هستند را حمايت و پشتيبانی کنيم. ستمديدگان جهان را هيچ مرزی از يکديگر جدا نخواهد کرد!
پانويس
۱– در ميان نيروهای افغانی جريانات نوکر صفت که مرتب ارباب عوض می کنند مثلا نوکران سابق روسها خيلی طبيعی بود که اين بار هوراکش تجاوز نظامی آمريکا به افغانستان باشند و بردران ايرانی شان نيز در اين هوراکشيدن آنها را تنها نگذاشتند. در اين مورد نگاه کنيد به اظهارات فرخ نگهدار از رهبران فدائيان اکثريت «تلاش و نظر من در طول اين سالها اين بوده است که نشان دهم که سياست و روشی که دولت ايالات متحده آمريکا در خاورميانه در پيش گرفته بهترين راه برای تقويت زمينه های صلح، حقوق بشر و دموکراسی در اين کشورها (به استثنای افغانستان) نبوده است.»
هوراکشان ايرانی اين تجاوز نظامی چون سازمان اکثريت و سلطنت طلبان را جريان ديگری بنام حزب کمونيست کارگری با خجالت همراهی کرد.
در نشريه انترتاسيونال شماره ۷۳ ، در تاريخ ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۱ در مقاله ای تحت عنوان «جهان متمدن کجاست» منصور حکمت می گويد: «در قبال نفس حمله آمريکا به افغانستان چه می توان گفت. آيا "دستها از اقغانستان کوتاه!" يک موضع اصولی و پيشروست؟ مردم افغانستان و اپوزيسيون آن جز اين به شما خواهند گفت.» وی پس از افشاگری از طالبان ادامه می دهد: «اما سرنگونی طالبان توسط ارتش های خارجی بخودی خود محکوم نيست. طالبان يک دولت مشروع در افغانستان نيست بايد سرنگون بشود.» «